< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

98/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قصاص مایه حیات جامعه است

الآیة الثانیة

﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[1]

ترجمه: و براي شما در قصاص، حيات و زندگي است، اي صاحبان خرد! شايد شما تقوا پيشه کنيد.

قر‌آن کریم در این آیه مختصر هم حکم قصاص را بیان کرده و هم علت آن را متذکر شده است، چرا قصاص کنیم؟ تا شما از قتل انفس و کشن دیگران پرهیز کنید.

ما در اینجا چند مطلب را مورد بحث قرار می‌ دهیم، مطلب اول اینکه قتل نفس از گناهان کبیره است، میزان در گناهان کبیره چیست؟

یکی از موازین گناهان کبیره این است که خدا به آن وعده آتش داده (ما أوعد الله علیه النار) هر کجا که در قرآن کریم و سنت نبی (صلّی الله علیه و ‌آله) جزای آن آتش باشد، آن چیز از گناهان کبیره محسوب می‌شود، اتفاقاً در باره قتل نفس وعده آتش داده شده است،‌مانند این آ‌یه شریف:

﴿وَمَنْ يقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا﴾[2]

پس جای هیچگونه شک و تردیدی نیست که قتل نفس محترمه و کشتن دیگران از گناهان کبیره است.

نفس از محترمات اسلام است.

مطلب دوم این است که انسان از محترمات اسلام است، یعنی انسان از نظر دین مبین اسلام و قرآن کریم خیلی اهمیت دارد، چه احترامی بالاتر از این که قرآن کریم می‌فرماید: «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْياهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيا النَّاسَ جَمِيعًا »، ولی متأسفانه خودِ انسان احترام خودش را حفظ نمی‌کند و یکدیگر را می‌کشند، قرآن برای جلوگیری از این کار، یعنی برای جلوگیری از کشتن همدیگر، قانون قصاص را تشریع کرده است، قانون قصاص جنبه بازداری دارد و باعث می‌شود تا کسی به آسانی دست به قتل و کشتن دیگران نزند.

بنابراین، قصاص به نفع جامعه است، نه اینکه به ضرر جامعه باشد ولذا قرآن می‌فرماید: «وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»

آیا قانون قصاص از مختصات اسلام است یا در شرائع پیشین هم بوده؟

مطلب سوم اینکه: آیا اسلام در اینجا پیش قدم است یا قبل از اسلام هم قانون قصاص بوده؟ از آیات قرآن کریم استفاده می‌شود که در تورات نیز مسأله قصاص بوده.« وَكَتَبْنَا عَلَيهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَينَ بِالْعَينِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ يحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»[3] .

پس معلوم می‌شود که در تورات هم مسأله قصاص بوده، از بعضی از آیات استفاده می‌شود که علت تشریع قانون قصاص، فرزندان آدم است، چون یکی از فرزندان حضرت آدم، دیگری را به قتل رساند و کشت، ولذا خداوند قانون قصاص را تشریع کرد « مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا»

معلوم می‌شود که ریشه تشریع «قصاص» بر گردد به عصرحضرت آدم و فرزندانش، داستان فرزندان حضرت آدم در سوره مبارکه مائد آمده و در آنجا دارد که یکی از آنها دیگری را کشت و بعد از کشتن نمی‌دانست که با جسد برادر چه کند، خدا می‌فرماید غرابی را فرستادیم و یکی از آن غراب‌ها، غراب دیگر را کشت و سپس غراب کشته شده را دفن کرد، او (قاتل برادر) گفت عجب آیا من به اندازه یک غراب هم عقل نداشتم تا برادر خود را دفن کنم؟

بنابراین،‌ ما تا کنون چند مطلب را بیان کردیم:

اولاً؛ از آیه مبارکه استفاده می‌شود که قتل نفس محترمه از گناهان کبیره است.

ثانیاً؛ انسان از قرآن کریم موجود بسیار شریف است،‌ اما متاسفانه خودِ انسان به مقام و ارزش خود پی نمی‌برد و لذا دست به کشتن یکدیگر می‌زنند، خداوند برای باز دارای از کشتن انسانها همدیگر را، قصاص را تشریع کرده است.

ثالثا؛ معلوم می‌شود که اسلام در قصاص پیش قدم نیست، زیرا قصاص در شرائع دیگر مانند تورات نیز بوده.

رابعا؛از قرآن کریم استفاده می‌شود که مسأله قصاص از کشتار فرزندان آدم ایجاد شده است، یعنی اینکه یکی از آنها دیگری را کشت و نتوانست کاری انجام دهد.

سوال از متجدد‌ها

آقایان متجدد‌ها که در حقیقت از غرب آب می‌خورند، یعنی افکار، افکار خودشان نیست، بلکه این افکار را از غرب گرفته‌اند و به رخ ما می‌کشند، از ‌آنها سوال می‌کنیم که آیا برای حفظ مال قانونی است؟ در جواب می‌گویند: بله،

آیا برای حفظ عرض قانونی است؟ می‌ گویند: بله، چطور می‌شود که برای حفظ اموال و اعراض قانون لازم است، اما برای حفظ انفس قانونی در کار نباشد، ممکن است بگویند قانون ما حبس است، آیا با حبس قاتل ادب می‌شود، اگر مردم بفهمند که کشتن دیگران، مجازاتش حبس است، همین که از حبس بیرون آمد، باز برای بار دوم و بار سوم دست به کشتار مردم می‌زند.

بنابراین، نمی‌شود گفت که برای حفظ اعراض قانون است، هکذا برای حفظ اموال قانون است، اما برای حفظ نفوس قانون نیست، اگر بگویید، قانون حبس است، ما حبس را امتحان کرده‌ایم، حبس آموزشگاه خوبی نیست ولذا اسلام برای ریشه کن کردن و جلوگیری نمودن از کشتار مردم، قانون قصاص را تشریع کرده و آن هم با این جمله عجیب «وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَياةٌ».

أقول: کما أنّ لصدّ الناس عن التجاوز علی الأعراض و الأموال قوانین رادعة، بها تُصانُ الأعراض و الأموال عن التّعدّی، فهکذا النفوس و هی أغلی الأشیاء فلا بدّ أن یکون لصدّ الناس عن اقتراف هذه الجریمة، قانونٌ یصدّ أکثر الناس عن اقتحامها، و هو لیس إلّا تربیة المجتمع علی هذا ا لتشریع، وهو أنّ من یَقتل یقتل بلا هوادة (بدون معطلی)، فهذا النوع من التفکیر یصدّ أکثر الناس عن اقتراف الجریمة، و بذلک یتضح معنی الآیة: «وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَياةٌ» أرید من الحیاة صیانة الناس عن القتل « يا أُولِي الْأَلْبَابِ» فمن کان یعلم بوجود القصاص یتّقی عن هذه الجریمة کما یقول:« لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ».

در کلام امیر المؤمنین (علیه السلام) همین معنی آمده، یعنی اینکه قصاص جنبه بازداری دارد، حضرت در نهج البلاغه می فرماید:« فَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ، وَ الزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ، وَ الصِّيَامَ ابْتِلَاءً لِإِخْلَاصِ الْخَلْقِ، وَ الْحَجَّ [تَقْوِيَةً] تَقْرِبَةً لِلدِّينِ، وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ، وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوَامِّ، وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهَاءِ، وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ»[4] ،

إنّ أشدّ ما تتوقّاه نفوس البشر من الحوادث، هو الموت فلو علم القاتل أنّه سوف یسلم من الموت لأقدم علی القتل مرّة أخری، مستخفّاً بسائر العقوبات، فالطریق الوحید لصیانة نفوس الناس هو تشریع القصاص و تطبیقه فی المجتمع.

ثمّ إنّ قوله سبحانه: «وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَياةٌ» من جوامع الکلم و أفصحه، و أین هو من الکلمة المعروفة عند العرب: «القتل أنفی للقتل» ثمّ إنّ المفسّرین ذکروا وجوهاً کثیرة لأفضلیة الآیة علی الکلام المعروف، یقول السیّد الطباطبائی: إنّ الجملة، أعنی قوله تعالی: «وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَياةٌ» علی اختصارها و إیجازها و قلّة حروفها و سلاسة لفظها و صفاء ترکیبها، من أبلغ آیات القرآن فی بیانها، و أسماها فی بلاغتها، فهی جامعة بین قوّة الاستدلال و جمال المعنی و لطفه، و رقّة الدلالة و ظهور المدلول، و قد کان للبلغاء قبلها کلمات فی القتل و القصاص تُعجِبُهُم بلاغتُها و جزالة أسلوبها و نظمها کقولهم:« قتل البعض إحیاء للجمیع» و قولهم:« أکثروا القتل لیقلّ القتل» إلی أن قال: غیر أنّ الآیة أنست الجمیع و نفت الکلّ»[5] .

پس تا کنون روشن شد که کشتن انسان از گناهان کبیره است، ثانیاً ثابت شد که در تورات هم مسأله قصاص بوده و قصاص مختص به اسلام نیست، ثالثاً معلوم شد که قصاص ریشه در قتل فرزندان حضرت آدم دارد، علاوه بر همه اینها روشن شد که مسأله قصاص سبب حیات جامعه است و از ضروریات آن می‌باشد، همانگونه که برای حفظ اموال و حفظ اعراض قانون لازم ا ست، هکذا برای حفظ انفس هم قانون وضع کرده و این قانون جنبه بازدارندگی دارد و باعث می‌شود که در جامعه قتل یا اصلاً صورت نگیرد، و یا اینکه کمتر صورت بگیرد.

شبهات حول القصاص

گاهی بعضی از افراد نادان در فضای مجازی اشکالاتی را در باره قصاص مطرح می‌کنند که حاکی از بی اطلاعی آ‌نان نسبت به احکام اسلام است، اولین اشکال شان این است که جانی یک جنایت کرده، شما هم جنایت را با جنایت دیگر جواب می‌دهید، به بیان دیگر او (جانی و قاتل) آدمی را کشته و با این کارش یک فردی را از جامعه برداشته، شما هم قاتل را قصاص می‌کنید و می‌کشید، با این کارتان فرد دیگری را از جامعه بر می‌دارید، همانطور که کشتن فرد اول ضرر بر جامعه است، کشتن فرد دوم نیز ضرر دیگری بر جامعه می‌باشد، قاتل اگر یک نیرو را از جامعه برداشته، شما هم با قصاص قاتل، یک نیروی دیگر را از جامعه بر می‌دارید و این کار شما با کار جانی هیچ فرقی ندارد.

 

إنّ بعض الکُتّاب المتأثّرین بالحضارة الغربیة، یطرحون شبهات حول هذا التشریع السماوی، و ها نحن نذکرها علی وجه الإیجاز ثمّ نُجیبُ عنها.

1: القصاص علاج جریمة بجریمة مثلها

إذا صدر القتل من إنسان فضّ القلب، فقد ارتکب جنایة، فقیام الآخرین بقتله تکرار للجریمة.

و بعبارة أخری: إنّ المجتمع الذی خسر (أو نقص) أحد أفراده، یجب ألّا نُحَمِّلَه خسارة أخری بقتل فرد آخر من أفراده.

کشتن فرد اول یک خسارت است برجامعه، چون او (مقتول) می‌توانست مهندس بشود، یا مخترع بشود و امثالش، شما هم یک فرد دیگر را می‌کشید، در واقع همان کار را انجام می‌دهید، چه فرق است بین کار او (قاتل و جانی) و کار شما.

جواب؛ این مستشکل و معترض، مسأله را از نظر فردی مطالعه کرده،‌ معلوم می‌شود که این آدم (مستشکل) اصالة الفرد است نه اصالة الاجتماع، چون از نظر اصالة الاجتماع کشتن قاتل و جانی جریمه نیست، بلکه کشتن او قطع ریشه فساد است.

ما به این مستشکل و معترض می‌گوییم شما مسأ‌له را از دیدگاه فردی مطالعه نکنید، بلکه از دیدگاه جامعه مطالعه کنید، چون این آدم (قاتل و جانی) اگر قصاص نشود، امروز که این ‌آدم را کشته، فردا شخص دیگری را می‌کشد و هکذا،یعنی قتل را تکرار می‌کند.

