< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:معانی حروف

محقق خراسانی در مقدمه سیزده امر را مطرح کرده است. بحث در امر ثانی است که ایشان نه جهت را ذکر می کند و اینکه به جهت پنجم رسیده ایم فنقول:

الجهة الخامسة: فی معانی الحروف

اول باید ببنیم معانی حروف چیست و دوم اینکه کیفیت وضع حروف به چه چگونه است (این دو در کفایه با هم مخلوط شده است.)

در معانی حروف چند نظریه وجود دارد:

النظریة الاولی: نظریة العلامة

قبل از بیان این نظریة کلامی از امیر مؤمنان علیه السلام نقل می کنیم که ابن حاجب از ایشان اقتباس کرده است. ابو الاسود دوئلی می گوید: امیر مؤمنان چند مطلب را برای من نوشت: الاسم ما دل علی المسمی و الفعل ما دل علی حرکة المسمی و الحرف ما دل علی معنی فی غیره.

ابن حاجب که در قرن هفتم می زیسته این کلام را در کتاب کافیه استفاده کرده است و می گوید: الاسم ما دلی علی معنی فی نفسه و الحرف ما دل علی معنی فی غیره.

در تفسیر این جمله که ریشه اش به کلام امیر مؤمنان علیه السلام بر می گردد اختلاف نظر است.

به هر حال این نظریه را مرحوم رضی در شرح کافیه آورده است و می گوید: برای معنایی وضع نشده اند و صرفا علامت معنا هستند مانند ضمه ی فاعل و یا نصب که علامت مفعولیت است. همچنین حروف هم علامت هستند و مثلا (من) علامت ابتداء است و (الی) علامت انتها می باشد. به هر حال این حروف هر چند وضع شده اند ولی دلالت بر معنا ندارند.

مرحوم رضی این جمله را در آخر کلامش می گوید ولی در صدر کلام خود نظریه ی دوم را تقویت می کند که آن را ذکر می کنیم.

یلاحظ علیه: این نظریه واقعا تفریطی است زیرا:

اولا: بین علائم که در آخر کلمه است و بین حروف فرق است. علائم موجود در آخر کلمه جداگانه تلفظ نمی شوند مثلا ضمه بدون اینکه بر سر حرفی در آید قابل تلفظ نیست و حال آنکه حروف، مستقلا قابل تلفظ است.

ثانیا: اگر کسی ضمه را ببیند هیچ معنایی از آن به ذهنش خطور نمی کند بر خلاف حروف.

 

النظریة الثانیة: نظریة المساوات

معانی حروف و اسماء بالذات یکی است. یعنی (من) و ابتداء هر دو یک معنا دارند. تفاوت آنها در موضوع له و یا در مستعمل فیه نیست بلکه تفاوت آنها هنگام استعمال ظاهر می شود به این معنا که هنگام استعمال، یکی استقلال دارد و دیگری آلی است. (آلیت و استقلالیت از عوارض استعمال است.)

توضیح ذلک: آلیت به معنای ابزار است و استقلالیت بر خلاف آن می باشد. واضح است که کلمه ی (ابتداء) مستقلا به کار برده می شود مثلا در فارسی می گویند جنگ اول به از صلح آخر است. در این مثال کلمه ی اول و کلمه ی آخر هر دو مستقلا به کار برده شده اند و معنای مستقل دارند.

گاه معنا آلیت دارد یعنی معنا نوکر چیز دیگری است مانند: صرت من البصرة. که کلمه ی من ابتدای سیر را بیان می کند. در اینجا (من) به تنهایی مطرح نیست بلکه آنی که مطرح است ابتدای سفر است که من در خدمت بیان این مطلب می باشد و بس. به هر حال معنای آلی یا به ما قبل وابسته است و یا به ما بعد.

محقق خراسانی می فرماید: هر چند در دنیا دو ابتدا داریم که یکی مستقل و دیگری آلی است ولی استقلال و آلیت نه جزء موضوع له این کلمه می باشد و نه جزء مستعمل فیه آن دو می باشد بلکه در مقام استعمال آلیت بر من و استقلالیت بر ابتداء عارض می شود.

ان شئت قلت: واضع من و ابتداء را بر یک معنایی وضع کرده است که در آن نه استقلال هست و نه آلیت. استقلال و آلیت مرحله ی سوم است یعنی نه در موضوع است و نه در مستعمل فیه بلکه در مرحله ی سوم و هنگام استعمال است یعنی هنگام استعمال آلیت بر من و استقلالیت بر ابتداء عارض می شود.

و ایضا ان شئت قلت: واضع این دو کلمه را بر یک معنای مجرد از هر دو لحاظ وضع کرده است. غایة ما فی الباب واضع در ضمن وضع شرط کرده است که هر چند من هر دو را بر یک معنای جامع وضع کرده ام ولی هر وقت در مقام اراده ی استقلالیت هستید باید از کلمه ی ابتداء استفاده کنید و هر گاه در مقام اراده ی آلیت هستید از کلمه ی من استفاده کنید.

البته رضی در ابتدای کلام خود نیز این کلام را مطرح می کند.

یلاحظ علیه: از مرحوم امام قدس سره و علامه ی طباطبایی نکته ای نقل می کنیم و آن اینکه هر علمی برای خودش ابزار و ادواتی دارد. مثلا برای شناخت ماهیت گیاه نمی توانیم براهین عقلی ارائه کنیم بلکه باید آن را تجربه کنیم. مسائل الفاظ و معانی الفاظ هم نباید با مسائل فلسفی گره بخورد. مسائل الفاظ را باید در میان مردم جستجو کرد و دید مردم از اسم چه چیزی متوجه می شوند و از کلمه ی من چه چیزی درک می کنند. از این رو در الفاظ باید به سراغ تبادر رویم.

فنقول: اولا: به چه دلیلی می گویید موضوع له و مستعمل هر دو یکی است و همچنین به چه دلیلی می گویید که واضع شرط کرده است که باید من را در آلیت و ابتداء را در استقلالیت استفاده کرد. هر دو مورد صرف ادعا است و دلیلی بر آن اقامه نشده است.

ثانیا: اینکه می گویید موضوع له ابتدائی است که مجرد از آلیت و استقلالیت است این به ارتفاع نقیضین باز می گردد. ابتداء یا به صورت استقلال است و یا به صورت آلی و امکان ندارد از هر دو مجرد باشد.

ثالثا: اگر هم واضع چنین شرطی کرده باشد می گوییم: همه ی مردم از این شرط اطلاع ندارند از این رو چطور همه از ابتداء معنای استقلالیت و از من معنای آلیت را متوجه می شوند. این نشان می دهد هم استقلالیت و هم آلیت هر دو جزء موضوع له می باشد.

بقیت هنا کلیمة: محقق خراسانی می گوید: می توان بر اینکه لحاظ آلیت و استقلال جزء موضوع له نیست برهانی اقامه کرد و آن اینکه اگر این دو لحاظ جزء موضوع له باشد دیگر این الفاظ بر خارج منطبق نمی شود زیرا لحاظ آلیت و استقلالیت امری ذهنی است و اگر این دو لحاظ جزء موضوع له باشد دیگر ابتدا و من در خارج وجود نخواهد داشت زیرا موضوع له اگر جزئش امر ذهنی و عقلی باشد نمی تواند در خارج واقع شود.

یلاحظ علیه: ما نمی گوییم لحاظ الآلیة و لحاظ الاستقلالیة جزء است بلکه خود آلیت و استقلال جزء است. یعنی در خارج دو واقعیت داریم که عبارت اند از آلیت و استقلال و من برای واقعیت اول وضع شده است و ابتداء برای واقعیت دوم.

حتی لحاظ آلیت و استقلالیت جنبه ی طریقیت دارد نه موضوعیت یعنی به واقع اشاره می کند نه به ذهن.

ان شاء الله فردا نظریه ی سوم را بیان می کنیم که نظریه ی امام قدس سره و دیگران می باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo