درس خارج فقه آیت الله سبحانی
98/01/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حکم ازدواج با مشرکین
الآیة السابعة«وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّي يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکينَ حَتَّي يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولئِکَ يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَي الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ يُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَکَّرُونَ »[1]
ترجمه: و زنان مشرک را به همسرى نگیرید تا این که ایمان بیاورند، و قطعاً کنیزى که با ایمان است، بهتر از زنِ آزادى است که مشرک باشد، هر چند به زیبایى اش شما را به شگفت آورَد. و زنان با ایمان را به همسرى مشرکان درنیاورید تا این که ایمان بیاورند. بى تردید، برده اى که مؤمن است، بهتر از مردِ آزادى است که مشرک باشد، هرچند به مال و ثروتش شما را به شگفت آورد. آنان با گفتار و کردارشان به شرک فرا مى خوانند که فرجام آن چیزى جز آتش نیست، و خداوند به اذن خود ـ بى آن که کسى یا چیزى او را ناچار کرده باشد ـ به بهشت و آمرزش فرا مى خواند و آیاتش را براى مردم بیان مى کند، باشد که حقایق را دریابند.
معنای مفردات آیه1: «وَ لا تَنْکِحُوا» - بفتح الطاء- یطلق علی العقد، و قد بیّنا وجه ذلک فی تفسیر قوله: « فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً...»[2]
2: «وَ لا تُنْکِحُوا» – بضمّ الطاء – خطاب للأولیاء إذا أرادوا تزویج بناتهم.
3: « الْمُشْرِکات» و «الْمُشْرِکينَ»: هو فی المصطلح القرآنی من یشرک بالله شرکاً ظاهریاً کعبادة الأصنام و الأوثان و الکواکب، و هذا ما یسمّی بالشرک العظیم، و أمّا الشرک الصغیر فهو مراعاة غیر الله معه فی بعض الأمور کالریاء و النفاق، و بهذا فُسِّر قوله سبحانه: «وَ ما يُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»[3]
از زنانی که نکاح آنها حرام است، زنان مشرکه است، همچنین نمیشود دختر مسلمان را به عقد و نکاح مرد مشرک در آورد و این مسئله مورد اتفاق است، ازدواج با مشرک از هردو طرف حرام است، یعنی هم ازدواج با زنان آنها حرام است و هم ازدواج با مردان آنها حرام میباشد.
سؤالسؤال من این است که چرا قرآن کریم وقتی که میخواهیم از مشرکین دختر بگیریم، میفرماید: «وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّي يُؤْمِنَّ»، اما آنجا که میخواهیم به مشرکین دختر بدهیم،میفرماید:« وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکينَ حَتَّي يُؤْمِنُوا»، یعنی اولی را به صورت لازم آورده ، اما در دومی به صورت متعدی بیان کرده؟
جوابوجه و علتش معلوم است و آن اینکه در اولی (وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّي يُؤْمِنَّ) خطاب به مرد است، یعنی جوانی که بخواهد با زنان مشرکه ازدواج کند، قرآن کریم او را مورد خطاب قرار میدهد و میفرماید: «وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّي يُؤْمِنَّ»، زنان مشرک را به زنی نگیرید، ولی در دومی ( وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکينَ حَتَّي يُؤْمِنُوا) خطاب به مردان و حتی حطاب به زنان نیست، بلکه خطاب به اولیای زنان و دختران است و میفرماید اولیای زنان نباید دختران خود را به مشرک بدهند، این خود دقت قرآن کریم را در موقع حرف زدن نشان میدهد، در اولی میگوید: «وَ لا تَنْکِحُوا» در د ومی میگوید: « وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکينَ» در اولی خطاب به مردان ( زوج و مرد) است، اما در دومی خطاب نه به مردان است و نه به زنان، بلکه خطاب به اولیای آنان میباشد.
«وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّي يُؤْمِنَّ» جوانان (مردان) زنان مشرکه را به زنی نگیرید، مگر اینکه ایمان بیاورند، بجای اینکه زنان مشرکه را بگیرید، حتی اگر امة و کنیز مسلمان را بگیرید،خیلی بهتر از ازدواج با آنها (مشرکه) است هر چند زنان مشرکه از نظر زیبای به حد اعلای زیبایی باشند « وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ».
بعداً خطاب به اولیا میکند و میفرماید:« وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکينَ حَتَّي يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ» دختران خود را به مشرک ندهید، مگر اینکه ایمان بیاورد، دادن دختر به عبد و برده مسلمان، بهتر از این است که به مرد مشرکِ حر و آزاد بدهید هر چند زیبایی مرد مشرک شما را به تعجب بیاورد، از نظر قرآن کریم، امه و کنیز مؤمنه و عبد مؤمن، از زن مشرکهای که حرة و آزاد است و از مرد مشرک حر و آزاد، به مراتب بهتر است.
چرا نباید مرد مؤمن، زن مشرکه را بگیرد و چرا اولیا نباید دختران خود را به مشرک بدهند؟
« أُولئِکَ يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَي الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ يُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَکَّرُونَ»چون نتیجه ازدواج با مشرکه و مشرک آتش است، چون «ازدواج» ضمًّ إنسان إلی إنسان نیست، بلکه باید بین دو انسان (زن و شوهر) یکنوع رابطه فکری و عقیدتی باشد و هکذا «ازدواج» ضم الحجر إلی الحجر نیست، بلکه یکنوع زندگی و تشکیل خانواده است و تولید نسل، در یک چنین جایی، علاوه بر انسانیت، باید یک رابطه فکری هم بین طرفین باشد، و حال آنکه بین مرد مشرک و زن مؤمنه و هکذا بین مرد مؤمن و زن مشرکه، هیچ نوع رابطه فکری وجود ندارد، از آنجا که هیچ نوع رابطه فکری و عقیدتی میان آنها وجود ندارد، پس این نوع سازمان به سامان نمیرسد، یعنی قطعاً آنان در آینده از همدیگر جدا میشوند ولذا قرآن کریم میفرماید: « أُولئِکَ يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَي الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ يُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَکَّرُونَ»
مسلماً تفسیر این جمله این است که زن تحت تاثیر شوهر است، شوهر اگر مشرک باشد، در مرور زمان زن مؤمنه را تحت تاثیر افکار و عقیده خودش قرار میدهد ولذا زن مؤمنه در مرور زمان به مشرکه تبدیل میشود « أُولئِکَ يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ» نباید با کسانی که مردم را به سوی جهنم فرا میخواند، ازدواج کرد.
مشرک کیست ؟مشرک در قرآن کریم به آدمهای بت پرست میگویند (الوثنی)، اما اهل کتاب مشرک نیستند، هر چند به یک معنی مشرکند، اما از نظر اصطلاح قرآن کریم مشرک نیستند، قرآن کریم مشرک را در مقابل اهل کتاب قرار میدهد ومیشمارد.
«لَمْ يَکُنِ الَّذينَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکينَ مُنْفَکِّينَ حَتَّي تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَة»[4]
در این آیه مبارکه مشرکین را عطف بر اهل کتاب میکند و این نشان میدهد که مشرک غیر از اهل کتاب است، اهل کتاب هر چند باطناً هم مشرک باشند، اما از نظر قرآن کریم مشرک نیستند، یعنی احکام مشرک که در قرآن کریم آمده، بر اهل کتاب بار نمیشود.
آیه دوم: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُولَئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ»[5]
خلاصه مطلب اینکه: خیال نشود که این آیات شامل اهل کتاب هم میشود، اهل کتاب را در جلسه آینده بحث میکنیم که آیا میشود زن اهل کتاب را گرفت یا نه؟ فعلاً بحث ما در باره مشرک است.
بله، یک مشرکی داریم که شرکش خفی است، آنها نیز مشمول این آیات نیستند، مانند کسانی که اهل ریا و سمعه هستند، یعنی کارها را فقط برای خدا انجام نمیدهند، آنها نیز به یک معنی مشرکند، اما مشرک قرآنی نیستند، آیهای که میفرماید: «وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّي يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکينَ حَتَّي يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولئِکَ يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَي الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ يُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَکَّرُونَ » مربوط به مشرکین دانه درشت است که همان بت پرستان باشند، اما کسانی که اهل ریا و سمعه میباشند، هر چند آنان هم به یک معنی مشرکند، اما داخل در این آیه مبارکه نمیباشند، یعنی این آیه مبارکه، آنها را شامل نمیشود.
فخرجنا بالنتیجة التالیة:الف؛ مشرک و مشرکه، هیچ نوع ارتباطی با مؤمن و مؤمنه ندارد، حتی اگر بنا باشد که مشرک و مشرکه را بگیرند، بهتر آن است که مشرک و مشرکه را نگیرند، بلکه بجای آنها با عبد مؤمن و أمه مؤمنه ازدواج کنند، چون نتیجه ازدواج با مشرک و مشرکه آتش جهنم است.
ب؛ اگر قرآن کریم حرف از مشرک و مشرکه میزند، این سخن قرآن کریم شامل اهل کتاب نمیشود، یعنی اهل کتاب مشرکه و مشرکه نیستند هر چند به یک معنی مشرکند، چون وقتی میگویند خدای پدر، خدای پسر و روح القدس، به یک معنی ثلاثة هستند، اما قرآن کریم اهل کتاب را در مقابل مشرکین قرار داده و شمرده است.
ج؛ مراد از مشرک در اینجا، مشرکهای دانه درشت هستند که همان بت پرستها باشند (وثنیها) و لذا شامل اهل ریا و اهل سمعه نمیشود.
مطلب بعدی که میخواهم بیان کنم این است که کتاب: «الفقه علی المذاهب الأربعة» در الأظهر مصر نوشته شده، به نظر من بعد از آنکه آیت الله سید محمد کاظم یزدی کتاب شریف «عروة الوثقی» را نوشت، علمای مصر احساس نیاز کردند و لذا کتاب «الفقه علی المذاهب الأربعة» را نوشتند، حال باید ببینیم که این آدم (صاحب کتاب الفقه علی المذاهب الأربعة) درکتاب نکاح چه نظر دارند، در آنجا نوشته:« مبحث المحرّمات لاختلاف الدین، الأول:« عُبّاد الأوثان» بعد از آنکه وثنیها را نام میبرد، میگوید:« و یلحق بهؤلاء المرتدون الذین ینکرون المعلومة من الدین الإسلامی بالضرورة، کالرّافضة الذین یعتقدون أنّ الجبرئیل غلط فی الوحی فأوحی إلی محمد (صلّی الله علیه و آله) مع أنّ الله أمره بالإیحاء إلی علیّ (علیه السلام) میگویند شیعه معتقد است که جبرئیل در ماموریت خود نسبت به وحی خطا کرد، چون خدا فرموده بود که نبوت را به علیّ بده، ولی او بجای علیّ (علیه السلام) به حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) داد، «أو یعتقدون أنّ علیّاً إلهاً، أو یکذب بعض آیات القرآن فیقذف عایشة».
تهمتهای سه گانه عبد الرحمن جزیری به شیعهجناب عبد الرحمن جزیری مؤلّف کتاب «الفقه علی المذاهب الأربعة» در این چند سطر از کتابش، سه تهمت بزرگ به شیعه امامیه زده:
1: تهمت اولش این است که شیعه معتقد است بر اینکه جبرئیل در ماموریتش خطا کرده، چون قرار بود که نبوت مال علیّ (علیه السلام) باشد، نبوّت را به حضرت محمد (صلّی الله و آله) داد.
2: تهمت دومش این است که شیعه معتقد به الوهیت علیّ (علیه السلام) هستند و میگویند علی (علیه السلام) خداست.
3: تهمت سومش این است که آنان (شیعیان) آیات سوره نور را ( که در باره زنان پیغمبر نازل شده) انکار میکنند و میگویند عایشه همسر پیغمبر (نعوذ بالله) دچار عمل منافی عفت شده بود.
جواب استاد سبحانی از تهمتهای عبد الرحمن جزیریما در جواب ایشان میگوییم: جناب عبد الرحمن جزیری،« جزاک الله جزاء المفتری»، خدا به تو جزای مفتری را بدهد، چون هر سه تهمت شما در بطلان و دروغ بودن،« کالشمس فی رابعة النهار» است.
اما اینکه میگویید شیعه معتقد است که جبرئیل در ماموریت خود خطا، ما از شما سؤال میکنیم که در کدام کتاب شیعه یک چنین مطلبی آمده است؟ آیا حتی در کتاب ام کلثوم (کتاب داستان) نوشته شده است که شیعه معتقد است که جبرئیل در ماموریت خود نسبت به وحی الاهی خطا کرده است؟ خود از هر کس دیگر بهتر میدانید که این نسبت شما خلاف واقع و کذب محض است و از روی عناد و تعصب به مذهب حقه شیعه به قلم شما جاری شده است.
ریشه اتهامریشه این اتهام، اشتباهی است که از ناحیه یهود صورت گرفته است، آقایان کتاب تفسیر ر ازی را بخوانید (جلد1 ، سوره بقره «مَن كَانَ عَدُوًّا لِّلَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِّلْكَافِرِينَ»[6] .
یهود دشمن جبرئیلاند ، زیرا آنها ( یهود) معتقدند که جبرئیل غلط کرد، قرار بود که نبوت در سلاله حضرت موسی باشد، از سلاله موسی گرفت و آن را به محمد (صلّی الله علیه و آله) داد، جناب رازی میگوید یهود معتقد است که جبرئیل در ماموریت خود نسبت به وحی دچار اشتباه و غلط شد، چون قرار بود که نبوت در سلاله موسی باشد، اشتباهاً از سلاله موسی گرفت و آن را به حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) د اد، ببین که تفاوت راه از کجاست تا به کجا، آنچه را که مال یهود است و یهود آن را گفتهاند، به شیعه نسبت میدهند.
یک کتابی در مصر نوشته شده بنام:« الصراع بین الاسلام و الوثنیة» صراع به معنی کشتی است،« بین الإسلام» یعنی سنیها،«الوثنیة» یعنی شیعه، کشتی بین سنی و بین شیعه، یک مردی که امام جماعت مسجد الحرام بود، تقریظی بر این کتاب نوشته، اتفاقاً تقریظش هم با شعر است:
و یــحمل قلـبهـم بغضاً شنیعاً لـخیر الخـلق لـیس لـه دفــاعُ
یقـولون: الأمیـن حبـا بــوحی و خـان و ما لهم عن ذا ارتـداعُ
این آدم در شعرخودش همین اتهام را آورده که شیعه معتقدند بر اینکه جناب جبرئیل خطا کرده است، یک غلطی را یهود کرده، این آدم آن غلط و اشتباه یهود را به شیعه نسبت داده است.
تهمت دومش این بود که شیعه به الوهیت علیّ (علیه السلام) معتقدند، این حرف هم از آن تهمتهای شاخدار است، چطور میشود که شیعه یک چنین سخنی را به زبان بیاورند و به آن معتقد شوند، و حال آنکه خودِ حضرت علی (علیه السلام) به بندگی خود نسبت به خداوند متعال مباهات میکند و فرماید:« إِلَهِي كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً، وَ كَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً، أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ »
خدایا مرا این عزّت بس است که بنده تو باشم، و برایم این افتخار کافى است که تو پروردگار من باشى، تو آنچنانى که دوست دارم، مرا هم چنان کن که دوست دارى.
در کدام کتاب شیعه آمده که شیعه علیّ (علیه السلام) را خدا و رب میداند، جز اینکه این یک تهمت محض و افترای مغرضانه است.
اما تهمت سوم که میگوید: شیعه نزول آیات نور را در باره عایشه تکذیب میکند، ما هر گز در باره ازواج النبیّ (صلّی الله علیه و آله) معتقد به عمل خلاف عفت نیستیم، حتی نسبت به زنان نوح هم معتقد به یک چنین چیزی نیستیم که قرآن میفرماید:« ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ ۖ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ»[7] تا چه رسد به زنان خاتم الأنبیاء محمد مصطفی (صلّی الله علیه و آله)
ما میگوییم جنایت آنها (زنان نوح و دیگران) جنایت جاسوسی بوده، به این معنی که تمام اسرار شوهران را به مشرکین میدادند، و الا شیعه نسبت عمل خلاف عفت به هیچ یک از زنان پیغمبران پیشین (مانند نوح) نمیدهد تا چه رسد به زنان خاتم پیغمبران که حضرت محمد (صلّ الله علیه و آله) باشد.
بله، این اختلاف وجود دارد که آیا این آیه در باره عایشه است یا در باره یکی از زنان دیگر آن حضرت میباشد، این اختلاف است، اما در اصل تطهیر کسی با آنها مخالف نیست.
الآیة الثامنة«الْيَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ وَ لا مُتَّخِذي أَخْدانٍ وَ مَنْ يَکْفُرْ بِالْإيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ[8]
ترجمه: امروز چیزهاى پاکیزه براى شما حلال است، و طعام کسانى که به آنان کتاب آسمانى داده شده نیز بر شما حلال است و طعام شما هم براى آنان حلال است. و زنان پاکدامن مؤمن و زنان پاکدامن از کسانى که پیش از شما کتاب آسمانى به آنان داده شده است نیز بر شما حلالند، به شرط این که مهرشان را به آنان بپردازید و پاکدامن باشید نه آلوده به کار زشت و نه این که از آنها به طور پنهانى دوستانى براى خود برگزینید. و هر کس ایمان داشته باشد ولى به آنچه ایمانش او را بدان فرامى خواند کفر ورزد، عملش تباه مى گردد و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.
معنای مفردات آیه1:« الْمُحْصَناتُ»: العفائف.
2: «مُحْصِنينَ»: أعفاء غیر زانین
3:« أَخْدانٍ»: جمع خِدن، بمعنی الصدیق،یطلق علی الذکر و الأنثی، و ربما یکون عن الزنا فی السرّ.
4: «حَبطَ»: الاحتیاط ضیاع العمل و عدم استحقاق الثواب.
در این آیه کریمه، چند حکم بیان شده است:
الف؛«الْيَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّيِّباتُ» خداوند منان طیبات را برای ما حلال کرده، اما اینکه مراد از طیبات زنان طیبّه است یا چیز دیگر، فعلاً به این جهتش کار نداریم.
ب؛ وَ طَعامُ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ»، دومین چیزی که حلال کرده، طعام اهل کتاب است، ولذا بعضیها با این آیه مبارکه میخواهند استدلال کند که اهل کتاب پاکند، وقتی که طعام شان برای ما حلال است، قهراً دست شان با طعام تماس پیدا میکند و این میرساند که دست آنها همانند طعام شان پاک است.
البته این حرف اشتباه است، چون طعام در اینجا به معنی گندم و جو است که ما آن را در محل خودش ثابت کردهایم. ج؛ «وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ» طعام شما نیز برای آنها حلال است.
د؛ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ» حکم چهارم این است که زنان عفائف خواه از مسلمانان باشد یا از اهل کتاب برای شما حلال است.
از این آیه مبارکه استفاده میشود که ازدواج با کتابی اشکال ندارد، منتها چند شرط دارد، یکی اینکه عفائف باشند (مُحْصِنينَ»، دیگر اینکه: زناکار نباشند (غَيْرَ مُسافِحينَ)، شرط سوم اینکه هم رفیق آشکار و هم رفیق سرّی و پنهانی نداشته باشند (وَ لا مُتَّخِذي أَخْدانٍ)، البته قسمتی از اینها را در باره کنیز هم خواندیم.
بنابراین، ما از این احکام چهار گانه یا احکام خمسه، فقط یکی را میخوانیم که عبارت باشد از:« وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ» آیا یک مرد مسلمان میتواند با زن کتابی ازدواج کند، مثلاً یکنفر دلش میخواهد که با زن کتابی ازدواج دائم یا ازدواج مؤقت کند، آیا ازدواج دائم یا ادواج مؤقت، با زن کتابی از نظر اسلام درست است یانه؟ در جلسه آینده بحث میکنیم (إن شاء الله).
سؤال
آیا این سه شرط:
الف؛ مُحْصِنينَ – عفیف باشند -.
ب؛ غَيْرَ مُسافِحينَ – زناکار رسمی نباشند -.
ج؛ وَ لا مُتَّخِذي أَخْدانٍ – زناکار سرّی و پنهانی هم نباشند- .
آیا این سه شرط،مربوط به هردوتاست، یعنی هم مربوط به:« وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ» است و هم مربوط به:« وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ» میباشد، یا اینکه فقط مربوط است به : « وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ»؟
جوابمناسبت حکم و موضوع ایجاب میکند که به اخیر بر گردد، یعنی به: « وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ» چون وقتی میفرماید: « وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ»، دیگر معنی ندارد که بفرماید: به شرط اینکه زناکار نباشند، در أمه و کنیز گفتیم که آنها لغزنده بودند، اما وقتی که « وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ» میگوید، بعید است که در باره مؤمنات یک چنین شرائطی را بگذارد و بفرماید به شرط اینکه «مؤمنات» زنکار نباشند، یا فلان کاره نباشند، چون این طرز حرف زدن یکنوع فحش است و علاوه بر آن، تناقض میان صدر و ذیل است، از یک طر ف بگوید: « وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ» کلمه مؤمنات را به کار ببرد، از طرف دیگر بفرماید: به شرط اینکه زنکار نباشند، رفیق آشکار و سری نداشته باشند، مسلماً این شرائط مربوط است به: « وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ» یعنی زنان اهل کتاب.