مثال: اگر دست کسی دچار سرطان شده باشد، چنانچه آن را بحال خودش رها کنند، قطعاً‌سرطان به همه بدن سرایت می‌کند و در نتیجه جان طرف را می‌گیرد، از این رو، دکتر در اینجا مصلحت را در این می‌بیند که دست را قطع کند ولذا دست او را قطع می‌کند تا حیات طرف ادامه پیدا کند و این کار یکنوع خدمت است به این آدم و جای تشکر را دارد، کشتن قاتل و جانی نیز به منزله قطع عضو فاسد یک بدن است.

الجواب: إنّ المعترض ینظر إلی المجتمع بنظر انفرادی، فیصف القصاص من المجرم إعداماً لفرد صالح من المجتمع، و تکراراً للجریمة، و أمّا إذا نظرنا إلی المجتمع بنظرة جماعیة کلّیة، فقتل المجرم أشبه بقطع عضو زائد مضرّ یحصل فی بدن الإنسان ربما یوجب هلاک صاحبه، ففی هذا المقام یقوم الجرّاح بقطع هذا العضو الفاسد لئلّا یسری فساده إلی سائر الأعضاء السالمة و یُودِی بالحیاة، و العجب أنّه یصف القتل الثانی نظیر القتل الأوّل فی أنّ کلیهما جریمة، مع أنّ الأوّل جریمة، و لکن الثانی تخلیص للمجتمع من هذا الفرد الجانی الذی ربما لو بقی حیّاً لانتشر الفساد فی المجتمع، أی أنّه سوف یقدم علی الجریمة مرّة أخری.

2: القصاص ینافی الرحمة و الرأفة

إنّ الرّحمة و الرّأفة من الأوصاف المحمودة، فقد ورد عن النبی (صلّی ا لله علیه و آله) أنّ قال: «مَن لا یَرحَمُ لا یُرحَمُ» فالإقدام علی إعدام الجانی علی طرف النقیض من الرأفة و الرحمة الّتی تنافی التشریع الإسلامی.

اشکال دوم؛ مستشکل می‌گوید مگر شما در قرآن کریم نمی‌خوانید:« بسم الله الرحمن الرحیم»، اولین آیه در قرآن کریم همان «بسم الله الرحمن الرحیم» است، بشر هم باید مانند خدا دارای رحمت و رأفت باشد، چگونه شما قاتل و جانی را می‌کشید و حال آنکه کشتن او با رحمت و رأفت اسلامی سازگار نیست، بلکه با منافات دارد.

جوابش این است که: ترحّم بر پلنگ تیز دندان      ستمکاری بود بر گوسفندان

هر رأفت و رحمتی خوب نیست، چون گاهی رأفت و رحمت بی مورد و بی جا، ‌تبدیل به ضد خودش می‌شود، بلکه عین ظلم به دیگران می‌شود.

الجواب: إنّه لیس کلّ رأفة محمود و کلّ رأفة فضیلة، فإنّ الترحُّم علی الجانی المتمرّد ظلم علی المجتمع و تعدٍّ بالنسبة إلیه، فإنّ الترحُّمَ علی الجانی أشبه بالتّرحم علی الذئب الذی ینتهی إلی ظلم الأغنام.

3: القسوة و حبّ الانتقام أمرٌ مذمومٌ

القسؤة و حبّ‌ الانتقام من الصفات المذمومة، فالإنسان الکامل هو من یملک قلباً رحیماً لیّناً محبّاً للناس جمعاء، فإعدام الجانی آیة‌ القسوة و نوع انتقام.

یعنی سنگدلی و انتقام گیری چندان کار خوبی نیست، انسان باید همیشه گذشت داشته باشد و از لغزش دیگران بگذرد.

ما در جواب مستشکل می‌گوییم: انتقام اگر چیز بدی بود، یکی از اسمای خداوند تعالی منتقم نبود و حال آنکه می‌بینیم که یکی از اسماء حقتعالی منتقم است، انتقام بر دو قسم است، انتقام بی پایه و بی مورد،‌انتقام با مورد اشکال ندارد.

الجواب: أنّ تشریع القصاص لا ینطلق (سرچشمه نمی‌گیرد) من القسوة و حبّ الانتقام، بل ینطلق (سرچشمه می‌گیرد) من حبّ بقاء النظام و صیانة الدماء.


[4] نهج البلاغة الدکتر صبحی صالح، حکمت252.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo