درس خارج فقه آیت الله سبحانی
98/06/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احکام طلاق از نظر آیات
ما در جلسه گذشته آیه را معنی کردیم، ولی امروز میخواهیم نتیجه گیری کنیم:« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ۚ لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِكَ أَمْرًا»[1]
ترجمه: ای پیامبر! هر زمان خواستید زنان را طلاق دهید ، در زمان عدّه ، آنها را طلاق گویید [ زمانی که از عادت ماهانه پاک شده و با همسرشان نزدیکی نکرده باشند ] ، و حساب عدّه را نگه دارید و از خدایی که پروردگار شماست بپرهیزید نه شما آنها را از خانه هایشان بیرون کنید و نه آنها ( در دوران عدّه ) بیرون روند ، مگر آنکه کار زشت آشکاری انجام دهند این حدود خداست ، و هر کس از حدود الهی تجاوز کند به خویشتن ستم کرده تو نمی دانی شاید خداوند بعد از این ، وضع تازه ( و وسیله اصلاحی ) فراهم کند! [ نظرات / امتیازها ]
ما میخواهیم از کلمه «لِعِدَّتِهِنَّ» دوتا حکم شرعی را استفاده کنیم:
1: اهل سنت معتقدند که اگر زن حایض باشد، طلاق حایض صحیح است، منتها آن حیض جزءِ «أقراء» شمرده نمیشود، آنها (اهل سنت) معتقدند که عده سه تا حیض است، ولی ما معتقدیم که عده سه تا طهر است، اهل سنت معتقدند که اگر زنی را در حال حیض طلاق بدهند، طلاقش صحیح است، اما آن حیض، جزء آن حیضهایی که عده شمرده بشود، نیست، بلکه باید زن صبر کند تا حیضی که در آن طلاق واقع شده تمام بشود و سپس وارد طهر بشود و سه حیض دیگر ببیند، آنوقت عدها ش تمام میشود.
پس طبق عقیده اهل سنت، طلاق در حال حیض صحیح است، منتها حیضی که طلاق در آن واقع شده، جزو «أقراء» شمرده نمیشود، بلکه باید سه حیض دیگرهم ببیند تا عدهاش تمام بشود.
عقیده امامیهاما امامیه معتقدند که طلاق در حال حیض مطلقاً باطل است، منتها بحث در این است که آیا ما میتوانیم حکم شرعی را از قرآن استفاده کنیم؟ بله، ما میخواهیم حکم شرعی را از آیه مبارکه: « يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ» استفقاده کنیم، ما میخواهیم کلمه:« لِعِدَّتِهِنَّ» را معنی کنم، در لامِ « لِعِدَّتِهِنَّ» دو احتمال وجود دارد:
الف؛ احتمال اول اینکه حرف «لام» به معنی «فی» باشد کما اینکه قرطبی که از مفسرین اهل سنت است و کتابش هم کتاب فقهی میباشد،حرف « لام» را به معنی «فی» گرفته است، فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ»: أی فی زمان عدّتهنّ.
ب؛ احتمال دوم این است که حرف «لام» به معنی « فی» نباشد، بلکه به معنی غایت باشد،« فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ»: أی لِغایة عدتّهنّ.
خواه حرف «لام» را به معنی «فی» بگیریم یا به معنی غایت، در هردو صورت آیه مبارکه دلیل بر این است که طلاق در حال حیض باطل است، نه اینکه طلاق صحیح است، منتها این حیض - حیضی که در آن طلاق واقع شده - جزء «اقراء» شمرده نمیشود، چرا؟« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ»: أی فی زمان یصلح للاعتداد، اگر معنی آیه این است، پس طلاق در حال حیض، یصلح للاعتداد نیست و عجیب این است که قرطبی چنین تفسیر میکند،« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ»: أی فی زمان یصلح للاعتداد، اگر این باشد، حیض چنین زمانی نیست که صلاحیت برای طلاق داشته باشد، بلکه طلاق در حال حیض باطل میشود.
اما اگر حرف «لام» را به معنی «فی» نگیریم، بلکه به معنی غایت بگیریم،« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ» :أی لغایة اعتدادهنّ، بخاطر اینکه عده نگهدارد، معنایش این است که این عده متصل به طلاق است، اگر چنین است، پس طلاق درحال حیض باطل است، چرا؟ چون این حیض، جزء این اقراء نیست، بلکه سه حیض آینده، جزء « اقراء» است.
با اینکه این آیه مبارکه، دلیل روشن بر بطلان طلاق در حال حیض است، اهل سنت از این مطلب غفلت کرده اند و گفتهاند طلاق در حال حیض اشکال ندارد، منتها حیضی که در آن طلاق واقع شده، جزء «أقراء» شمرده نمیشود.
« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ»: أی فی زمان عدّتهنّ، أو لغایة عدّتهنّ، اگر فی زمان عدّتهنّ باشد، حیض چنین زمانی را ندارد، اگر حرف «لام» برای غایت باشد، چنین غایتی نیست، معنایش این است که باید این غایت متصل به زمان طلاق باشد و حال آنکه متصل نیست، زیرا بین این طلاق و بین اعتداد، یک حیض و یک طهر واسطه است.
نکته دیگر: شیعه میگویند:« أقراء» به معنی سه طهر است، امیر المؤمنین (علیه السلام) میفرماید:« أقراء» به معنی طهر است.
ولی اهل سنت میگویند:« أقراء» به معنی سه حیض است، آیا ما میتوانیم این مسأله را در بیاوریم که « أقراء» به کدام معنی است؟
ما یک کلمه «قروء» داریم، و یک کلمه « أقراء» داریم، «دعی الصلات أیام أقراءک»، جمع مکسر، و جمع قلت است، آنجا که می گوید نمازت را در ایام حیض ترک کن، کلمه « أقراء» را به کار میبرد، ولی آنجا که میگوید عده نگه دار، کلمه «أقراء» را به کار نمیبرد، بلکه میگوید:« وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ ...»[2]
در نماز جمع قلت به کار میبرد، ولی در اینجا جمع مکسر به کار میبرد، نکتهاش معلوم است، چون حایض که نماز میخواند، حیضش کم است، غیر حیضش زیاد است، مثلاً طهرش بیست روز است، حیضش شش روز تا ده روز است، در آنجا اقل است، موقعی که نماز میخواند، زن غالباً طاهر است، اقلاً حایض است، ولذا کلمه «أقراء» را به کار میبرد، ولی در اینجا از کلمه «قروء» استفاده میکند و کلمه «قروء» را به کار میبرد، باید این بیشتر باشد، «طهر» بیشتر است، حیض کمتر است، ولذا کلمه «قٌرء» در اینجا به معنی طهراست.
به بیان دیگر: کلمه « قرء» از الفاظ اضداد است، یعنی هم در حیض به کار رفته و هم در «طهر» به کار رفته است، ما معتقدیم در اینجا که «قروء» گفته است، مراد طهر است نه حیض، یعنی مراد حیض نیست، البته کلمه «طهر» از اضداد است، اما در اینجا مراد طهر است، به چه دلیل؟ چون موقعی که میخواهد بگوید زن حایض نماز نخواند، میگوید:« دعی الصلاة أیام أقرائک» حیض زن کم است، طهرش بیشتر است، زیرا در هر ماه، بیست روزش طهر است، حد اکثر ده روزش حیض است، در آنجا کلمه «أقراء» را به کار برده که جمع قلت است، اما در اینجا که میگوید طلاق بگیرد، میگوید: « وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ» طهر زن همیشه بیش از حیضش است، پس در اینجا مراد از کلمه:« قروء» طهر است نه حیض. ما این را هم از آیه مبارکه استفاده کردیم.
خلاصه مطلب اینکه: در آنجا که مراد حیض است، جمع قلت را به کار برده، اما در اینجا جمع کثرت به کار میبرد (نه جمع قلّت)، چون «حیض» کم است ولذا کلمه «أقراء» را به کار برده، طهر که بیشتر است، کلمه «قروء» را به کار برده است.
حکم الطلاق فی الحیضاتفقت الإمامیة علی بطلان الطلاق فی الحیض و أنّه لا یصحّ إلّا فی حال الطهر، و ذهب فقهاء السنّة إلی أنّ الطلاق فی الحیض إثم و یسمّی عندهم طلاقاً بدعیاً، و لکنّهم قالوا بصحّته، و مع ذلک لا تحسب هذه الحیضة من عدّة المطلقة فتنتظر حتّی تطهر من حیضتها و تنقضی مدّة طهرها ثم تبدأ العدّة من الحیضة التالیة.
أقول: إنّ المستفاد من الآیة بطلان الطلاق فی الحیض، فإنّ ظاهر قوله سبحانه: « إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ» أنّ الزوج إذا أراد أن یطلّق زوجته فعلیه أن ینتظر الوقت المناسب للدخول فی العدّة، بحیث یکون الوقت الّذی تطلّق فیه جزءأً من العدّة، و المفروض أنّها لو طلّقت فی حالة الحیض لا تحسب منها بالاتفاق.
قال القرطبی:« معنی « إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ»:أی فی الزمان الذی یصلح لعدّتهنّ، و قد حصل الإجماع علی أنّ الطلاق فی الحیض ممنوع فی الطهر مأذون فیه»[3] ، هذا إذا کانت اللام بمعنی «فی».
و إن شئت قلت: إنّ ظاهر قوله: « فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ»: أی لغایة أن یعتددن، علی نحو یترتّب الاعتداد علی الطلاق بلا فصل و لا تربّثٍ، والمفروض أنّ الحیض فاصل بین الطلاق و الاعتداد. هذا إذا کانت اللام بمعنی الغایة، فیکون المعنی: طلّقوهنّ لغایة اعتدادهنّ، و المفروض أنّ تلک الحالة لا تصلح لتحقّق هذه الغایة فی جمیع المذاهب.
همانطور که بیان گردید، اهل سنت میگویند کلمه «قروء» به معنی حیض است، شیعه میگوید کلمه «قروء» به معنی طهراست،« وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ»: أی ثلاثة أطهار.
پرسشحضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از کجا استفاده میکند که کلمه «قروء» به معنی طهر است (نه به معنی حیض)، البته علم غیبی حضرت سرجایش خودش مسلّم است)، ولی ما میخواهیم بگوییم که از خود لغت استفاده میشود، البته کلمه:« قرء» از الفاظ اضداد است، یعنی هم در حیض به کار میرود و هم در طهر، ولی آنجا که حیض مراد است، جمع قلّت میآورد، مانند:« دعی الصلاة أیام أقراءک»، ولی در اینجا جمع قلّت نمیآورد، بلکه جمع کثرت میآورد، معلوم میشود که باید زیاد باشد و طهر است که غالب بر حیض است.
بطلان طلاق در طهر مواقعةاگر مردی با زنش همبستر شده باشد، چنانچه بخواهد او را در طهر مواقعه طلاق بدهد، یعنی در طهری که با او نزدیکی کرده طلاق بدهد، از نظر شیعه طلاقش باطل است، اما اهل سنت میگویند: طلاق در طهر مواقعه صحیح است، منتها این طهر به درد نمیخورد، حتی حیض بعدی هم به درد نمیخورد، یعنی نمیتواند آن را مبدأ عده قرار بدهد، بلکه باید این طهر به آخر برسد و یک حیض هم ببیند و بعداً پاک بشود (یعنی یک طهر دیگر را هم ببیند) سپس حیض ببیند، حیض بعدی میشود مبدأ و اول عده.
ولی ما (شیعه) میگوییم طلاق در طهر مواقعه از ریشه و بیخ باطل است، اهل سنت میگویند صحیح است، اما این طهر به درد نمیخورد، حیض بعدی هم به درد نمیخورد، طهر بعدی را هم آنها قائل نیستند، حیض دوم را مبدأ عده میگیرند.
ولی ما میگوییم از همین آیه مبارکه استفاده میشود که طلاق در طهر مواقعه باطل است ( نه اینکه طلاق در طهر مواقعه صحیح است، منتها و بی اثر میباشد). چطور؟ یا حرف «لام» را به معنی «فی» میگیریم یا به معنی غایت، این دلیل بر این است که طلاق در طهر مواقعه باطل است. چرا؟ چون طهر مواقعه از نظر اهل سنت جزء عده نیست، حتی حیض بعدی هم جزء عده نمیباشد، طهر بعدی هم جزء عده نیست،حیض بعدی مبدأ واول عده است، آیه مبارکه میفرماید: « يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ»:أی فی زمان اعتدادهنّ، أی فی زمان یصلح لاعتدادهنّ، طهر مواقعه که از نظر اهل سنت لا یصلح، یا حرف لام را به معنی غایت بگیریم،« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ» لغایة اعتدادهنّ، شما (اهل سنت) که میگویید جزء اعتداد نیست، در این میان فقط یک نفر از علمای مصر شاطر احمد یک کتاب دارد بنام: « الطلاق فی الإسلام» گاهی از اوقات این حقیقت را قبول کرده است.
بطلان الطلاق فی طهر المواقعةاتفقت الإمامیة فی بطلان الطلاق فی طهر المواقعة، و أنّ الطلاق فیه کالطلاق فی الحیض و النفاس فی بطلانه، فلو جامَعَ الزوج زوجته و هی طاهرة و أراد طلاقها فلا بدّ أن یصبر حتّی تحیض ثمّ تطهر فیطلّقها، و لکن الطلاق فی طهر المواقعة عند الحنفیة و المالکیة حرام (تکلیفاً) و صحیح (وضعاً)- یعنی تکلیفاً حرام است، اما وضعاً صحیح است- و مکروه عند غیرهما و لکنّه صحیح عندهم، و مع ذلک لا یحسب ذلک الطهر من الأطهار الثلاثة إذا فسّرت القروء فی قوله سبحانه: « وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ» بالأطهار، کما أنّ الحیضة الّتی بعدها لا تحسب من الحیضات الثلاثة إذا فسّرت القروء بالحیضات، کما هو مذهب أهل السنّة.
بنابراین، ظاهر آیه مبارکه بطلان طلاق در طهر مواقعه است، ولذا نباید این ران طلاق حساب کنیم، شاطر احمد میگوید علت اینکه شرع مقدس میفرماید در طهر مواقعه طلاق ندهید، چون دوران عده زن طولانی میشود، مثلاً کسی همسرش را در طهور مواقعه طلاق داد، طهر مواقعه ممکن است بیست روز باشد، این بیست روز حساب نمیشود، بعداً حیض میبیند- ده روز یا کمتر- آنهم حساب نمیشود- بعداً حیض میبیند، آن حساب میشود، برای اینکه طولانی نشود، میفرماید در طهر مواقعه طلاق ندهید، و الا دوران عده زن طولانی میشود، این طهر حساب نمیشود، حیض بعدی هم حساب نمیشود، طهر بعدهی هم حساب نمیشود، حیض دوم، مبدأ و اول عده حساب میشود، ایشان حرف خوبی میزند، منتها ما از همان اول میگوییم باطل است نه اینکه صحیح است، اما باید صبر کند تا طهر مواقعه تمام بشود و سپس حیض ببیند و بعد از حیض، طهر بشود و بعداً حیض بشود، این حیض مبدأ عده میشود.
سه طلاق کردن همسر در مجلس واحدیکی از مشکلات طلاق، سه طلاقه بودن است، البته این مسأله مسلم است که اگر مردی زنش را سه بار طلاق بدهد، زن برای او حرام میشود «حتی تنکح زوجاً غیره» بشرط اینکه او هم طلاق بدهد.
اما اهل سنت میگویند سه بار طلاق لازم نیست که جدا باشد، در مجلس واحد هم اگر سه بار طلاق بدهد، کافی است.
ولی از نظر شیعه سه طلاق باید جدا از هم باشند، و بین آنها عده باشد، البته گاهی مرد عصبانی میشود ولذا زنش را (در مجلس واحد ) سه طلاقه میکند، بعداً پشیمان میشود.
علمای مصر اخیراً این ماده عوض کردهاند، یعنی سه طلاق را یک طلاق حساب کردند، این قانون را عوض کردند، یعنی قانوان زناشویی.
ولی ما باید ببینیم که از قرآن کریم چه استفاده میشود، آیا از قرآن سه طلاق پشت سر هم استفاده میشود، یا باید این سه طلاق از هم جدا باشند،این آیه مبارکه را که من الآن میخوانم، بخش اولش را اینجا بحث میکنیم، بخشهای بعدی بحثش در آینده خواهد آمد.
تطلیق الزوجة ثلاثاً دفعةً واحدةمن المسائل الّتی أوجبت انغلافاً و تعسّفاً فی الحیاة الاجتماعیة و أدّت إلی تمزیق الأسر (جمع أسرة ) و تقطیع صلة الأرحام فی کثیر من البلاد، مسألة تصحیح الطلاق ثلاثاً، دفعة واحدة، بأن یقول:« أنت طلاق ثلاثاً، أو یکرّره ثلاث دفعات و یقول فی مجلس واحد:« أنت طالق، أنت طالق، أنت طالق» حیث تحسب ثلاث تطلیقات حقیقة، و تحرم المطلّقة علی زوجها حتّی تنکح زوجاً غیره.
فربما یتغلّب الغضب علی الزوج – مرد عصبانی میشود- فیطلّق الزوجة ثلاثاً فی مجلس واحد – حضور عدلین حین الطلاق پیش اهل سنت شرط نیست، اما در نکاح حضور عدلین را شرط میدانند -، ثمّ یندم علی عمله ندماً شدیداً، و یحاول إیجاد مخرج لمشکلته فلا یجد عند أئمة المذاهب الأربعة و لا الدعاة إلیها مخرجاً فیقعد ملوماً محسوراً، ولو رجع الرجل إلی فقه الإمامیة، المأخوذ من الکتاب و السنّة و أحادیث أئمة أهل البیت (علیهم السلام) لوجد مخرجاً و هو بطلان الطلاق الثلاث فی مجلس واحد.
و إلیک ما یدلّ علی المقصود من الآیات الکریمة:
الأولی:
قال سبحانه:« الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَ لاَ يَحِلُ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَ شَيْئاً إِلاَّ أَنْ يَخَافَا أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ«[4]
ترجمه: طلاق، (طلاقی که رجوع و بازگشت دارد،) دو مرتبه است؛ (و در هر مرتبه،) باید به طور شایسته همسر خود را نگاهداری کند (و آشتی نماید)، یا با نیکی او را رها سازد (و از او جدا شود). و برای شما حلال نیست که چیزی از آنچه به آنها دادهاید، پس بگیرید؛ مگر اینکه دو همسر، بترسند که حدود الهی را برپا ندارند. اگر بترسید که حدود الهی را رعایت نکنند، مانعی برای آنها نیست که زن، فدیه و عوضی بپردازد (و طلاق بگیرد). اینها حدود و مرزهای الهی است؛ از آن، تجاوز نکنید! و هر کس از آن تجاوز کند، ستمگر است.
معنای مفردات آیه
1:«مَرَّتَانِ»: دوبار. دو دفعه.
2:«إمْسَاک»: نگاهداری کردن.
3: «تَسْرِیحٌ»: رهاکردن. طلاقدادن.
4: «أَلطَّلاقُ مَرَّتَانِ»: طلاقی که بعد از آن، از سرگرفتن زناشوئی آزاد است، دو بار است و بس.
5: «إِحْسَانٍ»: زیبا رفتارکردن.
6:«وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ ...». برای شما حلال نیست که. این هنگامی است که جدائی به میل و رغبت مرد انجام بگیرد.
7: «حُدُودَ اللهِ»: احکام و شرائع خدا.
8: «جُنَاح»: گناه. بزه.
9: «إفْتَدَتْ بِهِ»: زن آن را برای رهائی خویشتن داد.
ما حکم این مسأله را از قرآن استفاده میکنیم، یعنی بحثهای روایتی را مطرح نمیکنیم، بلکه از خود قرآن استفاده میکنیم « الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» قرآن میفرماید در طلاق خلعی حق ندارید که مهریه را از آنها بگیرید » وَ لاَ يَحِلُ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَ شَيْئاً»، اما اگر زن بگوید مهریه من مال تو باشد، منتها مرا طلاق بده.
بنابراین، مرد چیزی را که به زنش هبه کرده،حق گرفتن ندارد، مگر اینکه مشکل با گرفتن حل بشود، یعنی زن بگوید مهریهام را به تو میبخشم به شرط اینکه مرا طلاق بدهی.
من از این آیه مبارکه، یک چیز دیگر استفاده کردهام و آن اینکه اگر مرد، چیزی را به زنش هبه کرد، ولی زن هنوز در هبه تصرف نکرده، آقایان می گویند مادامی که در هبه تصرف نکرده چنانچه متهب از ذوی الأرحام نباشد، واهب میتواند به مال موهوبه بر گردد، آنوقت در باره زن بحث میکنند که آیا زن جزء ارحام شمرده میشود یا نه؟
ولی من میگوی(منهای مطالب) از خود آیه استفاده میشود، چیزی را که انسان به زنش داده، نمیتواند آن را پس بگیرد » وَ لاَ يَحِلُ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَ شَيْئاً» این اطلاق دارد، هم مهریه را میگیرد و هم هبه را، چرا ما این مسأله را از این آیه استفاده نکنیم.
«الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ» طلاق دوبار است، مرّة بعد مرّة،« فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» یا به خوبی بگیرید، یا به خوبی رها کنید، این جمله: فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» به کدام طلاق میخورد؟ به طلاق دومی می خورد. چرا؟ به جهت اینکه اگر دو مرتبه طلاق بدهد که طلاق سوم باشد، دیگر قابل رجوع نیست.
بنابراین، جمله: فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» میخورد به مطلقهای که دوبار طلاق داده شده است، ما ازاین آیه استفاده میکنیم که طلاق باید جدا باشد، « «الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ» مرّة بعد مرّة باشد، شما (اهل سنت) که در مجلس واحد میگویید:« أنت طالق ثلاثاً» این مرّة بعد مرة نیست، و حال آنکه: « «الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ» سه طلاقه کردن در مجلس واحد، مرّةً بعد مرّة صدق نمیکند.
سوال: چه اشکال دارد که در مجلس واحد بگوید«:أنت طالق»، یک کمی مکث میکند، باز میگوید:« أنت طالق»، باز یک کمی راه میرود و بر میگردد و میگوید:«أنت طالق»، این که مرّة بعد مرّة است؟
جواب: جوابش این است که:« الطلاق فرع الزواج، وقتی شما گفتید:« أنت طالق» با این گفتن، زن مطلقه شد، طلاق دوم موضوع ندارد، وحال آنکه انسان زن منکوحه را طلاق میدهد، این زن منکوحه نیست، این خود بخود دلیل بر بطلانش است، طلاق این است که انسان با آن طلاق رابطه زوجیت را قطع کند، با گفتن:« أنت طالق» آن رابطه قطع شد، دیگر رابطهای نیست که بگویید: أنت طالق.
بنابراین، این آیه می تواند دلیل بر بطلان سه طلاقه کردن زن در مجلس واحد باشد.
تاریخ مسألهتاریخ مسأله این است که تا زمان رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) یک سه طلاق، یک طلاق بود، زمان خلیفه اول هم سه طلاق یک طلاق بود، زمان خلیفه دوم،تا سال ششم، سه طلاق یک طلاق بود، اما از سال هفتم، خلیفه دوم اجتهاد کرد و گفت حالا که مردم عجله میکنند و میخواهند زن شان را سه طلاقه کنند، ما هم با مردم همراه باشیم ولذا گفت از این به بعد سه طلاقه کردن زن در مجلس واحد، حکم سه طلاقه را دارد، از آن زمان این بدعت در میان فقهای اهل سنت راه یافت و آمد، این یک مسألهای است که همه آقایان بر آن معتقدند، ولی میگویند عمر بن خطاب چنین گفت.