< فهرست دروس

درس خارج  اصول حضرت آیت الله سبحانی

87/12/01

بسم الله الرحمن الرحیم

* الفصل الثالث عشر:*

هل الأمر بالشیء بعد الأمر به، ظاهر فی التأکید أو فی التأسیس؟

بحث در این است که آیا امر بعد از امر، مایه‌ی تأسیس است یا موجب تاکید می‌باشد؟ اگر مولا  نخست به یک طبیعتی امر کرد،سپس دومرتبه به همان طبیعت امر نمود،‌آیا «امر دوم» موجب تاسیس است،یعنی دوتا وجوب از آن متولد می شود، یا اینکه «امر دوم» حمل بر تاکید می شود و همان وجوب اول را تاکید می‌کند؟

به عبارت دیگر: آیا امر «بعد الأمر» افاده‌ی دو «وجوب» می‌کند، یا اینکه افاده‌ی وجوب واحد مؤکد را می کند؟

 البته نباید این بحث را با بحثی که در باب مفاهیم می‌آید،مخلوط نمود، چون در آنجا یک بحث داریم که آیا اصل تداخل اسباب است یانه؟ فرق این دوتا در ضمن عرایضم روشن خواهد شد، بحث فعلی ما چند صورت دارد که مرحوم آخوند آنها را به صورت رمزی و تلگرافی بیان کرده است:

1) مولا گاهی از اوقات به یک شیئء امر می‌کند،بعد از مدتی دو باره به همان شیء امر می‌نماید، منتها با این تفاوت در مرتبه‌ی‌دوم یک قید«أخری» را هم اضافه می‌کند.

مثال: در امر اول می‌فرماید: «صلِّ»، بعد از یک ماه دیگر می فرماید:«صلِّ صلوة أخری»،یعنی در امر دومش قید«أخری» را هم اضافه می‌کند.

2) گاهی از اوقات دوبار به یک «طبیعت» امر می‌کند،اما هر یکی از این امر‌ها سبب مستقل و جداگانه‌ی دارد.

مثال: می‌فرماید:«إن ظاهرت فاعتق رقبة»، باز می‌فرماید:«إن قلت نفساً فاعتق رقبة»، مولا در اینجا دو بار به «عتق رقبه» امر کرده است،‌منتها این «عتق» دو سبب مستقل و جداگانه دارد، یک سببش ظهار است، سبب دیگرش قتل عمد می باشد.

3) گاهی یکی مطلق است،یعنی اشاره‌ی به سبب نشده است، اما دردیگری سبب را ذکر نموده است، مثلاً؛ در اولی فرموده: «اعتق رقبة»، در دیگری فرمود:«إن ظاهرت فاعتق رقبة».پس یکی سبب دارد،اما دیگری سبب ندارد.

4) گاهی هیچکدام واجد سبب نیست،یعنی مولا دوبار فرموده است:«أعتق رقبة»،بعد از مدتی باز هم فرموده:«أعتق رقبة». مرحوم آخوند به صورت رمزی به این چهار صورت اشاره کرده است، آیا مولا که در اینجا نسبت به یک «شیء» دوبار امر می‌کند،ما از این دو «امر» تأسیس را می‌فهمیم،یعنی دو وجوب را می‌فهمییم،یا تأکید را می‌فهمیم، یعنی وجوب واحد مؤکد را؟ در اینجاست که  فرق این مسئله با مسئله‌ی که در آینده(باب مفاهیم) می‌خواهیم مطرح کنیم، روشن خواهد شد، یعنی اگر کسی در اینجا قائل شد که ما تأسیس می فهمیم، یعنی دو وجوب را می‌فهمیم، آیا این سبب می شود دو بار امتثال کند یا یک امتثال هم کافی است.

به عبارت دیگر: اگر قائل به تاسیس شدیم، آیا دو «وجوب» دو امتثال می خواهد، یا یک امتثال هم کافی است؟ این بستگی به همان مبحث مفاهیم دارد، به این معنی که  اگر در آنجا قائل به عدم تداخل مسببات شدیم و گفتیم که وجوب‌ها در همدیگر تداخل نمی کنند، باید دو بار عتق رقبه کنیم.

اما اگر در آنجا قائل به تداخل شدیم، خواهیم گفت که با عتق یک «رقبه» دو وجوب امتثال می شود و عتق دو «رقبه» لازم نیست.

 بنابراین؛ بحث فعلی ما  صغری ساز است برای بحث مفاهیم، یعنی کبرای آن را باید در مبحث مفاهیم بخوانیم.بحث ما در اینجا در باره‌ی  این است که آیا یک «وجوب» است، یا دو وجوب؟

 اگر گفتیم: دو «وجوب» است، این صغرئ درست می‌کند برای مبحث مفاهیم، به این معنی  حالا که دو وجوب است،آیا دو امتثال می خواهد یا یک امتثال هم کافی است؟ قائلین به تداخل می گویند: یک امتثال کافی است ونیاز به دو امتثال نیست.

 اما قائلین به عدم تداخل می گویند که: دو امتثال باید کرد،یعنی یک امتثال کافی نیست.پس بحث در اینجا به همین مقدار است که آیا دو وجوب است یا یک وجوب؟ اما اینکه یک امتثال کافی است یا حتماً دو امتثال می‌خواهد؟ این بحشش در باب مفاهیم می‌آید.

 حال که این مطلب روشن شد،باید توجه داشته باشیم که جای هیچ شکی نیست که ما در صورت اولی و دومی، تأسیسی هستیم،یعنی گمان نمی‌کنم که کسی تأسیسی نباشد، بلکه همه تأسیسی هستند. چرا ؟ چون  نخست فرمود: «صلِّ» و بعد از مدتی فرمود: «صلِّ صلوة أخری»،یعنی کلمه‌ی « اخری » را بر آن افزود. یا در اولی فرمود: «إن ظاهرات فاعتق، و إن قتلت نفساً فاعتق»؛ معلوم است که دو« سبب» دو تا وجوب می خواهد.

 بنابراین؛ ما در اولی و دومی، تأسیسی هستیم، یعنی دو وجوب است، اما اینکه این دوتا وجوب یک امتثال می خواهد یا دو امتثال؟ جای بحثش اینجا نیست،بلکه بحث آن در باب مفاهیم می‌آید. اما در سومی و چهارمی که یکی سبب دارد،مانند: «إن ظاهرت فاعتق»؛ اما دومی اصلاً سبب ندارد.

 یا هیچکدام سبب ندارد، اینجا تأسیسی هستیم، یا تاکیدی می‌باشیم؟ مرحوم آخوند در اینجا می‌فرماید: تعارض است،یعنی از یک نظر باید تاکیدی باشیم، از نظر دیگر هم  باید تاسیسی باشیم، ازنظر اینکه ماده واحده است (که همان عتق باشد) و ماده واحده دو تابعث  ودو تا وجوب بر نمی دارد،چون اجتماع مثلین می شود- البته من به جای دو بعث و دو وجوب،اصطلاح دو اراده را به کار می‌برم-  یعنی «ماده‌ی واحده» دو اراده بر نمی دارد، و «شئء واحد» متعلَّق دو اراده واقع نمی شود،چون اراده از امور تکوینی است ولذا اجتماع مثلین در تکوین محال است «لأن تشخص الإرادة بالمراد».بنابراین؛ اگر« مراد» واحد است، دو اراده ممکن نیست، فلذا اگر بخواهد این اراده از اراده‌ی دیگر جدا بشود، باید مرادها دو تا باشد، اگر «مراد» یکی است، تعدد اراده معقول نیست- البته دیگران می گویند تعدد بعث معقول نیست، یا می‌گویند تعدد وجوب معقول نیست، ولی من می گویم: تعدد اراده معقول نیست- ما می گوییم: محال است که  دواراده بر یک شئ تعلق بگیرد(یعنی بر دو اراده تأسیسی). چرا؟ «لإن التشخص الإرادة بالمراد»، وقتی «مراد» واحد است،قهراً اراده هم  باید واحد باشد. بنابراین؛ اراده‌ی دوم تأکید برای اراده‌ی اول است. پس اگر ما به ماده نگاه کنیم – ماده، یعنی عتق-  ماده می گوید: من تأکیدی هستم، اطلاق ماده (یعنی اعتق) نمی گوید: «اعتق أخری»، بلکه ماده مطلق است، یعنی قید «أخری» ندارد، «اطلاق ماده» ما را به سوی تاکید کشاند و می گوید: دو اراده مؤکد همدیگرند، دو وجوب و دو بعث مؤکد همدیگرند، اطلاق ماده این را می رساند.چرا؟ چون «ماده» قید «أخری» را ندارد .

اما از نظر «هیأت»، هیأت می گوید: او یک بعث است، من  هم یک بعث دیگری هستم؛ یک مرتبه گفت: «أعتق» بعد از مدتی بازییییی هم گفت: «أعتق»؛ اطلاق هیئت می گوید من یک بعث هستم، او هم بعث دیگری است، اطلاق هیأت انسان را به سوی تأسیس دعوت می‌کند «یدعونا إلی التأسیس»،یعنی اطلاق «هیأت» دو تا بودن را می رساند، «فیقع التعارض بین اطلاق الماده و یدعونا الی التاکید، و اطلاق الهیئة یدعونا الی التأسیس» تعدد بعث ما را بر تأسیس دلالت می کند، عرف کدام را می‌گوید؟ عرف «علی الظاهر» حمل بر تأکید می کنند، یعنی اطلاق ماده را مقدم بر ظهور هیئت در تعدد و تأسیس می‌کنند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo