< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

98/10/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بدعت از نظر روایات

بحث ما در باره بدعت بود، ابتدا کلمه بدعت را از نظر لغت و اصطلاح علما معنی کردیم، آ‌نگاه سراغ ادله حرمت بدعت رفتیم و گفتیم بدعت به ادله اربعه حرام است، در این زمینه‌ آیاتی را خواندیم که بعضی از آنها می‌گفت:

« البدعة تقدّم علی الله و رسوله» یعنی بدعت یکنوع تقدم جستن و پیشی گرفتن بر خدا و رسول خداست، و پیشی گرفتن و تقدم جستن بر خدا و رسولش بدعت و قطعاً حرام است.

بخشی از آ‌یات می‌گفت که بدعت یکنوع کذب و دروغ بستن به خدا و رسولش می‌باشد، قسم سوم آیات می‌گفت: بدعت تصرّف درحلال و حرام خداست، بنابراین، ادله حرمت بدعت از نظر قرآن به پایان می‌رسد.

البته یک آیه را خواندیم، آیه دیگر را باز می‌خوانیم: « آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ»: أی أنّه لم یأذن لکم فی شیء من ذلک، بل أنتم تکذبون علی الله، ثمّ یهدّدهم بالعذاب فیقول: ﴿وَمَا ظَنُّ الَّذِينَ يفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ يوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يشْكُرُونَ﴾[1] ،.

آیه دیگر باز همین مطلب را تاکید می‌کند و می‌فرماید افرادی که بدعت گذارند ، در حلال و حرام خدا تصرف می‌کنند.

و یؤکّد علیه فی آ‌یة آخری و یقول: ﴿وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يفْلِحُونَ﴾[2]

و أمّا السنّة الشریفة

همانطور که توجه دارید، ما تا اینجا دلایل قرآنی حرمت بدعت را بیان کردیم و در این زمینه از سه عنوان استفاده نمودیم و گفتیم بدعت یکنوع تقدّم برخدا و رسولش است، ثانیاً، بدعت دروغ بستن بر خدا و رسولش می‌باشد.

ثالثاً، بدعت یکنوع تصرف کردن در حلال و حرام خداست.

اکنون می‌خواهیم ادله حرمت بدعت را از نظر روایات بررسی کنیم و ما در این باره هم روایاتی از طریق اهل سنت داریم و هم روایاتی از طریق شیعه داریم که در واقع در این جهت هردو طائفه اتفاق نظر دارند.

روایات اهل سنت

روی الفریقان عن النبیّ (صلّی الله علیه و آ‌له) حول البدعة و التشدید علیها روایات کثیرة، نکتفی بالقلیل عن الکثیر.

اول روایاتی که از طریق اهل سنت نقل شده می‌خوانیم.

    1. روی أحمد بن حنبل عن جابر قال: خطبنا رسول الله ؤ‌أثنی علیه بما هو أهل له ثمّ قال:« أمّا بعد فإنّ أصدق الحدیث کتاب الله، و إنّ أفضل الهدی هدی محمد، و شرّ الأمور محدثاتها، و کلّ بدعة ضلالة»[3] .

و تکرر مضمون الحدیث فی غیر واحدة من الروایات، و لذلک اقتصرنا بصورة واحدة منها.

    2. روی ابن ماجة: قال رسول الله:« لا یقبل الله لصاحب بدعة صوماً و لا صلاةً و لا صدقة و حجّاً و لا عمرة و لا جهاداً»[4] .

    3. و روی مسلم فی صحیحه، قال رسول الله (صلّی الله علیه و ‌آله) :« من أحدث فی أمرنا هذا ما لیس منه، فهو ردّ»[5]

روایات امامیه

هذا ما رواه المحدّثون من أهل السنّة و إلیک بعض ما رواه أصحابنا عن أئمّة أهل البیت (علیهم السلام).

    1. روی الکلینی عن محمد بن جمهور رفعه قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و ‌آله:«‌إذا ظهر البدع فی أمّتی فلیظهر العالم علمه، فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله»[6] .

    2. و بهذا الإسناد قال: قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله ): «من أتی ذا بدعة فعظّمه فإنّما یسعی فی هدم الإسلام»[7] .

    3. و بهذا الإسناد قال: قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله):« أبی الله لصاحب البدعة التوبة ، قیل: یا رسول الله، و کیف ذلک؟ قال: إنّه قد أشرب قلبه حبّها»[8] .

 

اجماع

و أمّا الإجماع فقد کفانا فیه ما مرّ من کلمات علماء الفریقین فی تعریف البدعة، الدّآلة علی اتفاقهم علی الحرمة.

دلیل عقلی بر حرمت بدعت

عقل هم دلالت دارد بر اینکه بدعت کار حرامی است،‌ ما راجع به عقل دو بیان داریم که باید آنها را از هم جدا کنیم، ‌بیان اول این است که تشریح حق خداست، همانطور که خالقیت از آنِ خداست، یکی از مراتب «توحید» تشریع و تقنین است، بنابراین، تشریع و تقنین، حق خداست، آدمی که بالای منبر می‌آید حلالی را حرام می‌کند یا حرامی را حلال می‌کند، این آدم در حقیقت در کار خدا تصرف کرده، یعنی حق خدا را از او سلب کرده و به خودش نسبت داده، یک موقع من فرش کسی را غصب می‌کنم، یک موقع حقی که مال خداست از خدا می‌گیرم و به خدا می‌بندم، این خیلی کار بدی است ولذا از نظر عقل أقبح الأعمال است، در واقع چیزی که از آن خداست، از آن خودش قرار می‌دهد.

بیان دیگر: آیه کریمه می‌فرماید: ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يشْرِكُونَ﴾[9] .

می‌فرماید یهود و نصاری علما و احبار خودشان را ارباب ا تخاذ کرده‌اند، علی بن حاتم می‌گوید من هنوز مسلمان نشده بودم، خدمت پیغمبر اکرم مشرف شدم، دیدم که حضرت این آیه را می‌خواند: ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يشْرِكُونَ﴾.

ایشان می‌گوید من به رسول خدا عرض کردم که ما هرگز علما و احبار خود را رب نمی‌دانیم، حضرت فرمود: آیا اگر آنان چیزی را حلال کنند، یا حرامی را حلال کنند یا حلالی را حرام کنند و شما می‌دانید که در تورات و انجیل چنین چیزی نیست، کدام را می‌گیرید؟ گفتم: دومی را می‌گیریم، فرمود این خود بهترین دلیل است بر اینکه شما علما و احبار خود را رب می‌گیرید.

بنابراین، کسی که بدعت گذار است، ادعای ربوبیت می‌کند، نه ربوبیت به معنای خالقیت، بلکه ربوبیت به معنای پایین تر، یعنی من حق دارم که برای مردم قانون گذاری کنیم.

پس دلیل عقلی را با دو بیان تقریر کردیم،‌ بیان اول این است که حق تشریع از آن خداست و کسی که خودش را در منصب تشریع و تقنین قرار می‌دهد، در واقع حق خدا را از خدا می‌گیرد.

ثانیاً؛ جناب « مُشَرِّع» ادعای ربوبیت می‌کند، البته ربوبیت غیر از خالقیت است، بر خلاف وهابیت که ربوبیت و خالقیت را یکی می‌گیرند، عرب‌های جاهلی موحد بودند در خالقیت، ولذا قران کریم می‌فرماید: ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يعْلَمُونَ﴾[10] .

در آیه دیگر می‌فرماید:﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ﴾[11] .

اما در ربوبیت مشرک بودند ولذا قرآن در این باره می‌فرماید:﴿وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ ينْصَرُونَ﴾[12] .

در آیه دیگر می‌فرماید:﴿وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيكُونُوا لَهُمْ عِزًّا﴾[13] .

آنها (مشرکین) در ربوبیت مشرک و در خالقیت موحد بودند، آدم مبدع در حقیقت می‌خواهد ادعای ربوبیت کند، یعنی می‌خواهد چنین وانمود کند که من صاحب این مردم هستم، زمام آنها در دست من است ولذا قرآن می‌فرماید: ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾ ،یعنی نمی‌فرماید:« اتخذوا احبارهم و رهبانهم خالقین من دون الله»

و أمّا العقل: فإنّ التشریع من خصائص مَن له الولایة علی المُولی علیه، و لا ولایة لأحد علی أحد إلّا الله سبحانه، فالناس جمیعاً – فی النظام التوحیدی – متساوون کأسنان المشط – مانند دندانه‌های شانه - کما قال الرسول الأعظم (صلّی الله علیه و آله) فلا فضل لأحد علی أحد و لا امتیاز.

و بعبارة ‌أخری: إنّ التشریع و التقنین من شئون الربوبیة، فمن کان ربّاً فله تدبیر المربوب تکویناً و تشریعاً، فالتدخُّل فی حق الربّ نوع ظلم و تجاوز علی حقوقه.

و إن شئت: إنّ التقنین و التشریع من الأفعال الإلهیة الّتی یقوم بها سبحانه فحسب، فلو أنّ أحداً اعتقد بأنّ غیر الله یملک هذا الحق إلی جانب الله و أنّ الحِبرَ الیهودی أو الراهب النصرانی مثلاً، أو من یشاکلهما، له الحق فی أنّ یَسُنَّ للناس القوانین، و یُعَیِّنَ من لدن نفسه لهم الحلال و الحرام، فقد اتخذ سوی الله ربّاً، و بذلک نسب فعل الله إ‌لی غیره و تجاوز حدّ التوحید بتعمیم هذا الحقّ علی غیره سبحانه، و صار بذلک مشرکاً- مشرک در ربوبیت هر چند در خالقیت مشرک نیست - فلو اعتقد أحدً بأنّ لغیره سبحانه، حقّ التقنین و أنّ بیده زمام التحلیل و التحریم و مصیر العباد فی حیاتتهم الاجتماعیة و الفردیة، فقد اتخذه ربّاً، أی مالکاً لما یرجع إلی عاجل العباد (دنیا) و آجلهم (آخرت)، فلو خضع مع هذا الاعتقاد أمامه، صار خضوعه عبادةً و عمله شرکاً.

و لأجل هذا نجد القرآن یقول «إن الیهود و النصاری اتخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله، إذ معنی الربوبیة فی هذا المورد، هو امتلاک الأمر و امتلاک زمام الاختیار فی التحلیل و التحریم فی حین أنّ الله سبحانه لم یعط لأحد مثل هذا الاختیار.

المبحث الثالث:فی مُقَوِّماتِ البدعة

بحث سوم در باره مقومات، ارکان و ریشه‌های بدعت است، و اینکه استوانه‌های بدعت چیست؟ چون ما نمی‌توانیم به این زودی کسی را مبدع بدانیم و باید این شرائط باشد، اولین رکن و ستون بدعت این است که یا تدخل کند در عقیده اسلامیه و یا در حکم شرعی، یعنی دست درازی کند به عقیده اسلامی یا دست درازی کند به احکام، این اولین شرطش است، التدخّل فی الدین عقیدةً و حکماً بزیادة أو نقیصة،‌ اما اگر یک آدمی یک مطلبی را بیان کند که تدخل در عقیده و حکم شرعی نیست، مثلاً یک رسمی را در میان جامعه ایجاد کند بنام شب یلدا، این شب یلدا نمی‌خواهد در عقیده مداخله کند و نه در حکم شرعی مداخله کند، ‌این بدعت نیست، اما ممکن است حرام باشد، اما می‌توانیم بگوییم بدعت نیست، اما حکم شرعی را باید به ادله دیگر مراجعه کنیم که آیا حلال است یا حرام.

بنابراین، بدعت این است که تدخل در شریعت کند، عقیدة و شریعة، و الآ اگر نوآوری کند منهای عقیده و شریعت،‌ بدعت نیست، اما در عین حال دلیل نمی‌شود که حلال باشد، چون ممکن است حرام باشد.

مثال: مثلاً، اگر کسی می‌خواهد یک جلسه‌ای بگیرد که در آن زنان بی حجاب با مردان کنارهم بنشینند و هدفش از این کار این است که این گونه جلسات در میان مردم و جامعه رسم بشود، نمی‌گوید: قال الله، و هکذا نمی‌ گوید قال رسول الله، نمی‌گوید این یک حکم شرعی است، بلکه می‌گوید این گونه جلسات در میان مردم رسم بشود،‌ این بدعت نیست، اما در عین حال حرام است.

بنابراین،‌ ما باید فرق بگذاریم بین بدعت و حرام، ممکن است چیزی بدعت نباشد، اما حرام باشد، چون ‌بدعت این است که به خدا و پیغمبر نسبت بدهد و الا اگر کاری انجام بدهد و به خدا و پیغمبر نسبت ندهد، این حکم شرعی‌اش را از ادله اربعه در بیاوریم، یلدا جایز است، اما اختلاط زنان بی حجاب با مردان حرام است ( این شرط اول است).

خلاصه مطلب اینکه: هر نوآوری را نمی‌توانیم بگوییم بدعت است مگر ‌آن را به شریعت نسبت بدهد یا دست کاری در عقیده کند یا دست کاری در احکام کند، یا در کشف المراد تصرف کند یا در توضیح المسائل، نوآوری اگر در این حدود نباشد، این باید حکم شرعی‌اش را از ادله اربعه استخراج کنیم.

البدعة لغة و إن کانت بمعنی الإحداث و الإبداع فی صمیم الدین أو غیره من الأمور، لکن المتفاهم من التعاریف اختصاص البدعة فی المصطلح علی التدخّل فی الدین، و أمّا التدخل فی غیره فخارج عن مصطلح القوم و مصبّ الأدلة.

هر نوع آوری بدعت نیست، آن نوآوری بدعت است که آن را به شریعت نسبت بدهد.

و أمّا الأوّل: فیکفی فیه التأمّل فیما مرّ من الکلمات للفریقین.

مراد از اول، یعنی بدعت به معنی نوآوری.

و أمّا الثانی: فیتضح من التأمّل فی أدلة حرمة البدعة و قد مرّ بعضها فی المبحث الثانی، و إلیک بیانها:

    1. تضافرت الآیات علی ذمّ عمل المشرکین حیثما کانوا یقسّمون رزق الله إلی ما هو حلال و حرام- در کار خدا تصرف می‌کردند و می‌ گفتند: هذا حلال و هذا حرام - فجاء الوحی مُنَدِّداً بقوله:« قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ»[14] .

وفی آیة أخری یَعُدُّ عملهم افتراءً علی الله کما یقول: «وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يفْلِحُونَ»[15] .

و من المعلوم أنّ المشرکین کانوا ینسبون الحکمین إلی الله سبحانه، و أنّه عزّ و جلّ قد جعل منه حلالاً و منه حراماً، فکان عملهم بدعة فی الدین.

البته یهودی‌های مدینه درتورات تصرف می‌کردند و می‌گفتند:« هذا حکم الله»، قرآن کریم عمل آنها را مذمت می‌کند و می‌ فرماید این چه کاری است که کتابی را با قلم خود می‌نویسید و بعداً می‌گویید: هذا کتاب الله. چرا مذمت می‌کند؟ چون کتاب خود را به خدا نسبت می‌دادند.

    2. إنّ الله سبحانه یصف من لم یحکم بما أنزل الله بکونه کافراً أو ظالماً و فاسقاً، و من المعلوم أنّ أحبار الیهود کانوا یحرّفون الکتاب فیصفون ما لم یحکم به الله بکونه حکم الله، قال سبحانه:﴿فَوَيلٌ لِلَّذِينَ يكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيدِيهِمْ ثُمَّ يقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيدِيهِمْ وَوَيلٌ لَهُمْ مِمَّا يكْسِبُونَ﴾[16] صریح فی أنّهم کانون یتدخّلون فی الشریعة الإلهیة فیعرّفون ما لیس من عند الله علی أنّه من عند الله، و هذا یؤکّد بأنّ الموضوع فی هذه الآیة و أمثالها هو البدعة فی الدین لا مطلقها.

 

    3. ذمّ الله سبحانه: الرهبان لابتداعهم ما لم یکتب علیهم، قال سبحانه: ﴿وَرَهْبَانِيةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايتِهَا فَآتَينَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ﴾[17] ، و معنی الآیة أنّهم کانوا ینسبون الرهبانیة إلی شریعة المسیح مدّعین بأنّه هو الذی شرع لهم ذلک العمل، و القرآن یردّهم بقوله: مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيهِمْ»

معلوم می‌شود که رهبانیت را خدا ننوشته که ‌آنها در غار بنشینند و از مردم جدا باشند، خدا این را ننوشته‌ است، بلکه از خود شان در آورده‌اند.

پس معلوم می‌شود که اولین رکن بدعت، ‌نسبت دادن به خداست، و الا انسان یک کار غلطی را یا کار صحیحی را انجام بدهد و چنانچه آن را به خدا نسبت ندهد، آن مصداق بدعت نیست، اما اینکه حرام است یا حلال؟‌ این جهتش را از جای دیگر باید بدست بیاوریم.

ستون دیگر بدعت این است که انسان عقیده و فعل خودش را در میان جامعه و مردم پخش کند، و الا اگر یک آدمی درخانه بنشیند و بگوید صلات تراویح جماعة جایز است، در خانه بنشیند و حکم خدا راعوض کند، در اندیشه خودش حکم خدا را عوض کند، ‌این کار بدعت نیست، بدعت این است که آن را در میان جامعه و مردم منتشر کند،‌مادامی که منتشر نکند این بدعت نیست، و ما براین مطلب دلیل داریم. مجرد اینکه یک آدم و حکم خدا را عوض می‌کند، مثلاً در باره حجاب در دلش یک اندیشه باطل دارد، در داخل خانه‌ای خودش، یک اندیشه باطلی دارد، اما کاری با مردم ندارد، یعنی نه در فضای مجازی می‌نویسد و نه در کتابی می‌نویسد،‌ این کار هر چند کار حرامی است، اما بدعت نیست.

 


[16] سوره بقره، ‌آیه79.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo