درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/12/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجاب از نظر آیات
آن مقدار حجابی را که از قرآن استفاده میکنیم، کافی نیست ولذا باید روایات هم در این زمینه دیده شوند، از قرآن کریم فقط دو آیه است که مقداری از آنها حجاب استفاده میشود، یکی آیه :« وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ»، قبلاً متذکر شدیم که « خُمُر» جمع خِمار است، «خمار» به آن روی بزرگ گفته میشود که علاوه بر سر و گردن، مقداری از سینه را نیز میپوشاند، قهراً از این آیه استفاده میشود که هم باید سر و گردن را بپوشانند و هم سینه را، این مقداری از حجاب را از این جمله میفهمیم، «خمار» در عربی، غیر از روسری است که در ایران رایج است، یعنی وسیع تر و بزرگتر از روسری است.
آیه دوم که مکمل آیه قبل میباشد، این آیه مبارکه است: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِکَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً»[1]
اگر کسی به کتب لغت مراجعه کند، میفهمد که «جلباب» أوسع من الخمار، یعنی از خمار وسیع تر و بزرگتر است، حتی گاهی به آن میگویند:« الملحفه»، حکم لحاف را داشته است، یک چیز وسیعی بوده که هم سر و گردن و هم پایین تر از سینه را میپوشانده است، «يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ» أی علی وجوههنّ،این مطلب (یعنی پوشاندن مقداری از صورت) هم از این آیه استفاده میشود، یعنی این جلبابی که نیم تنه است، باید کاری کنند که مقداری از صورت را هم بپوشاند.
فقط مشکلی که به نظر میرسد این است که ما ذیل آیه را ارشادی گرفتیم، ولی ممکن است کسی بگوید این حکمت است و حکمت دلیل بر تضییق مسأله نیست، البته این حکمت در آن زمان بوده که حرائر از «إماء» شناخته بشوند، ولی حکمت دلیل بر این نیست که ذیل آیه جنبه ارشادی باشد، بلکه جنبه الزامی دارد، ولذا مرحوم آیت الله بروجردی و هم چنین طریحی میفرمایند: آیه مبارکه دلیل بر ستر وجه و صورت است، البته مقداری از وجه باشد نه همه وجه و صورت.
خلاصه مطلب اینکه: این مقداری از «حجاب» از آیات استفاده میشود، ولذا هر نوع توضیحی که در اطراف آیه بخواهید، توضیحش همین بود که عرض کردم. البته تنها قرآن در اینجا کافی نیست، علاوه بر قرآن مجید، باید روایات را نیز در نظر بگیریم.
بعضیها جمله: «إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها» را کنایه از وجه و کفین گرفته اند، ولی ما عرض کردیم که این آیه مربوط به وجه و کفین نیست، چون زینت به چیزی میگویند که عارضی باشد (نه خلقتی)، وجه و کفین عارضی نیستند، بلکه خلقتیاند که جمال محسوب میشوند.
البته در باره « حجاب» رسالههایی نوشته شده، منتها گاهی برخی ها میخواهند جمله: «إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها» را کنایه از وجه و کفّین بگیرند، ولی ما عرض کردیم که ما نباید بین جمال و بین زینت اشتباه کنیم، وجه و کفین از قبیل جمال است، این فقرهای از آیه مبارکه مربوط به زینت است ولذا هیچ ارتباطی به وجه و کفین ندارد.
پرسشآخرین نکته این است که چرا در این فقرهای از آیه مبارکه از دائی وعمو خبر نداده و اسمی از آنها نبرده، و حال آنکه در آیهای که میفرماید انسان میتواند از خانههای بعضی از افراد (بدون اجازه) غذا بخورد، از دائی و عمو اسم برده و فرموده یکی از آن خانهها، خانه دائی و عمو ا ست.
پاسخمن در مقام پاسخ از این پرسش، توجیهی نوشتهام که عرض میکنم و آن این است که در آیه مبارکه، این جمله آمده: « أوْ بَني إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَني أَخَواتِهِنَّ»، مراد از« بنی أخوانهنّ» پسران برادر زنِ انسان است و مراد از« أَوْ بَني أَخَواتِهِنَّ» پسران خواهرش میباشد، پس معلوم میشود که انتساب به یک طرف کافی است، فرزندان برادر زنِ انسان با زن انسان چه ارتباطی دارد؟ ارتباطش این است که از طریق برادر منتسب به زن انسان است، یا فرزندان خواهرِ زن انسان، ارتباطش با زن انسان از یک طرف است، یعنی از طرف خواهر، پس معلوم میشود که ارتباط یک طرف در محرمیت کافی است، اتفاقاً عموی زن هم با زن انسان از یک طرف ارتباط دارد و آن اینکه برادرِ پدر زن انسان است، دائی زن انسان نیز با زنِ انسان از یک طرف ارتباط دارد، یعنی از طریق مادرِ زن انسان (چون برادرِ زن انسان میشود)، لعلّ اینکه آیه مبارکه دائی و عمو را نفرموده، اکتفا به همین کرده است «بنی أخوانهنّ» فرزندان برادر و فرزندان خواهر زن انسان که با زن انسان از یک طرف ارتباط دارد، اگر این کافی باشد، پس دائی و عموی زن انسان هم کافی است، چون عموی زن انسان از یک طرف ارتباط دارد، یعنی از طریق پدرش، دائی زن انسان نیز با زن انسان از یک طرف ارتباط دارد، یعنی از طریق مادرش.
علاوه بر این، یک نکته دیگری هم عرض کردم و آن اینکه در آیهای که بعداً میکنیم، افرادی را نام میبرد که با خانواده انسان بیشتر ارتباط دارند، یعنی غالباً با خانواده و زن انسان ارتباطی تنگاتنگ دارند، اما دائی و عمو در درجه بعد است، و بحث ما درباره مردانی است که با زن انسان ارتباط تنگاتنگ دارند، دائی وعمو کمتر به خانه زن انسان رفت و آمد میکنند، و لعل از این نظر دائی و عمو را نگفته است.
الآیة الثالثة« وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ ۖ وَأَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَّهُنَّ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ »[2]
معنای مفردات آیه1:« الْقَوَاعِدُ»: جمع قاعد، و المراد العجائز، لأنّهنّ قعدن من النکاح.
2: «لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا»: لا یطمع أحد بنکاحهنّ.
3: «مُتَبَرِّجَاتٍ»: التبّرج: اظهار المرأة محاسنها و ما یجب علیها ستره، مشتق من البرج و هو البناء العالی لظهوره.
در آیه قبل فرموده:« وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ ...» احکامی که برای زنان بیان کرد، میخواهد یک دسته و گروهی از زنان را استثنا کند، یعنی « وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ»، کلمه: «الْقَوَاعِدُ» جمع قاعده است، لفظِ « الْقَوَاعِدُ» در باره آن دسته از زنانی به کار میبرند که از نکاح نشستهاند، یعنی نه آنان میل جنسی به مردان و رجال دارند و نه مردان و رجال به آنان میل جنسی دارند « قعدوا عن النکاح».
البته تقاعدِ از کار، غیر از تقاعدِ ازنکاح است، اینجا مراد از تقاعد، تقاعدِ از نکاح است و معنایش این است که نه مردان به آنان علاقه و میل جنسی دارند، و نه آنان به مردان علاقه و میل جنسی دارند، ولذا این دسته از زنان مستثنی هستند « وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا» چنین زنانی اشکال ندارد اگر خمارشان را بردارند، یعنی میتوانند خمار و جلباب شان را بردارند. چرا؟ چون ایجاد فساد نمیکند، مثل جوان نیست که تا چشم جوان به او بیفتد، نسبت به او تمایل پیدا کند.
«غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ»، در این جمله، دو احتمال وجود دارد:
الف؛ زینتهای خود را نشان ندهند، یعنی نظر شان این نباشد که، گوشواره، گردنبند و دستبند، نشان بدهند، بلکه نظر شان از اینکه ثیاب خود شان را برمیدارند این است که چون پیره زن هستند ولذا برای شان سخت است که روسری را بگیرند، خمارشان را بگیرند، ولذا آنان میتوانند، روسری،خمار و جلباب شان را بردارند، منتها نظر شان این نباشد که دستبند، گوشواره و گردنبند شان را به مردان نشان بدهند، کلمه:« تبرُّج» از برج است، برج به آن جای بلندی میگویند که از دور دیده میشود و نیز انسان از بالای آن همه جا را میبیند، یعنی از بس که بلند ا ست خودش را نشان میدهد و مانند مناره است.
خلاصه اینکه: نباید این گروه از زنان از این دستور شرع مقدس سوء استفاده کنند و نظرشان این نباشد که مردم گوشواره، گردنبند، و دستبند شان را ببینند، چون این کار خودش در جامعه احداث فتنه میکند.
ب؛ احتمال دوم یا معنی دوم از جمله:« غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ» این است که آرایش نکنند، سرمه نکشند، صورت را سرخ و سفید نکنند، چون اگر این گونه کارها را انجام بدهند، از جمله: «لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا» حساب نمیشوند.
در هر صورت، راجع به جمله « غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ» دو احتمال وجود دارد، یکی اینکه نظرشان این نباشد که زینتها را برای مردان نشان بدهند، احتمال دوم این است که خودشان را آرایش نکنند.
«وَأَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَّهُنَّ» حتی اگر همین دسته از زنان هم خمار داشته باشند، جلباب داشته باشند، برای آنان خوب و بهتر است، یعنی با اینکه آنان از نظر شرع مقدس مجازند که خمار و جلباب شان را بردارند، اما بهتر این است که حتی آنها نیز خمار و جلباب داشته باشند، بعد میفرماید:« وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ » خداوند سخنان شما را میشنود و از نیت شما آگاه است.
کلّ ذلک مشروط بما یذکر: «غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ»: أی لا یقصدون بذلک إظهار زینتهنّ للرجال لینظروا إلیهنّ، و إن لم تکن لذلک أهلاً، یقول الطبرسی:« أی غیر قاصدات من وضع ثیابهنّ، إظهار زینتهنّ، و لکن یقصدن به التخفیف عن أنفسهنّ، فإظهار الزینة لهنّ و لغیرهنّ محظور»[3]
و یحتمل أن یراد: أنّه یجوز لهنّ أن یخرجن إلی الشارع دون التزیُّن بزینة من تحمیر و تبییض فی الوجوه و غیر ذلک ممّا تتزیّن به المرأة.
فبما أنّ الآیة تحتمل کلا المعنیین، فالواجب هو الجمع بین السترین: ألّا یبدین زینتهنّ من السوار و القلادة و الساعة، و ألّا یخرجنّ، وهنّ متزیّنات بالکحل و نحوه.
و مع ذلک، فهذا الحکم حکم إرفاقیّ، و الأفضل لهنّ أیضاً هو ما فی قوله تعالی: «وَأَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَّهُنَّ» فالأولی بالعجوز ألّا تخلع ثیابها أمام الأجانب و إن جاز لها ذلک، لأنّ الترک أبعد من التهمة « وَاللَّهُ سَمِيعٌ» یسمع أقوالکم « عَلِيمٌ» بما فی صدورکم.