< فهرست دروس

درس خارج  اصول حضرت آیت الله سبحانی

88/07/04

بسم الله الرحمن الرحیم

پيش از ورود به بحث حجيت قول لغوی، به دو مقدمه بايد توجه کرد.

مقدمه اول اين که شک در اصل ظهور انواع و اقسامی دارد:

حالت اول شک در وجود القرينه است. فرقی در عمل بين اصاله الظهور از يک سو و اصاله الحقيقه و اصاله عدم القرينه از سوی ديگر نيست. بحث در اين است که مدرک عرف کدام است؟ و مرجع در اينجا چيست؟ مشهور می گويند اصاله عدم القرينه است و من می گويم اصاله ظهور است.

حالت دوم شک در قرينيت موجود است. مانند امر بعد از حظر، که آيا مفيد وجوب است يا رافع حظر؟ مانند امر به بيرون آمدن از منزل بعد از حکومت نظامی.

دراينجا اگر بگوييم اصاله الحقيقه يک اصل تعبدی است اينجا هم جاری است ولی اگر آن را تعبدی ندانيم اينجا جاری نيست و بايد اصاله عدم القرينه جاری کنيم و کلام مجمل می­شود و تعبد به اين معناست که مفيد ظن هست يا نه.

حالت سوم شک در ظهور معنای جمل است. اگر شک کرديم که هيآت جمل برای چه وضع شده است؟ آيا مثلاً جمله شرطيه برای ثبوت عند الثبوت است و سلب عند السلب، تکليف چيست؟ در هيأت مرجع اصلی علم معانی است، هر چند از تبادر هم می­توان استفاده کرد. البته تبادر فرع بر علم به وضع است.

حالت چهارم شک در هيأت مفردات است، مانند هيأت اضرب و ضارب که در اينجا بايد سراع علم صرف و نحو رفت. ما هم منکر اين نيستيم البته در آنجا هم ممکن مرجع تبادر باشد.

حالت پنجم شک در مواد مفردات است، مانند شک در معنی مفازه و معدن و کنز که در اينجا دو راه وجود دارد، يکی تبادر و ديگری رجوع به قول لغوی و اين همان محل بحث ماست.

مقدمه دوم: رجوع به قول لغوی ( علی فرض حجيت قوله ) از باب شهادت است يا از باب رجوع به خبره؟

در امور حسی می گويند بايد به شاهد رجوع کرد. موضوعات حسی مانند نجاست فرش و رويت هلال. ولی اگر موضوع حسی نبود و فکری بود، اين ديگر جای رجوع به اهل و خبره است. تشخيص ارش به هنگام تفاوت صحيح و سقيم در تشخيص خبره است نه شاهد. پس اگر قول لغوی را از قبيل شهادت بدانيم، يعتبر فی قول اللغوی التعدد و العداله ولی اگر دومی باشد، مورد ثقه بودن کافی است. مرحوم خوئی معتقد بود که رجوع به قول لغوی از قبيل شهادت است. يعنی گوئی از نظر ايشان لغوی فقط می شنود و مينويسد لذا حتماً بايد دو نفر که عادل هستند آن را نقل کنند. يلاحظ عليه: کار اهل لغت فقط شنيدن و نقل کردن نيست، معاجم معاصر شايد اين گونه باشد ولی معاجم مادر اين گونه نبود، آن لغويان می شنيدند و بررسی می کردند و جامع گيری می کردند و در آيه و امثال عرب فکر می کردند و می نوشتند مانند المقاييس ابن فارس که برای هر مصدر اصل واحد يا اصلان را ذکر می کند و بعد همه مستعمل فيه ها را به آن برمی گرداند. شهيد ثانی می گويد القضاء له عشر معانی ولی ابن فارس می گويد له اصل واحد و همه ده معنا را به آن برمی گرداند. نمونه ديگر لسان العرب است که برای معنای هر کلمه چند شاهد می آورد از قرآن و حديث و نمونه شعر عرب. اينها نشان می دهد که لغويان فقط نقل نمی­کردند. بعلاوه اينها مدتها رفته اند در باديه زندگی کرده­اند. چنين کسی بدون تأمل و بررسی آيا ذکر می کرده اند. جوهری صاحب صحاح چنين بود. اصمعی در بيان الالمعی چنين گفت:

الالمعی الذی يظن بک                             الظن کأن رأی و قد سمعا

آيا بدون تفکر و تدبر می­توان چنين پاسخی داد؟ رجوع به قول رجالی هم همين حکم را دارد يعنی ما از باب اين که اينها خبيرند به آنها مراجعه می­کنيم نه اين که شاهدند. اصلا مگر نجاشی اصحاب امام صادق را درک کرده بود که شاهد باشد. و اگر اين شد تنها يک شرط که قول او مفيد اطمينان باشد کافی است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo