< فهرست دروس

درس کلام آیت الله سبحانی -

93/06/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تخريب قبور
سخن در موضوعاتي است که به سبب آنها وهابي ها شيعه و حتي اهل سنت را تکفير مي کنند. دو مورد را متذکر شده ايم و اکنون به سرغ مورد سوم مي رويم که مربوط به تخريب قبور اولياء الهي است.
آنها قائل هستند که حفظ کردن قبور اولياء الهي و ساختن گنبد و بارگاه بر بالاي آنها نوعي بت پرستي و شرک است. در نتيجه تخريب اين آثار واجب و تقبيل قبور حرام است.
دليل اول: خداوند در قرآن در يک آيه کبري بحث را بيان کرده مي فرمايد: ﴿ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ[1] شعائر جمع شعيره به معناي علامت مي باشد يعني کسي که علائم خداوند را بزرگ بشمارد اين کار علامت تقواي قلب ها است. البته مراد علامت وجود خدا نيست و الا تمامي عالم علائم وجودي اوست. در آيه تقديري وجود دارد و مراد (شعائر دين الله) مي باشد.
سپس در چند آيه ي بعد به سراغ صغري رفته و مصداقي را مشخص مي کند: ﴿وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فيها خَيْرٌ[2] مراد از بُدن شتر فربه است که در ايام حج قرباني مي شود. شتري که از ميان شتران به عنوان قرباني انتخاب مي شود که گاه بر گردن آن قلاده اي مي افکنند که علامت اين است که اين شتر مخصوص قرباني مي باشد، موجب مي شود که شتر مزبور مورد احترام باشد. در نتيجه سوار شدن بر آن حرام و زدن آن و هر کاري که يک نوع بي احترامي به شتر باشد نيز حرام مي باشد.
سؤال ما اين است که جايي که يک شتر که حيوان است به سبب قرباني بايد مورد احترام قرار گيرد آيا انبياء و اولياء به سبب قربشان به خداوند نبايد مورد احترام قرار گيرد؟ يقينا به طريق اولي بايد مورد احترام قرار گيرند. احترام آنها به اين است که تا زنده هستند با احترام با آنها رفتار کنند و بعد از فوت نيز آنها را محترم بشمارند و بارگاهي برايشان اقامه کنند تا حيوانات روي قبور آنها نروند و بي احترامي نکنند يا اينکه بارگاهي برايشان بسازند تا مردم ياد و خاطرات آنها را زنده نگه دارند و در کنار آن نماز بخوانند و به خداوند مقرب شوند.
دليل دوم: خداوند در قرآن به پيامبر اکرم (ص) دستور مي دهد که به مردم بگويد: ﴿قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‌[3] يعني من به سبب رسالتم از شما اجري نمي خواهم مگر اينکه بستگان مرا دوست بداريد.
سؤال اين است که اگر فردي از بستگان رسول خدا (ص) از دنيا برود، تنظيف کردن قبور آنها و ساختن بارگاه براي آنها نوعي اظهار مودّت به حساب مي آيد يا نه؟ مسلم است که اين کار يک نوع مودّت عملي به حساب مي آيد. مودّت داراي درجات و مراتبي است يک مرتبه اين است که به فرمايش آنها عمل کنيم و دنباله رو دستورات ايشان باشيم. مرتبه ي ديگر اين است که هنگام وفات آنها غمگين شويم و روزي که آنها شاد هستند و به پيروزي رسيده اند ما نيز شاد باشيم. همچنين هنگامي که در محضر آنها هستيم صدا را بلند نکنيم و با احترام با ايشان سخن بگوييم. از ديگر مراتب ابراز مودّت، حفظ آثار آنها و بارگاه آنها و ابقاء ياد و ذکر آنها است.
دليل سوم: خداوند در سوره ي نور وقتي از نور خود سخن مي گويد مي فرمايد: ﴿في‌ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ * رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ[4] فرق مسجد با بيت در اين است که مسجد سقف ندارد و حتي مستحب است که در مکان هايي که هوا گرم است براي مسجد سقف ايجاد نکنند ولي بيت نمي تواند بدون سقف باشد. بنا بر اين اينکه گاه گفته مي شود که مراد از بيت همان مسجد است اشتباه است.
به هر حال خداوند در مورد خانه هايي که اهل آن در صبح و عصر او را تسبيح مي کنند و قرآن خوانده مي شود مي فرمايد که اذن داده است که آن خانه ها رفعت يابند.
اين ترفيع يا جسماني است يا روحاني. اگر مراد جسماني باشد مراد اين است که خداوند آنها را از انهدام حفظ مي کند. (رفع در قرآن گاه به معناي رفع حسي و جسماني نيز آمده است کما اينکه خداوند مي فرمايد: ﴿وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيل‌[5] يعني ابراهيم و اسماعيل، پايه هاي کعبه را بالا بردند.)
اگر هم مراد رفع معنوي باشد، مراد اين است که خداوند اذن داده است که اين خانه ها محترم باشند و مورد احترام قرار گيرند.
به هر حال اگر مراد رفع جسمي باشد يعني ما نيز بايد از اين بيوت مراقبت کنيم و نگذاريم منهدم شوند و همچنان پابرجا باشند و اگر هم مراد رفع معنوي باشد مراد اين است بايد مورد احترام قرار گيرند. حال آيا تخريب اين بارگاه ها و بمب گزاري در آن مي تواند نوعي احترام براي اين بناها باشد؟ مخصوصا که گاه قبور ائمه و صالحين منزل ايشان بوده است که بعد از وفات در همان جا دفن مي شدند در نتيجه بايد اين آثار حفظ مي شد ولي در حدود نود سال قبل در سال 1304 شمسي تمامي اين خانه ها را با کلنگ کفر از بين بردند و بر خلاف آيه ي قرآن عمل کردند.
ملا جلال سيوطي در کتاب خود به نام الدر المنثور مي گويد: هنگامي که آيه ي فوق از سوره ي نور نازل شد، رسول خدا (ص) آن را در مسجد خواند. فردي بلند شد و پرسيد: ما هذه البيوت؟ رسول خدا (ص) فرمود: مراد بيوت انبياء است در اينجا ابوبکر بلند شد و به خانه ي امير مؤمنان عليه السلام و فاطمه ي زهرا سلام الله عليها اشاره کرد و پرسيد: آيا اين خانه نيز از همين بيوت است؟ رسول خدا (ص) فرمود: نعم و من افاضلها. يعني نه تنها از مصاديق اين آيه است بلکه از برترين اين بيوت مي باشد.
عجيب است که چرا با اينکه ابوبکر اين سؤال را کرد و رسول خدا (ص) نيز جواب صريح داد و اين روايت را اهل سنت نيز بيان مي کنند چرا ابوبکر خود به آن عمل نکرد و در آخر عمر گفت که چند کار را انجام دادم که اي کاش انجام نمي دادم و يکي از آنها اين بود: فَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَكُنْ كَشَفْتُ بَيْتَ فَاطِمَةَ وَ إِنْ كَانَ عُلِّقَ عَلَى الْحَرْب‌.[6]
بحث بعدي در مورد آثاري است که مسلمانان بعد از وفات رسول خدا (ص) حفظ کردند:
در زمان عمر بن الخطاب شام، فلسطين و اردن فتح شد. اي شهرها داراي قبور اولياء بود و قبر يعقوب، يوسف و ابراهيم و مانند آن که داراي بارگاهي بودند در آنجا قرار داشتند ولي مسلمانان اين قبور را تخريب نکردند و حتي عمر کساني را معرفي که حافظ و نگهدار اين ابنيه باشند و براي آنها اجرتي نيز در نظر گرفت. اگر قرار بود اين بناها علامت شرک باشد چرا عمر چنين احساسي نکرد. و بعد از قرن ها ابن تيميه ايده ي تخريب قبور را مطرح نمود.
اهل سنت قائل هستند که اجماع مسلمانان در يک عصر و قرن کشف از حکم خداوند مي کند. چرا تا قبل از حدود نود سال قبل کسي اين قبور را تخريب نکرد و اجماع بر عدم تخريب بود ولي اين اجماع حجّت نبود؟
مطلب ديگر نکته اي عقلاني است و آن اينکه اگر بخواهيم ثابت کنيم که در قرن ها قبل پيغمبري داشتيم که داراي کتاب و ديني بود، بايد سعي کنيم که آثار او را حفظ کنيم مثلا بگوييم که اينجا قبر پيغمبر ماست و اينجا قبور همسران اوست و اينجا نيز قبور اصحاب او و شهداء است و در فلان جا مسجد فتح است که جنگ احزاب در آنجا واقع شد و مانند آن. اگر چنين نکنيم مسأله ي اسلام مانند جريان حضرت مسيح مي شود که مسيحيان وقتي مي خواهند اثبات کنند که مسيحي بوده و ديني آورده است ناتوان هستند زيرا نه مسيح نه قبري دارد و نه قبر مادرش مشخص است و نه قبر حواريون او و حتي کتاب انجيل بيست و پنج نسخه ي متفاوت دارد. در نتيجه منکرين مي گويند: از کجا معلوم که مسيح، افسانه نبوده باشد.
در نتيجه اگر قبر رسول خدا (ص) تخريب شود و مولد النبي و خانه و قبور اصحاب او همه تخريب شود، بعد از چند سال، نمي توان ثابت کرد که در روزهايي قبل چنين فردي وجود داشته است.
اين در حالي است که در سراسر جهان، افراد، موزه هايي دارند و يا ساختمان هاي قديمي خود که نماد تاريخ آنها است را حفظ مي کنن و هزينه هاي بسياري نيز براي ابقاء آنها صرف مي کنند.
ما با حفظ آثار اسلامي به هيچ عنوان فکر شرک را به سر راه نمي دهيم بلکه اين آثار را حفظ مي کنيم تا اسلام که نماد توحيد است را زنده نگه داريم.
سابقا در مکه آثار اسلامي بسياري بود: خانه ي ابو ايوب انصاري که رسول خدا (ص) بر آن وارد شده بود باقي بود و قبر عبد الله پدر پيامبر ص نيز در جايي وجود داشت که بارگاه داشت ولي الآن منهاي مسجد الحرام و کعبه هيچ آثاري وجود ندارد و فقط برج هاي آسمان خراشي مانند کشورهاي اروپايي در آنجا بنا نهاده شده است.
دليل وهابي ها بر تخريب قبور: اين عده حديثي نقل مي کنند و آن اينکه امير مؤمنان علي عليه السلام به يک نفر از اصحابش فرمود: ألا ابعثک علي ما بعثني عليه رسول الله؟ (آيا تو را مأمور نکنم به چيزي که رسول خدا (ص) مرا به آن مأمور کرد؟) الا لا تدع تمثالا إلا طمسته و لا قبرا مشرفا إلا سويته يعني اينکه هر تصويري و مجسمه اي ديده اي را نابود کني و هيچ قبري نباشد که مانند کوهان شتر بالا آمده باشد مگر اينکه آن را با زمين يکسان کني.
جواب اين است که اگر آنها عرب هستند چرا معناي اين حديث را متوجه نشده اند زيرا در اين حديث آمده است قبرا مشرفا يعني قبري که مانند کوهان شتر و يا پشت ماهي بالا آمده است. يعني از حالت اشراف بايد آن را بيرون آورد. اين علامت آن است که قبور مشرکان به شکل مثلث بوده است و رسول خدا (ص) مي خواست که قبور مسلمانان مانند قبور آنها نباشد و حتي قبر رسول نيز صاف مي باشد.
ديگر اينکه مراد از سوّي دو چيز مي باشد و آن اينکه گاه يک مفعول مي گيرد و گاه دو مفعول. اگر يک مفعول بگيرد مانند ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها[7] يعني قسم به نفس و اينکه آن را تکميل کرده است.
اما اگر دو مفعول بگيرد يعني يکي را مساوي ديگري با ديگري قرار دهد مانند: ﴿إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمينَ[8] در روايت فوق يک مفعول گرفته شده است و دو مفعولي نيست که مانند (سوي القبر بالارض) باشد به اين معني که آن را بايد با زمين مساوي کرد. بنا بر اين مراد اين است که بايد خود قبر را صاف کنيد نه اينکه آن را با زمين مساوي کنيد.
مضافا بر اينکه در تمامي کتب اهل سنت اين مطلب آمده است که قبر بايد چهار انگشت از زمين فاصله داشته باشد. بنا بر اين اگر مراد اين باشد که قبر را بايد با زمين مساوي کنند پس آن فتوا چرا با اين قول مخالف است؟
ديگر اينکه حديث فوق مي گويد که قبر بايد با زمين مساوي باشد، اين چه ربطي به بارگاهي دارد که بر روي آن ساخته شده است؟ کسي به بارگاه، قبر نمي گويد.
مضافا بر اينکه سند حديث فوق نيز اشکال دارد.
واقعيت اين است که حرمين شريفين متعلق به همه ي انسان ها است و بايد بر اساس افکار همه ي مسلمانان اداره شود نه اينکه عده اي اندک هر تصميمي که بخواهند در مورد آن بگيرند.
به هر حال اهل سنت بيش از هزار کتاب عليه وهابي ها نوشته اند در حالي که شيعه حدود دويست کتاب عليه وهابي ها نگاشته اند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo