درس خارج فقه آیت الله سبحانی
98/09/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: قصاص از نظر آیات قرآن کریم
القصاص فی الذکر الحکیممعنای لغوی قصاصقصاص از نظر لغت به معنی دبناله روی است، یعنی به دنباله روی و پیگیری کردن قصاص میگویند،مانند این آیه مبارکه:« قَالَ ذَلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصًا»[1] ،
ترجمه: (موسي) گفت: «آن همان بود که ما ميخواستيم!» سپس از همان راه بازگشتند، در حالي که پيجويي ميکردند.
پس قصاص در لغت به معنی پیگیری کردن و دنباله روی کردن است، علت اینکه قصاص را قصاص میگویند، چون اولیای «دم» مسأله را پیگیری میکنند و میگویند قاتل حتماً باید کشته بشود.
بنابراین، «قَصَّ» و «یَقُصُّ» به معنی دنبال کردن و پیگیری نمودن است، علت اینکه به قصاص، قصاص میگویند این است که اولیای دم مسأله را پیگیری میکنند و میخواهند قاتل کشته بشود.
پرسشممکن است در اینجا کسی بپرسد که چرا قصاص را در کتاب حدود بحث نکردید، چون قصاص هم جزء حدود است؟
پاسخدرست است که هم «حدود» حدّ خداست و هم قصاص، اما در «حدود» کار بشر در دست نیست، بلکه باید احکام خدا جاری بشود، مثلاً زانی باید تازیانه بخورد، قاذف و مفتری باید تازیانه بخورد، ولی در قصاص هر چند قانون مال خداست، اما اجرای آن دست اولیای دم است، ولذا اولیای دم هم می توانند از حق خود صرف نظر کنند و طرف را ببخشند و هم میتوانند طرف را قصاص کنند، در حدود اصلاً پای بشر در میان نیست ولذا گفتیم حدود، اما در قصاص، پای بشر در کار است، به این معنی که اولیای دم میتوانند حق خود استیفا کنند و میتوانند ببخشند و طرف را قصاص نکنند و لذا ما کتاب قصاص را از کتاب حدود جدا کردیم، کما اینکه سایر فقها هم جدا کردهاند.
ربما یتبادر إلی الإذهان أنّ القصاص أیضاً حدّ من حدود الله تعالی، شرّعه لِوارِثِ مَن قُتِلَ مظلوماً، و علی ذلک فکان اللازم دراسته تحت باب الحدود، دون فتح باب مستقل له.
و مع ذلک یمکن أن یقال بوجود الفرق بین الحدّ و القصاص، فإنّ الأوّل من حقوق الله سبحانه، إثباتاً و نفیاً، و أمّا القصاص فإنّه و إن کان حکماً شرعیّاً لکن إجراؤه بید الوارث، فله (وارث) العفو علی الجانی، و له (وارث) القصاص.
و بعبارة أخری: الحدود بید الله سبحانه، و أمّا القصاص - فبعد التشریع - بید الوارث، ولذلک جعلناه فصلاً مستقلاً.
تمهیدلا شکّ أنّ الشارع اهتمّ بالدّماء أتمّ الاهتمام، فقد شرّع التقیة لصیانة الدّماء، فلو بلغت التقیّة حدّ إراقة الدماء فلا تقیة، و یکفی فی اهتمام الشارع بذلک أنّه جعل قتل نفس واحدة بمنزلة قتل الناس جمیعاً، و إحیاءها إحیاء الناس جمیعاً، لذلک قال سبحانه: «مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْياهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَينَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»[2] .
ترجمه: به همين جهت، بر بني اسرائيل مقرر داشتيم که هر کس، انساني را بدون ارتکاب قتل يا فساد در روي زمين بکشد، چنان است که گويي همه انسانها را کشته؛ و هر کس، انساني را از مرگ رهايي بخشد، چنان است که گويي همه مردم را زنده کرده است. و رسولان ما، دلايل روشن براي بني اسرائيل آوردند، اما بسياري از آنها، پس از آن در روي زمين، تعدي و اسراف کردند.
پرسشقرآن کریم در این آیه مبارکه میفرماید:« مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْياهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيا النَّاسَ» یعنی اگر کسی یکنفر را به قتل برساند، گویا همه مردم را کشته است، این مسأله با عقل انسان جوردر نمیآید و عقل آن را نمیپذیرد.
پاسخاگر به آیه مبارکه خوب دقت شود، آیه مبارکه نمیفرماید اگر کسی یکنفر را بکشد، در حقیقت همه مردم را کشته است، بلکه میفرماید:« فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا»، یعنی کشتن یکنفر را تشبیه میکند به کشتن همه مردم، فرق است بین اینکه بگوییم کشتن یکنفر معادل کشتن همه مردم ا ست و بین اینکه بگوییم کشتن یکنفر، گویا کشتن همه مردم است، یعنی از باب احترام مقام انسان، یک چنین تشبیهی را میکند و الا عقل هیچ عاقلی نمیگوید که کشتن یکنفر، کشتن همه مردم است.
البته در روایات توجیه این مطلب آمده و آن اینکه: آدمی که یکنفر را به ناحق به قتل رسانده، آمادگی دارد که همه مردم را به قتل برساند، منتها دستش نمیرسد و الا اگر دسش برسد، حاضراست برای رسیدن به آمال و آروزهایش همه مردم را بکشد.
«يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِي لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ»[3] .
ترجمه: اي افرادي که ايمان آوردهايد! حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده است: آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس اگر کسي از سوي برادر (ديني) خود، چيزي به او بخشيده شود، (و حکم قصاص او، تبديل به خونبها گردد،) بايد از راه پسنديده پيروي کند. (و صاحب خون، حال پرداخت کننده ديه را در نظر بگيرد.) و او [= قاتل] نيز، به نيکي ديه را (به ولي مقتول) بپردازد؛ (و در آن، مسامحه نکند.) اين، تخفيف و رحمتي است از ناحيه پروردگار شما! و کسي که بعد از آن، تجاوز کند، عذاب دردناکي خواهد داشت.
«يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى»، کلمه «كُتِبَ» دلیل بر این است که مسأله الزامی است، هر کجا که قرآن کلمه «كُتِبَ» را به کار ببرد، به معنی الزامی بودن است، مانند «كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»[4] .
کلمه: «الْقَتْلَى» جمع قتیل است «كُتِبَ عَلَيكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى»: أی فی المقتول،« الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ (یعنی قاتل) عُفِي لَهُ (به نفع قاتل) مِنْ أَخِيهِ (مراد از أَخِيهِ، ولی الدم است، ولی الدّم را اخ میگوید، چون برادر ایمانی و برادر دینی هستند، علاوه براین، میخواهد تحریک عواطف کند، یعنی عاطفه ولی الدم را به نفع قاتل تحریک کند. «فَمَنْ عُفِي لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيءٌ » ولی الدم بگوید قصاص نمیکنم و بجای «قصاص» دیه بده، میفرماید:« فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ» ، ولی الدّم خیلی سختگیری نکند، یعنی یک کاری کند که قاتل بتواند بپردازد، ولی الدّم یتّبع المعروف، کاری کند که قاتل بتواند از عهدهاش بر بیاید، آقای قاتل هم آنچه را که قول داده باید بپردازد، قرآن کریم به هردو طرف توجه دارد، یعنی هم به ولی الدّم توجه دارد ولذا میفرماید: « فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ» و هم به جانی (قاتل) توجه دارد و میفرماید: «وَأَدَاءٌ إِلَيهِ بِإِحْسَانٍ» یعنی قسطها را مرتب بدهد، نه اینکه یکماه بدهد و یکماه دیگر ندهد، در واقع با این کارش یکنوع تعادل بین دو طرف برقرار کرده است، سپس میفرماید: « ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ» این کار، کار خداست، یعنی خدا میخواهد کار را سبک کند، به این معنی: حالا که خون ریزی شده و این آدم (ولی الدم) هم نمیخواهد قصاص کند، پس باید مبلغی را بگیرد که در توان جانی و قاتل باشد، و از جانب دیگر جانی و قاتل هم باید به نفع احسن آن را بپردازد« فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ» کسي که بعد از آن، تجاوز کند، عذاب دردناکي خواهد داشت.
اشکالاشکال این است که قرآن میفرماید:« الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ»، آزاد در مقابل آزاد، یعنی اگر حرّ و آزاد، عبد و بندهای را بکشد، حرّ و آزاد در مقابل کشتن عبد، قصاص و کشته نمیشود، « وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ» عبد و برده اگر عبدی را بکشد، در مقابل کشتن او (عبد) قصاص میشود، اما اگر «حرّ» عبدی را بکشد، حر کشته نمیشود.
« وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى» اگر زنی، زن دیگر را بکشد، قصاص میشود، اما اگر یک مردی، زنی را بکشد، مرد در مقابل کشتن زن، قصاص نمیشود، و این گونه دستورات و احکام، با اخلاق اسلام نمیسازد، این جمله را معنی میکنند و میگویند:« یشترط فی القصاص و حدة الصنف»، باید قاتل و مقتول صنف شان یکی باشد، حر در مقابل حر قصاص میشود،اما اگر یکی حر است و دیگری عبد، حر را در مقابل عبد قصاص نمیکنند « وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى»، اما اگر یکی رجل است و دیگری مرأة، رجل را بخاطر کشتن مرأة قصاص نمیکنند، میگویند این جمله در مقام بیان شرطیت وحدة الصنف» است. آیه مبارکه را این گونه معنی کرده اند.
ولی من فکر می کنم که این «جمله» معنی دیگری دارد، و ما اگر بخواهیم معنی دیگرش را بفهمیم، باید شأن نزول آیه را مطالعه کنیم، شأن نزول آیه مبارکه، ما را به معنی دیگر متوجه میکند.
شأن نزول آیهشأن نزول آیه این است که زندگی عرب آن روز (کما اینکه الآن هم تا حدی چنین است) عشایری بوده، عشایر نسبت به افراد خودش خیلی اهمیت میدادند. مثلاً؛ یک عشیره خیلی قوی بود، و در مقابل عشیره دیگر خیلی ضعیف، عشیره قولی با دختران عشیره ضعیف ازدواج میکردند، اما مهریه آنها را نمیدادند، و اگر عبد قبیل ضعیف، احیاناً حر قبیله قوی را میکشت و به قتل میرساند، قبیله قوی نه تنها آن عبد را میکشتند، بلکه علاوه بر عبد، حر را هم میکشتند، یا اگر (احیاناً) قبیله ضعیف، یکنفر حر را از قبیل قوی میکشتند، آنها بجای یک حر، دو حر را از قبیله ضعیف میکشتند، یا اگر قبیله ضعیف یک أنثی را از قبیله قوی میکشتند، قبیله قوی بجای أنثی، یکنفر رجل را در مقابلش میکشتند، شأن نزول آیه این است، ولذا خیلی از قبائل ولائی بودند، مثلاً در رجال نجاشی کلمه «مولاهم مولاهم» زیاد تکرار شده، مثلاً در رجال نجاشی آمده که: «الأسدی مولاهم» و انسان خیال میکند که از قبیله است و حال آنکه این گونه نیست، بلکه اسدیاند ولاءً، طرف ممکن است از قبیله دیگر باشد،اما برای اینکه در حمایت بنی اسد باشند، با آنها پیمان میبستند، أسدیّ مولاهم، نه اینکه از قبیله بنی اسد باشند، بلکه ولاءً اسدی هستند.
آیه مبارکه در یک چنین محیطی نازل شده است.
شأن نزول دیگرو هکذا در شأن نزول این آیه مبارکه آمده که یک قبیلهای نسبت به قبیله دیگر تجاوز کرده بود، یعنی کسی را از آنها کشته بود،عقلای قبیله قاتل، خدمت قبیله مقتول رفتند و به آنها گفتند که شما از ما چه میخواهید؟ آنها گفتند: یکی از سه چیز، یا مقتول و کشته شده ما را زنده کنید، یا اینکه خانه ما را با ستارهها پر کنید، و یا اینکه همه قوم خود را در نزد ما حاضر کنید تا ما همه آنها را از دم تیغ بگذرانیم، آیه مبارکه در یک چنین شرائطی نازل شده است.
التفسیرتشریع القصاص و التخییر بینه و بین الدّیةروی المفسّرون أنّ الآیة نزلت فی حیّین من العرب- حیّ = ایل و قبیله، حیّین، یعنی دو قبیله - لأحدهما طول (قدرت) علی الآخر، و کانوا یتزوّجون نساءهم بغیر مهورٍ، و أقسموا:لنقتلنّ بالعبد منّا، الحرَّ مِنهُم، و بالمرأة منّا، الرجلَ منهم، و بالرجل منّا، الرجلین، و جعلوا جراحاتهم علی الضعف من جراح أولئک – یعنی اگر دو نفر از ما را مجروح کردید، ما در عوض چهار نفر از شما را مجروح میکنیم - حتّی جاء الإسلام، فأنزل الله هذه الآیة[5]
و ربما قالوا: إنّ واحداً قتل إنساناً من الأشراف، فاجتمع أقارب القاتل عند والد المقتول، و قالوا: ما ذا ترید؟
فقال إحدی ثلاث، قالوا: و ما هی؟ قال: إمّا تُحیُونَ وَلَدِی، أو تملأون داری من نجوم السماء، أو تدفعوا إلیّ جملة قومکم حتّی أقتلهم، ثمّ لا أری أنّی أخذت عوضاً؟[6]
هذا هو حال العرب المشرکین فی عصر ما قبل البعثة النبویة، و أمّا الیهود فقد کان القصاص أمراً مکتوباً علیه، قال سبحانه:« وَكَتَبْنَا عَلَيهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَينَ بِالْعَينِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ يحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»، و أمّا النصاری فکانت الدّیة أمراً مسلّماً عندهم، و علی هذا فقد جاء الإسلام بحکم وسط بین حتمیة القصاص و حتمیة الدّیة و هو أنّ الخیار بید ولیّ الدم، فله أن یقتصّ، و له أن یقنع بالدّیة، إذا اقتنع بها المجنی علیه.
دریک چنین شرائط ملتهب آیه مبارکه نازل شد، حال ما باید آیه را معنی کنیم: «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ» آیه مبارکه نمیخواهد بفرماید وحدة الصنف، بلکه میخواهد بفرماید اگرحری را کشتند، شما هم در مقابل یک حر را بکشید، نه اینکه دو حر را بکشید، آیه مبارکه در واقع میخواهد بفرماید تجاوز جایز نیست،« وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ» اگر عبدی را از شما کشت، فقط یک عبد را بکشید نه اینکه حر را بکشید، اگر یکنفر انثی را از شما کشتند، شما هم یکنفر أنثی را بکشید، یعنی رجل را در مقابل انثی نکشید، اگر ما آیه مبارکه این گونه معنی کنیم، معنی آیه از زمین تا آسمان فرق میکند، چون تفسیر اول میگفت:« وحدة الصنف»، یعنی اگر یکنفر حر، عبدی را کشت، حر در مقابل عبد کشته نمیشود و هکذا ...
ولی طبق تفسیری که ما کردیم، هرگز آیه مبارکه ناظر به این معنی نیست، بلکه آیه مبارکه میفرماید باید در قصاص تعادل و یکسانی باشد، یعنی حرّ در مقابل حر است، نه اینکه حر در مقابل عبد نیست، چون آیه مبارکه این حرف را نمیخواهد بگوید، بلکه میفرماید اگر یکنفر حر، حر دیگری را کشت، نگویید که این حر ما، خیلی شریف است ولذا ما باید در مقابلش چند حر را بکشیم، قرآن از این کار نهی میکند و میفرماید از شما فقط یکدانه حر را کشتهاند، شما هم فقط یکدانه حر را بکشید، یا اگر یک عبد را کشتند، شما هم یکدانه عبد را از آنها بکشید، نه اینکه بگویید: چون عبد ما قبیله را کشتهاند، پس ما باید چند عبد آنها را بکشیم.
و قد بدأ القرآن الکریم فی هذه الآیة و ما بعدها من الآیات ببیان أحکام اجتماعیة بها یحفظ کیان المجتمع و حیاته و أمنه و أمانه، خصوصاً فی إفراط العرب فی إراقة الدّماء، فربّ قبیلة قویة إذا قُتِلَ واحد منهم یسعی رئیس القبیلة فی استئصال القبیلة الأخری، و لذلک آل الأمر فی أغلب القبائل إلی الاحتماء بالولاء و الحلف و النصرة إلی قبیلة أخری، و لولا أنّ الإسلام انقذهم من الهلاک العاجل، ربّما ینتهی إلی استئصال العرب کلّهم، قال سبحانه:«.. وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يبَينُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»[7] ، فقوله:« وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ» لعلّه إشارة إلی أمر الإبادة « فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا» بإیجاد الأخوّة و إنساء المحن و تشریع القصاص.
و من أراد أن یعرف حرصهم علی إراقة الدّماء لأمر جزئیّ، فله أن یقرأ قصّة حرب البسوس فی کتاب «بلوغ الإرب» و غیره حتّی أصبحت مضرباً للمثل فی التشاؤم و قیل: أشأم من البسوس»[8]
إذا عرفت ذلک فلندخل فی تفسیر الآیة.
قوله: «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى» الخطاب فی الآیة للمؤمنین، و هو دلیل علی اختصاص الحکم بالمؤمنین، و أمّا حدّ القصاص فیذکره سبحانه بقوله:« الْحُرُّ » یُقتَلُ «بِالْحُرِّ»، «وَالْعَبْدُ» یُقتل «بِالْعَبْدِ»، « وَالْأُنْثَى» تُقتل « بِالْأُنْثَى»، و معنی الفقرة واضح، إنّ الکلام فیما تهدف الآیة إلیه، و هنا احتمالان:
1: إنّ الآیة بصدد بیان شرطیة وحدة الصنف فی القصاص، و علی هذا فلا یُقتل الحرّ بالعبد، و الأنثی بالذکر (طبق این معنی اشکال وارد است).
2: أنّ الآیة بصدد بیان عدم التفاضل فی أفراد الصنف الواحد، و إبطال ما علیه أمر الجاهلیة من ترک القصاص لشرف أو لقلّة اکتراث، فجاءت الآیة تُنادِی بالتسویة « الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ »: أی لا فضل لِحُرٍّ شریفٍ علی حرٍّ ضعیفٍ، و لا لعبید السادة علی عبید العامّة، فالتقیید لبیان عدم التفاضل فی أفراد الصنف، و لا مفهوم له فیما عدا ذلک من تفاضل الأصناف إثباتاً و لا نفیاً، و إنّما یُعلم حکم اختلاف أفرادها من دلیل آخر»[9] .
و حصیلة الکلام: هل الآیة بصدد بیان شرطیة وحدة الصنف فی القصاص، و علی هذا بما أنّ الحرّ و العبد من صنفین و الذکر و الأنثی کذلک، فلو قتل الحرّ عبداً، أو الذکر أنثی، فلا یقتصّ من القاتلین؟
أو أنّ الآیة بصدد بیان أمر آخر، و هو بیان عدم الفرق بین أفراد الصنف الواحد، فالحرّ الشریف لو قتل حرّاً وَضِیعاً یُقتل، أو أنّ عبداً مولی شریف قتل عبداً مولی ضعیف یقتصّ منه، و هکذا الأنثی الشریفة لو قتلت أنثی دونها فی الشرف، فتقتل بها؟ و الظاهر هو المعنی الثانی.
و علی هذا الاحتمال، فالآیة لا تدلّ علی أنّ الحرّ لا یقتل بالعبد، و الذکر بالأنثی، کما لا تدلّ علی عکسه، فإنّما یؤخذ بالفهوم حیث لم یذکر للتخصیص غرض سوی الحکی و تبیین ما هو الغرض»[10]
پس معلوم شد که آیه دو معنی دارد، معنی اول اینکه:« یشترط وحدة الصنف»، حرّ با عبد معادل نیست و هکذا أنثی با ذکر معادل نیست، این معنی درست نیست، معنی دوم این است که در همان صنف، نباید زیادی خواهی کرد، یکدانه حر در مقابل یکدانه حر است، نباید گفت که این حر رئیس قبیله است،آن حر دیگر کفاش است، و هکذا نگویید که این عبد مال دار السلطنة است، آن عبد نخود بریز است، آیه مبارکه میگوید اینها فرق نمیکند، این عبد در مقابل آن عبد است، و هکذا این حر در مقابل آن حرّ است، یعنی در« صنف واحد» زیاده خواهی معنی ندارد، آیه این را میخواهد بگوید، اما بقیه مسائل را باید از فقه بگیریم،این آیه مبارکه میگوید در صنف واحد، تفاضل نیست، حرّ ها با همدیگر مساوی هستند، عبدها با همدیگر مساوی هستند، اما غیر این مسأله که بر گردد به معنی اول، آن را باید از فقه بیاموزیم.
نعم فی فقه الإمامیة: إذا قتل الحرّ عبداً، لا یُقتل به، بل یُضرَبُ ضرباً شدیداً و یغرم دیة العبد، و إذا قتلت المرأة رجلاً عمداً، کان ولیُّ المقتول بالخیار بین أن یأخذ منها الدّیة إن رضیت هی، و بین أن یقتلها، فإن اختارت القتل فلا یغرم أهلها شیئاً، و إذا قتل الرجل امرأةً، کان ولیّها بالخیار بین أن یأخذ الدّیة إن رضی القاتل، و بین أن یقتله الولیّ علی أن یدفع لورثة القاتل نصف دیة الرّجل.
هذا کلّه فی فقه الإمامیة، و أمّا عند غیرهم، فقال مالک و الشافعی و ابن حنبل:« إنّ الحرّ لا یُقتَل بالعبد»، و قال أبوحنیفه:« بل یُقتَلُ الحرّ بعبد غیره، و لا یُقتَل بعبده، و اتّفق الأربعة علی أنّ الرّجل یقتل بالمرأة و بالعکس».
اهل سنت در دو مورد با فاصله گرفتها ند، ما گفتیم حر در مقابل عبد کشته نمیشود میخواهد عبد خودش باشد یا عبد دیگری، بل یضرب و دیه داده میشود، اما اینها (اهل سنت) فرق گذاشته بین عبد خودش و عبد دیگری، ثانیاً میگویند زن در مقابل مرد و مرد در مقابل زن کشته میشود، ما تفصیل دادیم و گفتیم اگر زن را بکشند، لازم نیست که ولی زن مبلغی را بدهند، اگر بخواهند مردی را در مقابل زن بکشند، باید اولیای قاتل نصف دیه مرد را بپردازند.
و خالف أبو حنیفه فقه الإمامیة فی موردین:
1: قتل الحرّ بعبد غیره.
2: قتل الرّجل بالمرأة علی وجه الإطلاق.
در جامعه یهود فقط قصاص بوده، این مطلب از کدام آیه استفاده میشود؟ از این آیه مبارکه: «مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْياهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَينَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»[11] .
اما در جامعه نصاری، فقط دیه است نه قصاص، یعنی در جامعه نصاری قصاص نیست، اما اسلام بین این دو چیز جمع کرده است، یعنی هم قصاص را دارد و هم دیه را، ولذا خاتمة الشرائع معنایش همین است، اسلام جمع کرده بین این دوتا، هم قصاص است اگر ولی مقتول، قصاص را انتخاب کند و راضی به دیه نشود، هم دیه است اگر اولیای مقتول راضی به دیه بشوند و این یکی از کمالات اسلام است.