< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

98/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مهر بطلان بر رسوم جاهلیت

الآیة الثالثة و الرابعة«وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبيناً ***

وَ کَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضي‌ بَعْضُکُمْ إِلي‌ بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ ميثاقاً غَليظاً»[1]

ترجمه: و اگر خواستید همسر خود را طلاق دهید و به جاى او همسر دیگرى بگیرید، و به یکى از آنان که مى خواهید طلاقشان دهید، به اندازه پوستى پر از طلا مهریه داده اید، چیزى از آن را بازپس نگیرید. آیا مى خواهید آن را بازپس بگیرید در حالى که این کار ستمى بهت آور و گناهى آشکار است ؟

و چگونه آن را به ستم بازپس مى گیرید در حالى که سخت به یکدیگر پیوند خورده بودید و آنها با عقد زوجیت پیمانى استوار از شما گرفته بودند و بدین وسیله مهریه از آنِ ایشان شده بود ؟

معنای مفردات آ‌یه

1:« اسْتِبْدالَ»: إقامة إمرأة مقام امرأة أخری.

2:« قِنْطاراً»: هو المال الکثیر، یقال: قنطر فی الأمر یقنطر إذا عظّمه بتکثیر الکلام فیه من غیر حاجة إلیه، و یطلق علی الجسر الکبیر القنطرة لِعُظمِها.

3:« بُهْتاناً»: من البهت بمعنی التحیّر، فلو أطلق علی الکذب فلأنّه یحیِّر المکذوب علیه.

4:« أَفْضي»‌: الإفضاء إلی الشیء، هو الوصول إلیه، و هو کنایة عن العمل الجنسی القائم بالطرفین، و هذا التعبیر العاطفی یثیر (بر می‌انگیزد ) عطف الزوج إلی رعایة العدل.

5:« ميثاقاً غَليظاً»: قیل:‌کان ذلک یؤخذ عند عقدة النکاح، فیقال: الله علیک لتمسکن بمعروف أو تسرحن بإحسان، و یحتمل أن یکون مشیراً إلی قوله سبحانه:« فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ‌»[2]

 

بحث ما در باره احکام مهور و صدقات، تا کنون دو آیه را در این زمینه خواندیم، الآن بحث ما در آیه سوم است، آیه‌ای که می‌خوانیم در واقع می‌خواهد یک سنت جاهلی را ابطال کند، ابتدا لغات آیه را معنی کنیم، سپس سراغ مفاد آیه می‌رویم که مفادش چیست؟

«وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ » استبدال این است که یکی را ببریم، دیگری را جایش بگذاریم، مثلاً کسی می‌خواهد زنی را طلاق بدهد و بجایش زن دیگری را بگیرد، از این کار تعبیر می‌کنند به استبدال،‌کأنّه زن دومی بدل زن اولی است. بعداً می‌فرماید:

بعداً می‌فرماید:«وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً» کلمه « قِنْطار» به معنی شیء بزرگ است، اگر به جسر‌ها و پل‌ها هم قنطره و قناطیر می‌گویند، بخاطر بزرگی و عظمت ‌آنهاست، کلمه « قنطار» حاکی از عظمت است.

«فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبيناً» کلمه:« بُهْتاناً» در اصطلاح ما به معنی دروغ است، اما در لغت عرب از بهت گرفته شده، مثلاً انسان یک چیزی بگوید که طرف مقابلش مبهوت بشود، اگر به دروغ هم بهتان می‌گویند، بخاطر این است که طرف مبهوت می‌شود بر اینکه این چه نسبتی است که به من می‌دهند و حال آنکه من از ‌آن بری هستم.

البته این مسائل را کتاب «المقاییس» بهتر می‌تواند معنی کند، پس کلمه «بُهْتان» از بهت است و به معنی تحیُّر می‌باشد، اگر به دروغ هم بهتان می‌گویند، چون «مکذوب علیه» متحیّر می شود که این چه حرفی است که به من نسبت می‌دهد و حال آ‌نکه من دارای یک چنین نسبت نیستم.

بعضی از افراد حدیث رسول اکرم (صلّی الله علیه و آ‌له) را که فرموده: «باهِتوهُم» بد معنی کرده‌اند، حضرت نسبت به مخالف می‌فرماید: «باهِتوهُم» ، کلمه «باهِتوا» را به معنی بهتان معنی کرده‌اند، یعنی در واقع به مخالفین ما نسبت دروغ بدهید، حاشا که معصومین (علیه السلام) یک چنین دستوری بدهند، این حاکی از این است که چنین افرادی در ادب عربی وارد نیستند ولذا معنی را از زبان مردم می‌گیرند، در زبان مردم بهتان به معنی دروغ است، فلانی به دیگری بهتان می‌ گوید، یعنی دروغ می‌گوید و حال آنکه بهتان به معنی تحیُّر است، «باهِتوهُم» یعنی با ‌آنها به گونه‌ای سخن بگویید که متحیر بشوند و نتوانند در مقابل شما جوابی بدهند.

«وَ قَدْ أَفْضي‌ بَعْضُکُمْ إِلي‌ بَعْضٍ» کلمه « أَفْضي» به معنی وصل است،« وَ قَدْ أَفْضي»: أی وصل ‌« بَعْضُکُمْ إِلي‌ بَعْضٍ»، از آن عمل جنسی تعبیر به «أَفْضي» کرده « وَ قَدْ أَفْضي‌ بَعْضُکُمْ إِلي‌ بَعْضٍ»، یعنی زن و مرد بهم رسیدند، کأنّه زن و مرد شیء واحدی شده‌اند و شخصیت واحدی پیدا کرده‌اند.

«وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ ميثاقاً غَليظاً» قرآن کریم در باره زنا شوئی از کلمه «‌ ميثاقاً غَليظاً» استفاده می‌کنند و تعبیر می‌آورد، یعنی شما زن و شوهر میثاق محکم بستید، نباید این میثاق محکم را نادیده بگیرید و آن را پاره کنید.

تفسیر آیه

معلوم می‌شود که در زمان جاهلیت گاهی مردی، با زنی ازدواج می‌کرد و مدتی با او زندگی می‌کرد، وقتی که او کهنه می‌شد، می‌خواست او را طلاق بدهد، سپس سراغ زن دومی می‌رفت، و این کار برای او درد سر داشت چون باید مهریه‌اش را بدهد، ولذا زن مطلقه را تحت فشار قرار می‌داد تا مهریه را از او بگیرد و به زن دومی بدهد و بگوید این، جای آن، قرآن کریم می‌فرماید: این سنت، سنت غلط است، «وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ » حق ندارید که مهریه اولی را بگیرید و به دومی بدهید و حال ‌آنکه همین زنی را که طلاق دادید، یک روزی برو بیا داشت، جوان بوده و جوانی خود را به پای تو گذاشته، خیلی نمک به حرامی است که خدمتش را نادیده بگیرید و او را به عنوان لباس کهنه از خانه بیرون کنید و دور بیندازی و حتی مهریه‌اش را هم از او بگیری و آن را به دومی بدهید.

« وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً » اگر به یکی از آنها مهریه زیادی دادید،« فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً» چیزی از او نگیرید، گرفتن حرام است، این رسمی است که در جاهلیت بوده وقرآن می‌خواهد آن رسم جاهلیت را بشکند.

بعد می‌فرماید خیال نکنید که این گرفتن شما یک کار حلال است، « أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبيناً» از نظر ادبی، کلمه « بُهْتاناً وَ إِثْماً» حال است برای واوِ «أَ تَأْخُذُونَهُ» آیا مهریه را از او می‌گیرید و حال آنکه این زن حیران است و با خودش می‌ گوید این چه انسانیتی است که من ده سال یا بیشتر به این مرد خدمت کرد‌ه‌ام، و الآن همه چیز را از من می‌گیرد، کلمه « بُهْتاناً» به معنی حیران است.

معلوم می‌شود اگر کسی زنی را گرفت، و قتی خواست او را طلاق بدهد، حق ندارد که مهریه را از او بگیرد و آن را به زن دومی بدهد، چون این کار هم مایه بهت و حیرانی زن اول است و هم گناه بزرگ است.

قرآن کریم غالباً فلسفه احکام را ذکر می‌کند، منتها عقل قرآنی می‌خواهد که این فلسفه را درک کند، در اینجا نیز فلسفه این حکم را بیان می‌کند و می‌فرماید: « أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبيناً»، بعد این آیه را به عنوان دلیل می‌آورد و می‌فرماید:

« وَ کَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضي‌ بَعْضُکُمْ إِلي‌ بَعْضٍ» أی وصل «بَعْضُکُمْ إِلي‌ بَعْضٍ» کلمه «أَفْضي» به معنی وصل است، به افضاء هم که افضاء می‌گویند،‌ چون سبب می‌شود آن حائلی که بین مخرجین است از بین برود و هردو مخرج با همدیگر وصل بشوند،«أَفْضي» أی وصل «بَعْضُکُمْ إِلي‌ بَعْضٍ » شما (زوجین) به هم رسیدید و کأنّه شخص واحد شدید، آنوقت چطور مهریه را از او (زن مطلقه) می‌گیرید و به دیگری می‌دهید، این تعلیل است، قرآن مجید هرچند گاهی در احکام شرعیه، علت آنها را هم بیان می‌کند.

ما از این آیه مبارکه، یک مسأ‌له اجتماعی را استفاده کردیم و ‌آن اینکه بیع غیر از نکاح است، در بیع «مبادلة مال بمال» است، اما نکاح مبادلة مال بمال نیست، نکاح در حقیقت یک عقد مقدسی است، یک پیمان مقدسی است، مسأله خرید و فروش نیست.

غربی‌ها خیال می‌کنند مهریه‌ای که در اسلام است، به معنی خریدن زن است، و حال آنکه این گونه نیست، بلکه یکنوع تکریم زن و بها دادن به زن است، قرآن می‌فرماید: مسأله خرید و فروش نیست، بلکه یکنوع پیمان است.

قداسة عقد الزواج و أنّه لیس من مقولة البیع

ثمّ إنّه بعد ما شدّد الأمر علی هذا النوع من العمل الذی وصفه بالبهتان و الإثم، عاد إلی إثارة (بر انگیختن) عطف الزوج علی زوجته حتی یصدّه بذلک عن هذ ا العمل القبیح، و ذلک بوجهین:

1:« وَ کَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضي‌ بَعْضُکُمْ إِلي‌ بَعْضٍ» أی وصل بعضکم إلی بعض، یقال: أفضی فلان إلی فلان، أی وصل إلیه، و هذا التعبیر، أی وصول کلّ إلی الآخر إشارة إلی أنّ کلّاً من الزوجین بعد العقد، صار جزء مُتمِّماً لوجود الآخر، بعد ما کان منفصلین فصارا متصلین کشیء واحد و هذا الأمر، أی وجود الوحدة بینهما یقتضی الفضل و العطف و المفارقة عن رأفة و رحمة، و علی الزوج إذا أراد المفارقة أن لا ینسی الفضل و حکم الأخلاق کما إذا أراد الزوج الطلاق قبل المسّ فإنّ الواجب نصف المهر و لکن علیه أن لا ینسی الفضل و العطف قال: «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَريضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوي‌ وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ»[3] ، فإذا کانت هذه هی الضابطة، فعلی الزوج عدم نسیان الفضل مطلقاً سواء أطلق قبل الدخول أم بعده.

2:«وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ ميثاقاً غَليظاً» وهذه الفقرة تدلّ علی أنّ الزوجة تأخذ میثاقاً غلیظاً عند العقد، فالتعبیر عن عقد النکاح بالمیثاق یدلّ علی قداسة عقد الزواج و أنّه لیس نظیر البیع الذی هو مبادلة مال بمال أو نظیر الإجارة من تسلیط المستأجر علی العین، بل هو نوع میثاق بین الطرفین بأن یعیش الزوج مع الزوجة معیشة رحمة و مودّة.

و من المعلوم أن عضل المرأة علی بذل ما أخذت یعدّ نقضاً للمیثاق و العهد « وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً»[4]

کما أنّة سبحانه و صف المیثاق بقوله:« غَليظاً» لیدلّ علی سموّ و مکانة هذا المیثاق، و الغلیظ صفة مشبهة من – غلظ – بضمّ اللام إذا صلب و الغلظة فی الحقیقة صلابة الذوات ثمّ استعیرت إلی صعبوة المعانی و شدّتها فی أنواعها»

نقل عن الشیخ محمود شلتوت فی تفسیره:« إذا تنبّهنا إلی أنّ کلمة میثاق لم ترد فی القرآن الکریم إلّا تعبیراً عمّا بین الله و عباده من موجبات التوحید (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ)،

و التزام الأحکام (الَّذينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْميثاقَ)، و أمّا بین الدولة و الدولة من الشؤون العامّة الخطیرة (...وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْکُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلَىٰ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ ۗ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ) ، علمنا مقدار المکانة التی سمّا القرآن بعقد الزواج إلیها، و إذا تنبهنا مرة أخری إلی أنّ وصف المیثاق بالغلیظ لم یرد فی موضع من مواضعه إلّا فی عقد الزواج تضاعف لدینا سموّ هذه المکانة التی رفع القرآن إلیها هذه الرابطة السامیة عن کل ما أطلق علیه کلمة میثاق»[5]

معلوم می‌شود که نکاح یک پیمان خیلی مهمی است، در کنار آن سه تا، گاهی در توحید است، گاهی در التزام به احکام است، گاهی سومی است و گاهی چهارمی است.

میثاق در جای بزرگ به کار رفته است، ولذا ما نباید عقد نکاح را یک مسأله کوچکی بشماریم و هر وقت دل ما خواست از هم جدا بشویم.

لا حدّ للمهر فی الإسلام

قرآن کریم فرمود: «وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً» خلیفه دوم بالای منبر رفت و گفت شنیدم که مهریه را بالا بردید، از این به بعد کسی حق ندارد که مهریه را از مهر السنّة بالاتر ببرد و هرکس بالاتر ببرد، من او را مؤاخذه می‌کنم، یک زنی از پشت پرده گفت جناب خلیفه، چطور شما می‌گویید که کسی حق ندارد که مهریه را از مهر السنّه بالاتر ببرد و حال آنکه قرآن کریم می‌فرماید: «وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً» معلوم می‌شود که از مهر السنّه می‌شود تجاوز کرد؟

‌ خلیفه دوم گاهی در یک چنین مواردی عقب نشینی می‌کرد و در اینجا هم از گفتار خود عقب نشینی کرد و گفت:

أیّها الناس، بدانید اگر من گفتم بیشتر از مهر السنّة جایز نیست، از گفتار خود برگشتم ولذا می‌گویم فوق المهر السنّه جایز است، هر مقداری که دل شما می‌خواهد مهریه بدهید، بعد این جمله را گفت:« کلّ الناس أفقه من عمر حتّی المخدرات فی الحجال»

 


[5] لاحظ: التفسیر الکاشف، ج2، ص283، نقلاً عن تفسیر الشیخ شلتوت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo