درس خارج فقه آیت الله سبحانی
98/09/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: چرا اسلام براي اثبات زنا چهار شاهد خواسته است؟
در جلسه گذشته سه تا حکم داشتیم، حکم اول این بود که هر کس عمل شنیع زنا را مرتکب بشود، باید صد تازیانه به او بزنند، حکم دوم این بود که در مقام اجرای حکم خدا، نباید از خود رأفت و دل نرمی نشان داد.
حکم سوم اینکه اینکه حد را باید بصورت علنی جاری کنند تا همه مردم ببینند.
پرسشپرسش این است که چرا حد را باید علناً جاری کنند؟
پاسخعلتش این است که اگر در خفاء و در زمینی آنها را تازیانه بزنند هر چند در حق زانی و زانیه مؤثر است و جنبه باز دارندگی دارد، اما در حق جامعه و دیگران مؤثر نیست، در حقّ جامعه و سایر مردم موقعی مؤثر است که با چشم خود ببینند و با گوش خود بشنوند و به دیگران هم نقل کنند تا دیگران هم حساب کار خود را بدانند و مرتکب چنین عمل شنیعی نشوند.
بنابراین، اگر زانی و زانیه را در یک زیر زمینی هم تازیانه بزنند، آنها ادب می شوند، اما هدف تنها ادب شدن آنها نیست، بلکه مقصود این است که جامعه نیز از آن عبرت بگیرند و مرتکب چنین عمل شنیع نشوند.
پرسشممکن است کسی بپرسد که درست است زانی و زانیه با اجرای حد الاهی ادب میشوند و جامعه نیز از آن عبرت میگیرند، اما این کار، یک ضرر هم دارد و آن اینکه آبروی آنها (زانی و زانیه) ریخته میشود و حال آنکه آبروی مسلمان خیلی اهمیت دارد؟
پاسخپاسخش این است که زنای آنها با بیّنه ثابت شده، یعنی چهار نفر عادل با چشم خود (کالمیل فی المکحله) دیدهاند که چنین عملی را مرتکب شدهاند، یک چنین افرادی که در برابر چشمان چهار نفر عادل انجام دادهاند، در حقیقت خود شان آبروی خود را ریختهاند، ولذا ما نباید نگران ریختن آبروی آنها باشیم.
هذا هو الحکم الثالث بعد الحکمین اللّذین مرّا من الجلد وعدم الخضوع للعاطفه، و هو أن یقام الحدّ بحضور جمع من الناس،کما یقول:« وَلْيشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»[1] ، و ما هذا إلّا لأنّ إجراء الحد خفاءً و إن کان یؤثّر علی المُجرِمِ، و لکن لا یتّعظ به غیره ممّن غاب عن إجراء الحدّ، و ذلک لأنّ حضور عدد من المؤمنین معاقبة الزانی سوف یؤدّی إلی شیوع الخبر بانتقاله من جماعة إلی أخری، الأمر الذی یُساهِمُ فی ردع الآخرین عن ممارسة هذه الفاحشة، و بذلک یصان المجتمع من العدوان علی کرامته، و من الفوضی و الفساد، و من أهمّ عوامل التّفکّکِ و الانحلال، و لذلک أوجب سبحانه حضور عدد من المؤمنین فی ساحة إجراء الحدّ.
و ربّما یتصوّر أنّ حضور ذلک العدد، یُوجِبُ إهراق ماء وجه الزانی الّذی ربّما لم یطّلع علی فعلته أحد، فإحضار الجماعة علی طرف النقیض من صیانة کرامته.
و لکنّ الإجابة واضحة، لأنّ الکلام فیمن ثبتت جریمته بالبیّنة، أعنی: شهادة أربعة، و لابدّ فی قبول الشهادة به من التصریح بالمشاهدة لوقوع الفعل علی وجه لا ریبة فیه بأنّ یشهدوا بمعاینة الإیلاج، فهذا الزانی هو الّذی أراق ماء وجه بیده، و خرق ستره قبل أن یریقه غیره.
و علی کلّ تقدیر فما جاء فی هذه الآیة من الأحکام الثلاثة أحکام فرضها الله سبحانه، و من حسن الحظّ أنّها جائت فی سورة سُمِّیَت بسورة النور.
الآیتان:الثانیة و الثالثة«وَاللَّاتِي يأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيوتِ حَتَّى يتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا *** وَاللَّذَانِ يأْتِيانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَحِيمًا»[2]
ترجمه: و کساني از زنان شما که مرتکب زنا شوند، چهار نفر از مسلمانان را بعنوان شاهد بر آنها بطلبيد! اگر گواهي دادند، آنان [= زنان] را در خانه ها(ي خود) نگاه داريد تا مرگشان فرارسد؛ يا اينکه خداوند، راهي براي آنها قرار دهد.
و از ميان شما، آن مردان و زناني که (همسر ندارند، و) مرتکب آن کار (زشت) ميشوند، آنها را آزار دهيد (و حد بر آنان جاري نماييد)! و اگر توبه کنند، و (خود را) اصلاح نمايند، (و به جبران گذشته بپردازند،) از آنها درگذريد! زيرا خداوند، توبهپذير و مهربان است.
معنای مفردات آیه
1: «وَاللَّاتِي: جمع الّتی، جمع سماعی.
2: «يأْتِينَ» : أی یفعلن، یقال: أتی الصلاة، أی صلّاها، قال أعشی:
لیعلم کلّ الوری أنّنی أتیت المروءة من بابها
3:« الْفَاحِشَةَ»: الفعل الشدید القبح کالزنا، و اللواط، و السِحاق.
4: «حَتَّى يتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ»: حتّی یأخذهنّ الموت.
در تفسیر این دو آیه، میان مفسرین اختلاف زیادی وجود دارد، یکی اینکه آیه: «وَاللَّاتِي يأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ ...» راجع به مساحقه زنان با همدیگر است، یعنی اینکه زنان با همدیگر مساحقه کنند.
اما آیه دوم، أعنی: « وَاللَّذَانِ يأْتِيانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا ...» راجع به لواط است، این عده از مفسرین میگویند آیه اول ناظر به مساحقه است و آیه دوم مربوط به لواط میباشد.
صاحب «المنار» این تفسیر را خیلی پسندیده، البته قبل از «المنار» دیگران نیز این نظر را گفتهاند.
پس طبق این تفسیر، آیه اول میگوید اگر دو زن با همدیگر مساحقه کردند، جزای آنها این است که درخانه حبس بشوند تا بمیرند، يا اينکه خداوند، راهي براي آنها قرار دهد.
آیه دوم میگوید: « وَاللَّذَانِ – دوتا مرد - يأْتِيانِهَا - فاحشه - مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا - آنها را اذیت کنید - فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا – اگر توبه کردند و برگشتند - فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا- آنها را رها کنید - إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَحِيمًا» زيرا خداوند، توبه پذير و مهربان است.
دلیل تفسیر اولدلیل کسانی که میگویند اولی ناظر به مساحقه است و دومی ناظر به لواط، چیست؟
دلیل شان این است که در اولی مؤنث میآورد و میفرماید: «وَاللَّاتِي» که جمع الّتی است، از مؤنث آوردنِ «وَاللَّاتِي» معلوم میشود که این عمل قائم با زنان است، ولی در دومی، مذکر میآورد و میفرماید: « وَاللَّذَانِ يأْتِيانِهَا مِنْكُمْ ...».
از اینکه در اولی مبتدا زن است و در دومی مبتدا مرد است، معلوم میشود که اولی مربوط به مساحقه است و دومی مربوط به لواط میشود.
گفتار رازیجناب رازی ملا بوده، اما ادیب نبوده، رازی که شرح بر تفسیر قرآن دارد، از نظر ادبیات خیلی قوی نیست، البته ملاست، از نظر کلام خیلی فوق العاده است، ایشان میگوید:« حَتَّى يتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ»، میگوید: یعنی چه « حَتَّى یُمِیتُهُنَّ الموت»؟، میگوید این تعبیر درست نیست، میگوید « توفیّ» به معنای موت است، معنای آیه این می شود:« حتی یُمِیتُهُنَ الموتُ»، ایشان (رازی) در جمله: « حَتَّى يتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ» گیر کرده ولذا یکنوع توجیه کرده.
ولی این آدم (رازی) اشتباه کرده، زیرا کلمه «تَوَفِی» به معنی موت و مرگ نیست، بلکه به معنی گرفتن است، گرفتن گاهی با مرگ است و گاهی با خواب است، ولذا در بعضی از آیات قرآن کریم، کلمه « توفی» به معنی اعم به کار رفته است «اللَّهُ يتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا»[3] اگر توفی به معنای میراندن باشد که تناقض است، اگر واقعاً کلمه « توفی» به معنی موت است، تناقض است، چون معنای آیه این میشود که: «اللَّهُ يتَوَفَّى الْأَنْفُسَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ».
ما در جواب ایشان عرض می کنیم که کلمه « تَوَفِّی» به معنای اخذ است، ولذا دو حالت دارد، به این معنی که گاهی اخذش به موت است و گاهی اخذش به نوم است، ولذا میفرماید آنکه از قبیل اولی است، قابل برگشت نیست، اما آنکه از قبیل دومی است، قابل برگشت است و خداوند آن را بر میگرداند، یعنی روحش را به او بر میگرداند.
جناب رازی خیال کرده که «تَوَفِّی» به معنی مرگ و میراندن ا ست، اگر به معنای میراندن باشد، در این آیه تناقض است، چون معنایش این میشود:« الله یتوفّی الأنفس حین موتها ، الله یتوفی الّتی لم تَمُت، یعنی یُمیتُ الّتی لم تَمُت» و این تناقض است.
اما اگر بگوییم کلمه « تَوَفِّی» به معنای أخذ است، معنای آیه این میشود:«اللّه یأخذ الأنفس حین موتها و یأخذ الّتی لم تَمُت فی منامها» اولی را بر نمیگرداند، اما دومی را بر میگرداند.
شیخ اظهر بنام « شلتوت» در تفسیر خودش میگوید: حضرت عسیی مرده است، اعتقاد به حیات عیسی نیست، ایشان شاهد میآورد این آیه کریمه را که خداوند در روز قیامت با حضرت عیسی مصاحبه میکند و میفرماید:« أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّي إِلَهَينِ مِنْ دُونِ اللَّهِ»؟
حضرت عیسی در جواب عرض می کند که: خدایا، مادامی که من زنده بودم تو آگاهی که چه گفتهام، « فَلَمَّا تَوَفَّيتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ»، ایشان میگوید این آیه دلیل است که حضرت عیسی مرده است. چرا؟ چون میفرماید: « فَلَمَّا تَوَفَّيتَنِي»
« وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّي إِلَهَينِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيوبِ ***مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنْتُ عَلَيهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ »[4]
ایشان میگوید چون حضرت عیسی به خداوند عرض میکند:«فَلَمَّا تَوَفَّيتَنِي».
ما در جواب ایشان عرض میکنیم که کلمه:« تَوَفِّی» به معنی مرگ نیست بلکه معنی اخذ است، ولذا قرآن کریم میفرماید:« وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يقِينًا»[5]
«بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيهِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمً»[6] .
دلیل بر اینکه کلمه « تَوَفِّی» به معنی مرگ نیست، این است که همه مردم میگویند:« وَفَیتُ دَینِی»، طلب و دینم را از فلانی گرفتم، شما قرآن کریم را ملاحظه کنید، در خیلی از موارد، کلمه « توفی» به معنی أخذ است نه به معنی مرگ.
حال باید آیه مبارکه را معنی کنیم، میگویند آیه اول، یعنی: «وَاللَّاتِي يأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ» مربوط به مساحقه ا ست، آیه دوم، یعنی:« وَاللَّذَانِ يأْتِيانِهَا مِنْكُمْ» ناظر به لواط میباشد.
ولی ما این تفسیر را نمیپسندیم، چرا؟ اولاً؛ کلمه «فاحشه» در قرآن کریم در مساحقه به کار نرفته است، بلکه یا در باره زناست یا در باره لواط، مثلاً در باره زنا میفرماید: « وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلًا»[7]
درباره لواط هم میفرماید: « وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ»[8]
پس کلمه « فاحشه» یا در باره زنا به کار رفته،و یا در باره لواط، یعنی من در لغت قرآن ندیدم جایی را که فاحشه را در مساحقه به کار ببرد. با این وجود،چطور شما در این آیه مبارکه فاحشه را تفسیر میکنید به مساحقه؟!
ثانیاً؛ چطور شد که در اولی جمع میآورد و میفرماید: «وَاللَّاتِي ...»، ولی در دومی تثنیه میآورد و فرمود: « وَاللَّذَانِ يأْتِيانِهَا مِنْكُمْ»، به چه دلیل شما اولی را حمل بر مساحقه کردید،دومی را حمل بر لواط کردید؟ همانطور که لواط با دو نفر قائم است، مساحقه هم با دو نفر قائم است، پس چطور در اولی جمع آورده و در دومی تثنیه؟ باید این اشکال را جوابگو باشید.
ثالثا؛ اشکال سوم این است که آیا زنا بدتر و زشت تر است یا لواط؟ کدام « أشدّ فاحشةً» است؟ مسلّماً لواط اشدّ فاحشة است، اما آنگونه که شما آیه را تفسیر میکنید، معلوم میشود که خداوند زنا را تشدید کرده، اما لواط سبک شمرده . چطور؟ چون در زنا میگوید: آنها را در خانه زندانی کنید تا اینکه بمیرند، يا اينکه خداوند، راهي براي آنها قرار دهد.
اما در باره لواط میفرمید:« فَآذُوهُمَا ...» ، مفسرین میگویند با لنگه کفش به صورت شان بزنند، چطور میشود چیزی که خیلی قبیح و بد است (لواط)، جریمهاش آسان باشد، اما آنکه خیلی بد نیست، جریمهاش سنگین تر باشد؟!
بنابراین، تفسیر اول از جهاتی مایه اشکال است. اولاً؛ چرا اولی را به صورت جمع آورده و فرموده: «وَاللَّاتِي ...»، است، ولی دومی را تثنیه آورده و فرموده: « وَاللَّذَانِ يأْتِيانِهَا مِنْكُمْ»، و حال آنکه مساحقه با لواط قائم با طرفین است.
ثانیاً؛ در قرآن کریم کلمه «فاحشه» در مساحقه به کار نرفته است.
ثالثا؛ً چطور شد که در زنا شدت عمل به خرج داده اما نسبت به «لواط» خیلی شدت عمل به خرج نداده با اینکه لواط قبیحتر از زنا میباشد.
نکته: اینکه میفرماید: «فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيوتِ» به نظر ما مراد خانههای شخصی است، یعنی آنان را در خانههای شخصی محبوس کنند.
ولی ابن عاشور میگوید یک زندانی برای آنها تأسیس کنید، و حال آنکه در زمان پیغمبر اکرم این کار عملی نبوده است که پیغمبر اکرم یک زندانی برای آنها تهیه کنید، «فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيوتِ» یعنی در همان خانههای خود نگه دارید، این یکنوع روشنفکری است که خیال میکنند عصر رسول خدا هم مثل عصر و زمان است که برای هر کاری یک زندانی در کشور باشد.
رابعاً؛ اشکال چهارم این است لازمهاش این است که اسلام به چیزی که شایع بوده، اهمیت نداده، اما آنکه شایع نبوده، به آن اهمیت داده، زنا که یک امر شایع در میان مردم آن زمان بوده، به آن اهمیت نداده، اما مساحقه که چندان شایع نبوده، به آن اهمیت داده است ( چون قبلاً گفتم که زنا در عصر رسول خدا در مکه و در طائف، بسیار شایع بود ودر آنجا زنان ذوات الأعلام بودهاند).
خامساً؛ اشکال پنجم اینکه: این تفسیر با روایات مخالف است، یعنی با روایات هماهنگ نیست، یعنی روایات این تفسیر را رد میکند، ولذا ما نمیتوانیم آیه مبارکه را به این نحو تفسیر کنیم، چون اگر با این نحو تفسیر کنیم، از بحث ما بیرون میشود، چون بحث ما در جایی است که زنا در کار باشد، اگر مربوط به مساحقه باشد، از بحث ما بیرون خواهد شد.
تفسیر دومتفسیر دوم این است که آیه اول را مربوط به زنان محصنات بدانیم، زنای محصنه، یعنی هردو آیه را به زنا بزنیم، هم اولی را ناظر به زنا بدانیم و هم دومی را ناظر به زنا بدانیم، اولی که در آن یکنوع تشدید میباشد، مربوط به زنای محصنه است (مرد و زن همسر دار)، اما دومی مربوط به زنای غیر محصنه است، قهراً مشکل حل میشود که چرا در اولی سختگیری کرده، اما در دومی سختگیری نکرده، در اولی از آنجا که زنای شان محصنه است، سختگیری کرده و فرموده:« فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيوتِ حَتَّى يتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا »، اما دومی را آسان گرفته است. چرا؟ چون در باره دختر مجرد و پسر مجرد است ولذا فرموده: « فَآذُوهُمَا ...»، البته بعداً با آیه: « الزَّانِيةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ» منسوخ شده است.
بنابراین، در اینجا خیلی از اشکالات رفع شد، مثلاً میگفتیم چرا اولی را سختگیری کرده، اما دومی را سختگیری نکرده، معلوم شد که اولی در باره زنان محصنه است، اما دومی در باره محصنه نیست، بلکه در باره غیر محصنه است.
باز این اشکال هم رفع شد که چطور به چیزی که شایع بوده، اهمیت نداده، اما به غیر شایع اهمیت داده، این اشکال برطرف شد. چطور؟ چون گفتیم به شایع (که زنا باشد) اهمیت داده است.
اما بعضی از اشکالات میماند و آن اینکه چرا در اولی میفرماید: «وَاللَّاتِي ...» در حالی که هردو زن و مرد است، ولی در دومی میفرماید: « وَاللَّذَانِ يأْتِيانِهَا مِنْكُمْ»؟ روی این اشکال فکر کنید، انشاء الله در جلسه آینده بحث میکنیم.