< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

98/09/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بدعت در کلمات فقها

ما کلمه بدعت را از نظر لغت معنی کردیم و گفتیم بدعت از نظر لغت به هر امر جدید و نو می‌گویند، کار با شریعت ندارد، چیزی که جدید و بی سابقه باشد،‌عرب در آنجا کلمه بدیع و بدعت را به کار می‌برند، حتی یکی از اسماء خداوند « بدیع السموات و الأرض» است، آسمان‌ها و زمین را آفرید در حالی که سابقه نداشته‌اند.

اینک کلمات علما را بررسی می‌کنیم تا ببینیم که بدعت در کلمات علما به چه معنی است، بحث قبلی راجع به کلمات اهل لغت بود، الآن راجع به کلمات علما و فقها صحبت می‌کنیم، نخست کلمات علمای شیعه را نقل می‌کنیم تا بعداً ببینیم که علمای شیعه چه می‌گویند؟

البته ما کلمات چند نفر از علمای شیعه را نقل می‌کنیم که عبارتند از:

    1. مرحوم سید مرتضی.

    2. جناب طریحی.

    3. جناب محقق آشتیانی.

    4. مرحوم حاج شیخ محسن جبل عاملی.

کلمات این بزرگان را نقل می‌کنیم، البته غیر از کلام جناب طریحی، بقیه کلمات ناقص‌اند، فقط کلام طریحی تا حدی کامل است، آنان می‌گویند بدعت چیزی است که در شریعت نصّ بالخصوص نداشته باشد، یعنی کاری را انجام بدهیم و به شریعت هم نسبت بدهیم، اما در شریعت دلیل بالخصوصی نداشته باشد، ‌همه این بزرگواران بدعت را چنین معنی می‌کنند، یعنی چیزی را نجام بدهیم و به شریعت هم نسبت بدهیم و در شریعت دلیل بالخصوصی نداشته باشد.

اما از نظر ما (استاد سبحانی) این تعریف‌ها، تعریف‌های ناقص‌اند ولذا باید یک چیزی را به آن اضافه کنیم، یعنی چیزی را انجام بدهیم، و به شریعت هم نسبت بدهیم، یا دلیل بالخصوصی نداشته باشد و یا دلیل بالعمومی نداشته باشد، ممکن دلیل بالخصوص نداشته باشد، اما دلیل بالعمومی داشته باشد، ولذا فقط تعبیر مرحوم طریحی، تعبیر جامع است، چون ایشان (طریحی) می‌گوید یا دلیل بالخصوصی نداشته باشد یا تحت یک عمومی وارد نشود، ‌خیلی از چیز‌ها است که دلیل بالخصوص ندارد، اما دلیل بالعموم دارد مثلاً در أیام ولادت پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) دنیای اسلام جشن می‌گیرند، این دلیل بالخصوصی ندارد، یعنی در قرآن و سنت نداریم که روز میلاد پیغمبر جشن بگیرید، اما دلیل بالعموم دارد، آن کدام است؟ اینکه حب پیغمبر اکرم و تکریم پیغمبر اکرم یک از اصلی از اصول است، این عمل ما در حقیقت تکریم رسول خداو اظهار حبّ به ‌آن حضرت می‌باشد.

قد عرَّف اصحابنا البدعة بتعاریف کثیرة مترادفة، غیر أنّ أوضح التعاریف هو ما یلی:

قال السیّد المرتضی: البدعة:« الزیادة فی الدین أو نقصان منه مع إسناد إلی الدین»[1]

قال الطریحی: ( المتوفی 1086 هـ) البدعة:« الحدث فی الدین و ما لیس له أصل فی الکتاب و السنّة، و إنّما سمّیت بدعة لأنّ قائلها ابتدع هو نفسه»[2] .

این تعریف طریحی، نسبتاً یک تعریف جامع است، ‌یعنی دلیل بالخصوص برایش داریم و نه دلیل بالعموم برایش داریم.

 

و قال المحقق الآشتیانی (المتوفی1322 هـ) البدعة:«إدخال ما علم أنّه لیس من الدّین فی الدّین، و لکن یفعله بأنّة أمر به الشارع» إ[3] .

و قال السیّد محسن الأمین (المتوفّی1371 هـ): البدعة:« إدخال ما لیس من الدّین فی الدّین کإباحة محرّم، أو تحریم مباح، أو إیجاب ما لیس بواجب، ‌أو ندبه»[4] .

غیر أنّ الذی ینقص بعض هذه التعاریف هو تقیید البدعة بما لم یرد فیه نصّ علی الخصوص و لا یکون داخلاً فی بعض العمومات، و هذا ما ذکره المجلسی (المتوفّی 1111 هـ) إذ قال:« البدعة فی الشرع: ما حدث بعد الرسول و لم یرد فیه نصّ علی الخصوص، و لا یکون داخلاً فی بعض العمومات، أو ورد نهی عنه خصوصاً أو عموماً، فلا تشمل البدعة ما دخل فی العمومات مثل بناء المدارس و أمثالها الداخلة فی العمومات إیواء المؤمنین و إسکانهم و إعانتهم، و کإنشاء بعض الکتب العلمیة، و التصانیف الّتی لها مدخل فی العلوم الشرعیة، و کالألبسة الّتی لم تکن فی عهد الرّسول (صلّی الله علیه و ‌آله) و الأطعمة المحدثة، فإنّها داخلة فی عمومات الحلّیة، و لم یرد فیها نهی»[5] .

هذه کلمات أصحابنا، و إلیک کلمات أهل السنّة فقد عرفوها بتعاریف کثیرة نذکر بعضها:

    1. قال ابن رجل الحنبلی:«‌ما أحدث ممّا لا أصل فی الشریعة یدلّ علیه، أمّا ما کان له أصل من الشرع یدلّ علیه فلیس ببدعة شرعاً، و إن کان بدعة لغة»[6] .

    2. و قال ابن حجر:« المحدَثاتُ جمع مُحدَثَةٌ، و المراد بها أی فی حدیث -: من أحدث فی أمرنا هذا ما لیس منه فهو ردّ - ما أحدث و لیس له أصل فی الشرع و یسمّی فی عرف الشرع بدعة، و ما کان له أصل یدلّ علیه الشرع فلیس بدعة»[7] .

گفتار جناب شافعی در باره بدعت

ولی جناب شافعی بدعت را این چنین معنی کرده‌است:« البدعة علی قسمین،‌بدعةٌ محمودةٌ و بدعةً مذمومةً»، یعنی ما یک بدعت داریم که ممدوح است و یک بدعت داریم که مذموم است، آن بدعتی که ممدوح است،‌ چیزی تازه باشد، اما با کتاب و سنت مخالف نباشد، اما بدعت مذموم آن است که با کتاب و سنت مخالف باشد.

جواب از گفتار شافعی

ما در جواب ایشان می‌گوییم: جناب شافعی، بدعت دو قسم نیست، بدعت فقط یک قسم و آن همان مذموم است، آن را که شما می‌گویید محمود است، آن اصلاً بدعت نیست، بعنی ما چیزی بنام بدعت محمود نداریم.

بدعت عبارت است از: «التدخُّل فی الشرع ما لیس له دلیل فی الکتاب و السنّة لا خصوصا و لا عموماً، له قسم واحد»، بدعت به این معنی یک قسم بیشتر نیست، یعنی ما بدعت ممدوح نداریم، به عقیده ما نظر جناب شافعی رفته به بدعت لغوی، ایشان بدعت لغوی را در نظر گرفته و گفته: البدعة علی قسمین، و الا اگر بدعت شرعی را در نظر می‌گرفت، ‌بدعت شرعی فقط یکقسم دارد نه بیشتر.

ممکن است کسی بگوید که شهید ثانی نیز می‌گوید بدعت بر دوقسم است، بدعت حسنه و بدعت سیّئه، این بدعت لغوی است که دو جور است، اما بدعت شرعی همیشه سیّئة است، یعنی بدعت حسنه نداریم.

و هذا التعاریف تحدّد البدعة تحدیداً و تُصوّر لها قسماً واحداً و هو التدخُّل فی أمر التقنین و التشریع، و هناک من حدّدها ثمّ‌ قسّمها إلی محمودة و مذمومة، فقد روی هرملة بن یحی، قال: سمعت الشافعی یقول:« البدعة بدعتان: بدعة محمودة و بدعة مذمومة، فما وافق السنّة فهو محمودة، و ما خالف السنّة فهو مذموم ، و ما خالف السنّة فهو مذموم» ، ‌و سیوافیک أنّ تقسیم البدعة إلی محمودة و مذمومة، و سیّئة و حسنة أمر لا یوافقه الکتاب و السنّة.

بدعت فقط یک قسم است که همان مذمومه باشد، بله، اگر مراد بدعت لغوی باشد، یعنی هر چیزی تازه، ‌آن دو قسم است، گاهی ممکن است محمود باشد و ممکن است مذموم باشد، اما بدعت شرعی یک قسم بیشتر نیست.

به نظر من جناب شافعی این مطلب را از کلام خلیفه ( در باره نماز تراویح) دوم الهام گرفته، چون عمر بن خطاب وقتی در ماه رمضان وارد مسجد شد، دید که مردم هر کدام در یک گوشه‌ای نماز تراویح را به صورت فرادی می‌خوانند، از این نماز فرادی خواندن خوشش نیامد، گفت:« لا جمعتهم علی امام واحد یکون احسن» این را گفت و رفت، فردا شب یا پس فردا شب وقتی به مسجد آمد، دید که أبی کعب امام جماعت شده و همگی به او اقتدا کرده‌اند، گفت:« هذا بدعةً حسنة» ایشان این تعبیر را کرد و از همان زمان، این کلمه در کلام شافعی آمده که: البدعة علی قسمین: بدعة ممدوحة و بدعة مذمومة» و الا اگر از این گفته خلیفه دوم صرف نظر کنیم، در قرآن و عترت، بدعت یک قسم بیشتر نیست و آن همان بدعت مذمومة است که بدترین گناهان است.

تقدیم

تُعدّ البدعة فی الدین من المعاصی الکبیرة الّتی دلّ علی حرمتها الکتاب و السنّة، لأنّ المبتدع ینازع سلطان الله تبارک و تعالی فی التشریع و التقنین و یتدخل فی دینه و یشرع ما لم یشرّعه فیزید علیه شیئاً و ینقص منه شیء فی مجالی العقیدة و الشریعة، کلّ ذلک إفتراء علی الله عزّ و جلّ.

إنّ المسلمین بعد رحیل الرسول (صلّی الله علیه و ‌آله) تفرّقوا إلی أمم و مذاهب مختلفة، و لم یکن ذلک إلّا إثر تلاعب المبتدعین فی الدین و الشریعة، بإدخال ما لیس من الدین فی الدین، و کان عملهم تغییراً لصمیم العقیدة الإسلامیة و شریعتها، فلولا البدعة و المبتدعون وانتحال المبطلین، لکانت الأمّة الإسلامیة أمّة واحدة لها سیادتها علی جمیع الأمم و الشعوب فی أنحاء المعمورة، و ما أثنی ظهورهم إلّا دبیب المبتدع بینهم فشتّتهم و فرّقهم بعد ما کانوا صامدین کالجبل الأشمّ.

إنّ صراط النجاة فی الإسلام هو صراط واحد مستقیم دعا الله إلیه المؤمنین عامّة و قال:﴿وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[8] ، و أمر المسلمین أن یدعو الله سبحانه، لکی یثبتهم علی هذا الصراط کی لا ینحرفوا یمیناً و لا شمالاً کما یقول سبحانه تعلیماً لعباده ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾[9] ، و لکن المبتدع یسوق الناس إلی سبیل منحرفة لا تنتهی إلی السعادة الّتی أرادها الله سبحانه لعباده.

 

أدلّة حرمة البدعة فی الأدلّة الأربعة

اتّفقت الأدلّه الأربعة علی حرمة البدعة، أعنی الکتاب و السنّة و العقل و الإجماع، أمّا الکتاب العزیز فقد اتّفقت فیه الآیات علی حرمتها نظیر:

1: البدعة تقدّم علی الله و رسوله فی التشریع

کان فی عصر الرسالة من یتقدّم علی الله و رسوله، لا مشیاً، و إنّما یقدّم رأیه علی الوحی فنزل الوحی مدداً بهم و قال:

﴿أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَينَ يدَي اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[10] .

ترجمه: اي کساني که ايمان آورده‌ايد! چيزي را بر خدا و رسولش مقدم نشمريد (و پيشي مگيريد)، و تقواي الهي پيشه کنيد که خداوند شنوا و داناست!

ولین آیه در تحریم بدعت،‌این آیه مبارکه است:که می‌فرماید بر خدا و رسول خدا جلو نیفتید، آیا اگر پیغمبر اکرم راه می‌رود و من دو قدم جلوتر بروم حرام است؟ نه، یعنی از عقیده و شریعت جلو نیفتید، یعنی آنچه را که خدا و پیغمبر فرموده، همان را بگویید، نه جلو بیفتید و نه عقب، قولاً و عملاً تابع شریعت باشید.

2: البدعة کذب علی الله

آدمی که بدعت گذار است، دروغ بر خدا می‌بندد، یک موقع من دروغ به رفیق و دوستم می‌بندم، یک موقع از لسان خدا دروغ می‌گویم، ‌این خیلی جرئت می‌خواهد، واقعاً اگر انسان به مقام ربوبی معتقد باشد، در آن لحظه که می‌گوید: «قال الله» و حال آنکه دروغ است، باید جان بسپارد و ایست قلبی پیدا کند،‌ چون بر خدا دروغ می‌بندد و دروغ بستن بر خدا کار ساده‌ای نیست.

الکذب من المحرمات الموبقة الّتی أوعد الله علیها بالنار و البدعة من أفحش الکذب، لأنّها افتراء علی الله و رسوله، قال سبحانه: ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لَا يفْلِحُ الظَّالِمُونَ﴾[11] .

3: البدعة تصرّف فی حلال الله و حرامه

المبتدع یتصرّف فی التشریع الإسلامی فیجعل منه حلالاً و حراماً بدون إذن منه سبحانه فی ذلک، یقول الله تعالی:

﴿قُلْ أَرَأَيتُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَامًا وَحَلَالًا قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ﴾[12] .

ترجمه: بگو: «آيا روزيهايي را که خداوند بر شما نازل کرده ديده‌ايد، که بعضي از آن را حلال، و بعضي را حرام نموده‌ايد؟!» بگو: «آيا خداوند به شما اجازه داده، يا بر خدا افترا مي بنديد (و از پيش خود، حلال و حرام مي‌کنيد؟

فالآیة واردة فی عمل المشرکین، حیث جعلوا ما أنزل الله من الرزق بعضه حراماً و بعضه حلالاً، فحرّموا السائبة و البحیرة و الوصیلة و نحوها، لذا یردّ علیهم سبحانه:﴿آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ»: أی أنّه لم یأذن لکم فی شیء من ذلک، بل أنتم تکذبون علی الله، ثمّ یهدّدهم بالعذاب فیقول:« وَمَا ظَنُّ الَّذِينَ يفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ يوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يشْكُرُونَ»، و یؤکّد علیه فی آیة أخری و یقول: «وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يفْلِحُونَ﴾[13] .

و لعلّ هذا المقدار من الآیات کافٍ فی المقام.

پس آدم بدعت گذار اولاً بر خدا و پیغمبرش تقدم جسته، معنایش این است که من بهتر از خدا و پیغمبر می‌فهمم، ثانیاً بر خدا دروغ می‌بندد و از لسان خدا دروغ می‌گوید، ثالثاً، در حلال و حرام خدا تصرف می‌کند،‌کما اینکه در زمان جاهلیت چنین بوده، می‌گفتند هذا حلال و هذا حرام، کسانی که بدعت گذارند، در حلال و حرام خدا تصرّف می‌کنند.

 


[1] الرّسائل للشریف المرتضی، ‌ج3، ص224.
[4] کشف الإرتیاب، ص143.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo