< فهرست دروس

درس خارج  اصول حضرت آیت الله سبحانی

88/08/13

بسم الله الرحمن الرحیم

آيه­ی چهارم برای اثبات حجيت خبر واحد: آيه­ی سؤال

آيه­ی سؤال آيه­ی ديگری است که برای حجيت خبر واحد به آن استناد کرده­اند. اين آيه در دو جا آمده است:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‌ إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ( نحل، 43)

وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‌ إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ـ وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ ما كانُوا خالِدينَ ( انبياء، 7 و 8 )

در آيه­ی اول من قبلک و در آيه­ی دوم قبلک دارد و بايد در کتبی مانند فائق زمخشری بررسی کرد که فرق اينها در چيست. در اينجا هم در سه مقام بحث می­کنيم:

تفسير آيه

چگونگی استدلال به آيه

بررسی اشکالات به استدلال به آيه

مقام اول: تفسير آيه

شأن نزول فهم آيه را آسان می کند و آن را روشن می کند و الّا بدون شأن نزول هم ميتوان آيه را تفسير کرد. مشرکين مدينه می گفتند اين چه رسولی است که غذا می خورد و راه می رود و می­ميرد. رسول نبايد اين گونه باشد. خدا در رد اينها می گويد مسأله دور از دسترس نيست برويد و از علماء خودتان بپرسيد که انبياء پيشين چگونه بودند. انبياء پيشين هم رجال بودند و ملک نبودند. و آنها تنها جسد نبودند که غدا نخورند و آنها هم جاودانه نبودند.. تلفی من اين است که فاسألوا اهل الذکر بيان يک سيره­ی عقلائيه است. هر موضوعی برای خود اهل ذکر خودش را دارد. قرآن ما را به اين سيره­ی دائم عقلائی ارشاد می کند.

مقام دوم: چگونگی استدلال به آيه

مرحوم صاحب فصول اين گونه استدلال کرده است که اگر سؤال واجب است قبول هم واجب است و اگر اين طور نباشد وجوب سؤال لغو خواهد بود. لغو است که سؤال کردن واجب باشد و قبول کردن واجب نباشد.

مقام سوم: اشکال بر استدلال به آيه

پنج  اشکال به استدلال به آيه شده است و شيخ آنها را آورده و آخوند هم اشاراتی دارد و ما يکايک آنها را بررسی می­کنيم.

اشکال اول: مراد از اهل الذکر

اولين اشکال اين است که مراد از اهل ذکر اگر سياق آيه را مبنا قرار دهيم علمای اهل کتاب است و اگر روايات را مبنا قرار  دهيم اهل بيت عليهم السلام است و اين ربطی به حجيت خبر واحد ندارد. در کافی بابی هست که إنهم عليهم اسلام اهل الذکر. يلاحظ عليه: اين اشکال برآمده از يک نگاه ضيق است. يک قاعده­ی کلی وجود دارد که جاهل بايد بمنه عالم مراجعه کند و اين حسب موارد مختلف فرق می کند. سياق آيه معتبر است ولی سبب انحصار نمی شود. مثل يک حادثه­ی سياسی که موجب يک نطق يک رجل سياسی شود ولی سخنان او محدود به آن حادثه نيست. اين اهل ذکر گاه علمای يهود است و گاه امام معصوم و در عصر غيبت هم مجتهد و نقله­ی اخبار. غير از اين چهار مورد موارد ديگری از مراجعه به متخصص وجود دارد. ذکر يعنی به ياد داشتن. و در اينجا حکم روی طبيعت است.

اشکال دوم: سؤال به خاطر تحصيل علم است. 

هدف از سؤال به دست آوردن علم است و خبر واحد تعبد است و علم نمی­آورد و مفيد علم نيست. آيه مربوط به جائی است که متواتر يا مستفيض باشد. يلاحظ عليه: اين ذيل ( ان کنتم لاتعلمون )، قيد نيست، گاه علم لازم است مانند اصول عقايد. و گاه عمل لازم است، مانند احکام. آيه وقتی می گويد وقتی نمی دانی سؤال کن، يعنی گاهی نمی دانی برای علم مانند عقايد و گاه نمی دانی برای عمل کردن مانند احکام. برای عمل حجت کافی است و نيازی به علم نيست. جواب ديگر اين است که علم در اينجا به معنای علم منطقی نيست، علم به معنای حجت شرعی است،  اگر اينطور شد همه جا به آن نياز هست و فرقی بين علم و عمل نيست. و به اين معنی فرقی بين مجتهدا و مقلد نيست. حجت اعم از ظن و قطع است.. حجت در عقايد قطع بايد باشد و در احکام ظن است که قطعی الاعتبار است. بنا بر اين غايت سؤال حسب واقع سؤال تغيير می­کند و شامل سؤال للعلم و سؤال للعمل می­شود.

اشکال سوم: مراد از اهل ذکر اهل علم است نه ناقلان حديث

اهل ذکر بايد عالم باشد تا از آنها پرسيد ولی ناقلان حديث همه که عالم نبودند. برخی مانند زراره و محمد بن مسلم عالم بودند و برخی مانند صفوان جمال اهل علم نبودند. صفوان شتربان بود و اغلب روايات او در باره­ی نماز مسافر است. شيخ به اين اشکال جواب داده و می­گويد اگر مراد از اهل ذکر اهل علم باشد و شامل مانند ابان و زراره بشود، شامل هر عالم عادل ديگری هم می­شود زيرا قول به فصل وجود ندارد. يلاحظ عليه: من فکر می کنم جواب ديگر و جواب بهتر الغای خصوصيت است. اين ناقل حديث، هم حديث را نقل می کند و هم آن را تحليل می­کند و آن را بالا و پايين می کند. حال اگر دومی را نداشت و فقط اولی را داشت و تجريه و ترکيب  را به مخاطب واگذار کرد، عرف الغای خصوصيت می کند و می­گويد قول چنين راوی حديثی هم حجت است هر چند فقط فقط حديث را نقل کرده و در آن تصرف نکرده است.

اشکال چهارم: وجوب سوال ملازمة قبول آن نيست.

اين همان اشکال آيه­ی کتمان است. که حال که سؤال کردن واجب است، اگر قبول واجب نباشد، لغويت لازم می آيدط

. واجب نبودن قبول به اين معنی نيست که اصلاً به درد نمی خورد بلکه مخاطب بايد صبر کند تا ديگر اجزاء هم کامل شود و سائل به علم برسد.

اشکال پنجم: آيه در مقام بيان نيست

آيه در صدد بيان يک قاعده­ی کليه برای رجوع جاهل به عالم است، ولی اين که شرط قبول سخن او چيست و شنيدن از يک نفر کافی است يا نه و يا افاده­ی علم لازم است يا افاده­ی ظن کافی است، از اين نظرها در مقام بيان نيست. عين اين اشکال در آيه­ی کتمان مطرح شد. و چون آيه در مقام بيان نيست به اطلاق آن نمی­توان تمسک کرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo