< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/02/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقتضای قاعده ی ثانویة در خبرین متعارضین

 در جلسه ی قبل مقتضای قاعده ی اولیه در متعارضین را خواندیم و گفتیم علی القول بالطریقیة و السببیة این است که هر دو تساقط می کنند هر چند مشهور در میان اصولیین این است که علی القول بالسببیة باید قائل به تخییر شد.

 اکنون به قاعده ی ثانویة می پردازیم. (البته همان طور که تذکر دادیم با وجود قاعده ی ثانویة به سراغ قاعده ی اولیة نمی رویم ولی اگر در جایی قاعده ی ثانویة اجمال داشته باشد و یا از بیان موردی ساکت باشد به سراغ قاعده ی اولیة می رویم.)

فنقول: روایاتی که در مورد خبرین متعارضین وارد شده است بر چند طائفه تقسیم می شوند:

الطائفة الاولی: ما یدل علی ان الاصل هو التخییر

 این روایت مطلق است و دیگر نمی گوید که روایتی مرجح داشته باشد یا نه در هر حال به تخییر حکم می کند.

شیخ انصاری در فرائد می فرماید: روایات تخییر متواتر است. مرحوم امام قدس سره قائل است این روایات متواتر نیست ولی متضافر می باشد. (فرق این دو در این است که تواتر مفید علم است ولی متضافر شاید مفید علم نباشد) آیة الله خوئی می فرماید: جایی که مرجحی در کار نباشد، دلیلی نداریم که قائل به تخییر شویم.

اما روایاتی که دلالت بر تخییر می کند:

 ما هشت روایت برای این طائفه پیدا کرده ایم که بعضی از آنها مرسل هستند و یا مربوط به دو خبر متعارض که در باب مستحبات وارد شده است می باشند. یکی دو روایت هم مربوط به مواردی است که مربوط به مستحبات نباشد و صحیحه باشد.

 این روایات در وسائل ج 18 باب 9 از ابواب صفات قاضی آمده است.

 ح 40: عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ قُلْتُ لَهُ تَجِيئُنَا الْأَحَادِيثُ عَنْكُمْ مُخْتَلِفَةً فَقَالَ مَا جَاءَكَ عَنَّا فَقِسْ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَحَادِيثِنَا (یعنی احادیث صحیح ما) فَإِنْ كَانَ يُشْبِهُهُمَا فَهُوَ مِنَّا وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ يُشْبِهُهُمَا فَلَيْسَ مِنَّا قُلْتُ يَجِيئُنَا الرَّجُلَانِ وَ كِلَاهُمَا ثِقَةٌ بِحَدِيثَيْنِ‌ مُخْتَلِفَيْنِ وَ لَا نَعْلَمُ أَيُّهُمَا الْحَقُّ قَالَ فَإِذَا لَمْ تَعْلَمْ فَمُوَسَّعٌ عَلَيْكَ بِأَيِّهِمَا أَخَذْتَ.

 در این روایت دو مشکل وجود دارد یکی این است که مرسل می باشد زیرا صاحب وسائل این روایت را از کتاب احتجاج طبرسی (صاحب مجمع البیان) نقل می کند و سند ندارد و کتاب احتجاج بجز روایاتی که از امام حسن عسکری علیه السلام نقل می کند بقیه اکثرا مرسل است.

 مشکل دیگر این است که بحث ما در روایاتی که مطلقا دلالت بر تخییر می کند ولی این روایت عند فقد المرجح دلالت بر تخییر می کند.

 این روایت فقد برای رد نظر محقق خوئی دلالت می کند که قائل بودند روایاتی که دلالت بر تخییر عند فقد المرجح باشد نداریم. (بله این مشکل باقی است که این روایت مرسله است.)

 ح 41: عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا سَمِعْتَ مِنْ أَصْحَابِكَ الْحَدِيثَ وَ كُلُّهُمْ ثِقَةٌ فَمُوَسَّعٌ عَلَيْكَ حَتَّى تَرَى الْقَائِمَ ع فَتَرُدَّ إِلَيْهِ این روایت مرسله است زیرا این روایت هم از احتجاج نقل شده است و سند ندارد. الللهم الا ان یقال که اتقان روایت دلالت بر این دارد که این روایت از معصوم نقل شده است.

 این روایت مطلقا دلالت بر تخییر می کند.

ان قلت: این روایت ارتباطی به خبرین متعارضین ندارد بلکه حجیت خبر واحد را بیان می کند.

قلنا: عبارت (فموسع علیک) که در روایت قبلی تکرار شده بود دلالت بر تعارض می کند.

 همچنین عبارت (کلهم ثقة) دلالت بر این دارد که دو خبر است که راویان هر دو ثقه می باشند. در خبر واحد کلهم ثقه معنا ندارد.

 همچنین عبارت (حَتَّى تَرَى الْقَائِمَ ع) دلالت بر خبرین متعارضین دارد زیرا اگر این روایت مربوط به حجیت خبر واحد باشد واضح است که خبر واحد تا روز قیامت حجت است.

 ح 44: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ قَرَأْتُ فِي كِتَابٍ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع (امام هادی علیه السلام) اخْتَلَفَ أَصْحَابُنَا فِي رِوَايَاتِهِمْ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَكْعَتَيِ الْفَجْرِ فِي السَّفَرِ (مراد نافله ی فجر است) فَرَوَى بَعْضُهُمْ صَلِّهَا فِي الْمَحْمِلِ وَ رَوَى بَعْضُهُمْ لَا تُصَلِّهَا إِلَّا عَلَى الْأَرْضِ‌ فَوَقَّعَ ع مُوَسَّعٌ عَلَيْكَ بِأَيَّةٍ عَمِلْتَ

 عبارت (موسع علیک) که در روایات قبل آمده بود و مربوط به خبرین متعارضین بود متوجه می شویم که این روایت هم مربوط به خبرین متعارضین است.

محقق خوئی و شیخ در برائت به این روایت اشکالی وارد می کنند و آن اینکه این روایت مربوط به بیان حکم واقعی است نه بیان حکم خبرین متعارضین. یعنی نافله ی فجر را فی الواقع هم می توان بر محمل خواند و هم بر روی زمین. با این اشکال دیگر به این روایت نمی شود عمل کرد.

یلاحظ علیه: متن این روایات با روایات قبلی یکی است و در همه از عبارت موسع بودن تعبیر شده است. این وحدت لسان دلیل بر این است که امام علیه السلام در مقام بیان حکم ظاهری است (تخییر عند التعارض) نه واقعی.

 اشکال دیگری که در این روایت این است که مورد این روایت مستحبات است نه واجبات. (مستحبات چون الزامی نیستند از این رو در آن با مشکل مواجه نمی شویم.)

 ح 39: أَحْمَدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ الطَّبْرِسِيُّ فِي الْإِحْتِجَاجِ فِي جَوَابِ مُكَاتَبَةِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ إِلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ ع إِلَى أَنْ قَالَ ع فِي الْجَوَابِ عَنْ ذَلِكَ حَدِيثَانِ أَمَّا أَحَدُهُمَا فَإِذَا انْتَقَلَ مِنْ حَالَةٍ إِلَى أُخْرَى فَعَلَيْهِ التَّكْبِيرُ وَ أَمَّا الْآخَرُ فَإِنَّهُ رُوِيَ أَنَّهُ إِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السَّجْدَةِ الثَّانِيَةِ وَ كَبَّرَ ثُمَّ جَلَسَ ثُمَّ قَامَ فَلَيْسَ عَلَيْهِ فِي الْقِيَامِ بَعْدَ الْقُعُودِ تَكْبِيرٌ وَ كَذَلِكَ التَّشَهُّدُ الْأَوَّلُ يَجْرِي هَذَا الْمَجْرَى وَ بِأَيِّهِمَا أَخَذْتَ مِنْ بَابِ التَّسْلِيمِ كَانَ صَوَاباً امام قدس سره در درس می فرمود: این حدیث در مقام بیان حکم واقعی است نه حکم ظاهری. (نظیر همان اشکالی که در حدیث قبلی مطرح شده بود.)

نقول: اگر امام علیه السلام در مقام بیان حکم واقعی است در این صورت می بایست اولی را با دومی تخصیص بزند. زیرا اولی می گوفت که در هر زمان که از حالتی به حالت دیگر منتقل می شوید و روایت دیگر یک مورد را استثناء کرده بود. از آنجا که حضرت با خاص، عام را تخصیص نزد علامت این است که دو خبر متعارض بودند و امام در مقام بیان حکم ظاهری است.

 همچنین امام علیه السلام در روایت فوق ابتدا دو روایت را ذکر می کند و بعد می فرماید که بین این دو مخیر هستید. اگر امام در مقام بیان حکم واقعی بود دیگر لازم نبود که دو روایت را نقل کند بلکه فقط حکم به تخییر می کرد.

 ح 21: َ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ (صدوق) عَنْ أَبِيهِ (علی بن بابویه متوفای 329) وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ (استاد صدوق متوفای 343) جَمِيعاً عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ (سعد بن عبد الله قمی اشعری متوفای 301) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمِسْمَعِيِّ (وفات او در دست نیست) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِيثَمِي‌ ِّ أَنَّهُ سَأَلَ الرِّضَا ع يَوْماً وَ قَدِ اجْتَمَعَ عِنْدَهُ قَوْمٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ قَدْ كَانُوا يَتَنَازَعُونَ فِي الْحَدِيثَيْنِ الْمُخْتَلِفَيْنِ عَنْ رَسُولِ اللَّه‌...این روایت بسیار طولانی است و ما ان شاء الله بخشی از آن را در جلسه ی بعد می خوانیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo