درس خارج فقه آیت الله سبحانی
98/08/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احکام ارث
« يوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَينِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلِأَبَوَيهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيةٍ يوصِي بِهَا أَوْ دَينٍ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا»[1]
ترجمه: خداوند در باره فرزندانتان به شما سفارش ميکند که سهم (ميراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد؛ و اگر فرزندان شما، (دو دختر و) بيش از دو دختر باشند، دو سوم ميراث از آن آنهاست؛ و اگر يکي باشد، نيمي (از ميراث،) از آن اوست. و براي هر يک از پدر و مادر او، يک ششم ميراث است، اگر (ميت) فرزندي داشته باشد؛ و اگر فرزندي نداشته باشد، و (تنها) پدر و مادر از او ارث برند، براي مادر او يک سوم است (و بقيه از آن پدر است)؛ و اگر او برادراني داشته باشد، مادرش يک ششم ميبرد (و پنج ششم باقيمانده، براي پدر است). (همه اينها،) بعد از انجام وصيتي است که او کرده، و بعد از اداي دين است -شما نميدانيد پدران و مادران و فرزندانتان، کداميک براي شما سودمندترند!- اين فريضه الهي است؛ و خداوند، دانا و حکيم است.
همانطور که توجه دارید، ما در جلسه گذشته مراتب ارث را ذکر کردیم و گفتیم مراتب ارث سه تاست، در این جلسه متربه اول ارث را بحث میکنیم، یعنی: «الطبقة الأولی فی الإرث» البته همه اینها را طبق قرآن کریم بحث میکنیم، آیهای که الآن به بررسی آن میپردازیم، فقط ناظر به ارث اولاد (فرزندان) و ابوان (پدر و مادر) است که طبقه اول میباشند، یعنی این آیه مبارکه طبقه اول را متذکر است.
واقعاً اگر در قرآن کریم هیچ آیه ای جز همین آیه نباشد، خودِ همین آیه به تنهایی نشان میدهد که این کتاب ساخته بشر نیست بلکه از ساخته خداست، خیلی منظم بحث کرده است، آنچنان منظم و مرتب مطالب را چیده که انسان را به تعجب وا میدارد، یعنی با عبارت مختصر و کم، مطالب کثیری را گنجانده است.
در این آیه احکام افرادی (که ذیلاً خواهد آمد) مذکور است:
1: اگر کسی بمیرد و اولاد مختلف داشته باشد، یعنی هم اولاد ذکور داشته و هم اولاد أنثی، «مات و له أولاد ذکور و أنثی» حکمش بعداً میآید.
2:« إذا مات و له أزید من بنتین» یعنی کسی میمیرد و حال آنکه بیش از دو دختر وارث دارد.
3: اگر کسی بمیرد که فقط یک دختر دارد.
قرآن کریم ارث اولاد را در سه بند بیان نموده است، ذکور و انانث را باهم ذکر کرده، و نیز متذکر شده که اگر وارث میّت بیش از دو دختر یا یک دختر باشد، چه میشود، اما دو دختر را بیان نکرده، در عین حالی که بیان نکرده، از خودِ آیه مبارکه استفاده خواهیم کرد.
باز در این آیه مبارکه، ارث ابوان را نیز بیان کرده، یعنی اگر کسی بمیرد که هم پدر ومادر دارد و هم اولاد، حکم این مسأله نیز بیان شده، البته ما فعلاً موضوع را بیان میکنیم ( مات و له ابوان و أولاد)، ما فعلاً موضوع را بیان میکنیم، حکم را بعداً متذکر خواهیم شد.
2: «مات و له أبوان و لیس له ولد»، کسی مرده، ولی متأسفانه اولاد ندارد، در اینجا مادر را مطرح میکند و میفرماید در اینجا مادر گاهی ثلث میبرد و گاهی سدس، اگر حاجب دارد، یعنی «میّت» برادر دارد، مادر در اینجا سدس میبرد، اما اگر میت برادر ندارد، مادر این صورت ثلث میبرد، پدر را ذکر نکرده، چون روشن است که بقیه را پدر میبرد، ما تا اینجا موضوعات را بیان کردیم، اما احکام را تا کنون نگفتیم.
خلاصه مطلبالف؛ شخصی مرده، اولادش هم ذکور و اناث.
ب؛ « مات و له ازید من بنتین».
ج؛، مات وله بنت واحدة.
د؛ میّت هم پدر و مادر دارد و هم اولاد دارد.
هـ؛ پدر ومادر دارد، اما اولاد ندارد.
در اینجا أمّ (مادر) دو حالت دارد:
1: اگر میت برادر دارد، مادر سدس را ارث میبرد.
2: اما اگر «میّت» برادر ندارد، مادر ثلث را ارث میبرد.
در اینجا ام (مادر) را ذو الفرضین حساب کرده، در حالی که برای پدر فرض واحد را در نظر گرفته است، این مطلب در آینده به درد ما خواهد خورد، یعنی آنجا که در باره عول بحث خواهیم کرد، و مخالفت با عامه داریم، این مطلب به درد ما میخورد که:« من له فرضان و من له فرض واحد»؟، ام در اینجا فرضان دارد، اما أب ( پدر) فرض واحد دارد.
تفسیر
« يوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ» ذکر (مرد) دو سهم ا نثی (زن) را میبرد، دو سهم انثی سهم یک ذکر است، قرآن کریم در اینجا برای زن یک اعتبار خاصّی قائل شده و آن اینکه زن را محور و اساس قرارداده، ذکر و مرد را متفرع آن قرار داده است، و فرموده: ذکر، تو دو برابر سهم آنثی را ارث میبری، گویا سهم انثی اصل است و سهم ذکر فرع، یعنی ذکر را فرع قرار داده و زن را اصل.
از اینجا میفهمیم، کسانی که میگویند اسلام زن را تحقیر کرده، بر خلاف گفته آنها قرآن کریم زن را تکریم کرده است.
البته از اینکه ذکر (مرد) دو برابر انثی (زن) میبرد، این یک بحث اقتصادی است که فعلا برای ما مطرح نیست، یعنی اینکه چرا سهم زن کمتر از سهم مرد است؟ این یک بحث اقتصادی است و ما اگر بخواهیم بحث اقتصادی کنیم، باید تمام قوانین اسلام را در نظر بگیریم، آنوقت این مسأله را مطرح کنیم.
کسانی که به اسلام ایراد میگیرند، فقط به این قسمت چسبیدهاند که چرا دراسلام سهم مرد، دو برابر سهم زن است، اینها نمیدانند که باید برای دانستن این مسأله، سایر جهات را هم لحاظ کرد و آنوقت قضاوت نمود.
به بیان دیگر: اگر کسی بداند که تمام مخارج زن بر عهده مرد است و این مرد است که باید تمام احتیاجات زن را بر آورده کند، علاوه بر اینکه هزینه زندگی زن بر گردن مرد است، زن یک چیزی هم از مرد میگیرد، با توجه به همه این جهات، فهمیده میشود که اسلام تا چه اندازه برای زن مقام و جایگاه قائل شده است.
مثلاً، اگر انسان حج برود و تنها این قضیه را ببیند که حجاج روز منی سنگ میزنند بر آن جبل، پیش خودش خواهد گفت این چه فایده دارد، یا اگر تنها این جنبه را ببینند که حجاج دور کعبه میچرخند و میگردند، باز هم خواهد گفت که این چه کاری است که حجاج میکنند و این کار با بت پرستی چه فرقی دارد؟!
ولی اگر مجموع فریضه حج را در نظر بگیرد و سابقه حج را در نظر بگیرد که جناب ابراهیم (علیه السلام) داشت در نظر بگیرد، میفهمد که همه اینها از علائم توحید است نه از علائم بت پرستی.
بنابراین، در قضاوت نباید فقط یک شاخه و یک جنبه را در نظر گرفت و به یک جانب نگاه کرد، بلکه باید انسان به همه حوانب نگاه کند و همه جوانب در نظر بگیرد، یعنی هم سابقاً را در نظر بگیرد و هم غیر سابقه را، اگر همه جوانب و همه اعمال حج را در نظر بگیرد، متوجه خواهد شد که هر کدام از اعمال حج حاکی از یک فلسفه است، تمامش برای ما بیانگر یک فلسفه است.
در باره ارث زن هم باید مجموع قوانین اسلام را از نظر زنا شوئی و اجتماعی و اقتصادی در نظر گرفت، آن موقع نظر داد، مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر این آیه کریمه، یک محاسبه دقیقی کرده و فرموده اگر خوب به قوانین اسلام نگاه کنیم، نصف دنیا مال زن است در حالی که کوچکترین بدهکاری ندارد، ایشان خیلی محاسبه دقیقی کرده است چون ایشان از نظر ریاضیات هم خیلی قوی و بالا بودند.
در اینجا یک نکته دیگری هم است و آن اینکه: معلوم میشود که حظّ و نصیب دو زن، دو سوم است، چون نصیب دو زن، معادل با نصیب ذکر است، ذکر (مرد) دو ثلث میبرد، زن یک ثلث میبرد، اگر یک زن یک ثلث میبرد، قهراً دو زن دوثلث را میبرد، این آیه اشاره بر این مسأله دارد که در واقع نصیب دو زن ( خواه ذکر با او باشد یا نباشد ) دو ثلث است، چون ذکر (مرد) معادل با أنثیین است، ذکر وقتی با دو انثی جمع بشود، «ذکر» دو ثلث میبرد، این (زن) هم یک ثلث را میبرد.
«فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَينِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ » یعنی اگر کسی بمیرد و حال آنکه بیش از دو دختر دارد، دوثلث را فرضاً میبرد، بقیه را ردّاً میبرد.
«وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ» اما اگر کسی بمیرد و حال آنکه فقط یک دختر دارد « فَلَهَا النِّصْفُ»
پس تا اینجا تکلیف دو صنف روشن شد، آن کدام است؟ فوق اثنتین، ارثش ثلثان است، واحده (یک دختر) ارثش ثلث است، بنتان (دو دختر) چطور؟ بنتان را نگفت و حال آنکه باید بنتان را هم میگفت، امام صادق (علیه السلام) میفرماید اگر در آیه مبارکه خوب دقت کنید، بنتان را هم گفته، کجا گفته؟ در همان جمله:« لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ» أنثیین، یعنی بنتین، سهمش چه قدر است؟ سهمش سهم ذکر است،سهم ذکر چه مقدار است؟ ثلثان است،دو ثلث است، معلوم میشود که دو دختر نیز ثلثان را میبرد.
بنابراین، تا اینجا حکم اولاد معلوم شد، درهمش معلوم است چون « لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ» بیش از دو دختر، سهم شان ثلثان است، یک دختر سهمش نصف است، دو دختر را هم از آیه استفاده کردیم.
« وَلِأَبَوَيهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ» یعنی اگر کسی بمیرد که هم اولاد دارد و هم پدر و مادر، دو ثلث مال پدر و مادر است که در واقع یک ثلث میشود، باقیمانده مال اولاد است، اولاد را هم به گونهای تقسیم میکنند که هر ذکری، دو برابر انثی ببرد، مال پدر و مادر را میدهند، اولاد هم خودشان تقسیم میکنند، اولاد معلوم است، یعنی اگر هم اولاد دختر است و هم اولاد پسر،« لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ» .
«فَإِنْ لَمْ يكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ» ، یعنی اگر کسی مرده و فقط پدر و مادر دارد، مادر در اینجا ذو فرضین است، به این معنی که اگر «مادر» حاجب ندارد، ثلث میبرد، دو ثلث دیگرش مال پدر است، واما اگر حاجب دارد، مادر یک ثلث میبرد، پنج ثلث دیگرش مال پدر است، نکته این مطلب را بعداً بیان خواهم کرد.
«فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ » بنابراین، مادر ذو فرضین است، اگر میت برادر ندارد، مادر ثلث را میبرد، اما اگر میت برادر دارد، سهمش از «ارث» سدس است، یعنی سدس را میبرد، برادر در اینجا حاجب است، اما خودش ارث نمیبرد.
پرسشچرا برادر حاجب است، یعنی اگر «میّت» برادر داشته باشد، مادرش کمتر میبرد و اما اگر برادر نداشته باشد، مادر بیشتر میبرد؟
پاسخنکتهاش این است که نفقه برادرهای میّت را پدر خواهد داد، چون ممکن است برادرهای میت صغیر باشند، ممکن است کبیر باشند، نفقه همه آنها بر عهده پدر است، ولذا اگر حاجب ندارد، مادر بیشتر میبرد، اما اگر حاجب دارد، مادر کمتر میبرد، پس خمسة أثلاث» مال پدر است، چرا؟ تا هزینه برادرهای میت را هم اداره کند.
«مِنْ بَعْدِ وَصِيةٍ يوصِي بِهَا أَوْ دَينٍ ... »یعنی «ارث» موقعی تعلق میگیرد که دو چیز را از ترکه جدا کنند، یکی دین، دیگری وصیت، البته وصیت باید بیش از ثلث نباشد، معلوم میشود که این دو تا متعلق ارث نیستند، یعنی ارث به غیر این دوتا تعلق میگیرد.
بعداً قرآن کریم یک نکته را بیان میکند و میفرماید: « آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا» یعنی شما نمیدانید که کدام یکی از آنها برای شما اقرب است، ولی خدا میداند که به این شکل فرضیه آنها را تصویر کرده است (البته این بخش در آخر آیه خواهد آمد).
أمّا الأوّل: أعنی إذا مات عن أولاد ذکوراً و إناثاً، فهؤلاء یقسّمون ما ترک، فللذکر سهمان و للأنثی سهم واحد، و لکنّه سبحانه یعبّر عن هذا المعنی بقوله: « يوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ» فهو بتعبیره هذا یشیر إلی أمرین:
1: جعل إرث الأنثی أصلاً، و إرث الذکر فرعاً، فقال: إنّ الذکر الواحد یرث إرث الأنثیین، و بذلک تحفظ کرامة المرأة علی خلاف الجاهلیة حیث کانت محرومة من الإرث.
2: أنّه بتعبیره هذا یشیر إلی حکم فرعٍ سیأتی ذکره، و هو أنّه لو مات المیّت و لم یکن له إلّا بنتان فترثان ثلثی الترکه، لأنّ لکلّ أنثی فی مقابل الذکر، الثلث، و للسنتین ثلثان، فاحفظ ذلک.
و أمّا الثانی: إذا مات عن ثلاث بنات فصاعداً، فیشیر إلیه بقوله:« فَإِنْ كُنَّ»: أی الأولاد « نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَينِ فَلَهُنَّ»: أی للجمیع « ثُلُثَا مَا تَرَكَ»، و أمّا الثلث الآخر فیردّ إلیهنّ قرابة لا فرضاً.
ثمّ إنّ الآیة تذکر حکم ما فوق الاثنتین و لم تذکر حکم الثنتین، یعنی إذا مات عن بنتین، فقد تقدّم أنّه یمکن استفاده هذا الفرض من الفرع الأوّل، لأنّ الله تعالی فرض للأنثیین سهمین فی مقابل الذکر، فیستنبط أنّ سهم الأنثیین مطلقاً، و إن لم یکن معهما ذکر، هو الثلثان، و إلی ما ذکرنا یشیر السیّد الطباطبائی بقوله:« و لم یذکر سهم الانثیین فإنّه مفهوم من قوله:« لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ» فإنّ ذکراً و أنثی إذا اجتمعا کان سهم الأنثی، الثلث للآیة، و سهم الذکر الثلثین و هو حظّ الأنثیین، فحظّ الأنثیین الثلثان، فهذا المقدار مفهوم من الکلام إجمالاً – إلی أن قال – علی أنّ کون حظّهما الثلثین هو الذی عمل به النبی (صلّی الله علیه و آله) و جری العمل علیه منذ عهده (صلّی الله علیه و آله) إلی عهدنا بین علماء الأمّة سوی ما نقل من الخلاف عن ابن عباس»[2]
ثمّ إنّه ینقله عن الکلینی فی «الکافی» و یقول:« إنّ الله جعل حظ الأنثیین الثلثین بقوله: « لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ» ولذک أنّه إذا ترک الرجل بنتاً و ابناً، فللذکر مثل حظّ الأثیین و هو الثلثان، فحظ الأنثیین الثلثین، و اکتفی بهذا البیان أن یکون ذکر الأنثیین بالثلثین»[3] .
و أمّا الثالث: أعنی إذا مات عن بنت واحدة، فیشیر إلیه بقوله:« وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ» فرضا و الباقی یُرَدُّ إلیها ردّاً و قرابةً، لما قلنا أنّ الأقرب یحجب الأبعد.
کلّ ذلک فی إرث الأولاد، و یأتی بعده بیان إرث الأبوین.
و أمّا الرابع: أعنی إرث الأبوین فله صورتان:
الف؛ إذا مات المیّت عن أبوین و کان له ولد، فیشیر إلیه بقوله: وَلِأَبَوَيهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ».
و أمّا الأسداس الأربعة، فهی للأولاد، للذکر مثل حظّ الأنثیین، إن کانا من الجنسین، و إلّا فیقتسمان الباقی بالتساوی.
ب؛ إذا مات المیّت عن أبوین و لم یکن له ولد، فیشیر إلیه بقوله: «فَإِنْ لَمْ يكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ» و الثلثان للأب.
نعم إنّ للأمّ الثلث إذا لم یکن لها حاجب، بمعنی أنّه إذا کان للمیّت إخوة من الأبوین أو الأبّ، فهؤلاء یحجبون الأمّ عن الثلث و ینزل فرضها إلی السدس کما یقول:« فَإِنْ كَانَ لَهُ » للمیّت «فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ».
ما در اینجا یک بحث ادبی داریم و یک بحث قرآنی، بحث ادبی این است که آیا حاجب سه برادر است یا حاجب دو برادر است؟ اگر به آیه مبارکه عمل کنیم، آیه مبارکة کلمه «إِخْوَةٌ » دارد و میفرماید:« فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ» کلمه إِخْوَةٌ » جمع است و اقل جمع در لغت عرب سه تاست.
اما فتوای فقها بر أخوین نیز است، این یک نزاع است بین ابن عباس و بین عثمان، عثمان میگفت دو برادرهم حاجب است، چون زمان رسول خدا نیز چنین بوده، ابن عباس (چون سنّش کوچک بوده ولذا از زمان رسول خدا چندان خبر نداشته، از این رو حرف عثمان در اینجا درست است، چون زمان رسول خدا، دو برادر هم حاجب بودند، ولی ابن عباس به کلمه جمع چسبیده بود و میگفت: «إِخْوَةٌ» جمع است و اقل جمع سه تاست، ولذا حاجب باید سه برادر باشند، یعنی دو برادر نمیتوانند حاجب باشند.
بنابراین، ما در جلسه آینده باید ببینیم که آیا حق با عثمان است یا با ابن عباس؟
علاوه براین، آیا چهار تا خواهر هم حاجب هستند یا نه؟ آیا دو خواهر و یک برادر حاجب هستند یا نه؟