< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

98/07/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خوردنی‌های حرام از نظر آیات

الآیة الثالثة

«قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِي إِلَي مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يكُونَ مَيتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»[1]

ترجمه: بگو: «در آنچه بر من وحي شده، هيچ غذاي حرامي نمي‌يابم؛ بجز اينکه مردار باشد، يا خوني که (از بدن حيوان) بيرون ريخته، يا گوشت خوک -که اينها همه پليدند- يا حيواني که به گناه، هنگام سر بريدن، نام غير خدا [= نام بتها] بر آن برده شده است.» اما کسي که مضطر (به خوردن اين محرمات) شود، بي آنکه خواهان لذت باشد و يا زياده روي کند (گناهي بر او نيست)؛ زيرا پروردگارت، آمرزنده مهربان است.

معنای مفردات آیه

1: « مَيتَةً »: ما مات حتف أنفه

2: « مَسْفُوحًا»: مصبوباً.

3: «رِجْسٌ»: إسم کلّ شیء مستقذر، منفورعنه.

4:« فِسْقًا »: وصف لموصوف مقدّر: أی لحماً فسقاً، و مع أنّ الفسق وصف للفعل و لکن لأجل المبالغة حتی جعل وصفاً للّحم.

5:« أُهِلَّ »: الإهلال رفع الصوت بشیء.

بحث ما در باره محرمات و محلّلات اطعمه و اشربه است، یعنی می‌خواهیم محرمات و محلّلات اطعمه و اشربه را از نظر آیات قرآنی بررسی کنیم، البته کم و بیش هم به احادیث هم اشاره می‌کنیم، در حقیقت بحث ما در باره آیات الأحکام است، آیه سوم در این مورد، این آیه مبارکه است:

«قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِي إِلَي مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يكُونَ مَيتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»

نخست می‌خواهیم لغات آیه را معنی کنیم، کلمه «میته» عبارت است از:« ما مات حتفه انفه» یعنی ما مات موت أنفه، همان گونه که قبلاً بیان گردید از نظر ما بین غیر مذکی و بین میته فرق است، یعنی «میته» اخص است، اما غیر مذکی اعم از میته می‌باشد،« میته» آن است که خود بخود بمیرد، یعنی عامل خارجی سبب مرگ او نباشد، و مؤثر در مرگ او نباشد، به این می‌گویند:« میته».

به بیان دیگر: میته آن است که ذبح نکنند و روحش از بینی‌اش بیرون بیاید، به چنین چیزی میته می‌گویند، اما غیر مذکی اعم است، حتی به آن حیوانی اطلاق می‌شود که آن را سر ببرند و بسم الله نگویند و یا هنگام بریدن سرش رو به قبله نباشد، این غیر مذکی است، اما میته نیست، ولذا نجاست مال میته است، اما غیر مذکّی حرام است، ولی نجس نیست.

بنابراین، بسیاری از این لحومی که از خارج می‌آورند تا حدی حکم شان روشن می‌شود، آنها را ذبح کرده‌ اند، منتها شرائط ذبح را رعایت نکرده‌اند ، البته جمهوری اسلامی را نمی‌گویم، چون جمهوری اسلامی نماینده و ناظر دارند که ذبح اسلامی بشود، اما جاهای دیگر که از خارج گوشت وارد می‌کنند، این گونه نیست، یعنی حکم میته را ندارند، اگر آن گوشت در کنار یک چیزی باشد، آن چیز را نجس نمی‌کند، اما خوردنش حرام است، ولذا کفش‌هایی که از چرم خارجی درست می‌کنند، مسلّماً میته نیست چون ذبح کرده‌اند، اما غیر مذکی است.

«أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا» هنگامی که ذبح می‌کنند، خون جهنده از حیوان بیرون می‌آید و آن حرام است، اما خونی که در داخل باقی می‌ماند، مسلّماً حرام نیست.

«فَإِنَّهُ رِجْسٌ» رجس در لغت عرب به هر چیزی می‌گویند که تنفر آور باشد، یعنی انسان از آن تنفر کند و دوری بجوید، و اگر چنانچه به معاصی رجس می‌گویند بخاطر این است که مورد تنفر است، «رجس» به هر چیزی که مستقذر و مورد تنفر است می‌گویند، و اگر به معاصی هم که رجس می‌گویند، چون مورد تنفر است.« إِنَّمَا يرِيدُ اللَّهُ لِيذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ»[2] : أی کل‌ أمر مستقذر، مسلّماً امر مستقذر در آنجا معاصی است و الا در آنجا بول و غائط و امثالش مطرح نیست چون در این مسائل انبیا با دیگران حکم مشترک دارند.

«أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ» به رفع صدا را می‌گویند:« أهلّ»، بچه‌ای که زاییده می‌شود، اولین صدای که از او بیرون می‌آید، به آن می‌گویند:« اهلّ»، اگر به ماه می‌گویند هلال،‌ چون موقع دیدن ماه، ‌مردم صدا می‌کنند و همدیگر را نشان می‌دهند.

«أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ» سر حیوان را ببرند، اما موقع بریدن سر، اسم بت را ببرند.

 

سوال

ممکن است کسی سوال کند که چطور فقط این چهار تا را گفته، و حال ‌آنکه محرمات در شریعت اسلامی بیش از این است، ولی در این آیه مبارکه فقط چهار تا را می‌گوید که عبارتند از:« مَيتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ» و حال آنکه در ‌آیه قبلی محرمات بیش از چهار تا بود؟

جواب

جوابش این است که این آیات در مقام بیان حصر حقیقی نیست، بلکه در مقام بیان حصر نسبی هستند، ‌حصر نسبی این است که می‌خواهد بدعت‌های عصر جاهلیت را نفی کند، چون عرب‌ها جاهلی چهار حیوان را، بلکه پنج حیوان را برای خودشان تحریم می‌کردند، این آیات در مقابل آنهاست، یعنی از این نظر نیست که حصر کند، بلکه می‌خواهد آنها را نفی کند.

بنابراین، اگر همه را نمی‌گوید، چون در مقام حصر محرمات نیست، بلکه در مقام نفی آنهاست، پس در جواب سوال کسانی که می‌گویند محرمات بیش از این چهار تاست پس چرا فقط این چهار چیز را گفته، می‌گوییم در مقام حصر محرمات نیست، بلکه در مقام نفی بدعت‌ های دوران جاهلیت است که بعضی از چیز‌ها را حرام می‌کردند.

این این بیان ما روشن می‌شود که فتوای جناب مالک صحیح نیست، البته اگر نسبت این فتوا به جناب مالک صحیح باشد، جناب مالک معتقد است که گوشت سگ حلال است، البته این را نقل می‌کنند، حتی زمخشری در یکی از اشعارش می‌گوید: و إن مالکیاً قلت، قالوا بأنّنی أبیح لحم الکلاب.

البته من از کسانی که از مغرب می‌آیند و مالکی مذهب هستند، سوال کردم که آیا این نسبت به جناب مالک درست است؟ آنها می‌گویند: بله، یعنی در فتاوای مالک آمده که لحم کلب حلال است. با این آیه مبارکه:« إِلَّا أَنْ يكُونَ مَيتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ» استدلال می‌کند و می‌گوید در این آیه لحم کلب نیامده است.

جوابش این است که این آ‌یه مبارکه در مقام بیان حصر محرّمات نیست، آن اصولی را که پیش شیعه است، نزد آ‌قایانِ اهل سنت نیست، در اصول ما تمسک به اطلاق در جایی است که متکلم در مقام بیان تمام محرمات باشد، ولی این آیه مبارکه در مقام بیان تمام محرمات نیست، چرا؟ به دلیل اینکه در آیه قبلی محرمات بیش از اینهاست، این آیه مبارکه در مقام حصر نیست تا تمسک به اطلاق کنیم و بگوییم چون لحم کلب را نگفته، پس لحم کلب حلال است.

التفسیر

أشار سبحانه فی هذه الآیة إلی المحرّمات الأربع، و مرّ تفسیر جمیعها عند دراسة الآیة الأولی، و المهم الإجابة عن سؤال مَرَّ ذِکرُه، و هو أنّ المحرّمات لا تنحصر بهذه الأمور الأربعة، و الشاهد علی ذلک ورود مُحرّمات أخری فی نفس الآیة الأولی.

و الجواب: أنّ التحریم هنا نسبّی و إضافیّ و لیس مطلقاً، و الآیة بصدد الردّ علی ما حرّمه المشرکون من اللحوم علی أنفسهم، قال سبحانه:« ثَمَانِيةَ أَزْوَاجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَينِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَينِ قُلْ آلذَّكَرَينِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيينِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيهِ أَرْحَامُ الْأُنْثَيينِ نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»[3]

هشت جفت از چهارپايان (براي شما) آفريد؛ از ميش دو جفت، و از بز دو جفت؛ بگو: «آيا خداوند نرهاي آنها را حرام کرده، يا ماده‌ها را؟ يا آنچه شکم ماده‌ها در برگرفته؟ اگر راست مي‌گوييد (و بر تحريم اينها دليلي داريد)، به من خبر دهيد!

«وَمِنَ الْإِبِلِ اثْنَينِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَينِ قُلْ آلذَّكَرَينِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيينِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيهِ أَرْحَامُ الْأُنْثَيينِ أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللَّهُ بِهَذَا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا لِيضِلَّ النَّاسَ بِغَيرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»

و از شتر يک جفت، و از گاو هم يک جفت (براي شما آفريد)؛ بگو: «کداميک از اينها را خدا حرام کرده است؟ نرها يا ماده‌ها را؟ يا آنچه را شکم ماده‌ها دربرگرفته؟ يا هنگامي که خدا شما را به اين موضوع توصيه کرد، شما گواه (بر اين تحريم) بوديد؟! پس چه کسي ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ مي‌بندد ، تا مردم را از روي جهل گمراه سازد؟! خداوند هيچ گاه ستمگران را هدايت نمي‌کند.

 

کما أنّ قسماً من المشرکین حرّموا عدداً من المحلّلات، قال سبحانه:« مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يعْقِلُونَ»[4] ، فالآیة ردّ علی تحریم هذه المحلّلات، و أنّ الله لم یحرّم منها إلّا الأمور الأربعة، و أمّا تحریم هؤلاء فهو کذب علی الله سبحانه.

از کجا می‌فهمیم که آیه مبارکه در مقام نفی نسبی است، نه نفی مطلق؟ به دلیل آن دو آیه مبارکه که در سوره انعام آ‌مده (آیه143-144.)، چون قرآن می‌فرماید: بشر، من برای شما ثمانیه ازواج فرستادم، یعنی هشت گونه حیوان فرستادم، بز هم نر و هم ماده، گوسفند، نر و ماده، گاو هم نر و هم ماده، شتر هم نر و هم ماده، که مجموعاً می‌شود هشت تا، می‌فرماید من هیچکدام از اینها را حرام نکرده‌ام، همه این هشت چیز،‌هم نرش حلال است و هم ماده‌اش، مثلاً گوسفند هم نرش حلال است و هم ماده‌اش، و هکذا بقیه ‌آنها.

پس معلوم می‌شود که آیه مورد بحث ما (قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِي إِلَي مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يكُونَ مَيتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ) ‌ در مقام شمارش محرمات نیست، بلکه در مقابل نفی بدعت‌های دوران جاهلیت می‌باشد.

 

تشریع فقط مال خداست

 

ما از این آیه می‌فهمیم که یکی از مراحل توحید، توحید در تشریع است، توحید برای خودش مراحلی دارد، مانند توحید در ذات، توحید در صفات، توحید درخالقیت، توحید در ربوبیت، البته ربوبیت، غیر از خالقیت است. یکی از مراتب و مراحل توحید، توحید در تشریع است، « التشریع بید الله» یعنی غیر از خدا، کسی حق تشریع ندارد حتی انبیاء و أولیا هم حق تشریع را ندارند، مثلاً در مسأله ظهار خواندیم که زنی خدمت رسول اکرم آمد و شکایت کرد، حضرت فرمود تا کنون در این مسأله برای من چیزی وحی نشده، صبر کن تا وحی برسد.

بله، در اصول کافی آمده که:« إنّ الله حرّم الخمر و حرّم النبیّ ص کلّ مسکر».

ولی ما از این مطلب در جلد اول کتاب:« المفاهیم القرآن» جواب دادیم و گفتیم که حضرت در آنجا علم به ملاک داشت و چون علم به ملاک داشت، ولذا آن را تحریم کرد ( نه اینکه از پیش خودش بدون علم به ملاک چیزی را حرام کند).

بنابراین، تشریع بید الله تبارک و تعالی است. این آیه یکی از ادله نفی تشریع است و اینکه بشر حق تشریع را ندارد.

الآیة الرابعة

«إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيكُمُ الْمَيتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»[5]

ترجمه: خداوند، تنها مردار، خون، گوشت خوک و آنچه را با نام غير خدا سر بريده‌اند، بر شما حرام کرده است؛ اما کساني که ناچار شوند، در حالي که تجاوز و تعدي از حد ننمايند، (خدا آنها را مي‌بخشد؛ چرا که) خدا بخشنده و مهربان است.

قد مرّ تفسیر مفردات الآیة فی الآیات السابقة، و نُضیفُ هنا أنّ المراد من قوله: « وَالدَّمَ»: أی الدّم المسفوح منه، لقوله تعالی فی آیة أخری:« أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا»[6] .

الکلام فی هذه الآیه، کالکلام فی الآیة الماضیة، یعنی اگر کسی بگوید محرمات بیش از اینهاست، در جواب می‌گوییم که آیه مبارکه در مقام بیان حصر محرمات نیست، بلکه در مقام نفی بدعت‌های دوران جاهلیت است.

ثمّ إنّه سبحانه استثنی من حرمة تناول تلک المآکل صورة الاضطرار و قال:« فَمَنِ اضْطُرَّ» فلا بأس بشرط أن یکون: «غَيرَ بَاغٍ»: أی غیر طالبٍ للّذّة، و ربما غیر ظالم « وَلَا عَادٍ» عن حدّ الضرورة.

ثمّ إنّ‌ المهم بیان أمرین:

الأوّل: قد مرّ أنّ الحصر فی هذه الآیة و ما تقدّمها، حصرٌ إضافیٌّ فی مقابل تحریم المشرکین، غیر هذه الأمور، و لا ینافی وجود محرّمات فی الحیوانات غیر ما ذکر کالسباع، کما مرّ بیانه (مثلاً لحم سباع را در این آیه نگفته، و حال آنکه لحم سباع مانند گرگ، پلنگ و امثالش به طور مطلق و کلّهم حرام است، چرا اینها را نگفته؟ چون در مقام بیان حصر محرّمات نیست، بلکه در مقام بیان نفی بدعت‌های دوران جاهلیت است).

و بذلک یُعلم أنّ ما نقل عن مالک من تحلیل لحم الکلاب مستدلّاً بهذه الآیة و غیرها من عدم ذکرها فی عداد المحرّمات، غیرُ تامٍّ، لما عرفت من أنّ الحصر لیس حقیقیاً، بل هو حصرٌ إضافیٌّ فی مقابل تحریم المشرکین ما أحلّه الله، قال: « مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يعْقِلُونَ»

الثانی: أنّ تحریم الأمور الأربعة لمفسدة کاملة فیها، و قد جاء سرّ التحریم فی روایات أهل البیت (علیهم السلام) و غیرها.

و أمّا المیتة: فلأنّها مرتع لأنواع الجراثم و المکروبات، ولذلک اعتبر الإسلام المیتة نجسةً،‌ لکی یبتعد عنها المسلم، فضلاً عن عدم تناولها.

 

قال الصادق (علیه السلام):« أمّا المیتة فإنّه لم ینل منها أحد إلّا ضَعُف بَدَنُه، و وهنت قوّته، و انقطع نسله، و لا یموت آکل المیتة إلّا فجأة»[7]

و أمّا الدّم، فهو بیّئة مستعدّة لتکاثر أنواع المیکروبات المضرّة الّتی عند ما تدخل البدن تتّجه أوّلاً إلی الدم و تتّخذه مرکزاً لنشاطها، ولذلک فإنّ الکریات البیض حینما تموت بموت الحیوان یصبح الدم بذلک وسطاً صالحاً لتکاثر المیکروبات.

و أمّا لحم الخنزیر، فقد کشف الطبّ عن مضارّ أکل هذا اللحم:

أوّلاً: أنّ هذا الحیوان مولع بأکل العذرة.

ثانیاً: أنّ الدودة الشریطیة (الوحیدة) الّتی تتواجد بیوضها فی لحم هذا الحیوان و تعیش فی أمعائه تتکاثر بسرعة مدهشة، و هی تضع فی الشهر خمسة عشر الف بیضة، و تسبب للإنسان أمراضاً متنوعة کفقو الدّم، و الإسهال، و آلام المفاصل، و توتر الأعصاب، و الحکّة، و تجمع الشحوم داخل البدن، و الإحساس بالتعب، و صعوبة مضغ الطعام و بلعه، و صعوبة النفس.

لحم خنزیر غالباً کرم‌هایی را در معده انسان تولید می‌کنند که سبب یک رشته بیماری‌ها می‌شود.

البته اروپایی‌ها می‌گویند هرچند خوردن لحم خنزیر یکسلسله کرم‌هایی را در بدن و معده انسان تولید می‌کند، ولی ما آن را آنقدر می‌جوشانیم که آن کرم‌ها کشته بشوند.

این گفتار اروپائی‌ها یک جواب روشن دارد و آن اینکه اولاً، شما این را در قرن بیستم کشف کردید که در اثر جوشاندن زیاد، آن کرم‌ها کشته می‌شوند، ما سوال می‌کنیم که تکلیف بشر گذشته چه بوده است.

ثانیاً؛ آدم‌های گرسنه منتظر نمی‌مانند تا اینکه کرم‌های آن در اثر جوشاندن زیاد از بین بروند و کشته بشوند، بلکه همین که گرم آمد، فوراً آن را می‌خورند.

و أمّا ما أهلّ به لغیر الله، فهو الحیوان الذی ذبح علی إسم غیر الله کالأصنام و نحوها ممّا یعبده المشرکون، و أمّا سرّ التحریم فوجهه معلوم، حیث إنّ‌ الإسلام یحارب الوثنیة، فتجویز أکل لحم هذا الحیوان، إمضاء لها.

 

الأطعمة المحلّلة

قد وقفت علی قسم من الأطعمة المحرّمة الّتی ورد ذکرها فی الکتاب العزیز، و إن کان المحرّم منها أوسع ممّا ورد فیه، و إلیک الکلام فی المحلّل من الأطعمة.

الأیة الأولی

قال سبحانه:« يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يتْلَى عَلَيكُمْ غَيرَ مُحِلِّي الصَّيدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يحْكُمُ مَا يرِيدُ»[8]

ترجمه: اي کساني که ايمان آورده‌ايد! به پيمانها (و قراردادها) وفا کنيد! چهارپايان (و جنين آنها) براي شما حلال شده است؛ مگر آنچه بر شما خوانده مي‌شود (و استثنا خواهد شد). و به هنگام احرام، صيد را حلال نشمريد! خداوند هر چه بخواهد (و مصلحت باشد) حکم مي‌کند.

کلمه:« بَهِيمَة» از بَهَمَ» گرفته شده، بَهَمَ به صوت و صدای مبهم می‌گویند، حیوانات صدا دارند، اما معلوم نیست که چه می‌گویند، صدای شان مبهم است، اضافه « بَهِيمَة» به انعام، اضافه بیانیه است، البهیمة الّتی هی الأنعام.

البهیمة: من الإبهام، لما فی صوت البهائم من الإبهام.

«أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يتْلَى عَلَيكُمْ» منتها چیز را استثنا می‌کنیم، علاوه بر آن چیز‌هایی که بعداً استثنا می‌کند، می‌فرماید: «غَيرَ مُحِلِّي الصَّيدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ» آدمی که محرم است، حق ندارد که از صید استفاده کند.

 

پرسش

چه اربتاطی بین « آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» و بین « أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ» است؟ هیچ ارتباطی میان آن دو نیست، و حال ‌آنکه در قرآن ارتباط محفوظ است، قرآن کمال بلاغت را دارد، ولذا باید بین جملات آن، کمال ارتباط باشد، حال پرسش این است که چه ارتباطی بین جمله:« أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» و بین « أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ» وجود دارد؟

پاسخ

پاسخ این پرسش برای جلسه آینده می‌دهیم

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo