< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

98/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احکام ارث

الآیة الثانیة

قال سبحانه:« وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِي مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ شَهِيدًا»[1]

در جلسه گذشته عرض کردیم که جناب صاحب تفسیر «المنار»، این آیه را چنین تفسیر می‌کند و می‌گوید:« وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِي» یعنی:« أولی بالإرث» موالی جمع مولاست، و به معنی « أولی» است، یعنی أولی به ارث، و باز عرض کردم که مولا در لغت عرب یک معنی بیشتر ندارد که عبارت است از:« أولی»، منتها متعلقاتش مختلف است.

« وَلِكُلٍّ» من الرّجال و النساء « جَعَلْنَا مَوَالِي»: یعنی أولی بالإرث. « مِمَّا تَرَكَ»: أی ممّا ترک المیّت، ایشان فاعلِ «ترک» را میت گرفته است.

آنگاه می‌گوید در اینجا یک سوال مقدر است و آن اینکه ممکن است یکنفر سوال ‌کند که این موالی از چه اشخاصی باید ارث ببرند؟ می‌فرماید: اینها از والدان و اقربون ارث می‌برند: بعدا می‌گوید جمله: «وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ» عبارت است از زوجات و ولای عتق.

اشکال استاد سبحانی به تفسیر صاحب المنار

اولاً؛ این تفسیر ایشان اشکال دارد، البته بخش اول تفسیر ایشان خوب است، چون می‌گوید: « وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِي» أی: أولی بالإرث، بعداً می‌گوید فاعلِ « تَرَكَ» میّت مقدّر است، و حال‌ آنکه میتی در کار نیست، از کجا می‌گویید که در اینجا کلمه «میت» در تقدیر؟ باید فاعلِ « تَرَكَ» پیدا کنیم، ایشان میگوید: لابد قرینه دارد، ولی ما می‌گوییم: قرینه‌ای در کار نیست.

در هر صورت ما باید فاعلِ « تَرَكَ» را پیدا کنیم، ایشان می‌ گوید فاعلِ« ترک» میت است، قهراً از نظر صاحب تفسیر «المنار»، موالی می‌شوند:« مُوَرِّث» والدان و اقربین می‌شود: وارث.

ولی ما می‌ گوییم: اولاً اینکه می‌گویید ضمیر فاعلی: « تَرَكَ» به میت بر می‌گردد، به چه دلیل این حرف را می‌زنید؟

ثانیاً: در تفسیر قرآن سکت لازم می‌آ‌ید، ‌چون قرآن می‌فرماید: « وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِي مِمَّا تَرَكَ» : أی ترک المیّت، یکنفر سوال می‌کند و می‌گوید کسانی که از میت ارث می‌برند، چه کسانی هستند؟ جواب می‌دهد که آنان عبارتند از:« الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُمْ» تقدیر گرفتن کلمه « میت» به عنوان فاعل « تَرَكَ» بر خلاف ظاهر آیه است ،‌در واقع آیه در وسط منقطع می‌شود،« وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِي مِمَّا تَرَكَ» : أی ترک المیت، چه کسانی از میت ارث می‌برند؟ « الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُمْ» که در واقع « الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُمْ» می‌شوند: وارث.

ایشان در واقع «الوالدان و الأقربون و الذین عقدت أیمانکم» را یکنوع عطف تفسیر برای موالی می‌گیرد.

ولی من معتقدم که معنی آیه مبارکه، آن نیست که صاحب المنار گفته و حضرت علامه هم آن را پذیرفته‌اند ، بلکه معنی آیه این است: « وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِي» أی: أولی بالإرث، این قسمت تفسیرش خوب است.

گفتیم که در تفسیر صاحب «المنار» دو اشکال عمده وجود دارد، یکی اینکه ایشان فاعلِ « تَرَكَ» میت می‌گیرد، ما می‌گوییم این حرف شما دلیل می‌خواهد.

ثانیاً: لازمه این تفسیر این است که در آیه مبارکه یک چیزی را مقدر کنیم و بگوییم: « وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِي مِمَّا تَرَكَ»: أی ترک المیّت، آن وقت بگوییم: من هؤلاء الموالی؟ در جواب بفرماید: « الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُمْ»، این نوع سخن گفتن با کلام بشری مناسب است نه با کلام خدا که قرآن باشد.

البته من در این قسمت با ایشان موافقم که می‌فرماید: « وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِي» أی: أولی بالإرث .

اما در این که فاعلِ « تَرَكَ» میت باشد، من این حرف را قبول ندارم، یعنی قبول ندارم که فاعل « تَرَكَ» میت باشد، بلکه فاعل ترک عبارتند: « الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُمْ»، در واقع « الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُمْ» طبق بیان ایشان وارث‌اند، اما از نظر من وارث نیستند، بلکه «مُوَرِّث» می‌باشند نه وارث.

.پس نتیجه گرفتیم که: « الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُمْ» از نظر ایشان تفسیر موالی است و ارث بگیر هستند،‌ اما از نظر ما مورِّث هستند نه وارث. والدان عبارتند از: پدر و مادر، اقربون هم یا برادر و خواهر هستند و یا عمو، و خاله‌ها.

سوال

ممکن است کسی سوال کند که آیا بر این تفسیر خود، دلیلی از قرآن دارید؟

جواب

بله، یعنی دلیل براین تفسیر از قرآن کریم داریم، اتفاقاً آیه‌ای که بعداً بحث خواهیم کرد،‌این آیه را تفسیر کرده است، آن کدام آیه است؟ این مبارکه که می‌فرماید:« لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَفْرُوضًا »[2] ، در این آیه مبارکه،« لِلرِّجَالِ، وَلِلنِّسَاءِ» جانشین کلمه «موالی» هستند، در آیه مورد بحث می‌فرماید: « وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِي مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ» در آیه دیگر می‌فرماید: « لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ» گویا چشم ایشان (صاحب المنار) به این آیه (آیه هفتم سوره نساء) نیفتاده، چون این آیه (آیه هفتم سوره نساء) مطلب را روشن تر بیان می‌کند و می‌فرماید که:« والدین،‌ اقربون و الذین عقدت أیمانکم» وارث نیستند، بلکه مورث هستند.

در آخر می‌فرماید: مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَفْرُوضًا » ضمیر « مِنْهُ » به ترکه بر می‌گردد، البته این مطلب از آیه معلوم می‌شود.« نَصِيبًا مَفْرُوضًا » یعنی بریده و مقطوع است، نه کم و نه زیاد، آنچه را که گفتیم باید ببرند (نه کم و نه زیاد).

 

نقد النظریة

أوّلاً: إنّ لازم إرجاع الضمیر فی «مِمَّا تَرَكَ» إلی المیّت، یُفقُدُ الانسجام فی الآیة حیث یستلزم أن یقف القاری علی قوله: «مِمَّا تَرَكَ»، ثمّ یقدّر أنّ هنا سائلاً یسأل عن الموالی، من هؤلاء الوارثون؟ فوافاه الجواب بتقدیر قوله سبحانه: إنّ الموالی هم الطبقات الثلاث:« الوالدان و الأقربون و الّذین عقدت أیمانکم».

ثانیاً: أنّ رجوع الضمیرین فی « فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ» إلی الموالی الوارثین بعید لوجود الفواصل بین المرجع و الضمیرین، و الظاهر أنّه یرجع إلی الموصول، أعنی:« وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُمْ »، و بما أنّ‌ الموصول یحمل معنی الشرط، دخلت الفاء علی الخیر، أعنی:« فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ» .

از آنجا که ایشان جمله:« وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُمْ» جزء وارث‌ها شمرده، ولذا هر سه تا را کنار هم آورده، و حال آنکه از نظر ما جمله: « فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ» نمی‌تواند به عقب بر گردد، بلکه این خودش مبتدا و خبر است،« وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُمْ » مانند زنان و ولای عتق « فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ».

الثانی: أنّ الموالی فی الآیة هم الذین یرثون، و «الوالدان» و «الأقربون» هم المُوَرِّثُونَ، و علی هذا یکون معنی الآیة: « وَلِكُلٍّ»: أی لکلّ من الرّجال و النساء الذین سبق أنّ لهم نصیباً « مَوَالِي» مفعول لقوله: «جَعَلْنَا»:‌أی جعلنا لکلّ من الرجال و النساء موالی أولی بالمیراث، یرثون: «مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ»، و الوالدان یشملان الأجداد و الجدّات، والأقربون یشمل:‌الإخوة و الأعمام و الأخوال.

گویا کسی سوال می‌کند که چرا در اینجا فقط یک سبب را گفته که سبب نسب باشد؟ جوابش این است که آیه مبارکه در مقام بیان همه اسباب نیست، ولذا فقط یک سبب را (که همان قرابت باشد) بیان کرده است، اسباب دیگر را در آیات دیگر بیان نموده است.

و بما أنّ الآیة بصدد بیان الإرث بسبب النسب، اکتفی علی عمودین، و الذّی یشهد علی ما ذکرنا من أنّ الموالی هم الذین یرثون، و أنّ الوالدین و الأقربین هم المُوَرِّثُونَ، هو قوله سبحانه: « لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَفْرُوضًا ».

فعلی هذا، فالوالدان و الأقربون مِمّن یُوَرِّثونَ و لیسا ممّا یرثون، فهذه الآیة تُفَسِّرُ آیتنا هذه.

بله؛ تفاوت این دو آیه فقط در این جهت است که در این آیه از مُوَرِّث‌ها فقط والدان و الأقربون را گفته، اما سومی را که « وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُمْ» باشد، نگفته. البته جمله: « وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُمْ» یک جمله مستقل است،‌ یعنی ربطی به ما قبل خود ندارد، بلکه راجع به کسانی است که با آنان پیمان بستید، نصیب شان را بدهید،‌ ‌یعنی زنان، بعضی گفته‌اند ولای عتق و ولای جریره را هم شامل است.

بنابراین؛ ما جمله: « فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ» را بر گرداندیم به جمله: وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ» و حال آ‌نکه صاحب تفسیر «المنار» بر گردانده بود به «موالی» چون همه را بهم عطف کرد، از نظر صاحب تفسیر «آلمنار» جمله:« وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُمْ» جزء وارثین هستند ، و حال آنکه از نظر ما جمله مستقل‌اند نه اینکه جزء وارثین باشند.

نعم تفترق آیتان عن هذه أنّ هذه الآیة بصدد بیان سبب واحد للإرث و هو النسب، و لکن آیتنا تذکر سبباً آخر، و یقول سبحانه مستأنفاً: وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ » فالضمیر فی کلا الموردین یرجع إلی الموصول.

و أمّا ما هو المراد من عقد الأیمان؟ ففی تفسیره وجهان:

1: أرید به عقد الزواج بین الزوج و الزوجة، و قد مرّ نصیبهم من المیراث.

2: و یحتمل أن یراد الإرث بولاء و هو علی ثلاثة وجوه.

البته ولاء بر سه قسم است، یکی ولاء عتق است و ‌آن این است که اگر کسی، غلامی را آزاد کرد و بعداً این غلام بمیرد و هیچ وارثی هم نداشته باشد، ارثش به مُعتِق می‌رسد.

الف؛ إرث المعتق، فمن أعتق إنساناً لوجه الله و مات و لم یکن له وراث، فهو للمعتق.

قسم دوم، ضمان جریره است، ضمان جریره در واقع یکنوع بیمه‌ جاهلی بوده که اسلام آن را تصویب کرده است، ضمان جریره این است که هر یکی ضامن بیمه دیگری باشد، به بیان دیگر هر کدام ضامن جنایت دیگری باشد.

ب؛ عقد ضمان الجریرة، و هو أن یتّفق اثنان علی أن یضمن کلّ مهما جنایةه الأخر، فإذا تم الاتّفاق بینهما حسب الشروط المقرّرة فی الفقه کان علی الضامن بدل الجنایة و له میراث الآخر إذا مات الآخر و لم یکن له وارث.

قسم سوم، عقد الإسلام است، عقد الإسلام این است که اگر کسی بمیرد و زیر ‌آسمان خدا هیچکسی را نداشته باشد، وارثش امام (ع) است، زیرا «الإمام وارث من لا وارث له»

ج؛ عقد الإسلام، و هو العهد العام بین النبیّ و من آمن به، فإذا مات و لم یکن له وارث إطلاقاً فمیراثه للنبیّ و بعده للإمام.

« وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِي مِمَّا تَرَكَ»: أی ترک المیّت، موالی چه کسانی هستند؟ ایشان (صاحب تفسیر المنار) می گوید موالی سه طائفه اند:

1: الْوَالِدَانِ.
2: وَالْأَقْرَبُونَ .
3: وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُمْ.

ایشان این سه طائفه را جزء وارث می شمارد.

ولی ما گفتیم: موالی کسانی هستند که ارث می‌برند (یرثون)، اما مُوَرِّث عبارتند از: « الْوَالِدَانِ، وَالْأَقْرَبُونَ».

اما «وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيمَانُكُم»ْ یک جمله مستقل و جدا از « الْوَالِدَانِ، وَالْأَقْرَبُونَ» است، یعنی یا فقط شامل زوجات می‌شود، و یا اینکه شامل ولاء عتق و ضمان جریره نیز می‌گردد.

أحکام المواریث

فی نصیب الرّجال و النساء من المیراث

آیة‌ الثالثة

« لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَفْرُوضًا »[3]

در بیان پیشین گفتیم که « لِلرِّجَالِ وَلِلنِّسَاءِ» جانشین موالی است، اما در اینجا که می‌خواهیم به طور مستقل بحث کنیم، « لِلرِّجَالِ یعنی للذکر، وَلِلنِّسَاءِ، یعنی للأنثی، و این بهترین دلیل است که اسلام با چشم واحد به جنس زن و مرد نگاه کرده، یعنی هردو را مساوی دانسته است.

و بعبارة أخری:« الرجال و النساء یرثون معاً کتفاً إلی کتف» هیچ فاصله‌ای بینهما نیست، در هر طبقه‌ای که رجال است، نساء‌ نیز ارث می‌برد، در هر طبقه که نساء است، رجال نیز ارث می‌برد، این آیه مبارکه دلالت دارد بر اینکه این دو گروه در کنار هم هستند و با هم ارث می‌برند، هم رجال و هم نساء.

البته در اینجا فقط یک سبب را گفته که سبب قرابت باشد، اسباب دیگر را نگفته،‌ این آیه مبارکه بهترین دلیل است که اسلام عادت جاهلیت را باطل کرد، در جاهلیت رجال ارث می‌بردند، اما نساء ارث نمی‌بردند، اما قرآن کریم می‌فرماید رجال و نساء با هم ارث می‌بردند، آنگاه می‌فرماید فرق نمی‌کند کم باشد یا زیاد.

ما از این آیه مبارکه می‌فهمیم که تعصُّب و عصبة باطل است، نظام ارث در شیعه، بسیار نظام زیباست، ولذا سه طبقه می‌کند که در طبقه اول آباء، و اولاد قرار دارند، در طبقه سوم اخوة و اخوات واقع شده‌ اند، طبقه سوم اعمام عمات، خال و خالات هستند، اینها را خیلی هم مرتب بیان کرده است، یعنی ما طبق فقه شیعه هیچ نوع گرفتاری راجع به ارث نداریم.

اما اهل سنت خیلی گرفتاری‌ دارند، چون آنان عصبه را در کنار طبقه اول قرار داده‌اند،‌ یعنی عمو را در طبقه پسر و دختر قرار داده‌اند، حتی می‌گویند عباس که عموی پیغمبر اکرم (ص) است، از جمله وارثین آن حضرت است، تا ارث حضرت زهرا (سلام علیها) را از ارث کم کنند.

از نظر فقه شیعه طبقه اول، مانع از طبقه دوم است، طبقه دوم، ‌مانع از طبقه سوم است، اگر طبقه سوم هم نباشد، نوبت به موالی می‌رسد که در جای خودش بیان کردیم، این میزان، یکنوع میزان خوبی است که در فقه شیعه بیان شده است.

اما اهل سنت بر خلاف این آیه مبارکه عمل می‌کنند، به رجال ارث می‌دهند، اما به نساء ارث نمی‌دهند هر چند در طبقه واحد باشند، من در اینجا از باب نمونه دو مثال ذکر می‌کنم، شما از این دو مثال، بقیه را هم متوجه می‌شوید. البته عصبه را بعداً مفصلّا بیان می‌کنیم.

1:إذا کان للمیّت بنت و ابن أخ و بنت أخ – یکنفر مرده، هم دختر دارد،‌ و هم پسرِ برادر و دخترِ برادر دارد، از نظر شیعه للبنت کلّ الترکه، غایة ما فی الباب نصفش فرضاً است، چون قرآن می‌فرماید اگر کسی بمیرد « فله النصف»، نصفش را فرضاً می‌برد، نصف دیگرش ردّاً می‌برد.

خلاصه مطلب اینکه: در فقه شیعه، این مسأله مسلّم است که اگر کسی بمیرد و حال آ‌نکه یک دختر دارد و غیر از دختر در طبقه اول فرد دیگری نیست، در اینجا تمام ترکه را به دختر می‌دهند، منتها نصفش را فرضاً می‌دهند، اما نصف دیگرش را ردّاً می‌دهند.

اهل سنت می‌گویند به «عصبه» نیز می‌دهند،‌عصبه ابن اخ، برادر زاده، در حالی که برادر و برادر زاده در طبقه دوم قرار دارند، یعنی به پسر برادر هم می‌دهند، ولی در عین حالی که به ابن اخ (پسرِ برادر) می‌دهند، به بنت اخ (دختر برادر) نمی‌دهند، و حال آنکه طبق این نظریه، باید به بنت آخ هم بدهند. چرا؟ چون قرآن کریم می‌فرماید: « لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ» چرا بر خلاف این آیه مبارکه، به ابن الأخ دادید، اما به بنت الأخ چیزی ندادید؟..

2:‌إذا کانت للمیّت أخت و عمّ و عمّة.

اگر کسی بمیرد، و حال آ‌نکه هم دختر دارد و عمه و هم عمو دارد، اهل سنت می‌گویند نصف را به اخت می‌دهیم، نصف دیگر را هم به عصبه می‌دهیم. عصبه باید مرد باشد، به عمو می‌دهند، اما به عمه نمی‌دهند و حال ‌آنکه این کار خلاف آیه مبارکه است، چون آیه مبارکه می‌فرماید: « لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ»

بنابراین، این آیه مبارکه زن و مرد را در درجه واحده قرار داده ولذا هر کجا که مرد ارث می‌برد، زن نیز باید ارث ببرد، اما اینکه اهل سنت می‌گویند مرد ارث می‌برد و زن ارث نمی‌برد،‌ بر خلاف آیه مبارکه می‌باشد.

ولی ما گفتیم اصلاً نوبت به مسأله عصبه نمی‌رسد، ما معتقدیم که بنت واحده همه ارث را می‌برد،‌ اخت واحده همه را می‌برد، ولذا نوبت اصلاً به عصبه نمی‌رسد.

از این آیه مبارکه روشن می‌شود که اولاد انبیا و پیغمبران مانند اولاد بقیه مردم هستند، ‌چرا دختر رسول خدا از ارثش محروم باشد و حال ‌آنکه قرآن می‌فرماید: « لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ» چرا فاطمه زهرا ارث نبرد،‌اولاد پیغمبر هم مانند سایر مردم هستند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo