< فهرست دروس

درس خارج  اصول حضرت آیت الله سبحانی

86/09/13

بسم الله الرحمن الرحیم

چنانچه قبلاً بیان کردیم؛ در مقدمه موصله در سه مقام بحث می‌کنیم.

المقام الأول:أدلة القول بوجوب المقدمة الموصلة.

المقام الثانی: تحلیل ما ردّ به وجوب المقدمة الموصلة.

المقام الثالث: ثمرات القول بوجوب المقدمة الموصلة.

بر مقدمه‌ی موصله اشکالات زیادی شده است؛ که ما از میان آنها فقط شش اشکال را بررسی می‌کنیم، سایر اشکالات را خودتان مطالعه نمایید.

الأشکال الأول: انقلاب الواجب النفسی واجباً غیریاً؛ چون مقدمه‌ی موصله در نظر آنها یعنی واجب نفسی،‌کلمه‌ی موصله،جانشین واجب نفسی است، یعنی چه بگویید: موصله،چه بگویید: واجب نفسی، این دوتعبیر هیچ فرقی با همدیگر ندارند.

الإشکال الثانی: عدم سقوط واجب الغیری بمحض الإتیان؛ یعنی  اگر ما قائل به وجوب مقدمه‌ی موصله بشویم؛ لازم می‌آید که با آوردن مقدمه،وجوب مقدمی ساقط نشود، بلکه باید منتظر ذی المقدمه باشیم.

الإشکال الثالث: الترتب لیس أثر تمام المقدمات فضلاً عن إحداها. «ایصال» اثر مقدمه نیست بلکه اثر مقدمه است با اراده؛ و اگر مقدمه‌ی  موصله واجب باشد؛یعنی مقدمه با اراده واجب است؛و ‌این امکان پذیر نیست، چون  امر بر اراده  تعلق نمی‌گیرد؛ زیرا خارج از اختیار است.

الإشکال الرابع: استلزامه الدور، ویقرر بوجهین:

الوجه الأول:إن وجود ذی المقدمة یتوقف علی وجود المقدمة، ولو قلنا بقیدیة الإیصال، لتوقف وجودها علی وجود ذیها.

وجه اول این است که  ذی المقدمه  موقوف است  بر مقدمه،‌از طرف دیگر مقدمه‌ی موصله، یعنی مقدمه به قید ایصال هم موقوف است بر ذی المقدمه. چرا؟ چون هنگامی  این «مقدمه» موصله می‌شود که انسان  ذی المقدمه را بیاورد،یعنی  مادامی که ذی المقدمه را نیاورد؛ این «مقدمه» موصوف به موصله نمی‌شود، پس از یک طرف ذی المقدمه موقوف بر مقدمه است؛ از طرف دیگر هم «مرکب» یعنی المقدمة الموصلة، این موصله بودن متوقف بر ذی المقدمه است؛به این معنا که انسان  تاذی المقدمه را نیاورد؛‌این «مقدمه» رنگ موصله بودن را  به خود نمی‌گیرد.

جواب حضرت امام(ره) از اشکال چهارم:

 امام(ره) می‌فرماید:‌موقوف و موقوف علیه متغایر است، به این معنا که ذات ذی المقدمه « أعنی کون علی السطح» موقوف بر وجود مقدمه است، به تعبیر بهتر! وجود ذی المقدمه موقوف است بر وجود مقدمه،‌اما وجود مقدمه موقوف بر وجود ذی المقدمه نیست، بلکه صفت مقدمه، یعنی موصله بودن، موقوف بر ذی المقدمه است، پس موقوف  با «موقوف علیه» فرق  کردند.

خلاصه: «وجود ذیها یتوقف علی وجودها، ولکن وجودها لا یتوقف علی وجود ذیها،‌بل صفتها موقوف علی وجود ذیها» . پس «کون علی السطح»  متوقف بر نردبان است، اما وجود نردبان متوقف بر «کون علی السطح» نیست؛ ‌بله! اگر نردبان  بخواهد رنگ موصله بودن را  به خود بگیرد،باید ذی  المقدمه را  به دنبالش بیاورد، یعنی  مادامی که پشت بام نرفته،‌رنگ موصله بودن را  به خود نخواهد گرفت، «فأین الدور؟!» بنابراین؛ دور لازم نمی‌آید، چون  در دور باید وحدت موقوف و موقوف علیه باشد، هیچ مانعی ندارد که ذات یک شیء (یعنی ذی المقدمه) بر ذات شیء دیگر (یعنی مقدمه) موقوف باشد، از این طرف هم وصف این شیء موقوف بر و جود آن باشد،‌اگر واقعاً در هر دو توقف وجودی بود،یعنی  وجود ذی المقدمه متوقف  بر وجود مقدمه بود ،‌وجود مقدمه هم متوقف  بر وجود ذی المقدمه،‌این دور بود، ولی این گونه نیست،‌بلکه وجود ذی المقدمه متوقف بر وجود مقدمه است،اما وجود مقدمه متوقف بر وجود ذی المقدمه نیست،بلکه صفت مقدمه متوقف بر وجود ذی المقدمه می‌باشد.

الوجه الثانی:‌ «ربما یقرر الدور بوجه آخر»؛ مرحوم نائینی دور را به گونه دیگر تقریر کرده است و  می‌فرماید: اولاً؛ باید توجه داشت که کلمه‌ی «موصله» جانشین و  نماینده‌ی واجب نفسی است، یعنی هردو به یک معنا می‌باشند. ثانیاً: شکی نیست  بر اینکه وجوب مقدمه ناشی از وجوب ذی المقدمه است،‌یعنی وجوب مقدمه معلول وجوب ذی المقدمه است.[1]

به عبارت دیگر: «وجوب المقدمة الموصلة» فرع وجوب ذی المقدمة  است، آنگاه می‌فرماید: شما که می‌گویید: «المقدمه الموصلة»،‌معنای «المقدمة الموصلة» چیست؟ معنایش عبارت است از: «المقدمة التی یحمل الواجب النفسی»،یعنی،کلمه‌ی «الموصلة» عبارة‌ اخرای ذی المقدمة است. بنابراین؛ «کل» یعنی «المقدمه الموصله» موقوف است  بر وجوب ذی المقدمه، خود مقدمه هم یک  وجوبی دارد که  روی  کل(المقدمة الموصلة) رفته است، «مسلماً» وجوب جزء مقدمه از وجوب کل مقدمه ناشی می‌شود و آب می‌خورد- «جزء مقدمه» الموصله است- پس وجوب جزء مقدمه که الموصله است، از وجوب کل  ناشی می‌شود و آب می‌خورد؛ به این معنا که وقتی «‌کل» واجب ‌بشود،قطعاً جزئش هم واجب می‌شود؛ فلذا این دور است.

به عبارت بهتر: ‌«کل» مرکب است از دو جزء

الف) المقدمة

 ب) الموصله

 وجوب این «کل» از ذی المقدمه سرچشمه می‌گیرد؛یعنی «المقدمة الموصلة» خودش کل است،‌ بنابراین؛ «کل» هم خودش مقدمه است و هم ذی المقدمه. پس  خود «کل» می‌شود ذی المقدمه؛‌جزئش می‌شود مقدمه ؛ یعنی «الموصله» که جزء مقدمه است، وجوبش از وجوب کل مقدمه ناشی می‌شود؛ وقتی  کل مقدمه واجب  شد؛ قهراً موصله که جزء آن است،‌ واجب  خواهد شد. پس «موصله» که جزء مقدمه است، وجوبش ناشی می‌شود از وجوب کل مقدمه، وحال آنکه وجوب کل مقدمه هم ناشی  می‌شود   از وجوب ذی المقدمه که عبارت اخرای الموصله است؛

به عبارت بهتر:‌ دوری که مرحوم نائینی تقریر کرده است، آنوقت روشن می‌شود که  ما  توجه داشته باشیم که کلمه‌ی «الموصله» جانشین، نماینده و  عبارت اخرای ذی المقدمه است؛ پس «مقدمه» کل است؛ یعنی «المقدمة بقید الموصله»؛ این دوتا وجوبش فرع وجوب ذی المقدمه است؛به این معنا که «کل» یعنی «المقدمة الموصلة» هم خودش هم مقدمه است و هم ذی المقدمه.یعنی «کل» ذی المقدمه است؛ «جزء»  مقدمه می‌باشد. «الموصله» که جزء است، وجوبش  ناشی از وجوب کل مقدمه  است.،‌پس این موصله (که واجب نفسی بود) وجوبش را از وجوب کل مقدمه گرفت،‌وحال آنکه وجوب کل مقدمه هم  ناشی  از وجوب ذی المقدمه است. اگر  این نکته را توجه کنیم  که کلمه‌ی‌ «الموصله» عبارت اخرای واجب نفسی ذی المقدمه است،مسئله‌ی دور کاملاً  روشن می‌شود.«وجوب الکل نابع عن وجوب ذی المقدمه»،‌آنگاه خود این  کل هم مقدمه است  و هم  ذی المقدمه. یعنی «کل» ذی المقدمه است،‌جزئش مقدمه می‌باشد، یک جزئش ذات مقدمه است، یک جزئش هم موصله است،‌پس «موصله» وجوبش از وجوب کل مقدمه سرچشمه می‌گیرد.بنابراین؛ «موصله» وقتی که در اینجا بود،  معطی شد؛ ولی هنگامی که جزء مقدمه قرار گرفت، قابض وآخذ شد نه معطی. ‌پس از این طرف معطی  است، «موقوف علیه» واقع شده  است، و در عین  حالی که خودش موقوف علیه است،‌در اینجا موقوف است. ‌چون وجوب عنوان موصله، فرع وجوب کل مقدمه است.

جواب از اشکال محقق نائینی:  بر فرض اینکه ما  اشکال مرحوم نائینی راقبول کنیم؛ لازمه‌ی اشکال ایشان  اجتماع وجوبین است در شیء واحد، نه دور؛ یعنی دور لازم نمی‌آید.چرا؟چون  ایشان فرمود که کل (یعنی المقدمة بقید الإیصال) وجوبش نوکر وجوب ذی المقدمه است،سپس  گفت خود ذی المقدمه در اینجا  جزء مقدمه است، یعنی جزء کل است که «‌المقدمه الموصله» باشد،کلمه‌ی «موصله» جانشین واجب نفسی است، پس این «واجب نفسی» در مرحله‌ی قبل، علت وجوب کل بود،‌وحال آنکه در مرحله‌ی بعد علت نشد بلکه ‌معلول وجوب الکل شد،پس «یلزم ای أن یکون شیء واحد علتاً و معلولاً.

ما در جواب ایشان می‌گوییم که در اینجا دو شیء است،« وجوب نفسی« علت وجوب کل است، ذی المقدمه سبب وجوب کل است،یعنی سبب وجوب «المقدمة الموصله» است، آنگاه؛ به اعتبار اینکه این «ذی المقدمه» در مقدمه مأخوذ است، لازم می‌آید که این «موصله» حامل دوتا وجوب باشد

 الف) وجوب نفسی

ب)‌ وجوب غیری یعنی  به اعتبار اینکه الآن جزء مقدمه است،‌حامل وجوب غیری می‌باشد. فلذا  این  دور نیست، بلکه «یلزم أن یکون شیئ‌واحد حاملاً لوجوبین»، به اعتبار اینکه واجب نفسی است،‌«یوصف بالوجوب النفسی»؛ به اعتبار اینکه همین جزء مقدمه است، «یوصف بالوجوب الغیری»؛ اشکالش اجتماع وجوبین فی شیء واحد است، نه دور ، در یک مرحله واجب نفسی،‌در مرحله‌ی بعد واجب غیری. چرا؟ چون جزء کل است که المقدمة الموصله باشد. این دور نیست، چون  دور مغالطه می‌کرد و می‌گفت: سابقاً‌ ذی المقدمه خودش علت وجوب مقدمه بود‌، پس وجوب ذی المقدمه معلول است، بعداً  می‌گفت همین معلول افاضه‌ی وجوب می‌کند بر هر یک از این دو جزء، یعنی هم افاضه‌ی وجوب بر ذات المقدمه می‌کند و هم بر الموصله.

ما در جوابش گفتیم‌این علت بود برای کل،دو مرتبه این «کل»  بر خود آن چیزی که مفیض بود، یک وجوب دیگری را افاضه کرد«فصارت الموصلة واجبتاً بوجبین، تارتاً بالوجوب النفسی و تارتاً‌بالوجوب الغیری»، اشکالش اجتماع مثلین است نه دور؛(این اولاً)

ثانیاً: تمام ‌اشتباهات ناشی از این است که معنای موصله درست تجزیه و تحلیل نشده است، معنای موصله این نیست که در مقدمه،‌ذی المقدمه خوابیده باشد،‌بلکه معنای موصله این است که  مقدمه در خط و در طریق ذی المقدمه باشد.

خلاصه: اشکال چهارم دور بود،‌دور هم دو رقم تقریر شد، تقریر اول این بود که ذی المقدمه موقوف بر مقدمه است و حال آنکه مقدمه‌ی‌ موصله هم  متوقف است  بر ذی المقدمه، یعنی  تا ذی المقدمه نیاید،‌عنوان موصله انتزاع نمی‌شود.

حضرت امام(ره) جواب داد و فرمود که ذات ذی المقدمه موقوف بر مقدمه است، اما ذات مقدمه موقوف بر ذات ذی المقدمه نیست، بلکه وصف مقدمه موقوف است بر ذات ذی المقدمه. اشکال دور به تقریر نائینی، این  بود که می‌گفت: وجوب مقدمه‌ی موصله، این وجوب که روی کل رفته است (که المقدمة الموصلة باشد»،‌مولود  وجوب ذی المقدمه است، یعنی  «ذی المقدمه» علت وجوب این کل است، از این طرف هم این کل یک چتر است که زیرش دو چیز خوابیده است

 الف) ذات مقدمه

 ب)  الموصله، لازم می‌آید که «موصله»  واجب غیری بشود،یعنی وجوبش را  اخذ کند از وجوب کل،«‌کل» هم وجوبش را از ذی المقدمه اخذ کرده است،‌

ما در جواب گفتیم: دور نیست،‌بلکه از قبیل اجمتاع وجوبین است در شیء واحد، یعنی لازم می‌آید که  «شیء» ‌در یک مرحله واجب نفسی بشود، در مرحله‌ی دیگر واجب غیری. (‌این اولاً)؛ ثانیاً؛ معنای موصله این نیست که ذی المقدمه در کنار مقدمه خوابیده باشد،‌تا بشوند جفت همدیگر؛بلکه  معنای مقدمه‌ی موصله این است که مقدمه در طریق و در خط ذی المقدمه قرار بگیرد « المقدمة الموصلة، هی التی تکون  فی طریق ذی المقدمه.

الإشکال الخامس: التسلسل؛ ‌لوکان الوضوء الموصل إ‌لی الصلاة مقدمة، أو السیر الموصل إلی الحج مقدمة فذات الوضوء والسیر یکون مقدمة للوضوء الموصل،‌وأن اعتبر الإیصال فیه أیضاً یلزم التسلسل؛ ولا محیص من أن یتنهی الأمر إلی ما یکون الذات مقدمة،‌فإ‌ذا کان الأمر کذلک فلتکن الذات من الأول الأمر مقدمة لذیها من دون اعتبار قید التوصل.[2]

توضیح کلام مرحوم نائینی: ایشان می‌فرماید که قول به مقدمه‌ی موصله موجب تسلسل است؛ به عبارت دیگر: ما در اینجا دو چیز داریم

 الف) ذات المقدمه

ب) موصله؛ آیا  ذات مقدمه واجب است، یا مقدمه‌ی موصله«المقدمة بقید الإیصال» واجب است؟ مقدمه‌ی موصله واجب است، مثلاً؛‌ «وضو» واجب نیست، بلکه «الوضوء الموصل إلی الصلاة» واجب است، »سیر» واجب نیست،‌بلکه «السیر الموصل  إلی الحج» واجب است، نه سیر تنها؛

 ما از ایشان سئوال می‌کنیم؛آیا این مقدمه‌ی موصله(الوضوء الموصل؛ و السیر الموصل) که واجب است؛ خود این  مقدمه‌ی  موصله (که کل است) در داخل خودش مقدمه و ذی المقدمه دارد یا ندارد،یعنی «الوضوء» مقدمه بود، «الموصل»  هم مقدمه بود، در عین حالی که جفت اینها مقدمه‌ی صلات است، آیا  خود این جفت هم در داخلش مقدمه و ذی المقدمه را دارد یا ندارد؟

به عبارت دیگر: چون از دو فرد، دو چیز تشکیل می‌یابد،آیا این  کل(مقدمه‌ی موصله)  که خودش مقدمه است، خودش هم مقدمه و ذی المقدمه دارد یا ندارد؟ دارد؛ یعنی «ذات الوضوء» مقدمه‌ی «المقدمة الموصلة» است، «ذات السیر» مقدمه‌ی «السیر الموصل» است. پس اگر بخواهد  «ذات الوضوء» مقدمه باشد – چون بنا شد که ذات مقدمه واجب نباشد، بلکه مقدمه‌ی موصله واجب باشد- باید بین این «وضو» و بین موصله یک موصله در وسط باشد. چرا؟ چون شما گفتید که  مقدمه‌ی موصله واجب است، یعنی جفت اینها ما را به  نماز و حج می‌رساند، و در عین حال خود اینها هم  در داخل خود مقدمه و ذی المقدمه  دار د،یعنی  «مرکب» اجزائش مقدمه است، پس خود وضو «بنفسه» نمی‌تواند مقدمه کل باشد، بلکه  باید در کنارش یک موصله باشد، تا بگوییم: «الوضوء الموصل مقدمة للوضوء الموصل»،  دو مرتبه نقل کلام می‌کنیم به همان وضوی که یکدانه موصل بر آن چسباندیم، و می‌گوییم  او هم کل است، «کل» هم مرکب از اجزاء است اجزاء هم مقدمه است، پس خود این  وضوی الموصل هم که مقدمه کل است، باید در کنارش یک موصل باشد، مسئله به همین منوال امتداد پیدا می‌کند و درنیتجه سر از  تسلسل بیرون می‌آورد.پس باید به جای برسید که در آنجا :شیء» مقدمه باشد،‌نه شیء موصل؛ اگر قرار است که  بعد از طی ده  مرحله به آنجا برسید، از همان اول  به آنجا برسید، یعنی از همان  اول بگویید: «مقدمه» واجب است.چون اگر کلمه‌ی«موصله» را به آن اضافه کنید،در  هر مرحله باید یکدانه  موصله در کنارش بگذارید، آنوقت تسلسل  لازم می‌آید،‌تسلسل هم صحیح نیست، پس قهراً در یک جایی باید  متوقف کنید و بگویید: «ذات شیء» مقدمه است، اگر در واقع  ذات« شیء» مقدمه است، پس از همان اول بگویید که «ذات الشیء» مقدمه است،‌تا گرفتار تسلسل هم نشده باشیم.

جواب حضرت امام(ره) از اشکال تسلسل: حضرت امام در مقام جواب می‌فرماید: ما گفتیم مقدمه‌ی موصله الی ذی المقدمه واجب است، یعنی  ما در «مقدمه‌ی ذی المقدمه» گفتیم باید موصله باشد،اما  در «مقدمه‌ی خود مقدمه» موصله بودن را شرط نکردیم.

به عبارت دیگر: صاحب  فصول که  گفته است  مقدمه‌ی  موصله واجب است،‌آن  مقدمه‌ی  موصله را گفته است که  انسان را به ذی المقدمه برساند، ولی  در خود مقدمه نگفته است که اگر مقدمه مرکب شد، جزء اولش هم باید موصل به کل باشد، پس اگر ایشان(صاحب فصول)  فرموده است که مقدمه‌ی موصله واجب است، مقصودش «المقدمة الموصلة إلی ذی المقدمه» است،‌نه «المقدمة الموصلة إلی المقدمة»؛

یلاحظ علیه:  این جواب حضرت امام(ره) کافی نیست،  چون تخصیص در قاعده‌ی عقلیه است،  اگر عقل می‌گوید: مقدمه‌ی موصله واجب است، پس ‌فرق نمی‌کند که این « مقدمه» ‌مقدمه‌ی  ذی المقدمه باشد، یا «مقدمه»‌مقدمه‌ی  خود مقدمه باشد؛ چون  تخصیص در قاعده‌ی عقلیه جایز نیست،یعنی  ‌احکام عقلیه قابل تخصیص نیست‌،بنابراین؛ اگر برهان صاحب فصول درست است باشد،هیچ  فرقی بین مقدمه‌ی ذی المقدمه و بین مقدمه‌ی مقدمه نیست، یعنی هردو باید موصله باشد،پس  طبق این بیان اشکال تسلسل به قوت خودش باقی می‌ماند، یعنی  همانطور که کل ما را به ذی المقدمه باید برساند،‌درخود این کل هم که  جزء اولش مقدمه‌ی کل  مقدمه است،‌آنهم باید موصله باشد.در نتیجه  جواب حضرت امام(ره) کافی نیست.

جواب آیه الله سبحانی: ما گفتیم که  آقایان  موصله را  خوب معنا نکرده‌اند، معنای موصله این نیست که یک  چیزی  در کنار و بغل مقدمه باشد، یک عنوان وجودی بغل موصله باشد،‌این معنای موصله  نیست، حتی «عنوان موصله» منتزع از ذی المقدمه هم نیست. یعنی  نه خودش امر وجودی است و نه منتزع از امر وجودی است (که ذی المقدمه باشد)، بلکه  عنوان موصله عنوان مشیر است به سوی خارج. المقدمة فی الخارج علی قسمین:

الف) یک مقدمه داریم که  در طریق و مسیر ذی المقدمه نیست

 ب) یک  مقدمه‌ی هم داریم  که در طریق و مسیر ذی المقدمه است.

یعنی به آن منتهی می‌شود، «فالموصلة لیست شیئاً وجودیاً منضماًّ إلی المقدمة و لا شیئاً منتزعاً من امر وجودی» که از ذی المقدمه انتزاع  کنیم، بلکه عنوان ایصال، عنوان مشیر است، ما  ‌در خارج دو نوع مقدمه داریم.‌جناب فصول می‌گوید:‌آن دخولی (دخول در ارض مغصوبه) واجب است که منتهی به انقاذ غریق بشود،‌اما آن دخولی که منتهی به انقاذ غریق نشود، واجب نیست. تمام اشکالات  تسلسل ناشی از  عدم تدبر در عنوان موصله است.

١. اجود التقریرات؛ ج1؛ ص238؛

١. فوائد الأصول، ج 1، ص290؛

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo