< فهرست دروس

درس خارج  اصول حضرت آیت الله سبحانی

87/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

الامر الرابع:

مسلک القدماء و المتاخرین فی  استفادة المفهوم

مبتکر این مبحث محقق بروجردی است و ایشان معتقد است که مسلک قدما از استفاده از مفهوم غیر از مسلک متاخرین است. هر دو از عبارت (ان سلم زید فاکرمه) یک مفهوم برداشت می کنند ولی نوع استفاده‌ی ایشان فرق دارد.

مسلک قدماء: استفاده‌ی قدما از مفاهیم اعم از شرط، وصف، غایت و لقب مبنی بر دلالت لفظی نبوده است که بگویند آیا این جمله بر انتفاء مشروط عند انتفاء الشرط دلالت دارد یا نه بلکه استفاده‌ی  ایشان از مفهوم از باب بناء عقلاء بوده است مثلا در (فی السائمة زکات) می گویند: آیا سائمه بودن در زکان دادن مدخلیت دارد یا نه؟ اگر مدخلیت ندارد پس ذکر آن لغو است از این رو باید در حکم مدخلیت داشته باشد از این رو اگر سائمه بودن از بین رفت قطعا حکم هم منتفی می شود.

همان طور که مشخص شد استفاده‌ی مفهوم از باب صون فعل عقلاء از لغو است و این در تمامی انواع مفاهیم جاری است.

مسلک متاخرین: مسلک متاخرین بر این است که این از انواع دلالت وضعی است یعنی واضع، جمله‌ی شرطیه را این گونه وضع کرده است که اگر شرط و قید باشد موضوع ثابت باشد و الا منتفی گردد و کاری با صون فعل عقلا از لغویت ندارد.

سپس محقق بروجردی شاهدی بر مدعای خود ذکر می کند و آن کلام مرحوم مرتضی (متوفای 436) در کتاب الذریعة است که تصریح می کند بر اینکه استفاده‌ی مفهوم از باب صون کلام عقلا از لغویت است.

یلاحظ علیه: کلام محقق بروجردی برای ما یقین آور نیست و اگر کسی به کتاب الذریعة رجوع کند متوجه می شودکه استفاده‌ی مفهوم مبنی بر دلالت لفظیه‌ی وضعیة است زیرا مرحوم مرتضی اگر چه دلیل فوق را ذکر کرده است ولی سه دلیل دیگر نیز ذکر می کند که ظهور آنها در مسلک متاخرین است:

دلیل اول: الوصف بمنزلة الاستثناء: عبارت فی السائمة زکات مفهوم دارد زیرا وصف به منزله‌ی استثناء است و اگر پیغمبر می فرمود: لا زکاة فی الغنم الا السائمة یقینا مفهوم داشت و جمله‌ی وصفیة هم به منزله‌ی استثناء است و آن هم یقینا مفهوم دارد. (واضح است که این بنابر بر مسلک متاخرین است و مراد ایشان دلالت لفظیه‌ی وضعیه است.) دلیل دوم: قیاس الوصف بالشرط: اگر مولی گفته است که فی السائمة زکاة مانند این است که گفته باشد فی الغنم زکاة اذا کانت سائمة که این یقینا مفهوم دارد. دلیل سوم: ما روی فی تفسیر الایة: در سوره‌ی نساء آیه‌ی 101 آمده است «و اذا ضربتم فی الارض (اگر مسافرت کردید) فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلاة ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا ان الکافرین کان لکم عدوا مبین» فردی از عمر سوال کرد که چرا ما هنگام سفر در صورت  امنیت باز نماز را شکسته می خوانیم و حال آنکه آیه‌ی فوق قصر را مقید به فتنه که نا امنی است کرده است. عمر گفت: من هم همین تعجب را داشتم. خدمت پیغمبر رفتند و سوال کردند و پیغمبر فرمود: (صدقة تصدق الله بها علیکم فاقبلوا الصدقة.) یعنی این از باب گشایش و عطیه ای است که خداوند به شما داده است که حتی هنگام امنیت هم نماز را باید قصر خواند. مرتضی می گوید که اگر جمله‌ی شرطیه مفهوم نداشت این موجب تعجب سائل و عمر نمی شد.

از این سه دلیل فهمیده می شود که مراد ایشان دلالت لفظیه است نه صون کلام عقلاء از لغویت.

از علماء اهل سنت هم در میان قدماء یکی ابو الحسین بصری (متوفای 436) در کتاب المعتمد و یکی ابو اسحاق شیرازی که از علمای اشاعره است کتابی دارد به نام التبصیر فی علم اصول الفقه.

اما صاحب معتمد می گوید که اگر متکلم بگوید: الشرط فی دخولک الدار دخول عمرو می فهمیم که اگر او وارد شد من هم می توانم وارد شوم و الا نه. حال اگر از کلام فوق این مفهوم برداشت شد عین همین مفهوم از ان شرطیه برداشت می شود.

ایشان همچنین دلیل سوم مرتضی را آورده است (تفسیر آیه‌ی سوره‌ی نساء)

واضح است که از کلام ایشان هم دلالت لفظیه استفاده می شود.

و اما ابو اسحاق شیرازی به استدلال دیگری تمسک می جوید و می گوید: خداوند در آیه‌ی 176 سوره‌ی نساء می فرماید: «إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَك‌» ابن عباس با تمسک به این آیه گفته است که با وجود دختر (طبقه‌ی اولی در ارث) نوبت به خواهر (که طبقه‌ی دوم است) نمی رسد. (البته اهل سنت با وجود دختر خواهر را هم شریک می کنند) ابو اسحاق می گوید که ابن عباس در رد بقیه‌ی صحابه به مفهوم تمسک کرده است.

از کلام ایشان هم ثابت می شود که مسلک قدماء عین مسلک متقدمین است.

الامر الخامس:

هل النزاع صغروی او کبروی.

آیا نزاع در این که جمله شرطیه مفهوم دارد یا نه نزاعی صغروی است و یا اینکه صغری را مسلم دانسته در کبری بحث می کنیم به این بیان که جمله‌ی شرطیه را یقینا دارای مفهوم بدانیم ولی کبرویا ببینیم آیا مفهوم آن حجت است یا نه.

طبق مسلک متاخرین ظاهرا نزاع در صغری است زیرا اگر مفهوم داشته باشد یقینا حجت است زیرا از باب مدالیل است و لفظ بر آن دلالت دارد و مدالیل لفظ که جزء ظواهر کلام است بدون شک حجت است.

ولی طبق مسلک متقدمین: بنابر آنچه محقق بروجری فرموده است ظاهرا نزاع کبروی است زیرا صون کلام عقلاء ایجاب می کند که آن قید مدخلیت داشته باشد و اگر آن قید برود حکم هم برود و نزاع در این کبروی می باشد به این معنا که آیا این مقدار از بنای عقلاء حجت است یا نه. زیرا بنای عقلاء بر این است که کلام متکلم را از لغو حفظ کنند حال آیا بناء ایشان عند الشارع هم حجیت دارد یا نه؟

یلاحظ علیه: حتی طبق مبنای قدما هم می توان گفت که نزاع صغروی است زیرا باید دیدی این قید تا چه مقدار مدخلیت دارد و به بیان دیگر سائمه بودن یقینا در حکم مدخلیت دارد ولی آیا مدخلیت آن به صورت منحصره است که اگر رفت حکم هم برود  یا از باب احد القیود است. مثلا در اکرم زیدا ان سلم که سلام مدخلیت دارد گاه می توان گفت که سلام علت منحصره است که اگر سلام نکرد اکرام هم منتفی باشد ولی گاه می توان گفت که سلام احد العلل است و اگر سلام نکرد و علت دیگری آمد مانند دعوت کردن به مهمانی باز می توان او را اکرام کرد.

آنها که می گویند مفهوم دارد می گویند که مدخلیت آن به صورت منحصره است و آنها که می گویند مفهوم ندارد آن را از باب احد العلل می دانند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo