< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

98/06/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم سه طلاقه کردن همسر در مجلس واحد

بحث مسا در باره سه طلاقه کردن زن در مجلس واحد است، اهل سنت می گویند سه طلاق در مجلس واحد با هر عبارتی که باشد صحیح است، اما ما می‌خواهیم از آیه کریمه استفاده کنیم که سه طلاق در مجلس واحد صحیح نیست، اولین آیه را در جلسه گذشته خواندیم که می فرمود: « «الطَّلاَقُ‌ مَرَّتَانِ» در لغت عرب مرّتان این است که مرّةً بعد مرّة، با این وجود چطور اهل سنت می‌گویند سه طلاق کردن را در مجلس واحد صحیح می‌دانند؟

علاوه براین، باید ببینیم که آیا در فقه ممکن است، کسی که وظیفه‌اش سه تاست، با یک کلمه آن را درست کنند، مثلاً کسی که وظیفه‌اش سه طلاق دادن است، با یک جمله:« أنت طالق ثلاثاً» آن را سه طلاق حساب کند؟

من در فقه مواردی را دارم که باید دانه دانه و تک تک باید گفته بشود، یعنی با یکبار گفتن درست نمی‌شوند:

الف؛ مورد اول لعان است، اگر کسی زنش را متهم به زنا کند، طرفین (زن و شوهر) می‌توانند ملاعنه کنند، یعنی چهار بار باید مرد بگوید که من صادق هستم، زن نیز چهار بار شهادت بدهد که شوهرم دروغ می‌گوید و درگفتار خود کاذب است، در اینجا مرد نمی‌تواند با یک جمله، چهار شهادت را انشاء کند، یعنی نمی‌تواند بگوید: «أشهد» بر اینکه من صادق هستم أربع مرّات، بلکه باید چهار مرتبه را یکی پس از دیگری بگوید، زن نیز حق ندارد که شهادت می‌دهم اربعاً مرّات که شوهرم دروغ می‌گوید، بلکه باید شهادت‌ها را یکی پس از دیگری قرار بدهد، یعنی زن هم حق ندارد که چهار شهادت را با یک جمله ادا کند و بگوید: من شهادت می‌دهم اربعة مرّات که شوهرم دروغ می‌گوید، بلکه باید چهار مرتبه را تکرار کند، با اربعة مرّات درست نمی‌شود. مرد باید چهار مربته شهادت بدهد به صدق خودش، زن نیز باید چهار مرتبه به صدق خودش و کذب شوهرش شهادت بدهد.

خلاصه اینکه: هیچ فقیهی نفرموده است که به جای چهار مرتبه، می‌تواند بگوید:« اربعة مرّات»، بلکه باید چهار مرتبه را جدا جدا و دانه دانه و پس از دیگری بگوید.

ب؛ در فصول «أذان» نیز همین گونه است، در فصول أذان هم باید جناب مکبِّر تکبیر‌های أذان را جدا جدا و دانه دانه بگوید، یعنی نمی‌تواند هر چهار تکبیر أذان را با جمله: «الله أکبر أربعة مرّات» ادا کند و تمام نماید.

ج؛ مورد سوم قسامه است، گاهی از اوقات مقتولی است، اما ورثه شاهد بر اینکه چه کسی را او را به قتل رسانده، ندارد، اما تهمتی در میان است، پنجاه بار باید ورثه مقتول قسم بخورند که فلان شخص قاتل است، پنجاه مرتبه را باید یکی پس از دیگری بگوید، یعنی نمی‌تواند پنجاه قسم را با یک جمله:« نقسم خمسین مرّة أنّ هذا الشخص قاتل» ادا کنند، نه تنها خودش باید این قسم ‌ها را بخورد، بلکه کسانی که همراه او (از بستگان پدری مقتول) هستند، باید این پنجاه قسم را بخورند.

ج؛ مورد سوم در رمی جمرات است، در جمرات، نیز جایز نیست که هفت سنگ را یک مرتبه پرتاب کند و بزند، بلکه باید جمرة بعد جمرة باشد، یعنی هفت سنگ را یکی پس از دیگری بزنند..

د؛ مورد دیگر اینکه در اول نماز هفت تا تکبیر مستحب است، انسان نمی‌تواند آن هفت تکبیر را یک مرتبه بگوید، مثلاً بگوید:« الله أکبر سبعة مرّات».

به اینها می‌ گویند: اشباه و نظائر، فقیه ‌آن است که در فقه آنچنان مهارت داشته باشد که در مواردی از اشباه و نظائر کمک بگیرد، چنانچه ما در این بحث خود از اشباه‌ و نظائر کمک گرفتیم و گفتیم یک مرتبه کافی نیست.

سوال

ممکن است کسی بگوید این اشکال شما در جایی وارد است که سه طلاق را با یک جمله إنشاء کند، درست نیست، اما اگر سه مرتبه بگوید:« أنت طالق»، باز بگوید:« أنت طالق»، بار سوم نیز بگوید:« أنت طالق»، چرا این درست نباشد؟

جواب

جوابش این است که این هم بی وجه است، چون با یکبار گفتن، زن مطلقه می‌شود، دیگر برای طلاق دوم موضوع باقی نمی‌ماند، چون « المطلقة لا تطلّق»، مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی، در صیغه نکاح، یک مرتبه بیشتر نمی‌خواند، بر خلاف ما که چند بار می‌خوانیم.

تا اینجا یک آیه برای بطلان سه طلاق در مجلس واحد پیدا کردیم که عبارت باشد از: « «الطَّلاَقُ‌ مَرَّتَانِ ...»

الآیة الثانیة:

«وَ إِذَا طَلَّقْتُمُ‌ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ‌ أَجَلَهُنَ‌ فَأَمْسِکُوهُنَ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ أَوْ سَرِّحُوهُنَ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ وَ لاَ تُمْسِکُوهُنَ‌ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ‌ يَفْعَلْ‌ ذٰلِکَ‌ فَقَدْ ظَلَمَ‌ نَفْسَهُ‌ وَ لاَ تَتَّخِذُوا آيَاتِ‌ اللَّهِ‌ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ‌ عَلَيْکُمْ‌ وَ مَا أَنْزَلَ‌ عَلَيْکُمْ‌ مِنَ‌ الْکِتَابِ‌ وَ الْحِکْمَةِ يَعِظُکُمْ‌ بِهِ‌ وَ اتَّقُوا اللَّهَ‌ وَ اعْلَمُوا أَنَ‌ اللَّهَ‌ بِکُلِ‌ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ»[1]

ترجمه: و هنگامی که زنان را طلاق دادید، و به آخرین روزهای «عدّه» رسیدند، یا به طرز صحیحی آنها را نگاه دارید (و آشتی کنید)، و یا به طرز پسندیده‌ای آنها را رها سازید! و هیچ‌گاه به خاطر زیان رساندن و تعدّی کردن، آنها را نگاه ندارید! و کسی که چنین کند، به خویشتن ستم کرده است. (و با این اعمال، و سوء استفاده از قوانین الهی،) آیات خدا را به استهزا نگیرید! و به یاد بیاورید نعمت خدا را بر خود، و کتاب آسمانی و علم و دانشی که بر شما نازل کرده، و شما را با آن، پند می‌دهد! و از خدا بپرهیزید! و بدانید خداوند از هر چیزی آگاه است (و از نیات کسانی که از قوانین او، سوء استفاده می‌کنند، با خبر است)!

معنای مفردات آیه

1:«بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ»: به انقضاء عدّه خود نزدیک شدند.

2: «أَجَل»: مدّت. در اینجا مراد سپری‌شدن آخرین روزهای عدّه است.

3: «سَرِّحُوهُنَّ»: آنان را رها سازید. آنان را طلاق دهید.

4: «ضِرَاراً»: زیان‌رساندن. مفعولٌ‌له است.

5: «هُزُواً»: بازیچه. مسخره. مصدری است به معنی اسم مفعول، یعنی مَهْزُوء. مفعول دوم (لا تَتَّخِذُوا) است.

6: «الْحِکْمَة»: گفتار یا کردار درست و بجا. عطف صفت بر موصوف است.

«فَبَلَغْنَ‌ أَجَلَهُنَ» اگر زنی را طلاق دادید،‌ هنگامی که عده‌اش تمام می‌شود، باید بگوییم: فَبَلَغْنَ‌ أَجَلَهُنَ»: أی قرب أجلّهن، چون اگر اجلش برسد و عد‌ه‌اش تمام بشود، دیگر دومی که:« ‌ فَأَمْسِکُوهُنَ» باشد معنی ندارد، جمله: «فَبَلَغْنَ‌ أَجَلَهُنَ» به این معنی نیست که عده‌اش تمام بشود، بلکه: «بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ»: أی قَرُبَ أجلهنّ، یعنی همین که می‌خواهد عده‌اش تمام بشود، مرد باید فکر کند و ببیند که اگر مصلحتش در زندگی کردن با این زن است، بگوید:« رجعت»، اگر مصلحتش نیست، رها کند، یعنی با طلاق بازی نکند، بر خلاف دوران جاهلیت که به وسیله طلاق زنان را اذیت می‌کردند، زن را طلاق می‌دادند، هنگامی که عده‌اش می‌خواست تمام بشود، می‌ گفتند:« رجعت»، دو مرتبه طلاق می‌دادند، باز قبل از تمام شدن عده، می‌گفتند:« رجعت»، و هکذا بار سوم، این آیه می‌فرماید با طلاق بازی نکنید، هنگامی که زن را طلاق دادید، وقتی که می‌خواهد عده‌اش تمام بشود، هنوز عده‌اش تمام نشده نگاه کن که مصلحت شما در زندگی کردن با این زن است، یا مصلحت در جدا شدن از اوست، اگر مصلحت را در ماندن دیدید، بگویید:« رجعت»

اما اگر مصلحت را در جدا شدن از او دیدید، خوب رها کنید «أَوْ سَرِّحُوهُنَ‌ بِمَعْرُوفٍ‌«

« وَ لاَ تُمْسِکُوهُنَ‌ ضِرَاراً» کلمه «ضرار» به معنی آن ضرری است که از روی عناد و لجاجت باشد ، ضرار آن ضراری است که عمداً و از روی لجاجت ایجاد می‌کند، این آیه مبارکه شاهدش است، یعنی اگر رجوع کردید، رجوع کردن شما از روی ضرر زدن به زن نباشد که بخواهید مانند توپ فوتبال با طلاق زن بازی کنید، این آیه دلیل بر این است که کلمه « ضِرَاراً» به معنی آن ضرری است که از روی عمد و لجاجت صورت بگیرد.

«فَقَدْ ظَلَمَ‌ نَفْسَهُ‌« چون عقاب و عذاب الاهی را بر عهده گرفته است، اگر زنش ا اذیت کند، مسلّماً عقاب دارد، عقاب بر عهده شوهر است.

حال باید ببینیم که این ایه چگونه دلیل بر بطلان طلاق ثلاث است، در این آیه مبارکه دو قول است، اگر سوره بقره را مطالعه کنید، در آیه 230 می‌فرماید: سه آ‌یه است، آیه اول همان است که در جلسه گذشته خواندیم « الطَّلاَقُ‌ مَرَّتَانِ‌ فَإِمْسَاکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ أَوْ تَسْرِيحٌ‌ بِإِحْسَانٍ».

آیه دوم:« فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّي تَنْکِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقيما حُدُودَ اللَّهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُها لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ»[2]

آیه سوم عبارت است از: «وَ إِذَا طَلَّقْتُمُ‌ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ‌ أَجَلَهُنَ‌ فَأَمْسِکُوهُنَ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ أَوْ سَرِّحُوهُنَ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ وَ لاَ تُمْسِکُوهُنَ‌ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ‌ يَفْعَلْ‌ ذٰلِکَ‌ فَقَدْ ظَلَمَ‌ نَفْسَهُ‌ وَ لاَ تَتَّخِذُوا آيَاتِ‌ اللَّهِ‌ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ‌ عَلَيْکُمْ‌ وَ مَا أَنْزَلَ‌ عَلَيْکُمْ‌ مِنَ‌ الْکِتَابِ‌ وَ الْحِکْمَةِ يَعِظُکُمْ‌ بِهِ‌ وَ اتَّقُوا اللَّهَ‌ وَ اعْلَمُوا أَنَ‌ اللَّهَ‌ بِکُلِ‌ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ»

آیا این آیه مبارکه، بر می‌گردد به آ‌یه اول، یا بر می‌گردد به آیه دوم؟ تفاوتش در چیه؟ ‌آیا این ‌آیه‌ای که من الآن خواندم، دنباله آیه‌ای است که در جلسه گذشته خواندیم،‌ یعنی دنباله آیه: « الطَّلاَقُ‌ مَرَّتَانِ‌ فَإِمْسَاکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ أَوْ تَسْرِيحٌ‌ بِإِحْسَانٍ» است و به ‌آنجا بر می‌گردد، یا اینکه به این آیه بر می‌گردد که می‌گوید: « فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّي تَنْکِحَ زَوْجاً»؟

اگر به اولی بر گردد، آیه مبارکه هر طلاق را می‌گیرد، یعنی در هر طلاقی باید شوهر حواس خود را جمع کند، یعنی یا زن را نگهدارد یا رها کند، اگر بگوییم که این آیه مبارکه،‌ به آیه : « الطَّلاَقُ‌ مَرَّتَانِ‌ فَإِمْسَاکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ أَوْ تَسْرِيحٌ‌ بِإِحْسَانٍ» بر می‌گردد، این هر طلاق را می‌گیرد، اما اگر بر گردد به آیه: « فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّي تَنْکِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ» بعد از طلاق دوم را می‌گیرد، یعنی طلاق اول را نمی‌گیرد.

«علی ای حال» خواه به آیه اول بر گردد که مفهومش این است که بعد از هر طلاق، باید حواس خود را جمع کند یا زن را نگهدارد و یا رها کند، خواه به آیه دومی بر گردد که اگر دو طلاق دادی، حواست جمع باشد یا نگهدارد یا رها کن، چون اگر نگهداری و بار سوم طلاق بدهی، برای شما حرمت ابدی پیدا خواهد کرد.

چطور این آیه دلیل بر بطلان سه طلاق است، خواه به اولی بر گردد که هر طلاق را می‌گیرد، و خواه بر گردد به دومی که بعد از دو طلاق را می‌ گیرد؟ چون قرآن می‌فرماید بعد از هر طلاق، شوهر باید یکی از دوکار را انجام بدهد:

الف؛ ‌»فَإِمْسَاکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌«

ب؛ أَوْ تَسْرِيحٌ‌ بِإِحْسَانٍ»

و این در جایی است که طلاق‌ها از هم جدا باشند، و الا اگر انسان سه طلاق را یکجا بدهد و بگوید:« أنت طالق ثلاثاً»، عمل به آ‌یه نکرده است، از ‌آیه استفاده می‌ کنیم که سه طلاق باطل است.

بنابراین، آیه دوم می‌گوید بعد از هر طلاق، شوهر باید یکی از دو کار را انجام بدهد:

الف؛ ‌»فَإِمْسَاکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌«

ب؛ أَوْ تَسْرِيحٌ‌ بِإِحْسَانٍ»

ا اگر واقعاً وظیفه و تکلیفش این است، پس باید طلاق‌ها را از هم جدا کند و الا اگر همه طلاق‌ها را یکجا بدهد، امساک بمعروف أو تسریح باحسان نشده است.

 

التفسیر

إنّ هذه الآیة و إن وقعت بعد التطلیقة الثالثة، لکن کثیراً من المفسّرین قالوا بأنّها ترجع إلی الآیة الأولی، أی قوله سبحانه: « الطَّلاَقُ‌ مَرَّتَانِ» فإنّه سبحانه یأمر بأنّ المطلِّق إذا قرب أجل المرأة و لم یبق من العدّة إلّا زمن القلیل، أن یختار أحد الأمرین:

1: إ‌ما أن یمسک بمعروف، أی یرجع من الطلاق و یأخذها بعنوان أنّها زوجته.

2: أو یترک حتّی تخرج من العدّة، کما یقول: ‌ أَوْ تَسْرِيحٌ‌ بِإِحْسَانٍ» فعندئذ فالآیة تکون دلیلاً علی بطلان الطلاق الثلاث مرّة واحدة، و ذلک لأنّ معناها أنّ کلّ مرّة من المرّتین یجب أن یتّبعها أحد الأمرین:

الف؛ ‌»فَإِمْسَاکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌«

ب؛ أَوْ تَسْرِيحٌ‌ بِإِحْسَانٍ»

الطلاق الثلاث مرّة واحدة فاقد لهذا، و نحو ذلک إذا قلنا برجوع الآیة إلی من طلّق مرّتین و الحکم هنا أیضاً نفس الحکم السابق.

قال ابن کثیر:« أی إذا طلّقها واحدة أو إثنتین، فأنت مخیّر فیها مادمت عدّتها باقیة بین أن تردّها إلیک ناویاً الإصلاح بها و الإحسان إلیها، و بین أن تترکها حتّی تنقضی عدّتها، فتبین منک و تطلّق سراحها محسناً إلیها، لا تظلمها من حقّها شیئاً و لا تضارّ بها»[3]

و أین هذا من الطلاق ثلاثاً بلا تخلّل واحد من الأمرین: الإمساک أو ترکها حتی ینقضی أجلها، سواء طلّقها بلفظ: أنت طالق، أو: أنت طالق، أنت طالق، أنت طالق؟!

لزوم الاعتداد بعد کلّ تطلیقةالآیة الماضیة

ما تا اینجا دو آیه پیدا کردیم بر بطلان سه طلاق در مجلس واحد:

آیه اول: « الطَّلاَقُ‌ مَرَّتَانِ‌ فَإِمْسَاکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ أَوْ تَسْرِيحٌ‌ بِإِحْسَانٍ».

آیه دوم: «وَ إِذَا طَلَّقْتُمُ‌ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ‌ أَجَلَهُنَ‌ فَأَمْسِکُوهُنَ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ أَوْ سَرِّحُوهُنَ‌ بِمَعْرُوفٍ‌«.

آ‌یه سوم: آیه سوم عبارت بود از: « يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ»،که گفتیم این دو معنی دارد، گاهی گفتیم که حرف « لام» به معنی «فی» است، و گاهی گفتیم که حرف «لام» به معنی غایت است که بحثش گذشت. این آیه مبارکه نیز دلیل بر بطلان سه طلاق است. چرا؟ به جهت اینکه طلاق بخاطر عده نگهداشتن است، ولی طلاق اول و هکذ ا طلاق دوم شما فاقد عده است و هکذا طلاق سوم، آیه مبارکه می‌گوید باید طلاق بخاطر یکی از دو امر باشد:

1: إمّا فی زمان یصلح للاعتداد.

2: أو لغایة اعتدادهنّ.

شما که می‌گویید:« أنت طالق»، دو مرتبه می‌گویید: «أنت طالق»، طالق اول برای عده نشد، چون قبل از عده، دو مرتبه طلاق دادید، طلاق دوم را هم قبل از آنکه عده را نگهدارد، طلاق دادید.

بنابراین، آن آیه مبارکه نیز دلیل بر این است که سه طلاق باید درکنار هم باطل است، پس ما از آیات ثلاث، بطلان طلاق ثلاث در مجلس واحد را استفاده کردیم.

بحث تاریخی

تا اینجا بحث ما بحث قرآنی بود، الآن می‌خواهیم مسأله را از نظر تاریخی بررسی کنیم، یعنی چگونه شد که با این آیات روشن، اهل سنت سه طلاق را تصویب کردند، با اینکه اگر کسی در این سه آیه خوب دقت و تامل کند، دلالت بر بطلان سه طلاق دارد؟

معلوم می‌شود که که در زمان رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) و در زمان جاهلیت، این مسأله بوده، یعنی بعضی از افراد زن خود را سه طلاقه می‌کرده‌اند، رسول اکرم فرمود سه طلاق، یک طلاق حساب می‌شود، گویا عبد الله بن عمر بن خطاب هم زنش را طلاقه کرده بود، حضرت فرمود یک طلاق حساب می‌شود، زمان ابوبکر هم سه طلاق، یک طلاق حساب می‌شد، زمان عمر بن خطاب هم تا شش سال اول خلافتش سه طلاق، همان یک طلاق حساب بود، اما بعد از سال هفتم، ایشان تصمیم گرفت که هر کسی زنش را طلاقه کند، امضا نماید و آن را سه طلاقه حساب نماید.

عمر بن خطاب می‌گفت:« کان للناس أناة»، أناة: به معنی عدم عجله است، مردم دارای چنین موقعیتی بودند که عجله در طلاق نکنند، حالا که از این «أناة» استفاده نمی‌کنند، یعنی دل شان می‌خواهد که تند تند طلاق بدهند، من هم آن را امضا می‌کنم و می‌گویم که سه طلاق، سه طلاق حساب می‌شود (نه یک طلاق)، کان للناس أناة، یعنی مهلتی داشتند و عجله نکنند، حالا که با دست خود شان می‌خواهند، این سم را بخورند، ما هم این سم را امضا می‌کنیم که بخورند.

1: روی مسلم عن طاووس، عن ابن عباس، قال:« کان الطلاق علی عهد رسول الله (صلّی الله علیه و آله) و أبی بکر سنتین من خلافة عمر: طلاق الثلاث واحدة، فقال عمر بن الخطاب: إنّ الناس قد استعجلوا فی أمر قد کانت لهم فیه أناة- أناة، یعنی مهلت - فلو أمضیناه علیهم، فأمضاه علیهم»[4]

2: و روی مسلم عن ابن طاووس عن أبیه، أنّ أبا الصهباء- ابا صهبا، شاگرد ابن عباس است - قال لابن عباس:« أتعلم إنّما کانت الثلاث تجعل واحدة علی عهد النبی (ص) و أبی بکر و ثلاثاً من خلافة عمر؟ فقال:نعم»[5]

3: روی مسلم عن طاووس أیضاً أنّ أبا الصهباء، قال لابن عباس:« هات من هناتک – هنات، شر و فساد را می‌گویند، هات، یعنی بیاور از آن شرور و فسادی که در زندگی رخ داده، کلمه «هنات» به معنی شر و فساد است-، هاتِ، بیاور،- ألم یکن الطلاق الثلاث علی عهد رسول الله ص و أبی بکر واحد؟ قال:« قد کان ذلک، فلمّا کان فی عهد عمر تتایع الناس فی الطلاق – تتایع، یعنی دنبال شر رفتن، اگر کسی مرتّب دنبال شر برود،‌ می‌گویند: تتایع - « تَتایعَ» فأجازه علیهم»[6]

4: روی البیهقی قال:« کان أبو الصهباء کثیر السؤال لابن عباس، قال: أما علمت أنّ الرّجل کان إذا طلّق امرأته ثلاثاً قبل أن یدخل بها جعلوها واحدة علی عهد النبیّ ص و أبی بکر و صدراً من إمارة عمر، فلمّا رأی الناس قد تتایعوا فیها، قال: أجیزوهنّ علیهم»[7]

5: أخرج الطحاوی من طریق ابن عباس أنّه قال: لمّا کان زمن عمر، قال:« یا أیّها الناس قد کان لکم فی الطلاق أناة و إنّه من تعجّل أناة الله فی الطلاق ألزمناه إیّاه»[8]

6: عن طاووس قال: قال عمر بن الخطاب:« قد کان لکم فی الطلاق أناة فاستعجلتم أناتکم، و قد أجزنا علیکم ما استعجلتم من ذلک»[9]

7: عن الحسن: أنّ عمر بن الخطاب کتب إلی أبی موسی الأشعری:« لقد هممت أن أجعل إ‌ذا طلّق الرّجل امرأته ثلاثاً فی مجلس أن أجعلها واحدة، و لکنّ أقواماً جعلوا علی أنفسهم، فألزِم کلّ نفس ما ألزمه نفسه؟ من قال لأمرأته: أنت علیّ حرام، فهی حرام، و من قال لأمرأته: أنت بائنة، فهی بائنة، و من قال: أنت طالق ثلاثاً، فهی ثلاث»[10]

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo