< فهرست دروس

درس خارج  اصول حضرت آیت الله سبحانی

87/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

فی ادلة مفهوم الوصف:

محقق خراسانی در کفایه به تبع محقق قمی ادله ای را برای اثبات اینکه وصف مفهوم دارد ذکر می کند سپس آنها را مورد نقد و بررسی قرار می دهد:

الدلیل الاول: التبادر

هنگامی که هئیت وصفیه مانند اکرم رجلا عالما استعمال می شود از آن این تبادر می کند که حکم اکرام هنگام انتفاء وصف که عالم بودن است منتفی می شود.

یلاحظ علیه: آنچه از تبادر در این زمان فهمیده می شود این است که اگر علم نباشد شحص حکم یعنی اکرامی که از خصوص علم ناشی می شود منتفی می گردد ولی اینکه نوع حکم یعنی اصل اکرام از بین برود و هیچ سبب دیگری در کار نباشد که اکرام تحت آن واجب باشد دیگر از مفهوم وصف استفاده نمی شود مثلا ممکن است رجل، عالم نباشد ولی هاشمی باشد و به دلیل هاشمی بودن اکرام او واجب باشد.

 به بیان دیگر اگر عالم بودن که وصف است منتفی شود حکمی که بر اثر آن، واجب شده بود نیز منتفی می شود ولی این ثابت نمی کند که عالم بودن علت منحصره بوده است.

الدلیل الثانی: لزوم اللغویة

اگر وصف مفهوم نداشته باشد مستلزم این است که کلام حکم لغو باشد زیرا اگر قرار باشد که هنگام انتفاء وصف حکم منتفی نشود پس چه فایده ای در ذکر وصف بوده است مانند آنجا که اگر فرد حکیمی بگوید: الانسان الابیض لا یعلم الغیب که می گوید قید الابیض لغو است زیرا دخالت در حکم ندارد.

یلاحظ علیه: قید یقینا مدخلیت دارد و علت است ولی بحث در این است که آیا علت منحصره است یا نه. در مثال الانسان الابیض لا یعلم الغیب با مثال اکرم العالم فرق دارد زیرا در دومی یقینا عالم موثر است ولی این ثابت نمی کند که وصف علت منحصره هم باشد زیرا ممکن است علت دیگری جاگزین شود و اکرام با آن محقق شود.

الدلیل الثالث: الاصل فی القید الاحترازیة

و شاید این دلیل بهترین دلیل او باشد. و قبل از ذکر این دلیل به عنوان مقدمه به انواع قیود اشاره ای می کنیم:

و اعلم ان القیود علی اقسام ستة

الاول: القید الزائد (قید لغو) مانند (الانسان الضاحک ناطق) که ضاحک هیچ مدخلیتی در حکم ندارد و هکذا در (الانسان الابیض لا یعلم الغیب.) الثانی: القید التوضیحی: مثلا در آیه‌ی (وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنا) (نور / 33) مراد از فتیات دخترها نیست بلکه به معنای کنیزها است که قید (ان اردت تحصنا) قید توضیحی است چرا که اگر خودشان به این عمل زشت علاقه داشته باشند دیگر اکراه معنا ندارد کانه (ان اردن تحصنا) تفسیر اکراه است و در حقیقت همان اکراه است و فقط توضیح بیشتری را ارائه می کند. الثالث: القید الغالبی: اگر زنی شوهری داشته که یا مرده و یا طلاق گرفته و با مرد دومی ازدواج کند و از شوهر قبلی دختری داشته باشد این دختر بر شوهر دوم حرام است و در آیه‌ی سوره‌ی نساء آمده است (وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتي‌ في‌ حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتي‌ دَخَلْتُمْ بِهِن‌) (نساء / 23) که کلمه‌ی (فی حجورکم) قید غالبی است زیرا غالبا کسی که شوهرش فوت می کند و یا از او جدا می شود در خانه‌ی شوهر دوم است و کم پیش می آید که در خانه‌ی او نباشد و الا کلا دختر شوهر اول بر دومی حرام است چه در خانه باشد یا نباشد. الرابع: القید المحقق للموضوع: مانند: (ان رزقت ولدا فاختنه) که واضح است که اگر فرد فرزند نداشته باشد ختنه کردن او معنا ندارد. الخامس: القید الاحترازی: این قید در حکم مدخلیت دارد به این معنا که اگر قید از بین رود حکم هم از بین می رود مانند (وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتي‌ في‌ حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتي‌ دَخَلْتُمْ بِهِن‌) که (دخلتم بهن) قید احترازی است حال اگر کسی زنی را که دختر داشت بگیرد و قبل از دخول او را طلاق دهد می تواند دخترش را بگیرد. السادس: القید المفهومی: این همان قید در مواردی است که در آن قائل به مفهوم هستیم تا این قید هست طبیعت حکم هست و اگر این قید برود نه تنها شخص حکم منتفی می شود بلکه طبیعت حکم هم از بین می رود.

اذا علمت هذا فاعلم که مستدل بین قید احترازی و قید مفهومی خلط کرده است. و الا ما هم قبول داریم که اصل در قید این است که احترازی باشد که اگر از بین رود یقینا شخص حکم هم از بین رفته است و این دلیل نمی شود که طبیعت حکم هم کلا از بین رفته باشد.

الدلیل الرابع: فهم ابو عبیده است که گفت (لَيُّ الْوَاجِدِ بِالدَّيْنِ يُحِلُّ عِرْضَهُ وَ عُقُوبَتَه‌) که فردی را که پول نداشت را با این حدیث آزاد کرد.

یلاحظ علیه: این عبارت اصلا مفهوم ندارد زیرا (لیٌ) در لغت به معنای تعلل کردن و عقب انداختن در اداء حقی است و فقط در مورد کسی صدق می کند که واجد باشد به این معنا که پول داشته باشد ولی بدهی خود را به عقب اندازد حال اگر کسی واجد نباشد اصل (لیٌ) در آن معنا ندارد. با این بیان مشخص شد که اصلا این حدیث و فهم ابو عبیده از باب مفهوم نیست بلکه از قبیل ان رزقت ولدا فاختنه است که اگر ولد نباشد اصل ختنه کردن او معنا ندارد.

الدلیل الخامس: لو لم یکن للوصف مفهوم لما حمل المطلق علی المقید (و لما حمل العام علی الخاص).

توضیحه: اگر دو دلیل داشته باشیم مانند (اعتق رقبة) و (اعتق رقبة مؤمنة) (البته اگر سبب هر دو یکی باشد یعنی (ان افطرت فاعتق رقبة) و (ان اعتقت اعتق رقبة مؤمنة) که همه مطلق را بر مقید حمل می کنند و این بیانگر این است که وصف مفهوم دارد یعنی مومن را آزاد کن و کافر آزادی اش کافی نیست و چون کافی نیست به اطلاق مطلق عمل نمی شود بلکه بر مقید حمل می شود.

یلاحظ علیه: ما هم قائل هستیم که ایمان مدخلیت دارد و مومنه قید احترازی است ولی مدخلیت داشتن غیر از انحصار است که از آن ثابت نمی شود.

الدلیل السادس: للشیخ محمد حسین الاصفهانی که انشاء الله در درس بعد به بیان آن خواهیم پرداخت

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo