< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

89/12/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسئله ی قرعه

 بحث در مورد قرعه است. گفتیم که قرعه در میان عقلاء مرسوم بوده است و شرع مقدس آن را تاسیس نکرده است بلکه فقط آن را امضا کرده است. از این رو باید روایات را در حد قاعده ی عقلائیه معنا کنیم به این معنا که هر جا که عقلا قرعه می کشند روایات هم همان موارد را شامل می شود ولی مواردی که عقلا در آن قرعه را اجرا نمی کنند روایات هم به آن موارد کاری ندارد. به بیان دیگر عمل عقلاء از باب قرینه ی متصله است که روایات را تفسیر می کند.

 نکته ی دیگر این است که عمومات قرعه زیاد تخصیص خورده است و از این رو ارزش خودش را از دست داده است که ما این نکته را هم قبول نداشتیم و علت آن را مطرح کردیم و گفتیم ادله ی قرعه اصلا تخصیص نخورده است.

 نکته ی سوم اینکه ادله ی قرعه بر سه قسم است، آیات، عمومات و روایات خاصه.

دلالت آیات:

 در مورد در قرآن مجید سخن از قرعه به میان آمده است:

مورد اول کفالت مریم: بعد از آنی که همسر عمران مریم را زائید او را به کنیسه آورد. آنگاه در پرورش این کودک که متعلق به خانواده ی محترمی بود اختلاف شد و هر کس می خواست متکفل پرورش مریم باشد. سرانجام برای حل اختلاف قرعه کشیدند که به نام زکریا در آمد.

ان قلت: این مورد از باب احرام شرایع سابقه است که فقط برای خود آنها ثابت است و ارتباطی به ما ندارد مگر اینکه استصحاب حجیت جاری کنیم و احکام آن شرایع را برای خودمان استصحاب کنیم.

قلت: احکام شرایع سابقه بر دو قسم است. قسمی از آنها در قرآن آمده است که احتیاجی به استصحاب ندارد زیرا قرآن کتاب هدایت و تربیت است و کتاب قصه و داستان نیست از این رو اگر مسئله ای را نقل می کند و به آن اعتراض نکند، آن برای ما حجت است. بله شریعتی که در تورات و انجیل و سایر کتب اسلامی آمده است و در قرآن ذکر نشده است آنها برای ما حجت نیست مگر با استصحاب حجیت.

 مثلا وهابی ها می گویند مسجد سازی بر روی قبور علماء و انبیاء شرک است و حال آنکه در قرآن در جریان اصحاب کهف می خوانیم وقتی آنها را پیدا کردند متدینین گفتند: که ما بر روی قبور آنها مسجد می سازیم: (قالَ الَّذينَ غَلَبُوا عَلى‌ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً) (کهف، 21)این نشانه ی تایید است نه صرف بیان قصه زیرا قرآن آن را به عنوان تایید ذکر می کند. به همین دلیل وقتی خداوند جریان قرعه را در مورد فوق ذکر می کند و آن را رد نمی کند این علامت تایید آن است. به هر حال کیفیت قرعه به این شکل بود که قلم ها را روی آب می انداختند و اسم خود را بر آن نوشته بودند و هر قلمی که زیر آن می رفت از دور خارج می شد. در میان قلم ها، قلم حضرت زکریا روی آب ماند. (ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ) (آل عمران، 44)بله در این آیه اصل قرعه کشیدن مطرح شده است نه کیفیت قرعه کشیدن.

 البته از عبارت (إِذْ يَخْتَصِمُونَ) متوجه می شویم که قرعه مخصوص نزاع و اختصام است و در حالات عادی جاری نمی شود مثلا اگر کسی دو عبا دارد که یکی پاک است و یکی نجس در این مورد قرعه جاری نمی شود. در مورد جریان زکریا هم نزاع در این مودر وجود داشت که چه کسی تربیت مریم را به عهده بگیرد.

مورد دوم جریان حضرت یونس: وقتی حضرت یونس از قومش جدا شد و وارد کشتی شد، کشتی در یک نقطه ایستاد و پیشرفت نکرد (یا برای اینکه بارش سنگین بود و از این می ترسیدند که کشتی غرق شود از این رو تصمیم گرفتند یک نفر را در آب بیندازند تا سبک شود و پشرفت کند و گاه می گویند ماهی بزرگی به کشتی حمله کرد و گفتند که حملا در این کشتی غلامی فراری وجود دارد که باید آن را معین می کردند و به دریا می انداختند.) به هر حال سه بار قرعه کشیدند و هر سه بار قرعه به نام یونس افتاد. به هر حال قرآن در این مورد می فرماید: (وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِين‌)(مشحون) به معنای پر است از این رو بین دو تفسیری که در مورد جریان یونس وجود دارد تفسیر اول مناسب تر به نظر می رسد و آن اینکه کشتی پر بوده است و با انداختن یک نفر به آب کشتی سبک می شد. (کشتی های آن زمان مانند کشتی های قوی امروزه نبوده است و به گونه ای بوده است که یک نفر در آن اثر می گذاشته است.)

 دحض گاه به معنای ابطل می آید مانند دحض برهانه بمعنی ابطل برهانه و گاه به معنای پرت کردن می باشد و عرب به جایی که پرتگاه است و انسان در آن لیز می خورد مدحضه می گوید. از این رو (فکان من المدحضین) به معنای این است که یونس از پرت شدگان شد و او را پرتاب کردند.

نکته ی دیگر این است که گاه می گویند قرعه در جایی است که واقع معین دارند و می خواهند به آن واقع دست پیدا کنند و گاه می گویند در قرعه لازم نیست در واقع چیز معینی وجود داشته باشد

 اگر قول اول را در جریان حضرت یونس انتخاب کنیم (کشتی به خاطر پر شدن سنگین شده بود و ناچار بودند یکی را به دریا بیندازند) در این صورت قرعه، واقع معینی ندارد زیرا هر کس را که به دریا می انداختند کشتی سبک می شد.

 اما اگر تفسیر دوم را انتخاب کنیم که می خواستند غلام فراری را پیدا کنند در این حالت واقع معینی وجود داشته است.

بعضی از تازه به دوران رسیده ها می گویند انبیاء قبل از بعثت گناه می کنند ولی بعد از بعثت نه. از این رو جریان حضرت یونس را از قبیل گناه و نا فرمانی خداوند به حساب می آورند.

 ما می گوییم اگر جریان ایشان نافرمانی حقیقی است این بعد از بعثت اتفاق افتاده است زیرا قرآن می فرماید: (و ان یونس لمن المرسلین اذ ابق...)

اما دلالت روایات عامه:

 این روایات روایاتی است که مربوط به یک مورد نیست. در همه ی این روایات بحث سر خصام و تزاحم حقوق است.

 وسائل ج 18 باب 13 از ابواب کیفیة الحکم

 ح 12: صدوق باسناد صحیح عن ابی جعفر ع قَالَ أَوَّلُ مَنْ سُوهِمَ عَلَيْهِ (در موردش قرعه کشیده شد) مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما كُنْتَ (ای پیامبر) لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ السِّهَامُ سِتَّةٌ ثُمَّ اسْتَهَمُوا فِي يُونُسَ لَمَّا رَكِبَ مَعَ الْقَوْمِ فَوَقَفَتِ السَّفِينَةُ فِي اللُّجَّةِ فَاسْتَهَمُوا فَوَقَعَ عَلَى يُونُسَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ (از این رو جریان یونس بعد از مریم بوده است.) قَالَ فَمَضَى يُونُسُ إِلَى صَدْرِ السَّفِينَةِ فَإِذَا الْحُوتُ فَاتِحٌ فَاهُ فَرَمَى نَفْسَهُ ثُمَّ كَانَ (عِنْدَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ) تِسْعَةُ بَنِينَ فَنَذَرَ فِي الْعَاشِرِ إِنْ رَزَقَهُ اللَّهُ غُلَاماً أَنْ يَذْبَحَهُ (غلام را قربانی کند) فَلَمَّا وُلِدَ عَبْدُ اللَّهِ لَمْ يَكُنْ يَقْدِرُ أَنْ يَذْبَحَهُ وَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي صُلْبِهِ فَجَاءَ بِعَشْرٍ مِنَ الْإِبِلِ فَسَاهَمَ عَلَيْهَا وَ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ فَخَرَجَتِ السِّهَامُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ فَزَادَ عَشْراً فَلَمْ تَزَلِ السِّهَامُ تَخْرُجُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ وَ يَزِيدُ عَشْراً فَلَمَّا أَنْ خَرَجَتْ مِائَةٌ خَرَجَتِ السِّهَامُ عَلَى الْإِبِلِ فَقَالَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ مَا أَنْصَفْتُ رَبِّي فَأَعَادَ السِّهَامَ ثَلَاثاً فَخَرَجَتْ عَلَى الْإِبِلِ فَقَالَ الْآنَ عَلِمْتُ أَنَّ رَبِّي قَدْ رَضِيَ فَنَحَرَهَا در این مورد سؤال می شود که چگونه عبد المطلب نذر کرده بود فرزندش را ذبح کند و حال آنکه در مورد معصیت نذر واقع نمی شود.

نقول: شاید تصور عبد المطلب تصور ابراهیم بود که می خواست اسماعیل را در راه خدا ذبح کند. بله نمی دانیم که چطور شد که اینگونه نذر کرد ولی می دانیم که او حسن فاعلی داشت و می خواست به خاطر خداوند از پسرش بگذرد. (خداوند هم عمل او را امضا کرد و دیه ی انسان صد شتر معین شد) مورد عبد المطلب خود یک نوع نزاع و مخاصمه ی نفسانی بوده است.

 از این روایت استفاده می شود که قرعه قبل از اسلام بوده و عبد المطلب هم می خواست مطابق آن عمل کند.

 ح 2: بِإِسْنَادِهِ (صدوق) عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ سَيَابَةَ وَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ جَمِيعاً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ قَالَ أَوَّلُ مَمْلُوكٍ أَمْلِكُهُ فَهُوَ حُرٌّ فَوَرِثَ ثَلَاثَةً قَالَ يُقْرَعُ بَيْنَهُمْ فَمَنْ أَصَابَهُ الْقُرْعَةُ أُعْتِقَ قَالَ وَ الْقُرْعَةُ سُنَّةٌ فردی نذر کرده بود اولین غلامی که به ملک او در آید را آزاد کند. پدر او فوت کرد و او مالک سه غلام شد و امام به او فرمود قرعه بکشد.

 این مورد هم مربوط به خصام است زیرا او باید یک غلام را آزاد کند و هر یک از غلام ها ادعا دارد که خودش آزاد شود و هر کدام را که او انتخاب کند ترجیح بلا مرجح است و راهی جز قرعه وجود ندارد.

 این روایت هم جزء روایات عامه است. بله مورد خاص است ولی ذیل روایت که می فرماید قرعه سنت است امر عامی است.

 ح 5: َ عَنْهُ (صدوق) عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيّاً ع إِلَى الْيَمَنِ فَقَالَ لَهُ حِينَ قَدِمَ حَدِّثْنِي بِأَعْجَبِ مَا وَرَدَ عَلَيْكَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَتَانِي قَوْمٌ قَدْ تَبَايَعُوا جَارِيَةً فَوَطِئَهَا جَمِيعُهُمْ فِي طُهْرٍ وَاحِدٍ فَوَلَدَتْ غُلَاماً فَاحْتَجُّوا فِيهِ كُلُّهُمْ يَدَّعِيهِ فَأَسْهَمْتُ بَيْنَهُمْ فَجَعَلْتُهُ لِلَّذِي خَرَجَ سَهْمُهُ وَ ضَمَّنْتُهُ نَصِيبَهُمْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَيْسَ مِنْ قَوْمٍ تَنَازَعُوا ثُمَّ فَوَّضُوا أَمْرَهُمْ إِلَى اللَّهِ إِلَّا خَرَجَ سَهْمُ الْمُحِقِّ این قضیه مربوط به مسئله ای است که در یمن برای امیر مؤمنان اتفاق افتاد که سه نفر یک کنیز را خریدند و هر سه با او در یک طهر نزدیکی کردند (تصور می کردند این امر جایز است) بعد فرزندی از آن کنیز متولد شد و امیر مؤمنان قرعه کشید تا مشخص شود فرزند مال چه کسی است.

 به هر حال امام در آخر حدیث می فرماید که رسول خدا فرمود: هیچ قومی نزاع نمی کنند که بعد امر خود را به خدا واگذار کنند مگر اینکه خداوند حق را مشخص می کند.

 از این روایت کانه استفاده می شود که قرعه واقعیت را نشان می دهد.

 ح 11: ِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ قَالَ سَأَلْتُ‌ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ شَيْ‌ءٍ فَقَالَ لِي كُلُّ مَجْهُولٍ فَفِيهِ الْقُرْعَةُ قُلْتُ لَهُ إِنَّ الْقُرْعَةَ تُخْطِئُ وَ تُصِيبُ قَالَ كُلُّ مَا حَكَمَ اللَّهُ بِهِ فَلَيْسَ بِمُخْطِئٍ طبق این روایت در هر امر مجهولی می توان قرعه کشید (البته نه در هر امر مشکلی)

 مراد از ماء موصوله در (كُلُّ مَا حَكَمَ اللَّهُ بِهِ) یا حکم خداوند است یعنی چون خداوند حکم کرده است که قرعه بکشید علامت این است که در این حکم خطا راه ندارد.

 همچنین ممکن است مراد از ماء موصوله حکم الله صغری باشد یعنی هر جا که قرعه کشیده شود و به نام یک فرد در آید در آن خطا راه ندارد.

 ح 13: مرسله ی صدوق: قَالَ وَ قَالَ الصَّادِقُ ع مَا تَنَازَعَ قَوْمٌ فَفَوَّضُوا أَمْرَهُمْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا خَرَجَ سَهْمُ الْمُحِقِّ...

 از این روایت هم برداشت می شود که قرعه در جایی است که در آن منازعه و مخاصمه باشد.

 ح 17: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ سَأَلَ بَعْضُ‌ أَصْحَابِنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَسْأَلَةٍ فَقَالَ هَذِهِ تُخْرَجُ فِي الْقُرْعَةِ ثُمَّ قَالَ فَأَيُّ قَضِيَّةٍ أَعْدَلُ مِنَ الْقُرْعَةِ إِذَا فَوَّضُوا أَمْرَهُمْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَيْسَ اللَّهُ يَقُولُ فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ‌

 در این مسئله سخنی از تنازع نیست و معلوم نیست که مسئله ی مزبور که مورد سؤال بود آیا در آن تنازعی بود یا نه ولی همین که امام علیه السلام به آیه استدلال می کند علامت این است که مورد، مربوط به تنازع است.

 ح 18: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ فِي النِّهَايَةِ قَالَ رُوِيَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع وَ عَنْ غَيْرِهِ مِنْ آبَائِهِ وَ أَبْنَائِهِ ع مِنْ قَوْلِهِمْ كُلُّ مَجْهُولٍ فَفِيهِ الْقُرْعَةُ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ الْقُرْعَةَ تُخْطِئُ وَ تُصِيبُ فَقَالَ كُلُّ مَا حَكَمَ اللَّهُ بِهِ فَلَيْسَ بِمُخْطِئٍ همان تفسیری که سابقا در مراد از ماء موصوله گفتیم در این حدیث هم جاری است و این حدیث بعینه مانند همان است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo