درس خارج فقه آیت الله سبحانی
98/08/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیا مسلمان میتواند غیر مسلمان را وصی قرار بدهد؟
الآیة الأولی«يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَينِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِنْ بَعْدِ الصَّلَاةِ فَيقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لَا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلَا نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذًا لَمِنَ الْآثِمِينَ»[1]
همانطور که بیان گردید، دو آیه مبارکه که در جلسه گذشته خواندیم، مربوط به مسلمانی است که در سفر مسلمانی را پیدا نکرده تا او را وصی قرار بدهد، ولذا غیر مسلمان را وصی خودش قرار داد و خودش در سفر مرد و از دنیا رفت، آن دو نفر(غیر مسلمان ) از سفر برگشتند و خبر فوت مسلمان را به خانوادهاش دادند و ترکه میتِ مسلمان را هم تسلیم ورثهاش کردند، حکم مسأله در این صورت چه میشود؟
در اینجا گاهی ورثه نسبت به وصیها بدبین نیستند، در این صورت مشکلی نیست.
اما گاهی از اوقات ورثه میتِ مسلمان، نسبت به وصیها بدبین هستند و میگویند این چیزهایی که برای ما آوردهاید، تمام اثاثیه پدر ما نیست.
در اینجا دو راه وجود دارد، راه اول این است که بعد از نماز ظهر و یا بعد از نماز عصر این دو نفر وصی را که مسیحی و غیر مسلمان هستند حاضر میکنند، آنها در یک بلندی یا بالای منبر میروند و قسم میخورند که این میتِ مسلمان، غیر از آن چیزی که ما آوردیم، چیز دیگری نداشته است، اگر ورثه به همین مقدار قانع شدند که چه بهتر، اما اگر قانع نشدند، بیانش در آیه دوم خواهد آمد.
الآیة الثانیة« فَإِنْ عُثِرَ عَلَى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْمًا فَآخَرَانِ يقُومَانِ مَقَامَهُمَا مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيهِمُ الْأَوْلَيانِ فَيقْسِمَانِ بِاللَّهِ لَشَهَادَتُنَا أَحَقُّ مِنْ شَهَادَتِهِمَا وَمَا اعْتَدَينَا إِنَّا إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ »[2]
حال اگر ورثه میتِ مسلمان، به قسم کافر کتابی اعتماد نکردند و گفتند بی خود و بی جهت قسم میخورد، در این صورت چه بایدکرد؟
در شأن نزول آیه آمده است، بعد از آنکه وصیها – یعنی دو نفر کتابی- ترکه میت را که از سفر آوردند و به ورثه دادند، ورثه میبینند که بعضی از چیزهای پدر شان در مکه است، همین سبب بدبینی ورثه نسبت به اوصیا شده است، یعنی اگر این مطلب نبود، ورثه به همان قسم شان قانع میشدند و قبول میکردند، اما وقتی میبینند که بعضی از چیزهای پدر شان در مکه خرید و فروش میشود، سوء ظن پیدا میکنند که حتماً در اینجا یک چیزهای ارزشمند بوده که اوصیا آنها را به دیگران فروختهاند ولذا ورثه قسم شان را قبول نمیکنند.
نکته: به این نکته هم توجه کنید که در آیه مبارکه دو قرآئت است، گاهی کلمه:« اسْتَحَقَّ» را به صیغه معلوم خواندهاند، لفظ « الْأَوْلَيانِ» را هم تثینه أولی (که افعل التفضیل است) گرفتهاند.
قرائت دیگر اینکه کلمه:« اسْتَحَقَّ» به صورت مجهول خواندهاند، لفظ « الْأَوْلَيانِ» را هم أُولی (أُولا) خواندهاند در مقابل ثانیة.
گفتار علامه طباطبائیمرحوم علامه طباطبائی میفرماید احتمالاتی که در این آیه مبارکه است با اختلافات زیاد، به دویست میرسد، اما اینکه ایشان چگونه حساب کردهاند، برای ما معلوم نیست.
ولی ما فعلاً فقط چهار احتمال را بیان میکنیم، یعنی بیش از چهار احتمال را متذکر نمیشویم، یعنی اینکه گاهی کلمه: «اسْتَحَقَّ» را به صورت معلوم میخوانیم و گاهی به صورت مجهول، و همچنین کلمه: «الْأَوْلَيانِ» را گاهی تثینه أولی (افعل التفضیل) میگیریم و گاهی آن را «أُولی) میخوانیم که در مقابل ثانیة است (الأولی و الثانیة).
قرائت مشهورما نخست قرائت مشهور را بررسی میکنیم، قرائت مشهور به صورت معلوم است، یعنی مشهور کلمه « اسْتَحَقَّ» را معلوم خواندهاند، و کلمه:« الْأَوْلَيانِ» را تثنیه (أَولی) میخوانیم که افعل التفضیل است.
«فَإِنْ عُثِرَ»: أی أُطِّلِعَ «عَلَى أَنَّهُمَا» آن دو شاهد کتابی « اسْتَحَقَّا إِثْمًا»: أی اکتسبا إثماً - یعنی دروغ گفتهاند – فَآخَرَانِ (بچههای میتِ مسلمان) يقُومَانِ (بچههای میتِ مسلمان) مَقَامَهُمَا (جای آن دو وصی کتابی، دو نفر وصی مسیحی دیروز قسم خورده بودند، دو نفر از بچههای میّتِ مسلمان، امروز در جای آنها قرار میگیرند و علیه آنها شهادت میدهند که آن دو نفر (وصی مسیحی) دروغ میگویند.
کلمه «مِنَ» در جمله «مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيهِمُ» بیانِ « فَآخَرَانِ » است،« فَآخَرَانِ» چه کسانی هستند؟ «مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيهِمُ»: أی جُنِیَ علیهم، یعنی بر آنها جنایت شده، فاعلِ :« اسْتَحَقَّ» محذوف است، أی: اسْتَحَقَّ الإثمَ علیهم، گناه بر آنها فرو رفته، یعنی آنها را شایسته گناه دیدهاند.
به بیان روشن تر «اسْتَحَقَّ عَلَيهِمُ»: أی جُنِیَ علیهم، یعنی بر آنها جنایت شده است، روا داشتند گناه را در حق آنها.
گویا یکنفر در اینجا سوال میکند آن « فَآخَرَانِ» که جای آنها مینشینند و در حق آنها گناه را روا کردهاند، چه کسانی هستند؟« الْأَوْلَيانِ»: أی أَولَیانِ بالمیت، قطعاً کلمه: « الْأَوْلَيانِ» عطف بیانِ « فَآخَرَانِ» است.
کلمه « فَآخَرَانِ» با اینکه نکره ا ست، مبتدا واقع شده، چون جزا برای «فَإِنْ عُثِرَ» قرار گرفته است و این اشکال ندارد.
قرائت دومدر قرائت دوم کلمه « اسْتَحَقَّ» را به صورت مجهول میخوانیم و کلمه:« الْأَوْلَيانِ» را هم به صورت «أُولی» به معنی اول و در مقابل «الثانیه» میخوانیم.
«فَإِنْ عُثِرَ عَلَى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْمًا فَآخَرَانِ يقُومَانِ مَقَامَهُمَا» طبق قرائت دوم، جمله « مِنَ الَّذِينَ» بیانِ ضمیرِ« مَقَامَهُمَا» است، یعنی آن دو نفر (هُما) چه کسانی هستند؟ « مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيهِمُ»: أی خانوا علی المیّت، جمله: « مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيهِمُ» بیانِ ضمیر «مَقَامَهُمَا» است. کلمه: « الْأَوْلَيانِ» بیان میشود برای: « مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيهِمُ».
اگر آیه مبارکه را این گونه معنی کنیم، کلمه:« فَيقْسِمَانِ » به « الْأَوْلَيانِ» نمیخورد، بلکه به همان « فَآخَرَانِ يقُومَانِ مَقَامَهُمَا» میخورد، « فَيقْسِمَانِ » را ناچاریم که « فَآخَرَانِ» بزنیم، و حال آنکه در قرائت اول، « فَيقْسِمَانِ » به « الْأَوْلَيانِ» میزدیم و میگفتیم اولیان بالمیّت یُقسمان، ولذا قرائت مشهور اقوی از قرائت غیر مشهور میباشد.
الآیة الثانیة«ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يأْتُوا بِالشَّهَادَةِ عَلَى وَجْهِهَا أَوْ يخَافُوا أَنْ تُرَدَّ أَيمَانٌ بَعْدَ أَيمَانِهِمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاسْمَعُوا وَاللَّهُ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ»[3]
ترجمه: اين کار، نزديکتر است به اينکه گواهي بحق دهند، (و از خدا بترسند،) و يا (از مردم) بترسند که (دروغشان فاش گردد، و) سوگندهايي جاي سوگندهاي آنها را بگيرد. از (مخالفت) خدا بپرهيزيد، و گوش فرا دهيد! و خداوند، جمعيت فاسقان را هدايت نميکند.
این آیه مبارکه، فلسفه را بیان میکند و میگوید: یعنی چه که اول اوصیا (دو وصی کتابی) را وادار میکنیم که بعد از نماز عصر قسم بخورند که ترکه میت مسلمان همین است که ما تحویل ورثه دادیم، بعداً ورثه میت میبینند که فلان جنس پدر شان در مکه خرید و فروش میشود، ولذا این دو ورثه در همان نقطهای که دو وصی قسم خورده بودند، میایستند و قسم میخورند که این دو وصی خیانت کردهاند، میگوید چرا این کار را میکنیم؟ میگوید این سخت گیری برای این است که در مقام شهادت دروغ نگویند، اگر سختگیری نمیکردیم، همان شهادت اولی کار را تمام می کرد، اما اینکه گفتیم دومی هم بیاید شهادت بدهند تا بعد از این، کسی شهادت دروغ ندهد.
«ذَلِكَ» اینکه گفتیم دومی باید علیه اولی شهادت بدهند « أَدْنَى – نزدیکتر است - أَنْ يأْتُوا بِالشَّهَادَةِ عَلَى وَجْهِهَا – یعنی سبب میشود که اولی ها دروغ نگویند. چرا؟ چون میفهمند که اگر دروغ بگویند، فردا اولیای میت آنها را تکذیب میکنند، ولذا برای پیشگیری از این گونه شهادتهای دروغ، گفتیم که دومیها حق تکذیب شهادت اولیها را دارند « أَوْ يخَافُوا أَنْ تُرَدَّ أَيمَانٌ بَعْدَ أَيمَانِهِمْ» یا بترسند که اگر امروز قسم دروغ خوردند، فردا اولیای میت قسم دیگر میخورند «وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاسْمَعُوا وَاللَّهُ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ»
ما از این آیه مبارکه چند مسأله فقهی را میفهمیم
مسأله اول این است که همه فقها اجماع دارند که شاهد عادل قسم داده نمیشود، ولی متأسفانه در این آیه مبارکه قسم داده شده است، أولان که شاهد عادل بودند، قسم خوردند که ما دروغ نمیگوییم، پس آن قاعده کجا رفت که میگوید: «أنّ الشاهد العادل لا یستحلف» و حال آنکه اولان آمدند و ما قسم شان دادیم و بنا شد که آنها عادل باشند، چون عدالت شرط است خواه مسلمان باشد یا کافر، البته عدالت به این معنی که دروغ نگوید وخیانت نکند.
ما در جواب میگوییم:« العام یُخصَّصُ و المطلق یقیَّد» در ما نحن فیه نیز قاعده میگوید:« الشاهد العادل لا یستحلف إلّا فی هذا المورد» مگر در این مورد، و این کار هیچ مانع ندارد.
فإن قلت: قد اتفقت کلمة الفقهاء علی عدم جواز إقامة الدعوی بعد الإحلاف، لقوله (علیه السلام»: و من حلف فلیصدّق، و من حلف له فلیرض، مع أنّ الذمّیین قد حلفا کما فی قوله:« فَيقْسِمَانِ بِاللَّهِ» ، و مع ذلک لم یصدقا.
قلت: فإنّ الحدیث مطلق، یخصّص بمورد خاصّ، وهو إذا کان الحالف من أهل الذمّة.
2: إنّ التحلیف بعد الصلاة علی النحو الوارد فی الآیة دلیل علی جواز التغلیظ فی الیمین، و لکن یختصّ بمورد الآیة.
3: یستفاد من الآیة علی ردّ الیمین من المنکر علی المدّعی، و لکن فی مورد خاصّ، و هو إذا دلّت القرائن علی کذب الشاهد المنکر.
آخرین مطلبی که از آیه استفاده می شود این است که ممکن است منکر یمین را به مدعی دفع کند، در باب قضا این بحث است که: «البیّنة للمدعی و الیمن علی من أنکر»، مَن أنکر (منکر) میگوید من قسم نمیخورم، ولذا قسم را به مدعی رد کرد و مدعی هم قسم خورد، دلیلش در این آیه مبارکه است، منکر در این آیه مبارکه ذمیها بودند و ذمّیها یمین را به ورثه میتِ مسلمان رد کردند، پس معلوم میشود که منکر حق دارد یمین را به مدعی بر گرداند و بگوید تو قسم بخور.