< فهرست دروس

درس خارج  اصول حضرت آیت الله سبحانی

88/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

اشکال سوم به استدلال به آيه­ی نفر اين بود که آيه در سه مرحله بحث دارد:

تقسيم افراد اجتماع

انذار افراد

حذر مخاطب

آيه در مقام بيان بحث اول است. به دليل اين که در صدر آيه کلمه کافه به کار رفته است ولی از نظر دوم يعنی چگونگی انذار و شرايط حذر در مقام اجمال است. مثلاً اگر شرط حجيت، افاده علم باشد آيه از اين نظر ساکت است. چون در مقام بيان نيست احتمال می­دهيم که شرط حذر اين است که انذار افاده علم کند و لذا نمی­توانيم به مطلق انذار عمل کنيم

مرحوم خوئی می فرمايد آيه از هر سه نظر در مقام بيان است هم از نظر نفر و هم انذار و هم حذر، اگر علم شرط آن بود لازم بود که در آيه به آن اشاره کند.ايشان می فرمايد چه فرقی بين آيه و آيه وضوء است که همه فقها به اطلاق آن برای شک در شرايط تمسک می کنند:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى‌ أَوْ عَلى‌ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ مِنْهُ ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (مائده، 6 )

مثلاً اگر شک کرديم که دوبار بايد دست را شست يا يکبار می­گوييم که آيه مطلق است. از نظر آقای خوئی آيه­ی نفر مانند آيه­ی وضوء اطلاق دارد. يلاحظ عليه: بين آيه­ی نفر وآيه­ی وضوء فرق هست. صدر آيه وضوء نشان می­دهد که آيه در مقام بيان حدود وضوء و شرايط و جزئيات آن است فلذا اگر در جزئيت شيءای يا شرطيت آن شک کرديم، تمسک به اطلاق آن در نفی مشکوک صحيح است. ولی آيه نفر فقط در مقام بيان همان بخش اول است و بقيه­ی مسائل به صورت حاشيه­ای در آن مطرح شده است. مشکل اصلی استدلال به اين آيه همين است و همة اشکالاتی که شده قابل دفع است ولی اين اشکال قابل دفع نيست.

اشکال چهارم: انذار به امر واقعی

اشکال اين است که ظاهر آيه اين است که افراد بروند و متفقه بشوند و واقع دين را دريابند و انذار آنها هم به امور واقعی دين باشند، ظاهر اين است که متفقه ظان نيست و واقع دين را فراگرفته است. تفقه چيزی جز معرفت امور واقعی دين نيست و انذار واجب هم انذار به همين امور متفقه فيهاست. اگر در اين دو مرحله، امر واقعی شرط است، در مرحله سوم هم که مربوط به مخاطب است بايد همان امر واقعی مد نظر باشد. مخاطب بايد بداند آن چه می شنود واقع دين است. معنای اين سخن آن است که شرط وجوب حذر، علم متحذر به صدق منذر در انذارش به احکام واقعی است. معنای آن اين است که خبر واحد وقتی حجت است که مفيد علم برای مخاطب باشد. يلاحظ عليه: اين اشکال جديد نيست، معنای ان همان است که آيه از نظر افاده علم اطلاق ندارد. حذری حجت است که مخاطب بداند سخن منذر مطابق واقع است.

اشکال پنجم: ابلاغ همراه با تخويف

خلاصه­ی اين اشکال اين است که مطلوب در اين مقام اين است که اثبات کنيم قول راوی که سخن معصوم را نقل می­کند برای مجتهد حجت است و اين با فهم راوی از سخن معصوم و فهم مجتهد از سخن معصوم فرق دارد. ولی آيه تنها بر انذار متمرکز است و کاری به اين موضوع ندارد و انذار ابلاغ همراه با تخويف است. آيه نمی گويد به محض شنيدن گوش کن. آيه دو نفر را شامل است:

واعظی که مردم را با آن چه از مسلمات است اندار دهد. يعنی خودش عالم است و مخاطبش هم عالم است ولی از باب تذکر به مردم انذار می دهد.

ديگری مجتهدی که رأی خودش را از کتاب و سنت استنباط می کند و برای مقلد همراه با انذار بيان می کند به شرط اين که مجتهد تنها فتوی ندهد و ابلاغ و اندار هم بکند.

اما بحث ما در جائی است که صرف گفتار راوی حجت باشد و فهم او برای مجتهد حجت نباشد. اگر چنين باشد ديگر اين ربطی به مانحن فيه ندارد. اين آيه خبر واحد حجت را شامل نيست، آيه تنها خبری را می گيرد که هم خبرش حجت باشد و هم تخويفش. مجتهد نسبت به خبر اين حالت را ندارد. يلاحظ عليهم: اين اشکال قابل دفع است. عرف الغای خصوصيت می­کند و می­گويد اگر روای حاوی دو پيام باشد هم پيام امام و هم پيام خودش و هر دو حجت باشد، چرا آنجا که تنها يک پيام داشته باشد حجت نباشد؟ اگر در هر دو حجت است در مرحله اول هم حجت است.

پاسخ مرحوم نائينی به اشکال ـ مرحوم نائينی به اشکال پنجم اينگونه جواب می­دهد که حتی آن جا که مثلاً زراره کلام امام را نقل می کند يک دلالت تطابق دارد و يک دلالت التزامی و راوی هر چند به صورت تطابقی تخويف ندارد ولی خبرش تضمناً شامل تخويف هست. يلاحظ عليه: ولی اين جواب درست نيست، زيرا  آيه در جائی است که دلالتش تطابقی باشد.

پس نتيجه اين شد که آيه­ی نفر در باره­ی کيفيت انذار و حذر فاقد اطلاق است و از سوی ديگر آيه مربوط به کسی است که بعد از تفقه به انذار و ابلاغ بپردازد و به صرف نقل کلام معصوم مجرد از تفقه و انذار و حذر مربوط نيست مگر اين که الغای خصوصيت کنيم.

آيه­ی سوم برای اثبات حجيت خبر واحد: آيه­ی کتمان

إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‌ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ ( بقره،159 )

آيه در باره­ی يهوديان و نصاری است که نشانه­های مربوط به پيامبر را کتمان می کردند. ولی شأن نزول آيه را مقيد نمی کند و الّا هر که حق را کتمان کند، مشمول آيه است.حال اگر کتمان حرام شد، قبول مخاطب واجب می شود و الا آن حکم لغو است. نظير اين در آيه­ی زنان مطلقه است:

... وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ في‌ أَرْحامِهِن‌ ...( بقره، 228 )

بر زنان مطلقه جائز نيست که آن چه را در رحم دارند، کتمان کنند، زيرا عده آنها به وضع حمل است. اگر بگويد بجه ندارم با سه ماه عده تمام است و اگر داشت بايد تا وضع حمل صبر کند. يلاحظ عليه: ايجاب بيان ( در برابر کتمان ) بدون ايجاب قبول از سوی مخاطب، مستلزم لغويت هست ولی اگر اين قبول مشروط به تعدد يا حصول اطمينان يا علم قطعی باشد، ديگر لغويت لازم نمی­آيد، يعنی ممکن است که بگوييم قبول مخاطب واجب است ولی شرط دارد و آن ضميمه شدن يک عالم ديگر است. اگر بگوييم مطلقا واجب نيست حرف شما وارد است ولی اگر آن را مشروط به شرائطی کرديم ديگر لغويت وجود ندارد. اين بيان ديگر اين است که آيه اطلاق ندارد. آيه از نظر قبول اطلاق ندارد. پس اين اشکال هم اشکال جديدی نيست. و به آيه­ی مربوط به زنان باردار هم قياس نمی­شود کرد، چرا که در آنجا تنها زن می­داند که فرزند دارد يا نه و مخبر يکی است و در ما نحن فيه چنين نيست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo