درس خارج فقه آیت الله سبحانی
98/07/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خوردنیهای حلال
«يسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيكُمْ وَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ»[1]
هنگامی که آیه مبارکه :« حُرِّمَتْ عَلَيكُمُ الْمَيتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ... »[2] نازل شد، مردم خدمت رسول اکرم آمدند و گفتند: یا رسول الله، آنچه که برای ما حلال شده کدام است؟ این آیه مبارکه نازل شد: «يسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ ...».
مراد از طیّبات چیست؟
اما اینکه مراد از طیّبات چیست؟ شهید ثانی معتقد به عرف است و میگوید برای شناخت طیّبات باید به عرف مراجعه بکنیم.
ما در جواب ایشان گفتیم که این معیار برای شناختن طیبات درست نیست، چون عرفها مختلفند، در بعضی از عرفها بعضی از چیزها طیب شمرده میشوند، و حال آنکه همان چیزها در بعضی از عرفها در ردیف خبائث قرار دارند، مثلاً سوسمار و خرچنگ در ایران از خبائث شمرده میشوند، و حال آنکه در بعضی از عرفها در ردیف طیّبات قرار دارند و خیلی هم با رغبت و اشتیاق از آنها استفاده میکنند و آنها را میخورند.
بنابراین، بهتر این است که برای شناخت طیّبات و خبائث به کتاب، سنت و فتاوای فقها مراجعه کنیم.، این بخش را در جلسه گذشته بررسی کردیم، ولذا آن را تکرار نمیکنیم.
بخش دوم بحث
بخش دوم بحث ما این است که : «وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيكُمْ وَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ» جوارح، جمع جارحه است و جارحه به حیوان شکاری میگویند.
ممکن است کسی بپرسد که چرا کلمه:« مُكَلِّبِينَ» در اینجا منصوب است؟ در جواب میگوییم چون حال است از ضمیر عَلَّمْتُمْ ».
باید توجه داشت که کلمه:« مُكَلِّبِينَ» در اینجا دو معنی دارد، صاحب مجمع البیان میگوید:« مُكَلِّبِينَ»: أی صائدین بالکلب، چیزی که بوسیله سگ شکار میشود، البته این معنی، معنی بدی نیست، بنابراین، اگر بوسیله غیر کلب مانند باز شکاری، شاهین و امثالش صید شود، شکار آنها حلال نیست، فقط شکار سگ حلال است.
جناب زمخشری به گونه دیگر معنی میکند و میگوید:« مُكَلِّبِينَ» : أی حاذقین فی تعلیم الکلب، باید کسانی باشند که در آموزش سگ استاد باشند. بعداً ایشان در اینجا یک نکته ادبی میگوید.
و لصاحب الکشّاف هنا کلام لطیف یقول فی قوله:« تُعَلِّمُونَهُنَّ» فائدة جلیلة: و هی أنّ علی کلّ آخذ علماً أن لا یأخذه إلّا من أقتل أهلیه علماً، و أنحرهم درایة، و أغوصهم علی لطائفه و حقائقه، و إن احتاج إلی أن یضرب إلیه أکباد الإبل، فکم من آخذٍ عن غیر متقن قد ضَیَّعَ أیّامه،عضّ عند لقاء النحاریر أنامله»[3]
حاصل کلام ایشان این است: حالا که درس میخوانید، باید پیش یک استادی درس بخوانید که در آن علم استاد باشد، لطائف و حقایق آن علم را بداند، ایشان این سخن را از کلمه « مُكَلِّبِينَ» استفاده کرده است، چون « مُكَلِّبِينَ» : أی حاذقین فی تعلیم الکلب، جایی که در تعلیم کلب، باید حاذق باشیم، در دیگر علومی که بشر یاد میگیرد، باید پیش استادی آموزش ببیند که واقعاً در آن علوم استاد باشد، به این معنی که لطائف و حقایق آن علم را بداند، ایشان با این کلامش در واقع یکنوع تعریض به اهل حدیث و اشاعره میزند، یعنی نظرش تعریض به اهل حدیث و اشاعره است، چون به عقیده جناب زمخشری، اهل حدیث و اشاعره لطائف و حقایق قرآن را درک نمیکنند، ولذا مجسمه و مشبّهه شدهاند، گاهی از آنها تعبیر به «بلکفة» میکند، کلمه « بلکفة» در واقع مصدر بلا کیف است، در واقع نظرش آنهاست.
«أنّ علی کلّ آخذ علماً أن لا یأخذه إلّا من أقتل أهلیه علماً، و أنحرهم درایة» این کنایه است از اینکه فلانی کشته علم است،« من أقتل أهلیه» ایشان میگوید انسان باید کشته علم باشد، ضمیر «أهله» به علم بر میگردد،« من أقتل أهلیه علماً» کشته علم است، این کنایه است.
من در زمینه کتاب « الوسیط» را نگاه کردم، « الوسیط» یک کتاب لغتی است که در مصر نوشتهاند و بعد از المنجد نگاشته شده است، خیلی لغت خوبی است، «الوسیط» میگوید: هذه کنایة فی المبالغة فی العلم» اگر بگویند فلانی خیلی ملاست، میگویند:« أقتل أهله علماً» کسی که در واقع خودش و خانوادهاش را در راه علم بکشد، یعنی آنقدر به آموزش علم علاقه دارد که حاضر است در راه تحصیل علم، جان خود و جان خانواده خود را از دست بدهد « أنحرهم درایة» گلو زدن را میگویند:« نَحَرَ»، در اینجا کلمه «أنحر»، یعنی جهل را سر میبرد.
« وأغوصهم»، یعنی فرو رونده باشد بر لطائف و حقایق آن علم ( و أغوصهم علی لطائفه و حقائقه)، و إن احتاج إلی أن یضرب إلیه (علم) أکباد الإبل، سابقاً ماشین و هواپیما نبود، مردم سوار شتر میشدند، در موقع راه رفتن بر پهلوی شتر میزدند تا تندتر راه برود،« فکم من آخذٍ عن غیر متقن قد ضیّع أیّامه، و عضّ عند لقاء النحاریر أنامله» انگشت ندامت را به دندان میگیرد و افسوس میخورد که چرا پیش ملا تر و عالم تر درس نخواندم. ایشان در حقیقت با این جملاتش میخواهد گوشه و کنایهای به اهل حدیث و اشاعره بزند.
«... أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ » طیبات کدام چیزش حلال شده است، آیا بیع و شرائش حلال شده یا أکل و خوردنش؟ أکل و خوردنش حلال شده است. چرا؟ چون قرینه دارد، زیرا فرموده:« فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيكُمْ» کلمه «أُحِلَّ» سر «ما»ی موصوله نیز میآید، یعنی «أُحِلَّ» أکل «مَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ » در حالی که شما « مُكَلِّبِينَ» یعنی صائدین بالکلب أو حاذقین فی تعلیم الکلب، «مُکلِّب»، به مُعلِّم می گویند، یعنی کسی که صاحب سگ است و سگ را تعلیم داده باشد.
نکات آیه مبارکه
ما از اینجا چند نکته را میفهمیم، اولاً باید صاحب سگ مسلمان باشد، اما اگر صاحب سگ مجوسی یا یهودی باشد، صید و شکارش به درد نمیخورد، از کجا این نکته استفاده میشود؟ از جمله:« وَمَا عَلَّمْتُمْ» أیها المسلمون.
مرحوم علامه طباطبائی معتقدند که بسیاری از روایات که از اهل بیت (علیه السلام) است، میشود آنها را از قرآن در آورد و استفاده کرد، ایشان حتّی کتاب شریف «المیزان» را که نوشته برای همین هدف است، بعضی از روایات را که گروهی از جوانان نمیپسندند، میشود از قرآن استفاده کرد، از این قبیل است، جمله:« وَمَا عَلَّمْتُمْ» أیها المسلمون، اتفاقاً در روایت آمده است.
متن روایت
عن عبد الرحمن بن سیّابة ، قال : قلت لابی عبدالله ( علیه السلام ) : إنی استعیر کلب المجوسی ، فاصید به ، قال : لا تاکل من صیده ، الا أن یکون علمه مسلم فتعلم »
البته ائمه اهل بیت (علیه السلام) مُحدَّث هستند، مُحَدَّث کسانیاند که ملک با آنان سخن میگوید، در حالی که انبیاء نیستند، اما ممکن است حضرت آن را از این آیه استفاده کرده باشد که میفرماید: « وَمَا عَلَّمْتُمْ» أیها المسلمون.
«مَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ » جوارح به هر طائر و پرنده شکاری میگویند، در مثل است که:« کلّ طائر یصید إلّا النسر و العقاب» نسر همان کرکس است، نسر و عقاب را کنار بگذ ارید، تمام طائرها یکنوع شکار میکنند، قرآن میفرماید تنها وسیله شکار تان باید سگ باشد، یعنی غیر سگ به درد نمیخورد، فلذا اگر با فهد، یا صقر و یا حیوان دیگر شکار کنند، قرآن آن را تجویز نمیکند.
پس ما از جمله: «مَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ » دو مطلب را استفاده کردیم، اولاً باید این سگ متعلق به مسلمان باشد، یعنی سگ غیر مسلمان به درد نمیخورد.
ثانیاً استفاده کردیم که حیوان شکاری حتماً باید سگ باشد، بنابراین، صقر، باز و هکذا حیوانات دیگری که شکار میکنند، به درد نمیخورند، مگر اینکه آنها شکار کنند و جناب صیّاد هنگامی به شکار میرسد که هنوز زنده است، و آن را ذبح کند، و الا اگر سگ شکار کند و و قبل از رسیدن صیّاد شکار بمیرند، فایده ندارد، یعنی شکار برای ما حلال نیست.
بر خلاف سگ، یعنی اگر سگ شکار کند و ما موقعی برسیم که شکار مرده است، شکار برای ما حلال است.
کلمه « فهد» همان یوزپلنگ است، جمعش فهود و أفهد میآید.
« بزاة طائر» و پرنده شکاری، معنی صقر، هر مرغ شکاری، مانند باز، شاهین و امثالش.
ما از این آیه نکته دیگر هم میتوانیم استفاده کنیم، تا کنون دو نکته استفاده کردیم، اولاً مسلمان باشد، ثانیاً جارح سگ باشد، ثالثاً سگ آموزش دیده باشد، و الا اگر یک سگی که آموزش ندیده و برود و بگیرد، به درد نمیخورد، چون قرآن میفرماید: «مَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ »
پس در مسأله سه چیز لازم است، اولاً سگ باشد، ثانیاً باید آموزش دیده باشد، ثالثاً سگ باید متعلق به مسلمان باشد.
«تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ» معنی این جمله چیست؟ کی خدا به ما آموزش داده که سگ را بیاموزیم؟ این مطلب فطری است، هر انسانی که بزرگ میشود، میتواند حیوان را آموزش بدهد، مراد از «علمتم» تعلیم تکوینی و فطری است، نه تعلیم تدوینی.
بعداً میفرماید: «فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيكُمْ» اگر رفتید و دیدید، آن برای شما حلال است.
دیدگاه شیخ طوسی
جناب شیخ طوسی میفرماید دندان سگ که به این حیوان خورده، شستن و آب کشیدنش لازم نیست، چون این آیه مبارکه نفرموده:« فکلوا ممّا أمسکن علیکم من بعد آن تغسلوا»، بلکه فرموده: «فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيكُمْ ...». جای دندان سگ پاک است ولذا آب کشیدن آن لازم نیست.
مناقشه استاد سبحانی نسبت به دیدگاه شیخ طوسی
البته شیخ طوسی خیلی بزرگوار است، منتها عرض میکنیم که در زمان ایشان علم اصول چندان تکامل پیدا نکرده بود، از این رو ایشان تصور کرده که آیه مبارکه اطلاق دارد، و حال آنکه آیه مبارکه در مقام بیان این مسأله نیست که جای دندان سگ را بشورید یا نشورید، اصلاً در مقام بیان این جهت نیست، بلکه در مقام بیان این است که اگر سگ برود و صید کند، چنانچه صید بمیرد، باز هم گوشتش حلال است هر چند که ذبح نشده باشد،.اما اینکه شستن جای دندان سگ هم لازم است یا نه؟ آیه در مقام بیان این جهتش نیست.
در زمان شیخ طوسی، علم اصول به این درجه از تکامل نرسیده بوده، ولذا ایشان تصور کرده که این آیه اطلاق دارد و حال آنکه شرط تمسک به اطلاق این است که متکلم در مقام بیان باشد، و در «ما نحن فیه» آیه مبارکه در مقام بیان این جهت که جای دندان سگ را بشورید یا نشورید نیست.
« فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيكُمْ»، ما از این جمله، یک نکته دیگر هم استفاده میکنیم، آن این است که اگر فرستادیم، اما برای ما نگرفت، بلکه برای خودش گرفت، یعنی صید را گرفته که خودش بخورد، این هم درست نیست،« أَمْسَكْنَ عَلَيكُمْ»، باید بگیرد و نگه دارد تا این که فرستندهاش سراغ شکار بیاید و الا اگر برای خوردن خودش بگیرد، فایده ندارد، یعنی لحم و گوشتش حلال نیست.
و لذا در روایات داریم که اگر« سگ» شکار را گرفته و ما رفتیم که مشغول خوردن شکار و صید است، این نشان میدهد که برای خودش گرفته است.
اما اگر منتظر است که صاحبش بیاید، مانع ندارد، یعنی در این صورت صید حلال است.
«فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيكُمْ وَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ» منتها باید هنگام فرستادن سگ، باید تسمیه (بسم الله الرحمن الرحیم) را هم گفت، ولی تسمیه را باید هنگام فرستادن سگ بگوید.
آنچه که از مجموع آیه استفاده میشود
فلو أردنا أن نُفَسِّرَ الآیة بلسان الفقه، فنقول: إنّ ما یؤکل صیده بالکلب المُعَلَّمِ تُشترط فیه شروط:
1:الصید بالکلب فقط، فلو صاد بغیر الکلب، کالفهد أو النمر أو غیرهما من السباع، لم یحلّ إلّا إذا أدرک ذکاته، فغیر الکلب من الأصناف سواء أکانت معلّمة أو غیر معلّمة لا یؤکل صیدها إذا قُتِلَ، نعم یحلّ إذا أرکه الصیّاد حیّاً و ذکّاه، و دلّ علی هذا الشرط قوله: « مُكَلِّبِينَ».
روی الکلینی فی «الکافی» بسند صحیح عن الحلبی قال: قال أبوعبد الله علیه السلام: «کان أبی علیه السلام یُفتی و کان یتّقی و نحن نخاف فی صید البزاة و الصُقور، فأمّا الآن فإنّا لا نخاف، و لا ت حلّ صیدها إلّا أن ترک ذکاته، فإنّه فی کتاب علیّ (علیه السلام) أنّ الله عزّ و جلّ قال: وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ» فی الکلاب»[4]
روي المفضل بن صالح عن ابان بن تغلب قال سمعت ابا عبد الله ع يقول :« وَ كَانَ أَبِي ع يُفْتِي فِي زَمَنِ بَنِي أُمَيَّةَ أَنَّ مَا قَتَلَ اَلْبَازُ وَ اَلصَّقْرُ فَهُوَ حَلاَلٌ وَ كَانَ يَتَّقِيهِمْ وَ أَنَا لاَ أَتَّقِيهِمْ وَ هُوَ حَرَامٌ مَا قَتَلَ اَلْبَازُ وَ اَلصَّقْرُ»[5]
ترجمه: از ابان بن تغلب نقل كردهاند كه گفت: از امام صادق (عليه السّلام) شنيدم كه مىفرمود: پدرم عليه السّلام در زمان بنى اميّه فتوا مىداد آنچه را باز شكارى يا شاهين صيد كند حلال است و از آنها تقيّه مىكرد، و من تقيّه نمىكنم، و آن شكار را كه باز يا شاهين (و عقاب) صيد كرده باشد، حرام مىدانم.
این حدیث، حدیث مورد نظر را تفسیر کرد.
و روی القمی فی تفسیره عَنْ أَبِیبَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ صَیْدِ الْبُزَاهْ، وَ الصُّقُورِ وَ الْفُهُودِ وَ الْکِلَابِ قَالَ: لَا تَأْکُلُوا إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ إِلَّا الْکِلَابَ قُلْتُ فَإِنْ قَتَلَتْهُ قَالَ کُلْ فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ: وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ ثُمَّ قَالَ کُلُّ شَیْءٍ مِنَ السِّبَاعِ تُمْسِکُ الصَّیْدَ عَلَی نَفْسِهَا إِلَّا الْکِلَابَ الْمُعَلَّمَهًَْ فَإِنَّهَا تُمْسِکُ عَلَی صَاحِبِهَا وَ قَالَ: إِذَا أَرْسَلْتَ الْکَلْبَ الْمُعَلَّمَ فَاذْکُرِ اللَّهَ عَلَیْهِ فَهُوَ ذَکَاتُهُ»[6] .
ترجمه: امام صادق (علیه السلام)- ابوبکر حضرمی گوید: از امام صادق (علیه السلام) دربارهی شکار بازها و شاهینها و یوزها و سگها پرسیدم. و فرمود: «هیچ چیز را نخورید پیش از آنکه خود سر ببرید تا بمیرد، مگر شکار سگان». گفتم: «اگر آن را کشت»؟ فرمود: «بخور که خدای تعالی فرموده است:« وَمَا علَّمْتُم مِّنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعلِّمُونَهُنَّ مِمَّا علَّمَکُمُ الله فَکُلُواْ مِمَّا أَمْسَکْنَ علَیْکُمْ و آنگاه فرمود: همهی درندگان، شکار را برای خود میگیرند، مگر سگهای تربیت شده که شکار را برای صاحبان خود میگیرند و چون سگ شکاری را بدنبال صید فرستادید، نام خدا را بر آن یاد کنید، که این راه حلال شدن آن شکار است.
2: أن یکون مُعلَّماً و معناه أن یسترسل إذا أرسله، و ینزجر إذا زجره، و یدلّ علیه قوله تعالی:« تُعَلِّمُونَهُنَّ»
3: أن یکون المُرسِلُ مسلماً علی المشهور، و هذا هو القدر المتیقّن من الآیة حیث إنّ الخطاب للمؤمنین.
4: أن یرسله للاصطیاد، فلو أسترسل من نفسه – خود بخود رفته است - لم یحلّ مقتوله، نعم لو جرحه الکلب و أدرکه الصیّاد و ذکّاه، یحلّ.
5: التسمیة عند الإرسال، کما قال سبحانه: «وَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيهِ».
روی الکلینی فی «الکافی» عَنِ الْقَاسِمِبْنِسُلَیْمَانَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) مِنْ کَلْبٍ أَفْلَتَ وَ لَمْ یُرْسِلْهُ صَاحِبُهُ فَصَادَ فَأَدْرَکَهُ صَاحِبُهُ وَ قَدْ قَتَلَهُ أَیَأْکُلُ مِنْهُ فَقَالَ لَا وَ قَالَ (علیه السلام) إِذَا صَادَ وَ قَدْ سَمَّی فَلْیَأْکُلْ وَ إِنْ صَادَ وَ لَمْ یُسَمِّ فَلَا یَأْکُلْ وَ هَذَا مِنْ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ»[7] .
ترجمه: امام صادق (علیه السلام)- قاسمبنسلیمان گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: «سگ شکاری فرار کرده است و درحالیکه صاحبش او را رها نکرده، شکاری گرفته است، صاحب سگ که به بالین شکار رسید، سگ آن را کشته بود. آیا از آن بخورد»؟ فرمود: «نه، اگر صید کرده و او بسم الله گفته باشد حلال است، آنگاه میتواند از آن بخورد، و چنانچه سگ صید کرده و او نام خدا را نبرده است از آن نخورد، و این معنای فرمایش خداوند است که فرمود: ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِین»
6:أن یکون القتل مستنداً إلی الکلب، فلو وجد مقتولاً و احتمل أن یکون القتل من غیره، فلا یحلّ.
هذه هی الشروط الّتی ذکرها الفقهاء فی محلّه، قسم منه یستفاد من الآیة و الآخر یستفاد من السنّة، و التفصیل فی محله.