< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/12/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احکام نکاح

«وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي‌ فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَکَتْ أَيْمانُکُمْ ذلِکَ أَدْني‌ أَلاَّ تَعُولُوا»[1]

از جمله چیز‌هایی که باید در این آیه مبارکه بحث شود این است که می‌فرماید: اگر می‌ترسید که نمی‌توانید درباه یتیم‌ها عدالت را رعایت کنید، ‌دو زن، سه زن، و چهار زن بگیرید.

پرسش

حال پرسش این است که آیا کلمه: «فَانْکِحُوا» در اینجا برای الزام است یا برای الزام نیست؟

به بیان دیگر، آیا اگر ما نتوانستیم در باره ایتام عدالت کنیم،‌ حتماً باید یک زن، دو زن سه زن یا چهار زن بگیریم؟

پاسخ

آقایان می‌دانید که این امر در مقام بیان توهم حظر است، امر در مقام توهم حظر افاده اباحه می‌کند، مثلا قرآن می‌ فرماید:« وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا»[2] هر موقع از احرام بیرون آمدید، شکار کنید، مسلّماً شکار کردن در اینجا واجب و لازم نیست، بلکه دال بر اباحه است، یعنی مادامی که محرم هستید، شکار کردن برای شما حرام است، اما بعد از آنکه از احرام خارج شدید و بیرون آمدید، شکار کردن اشکال ندارد، پس امر در اینجا برای رفع حرمت است ( نه برای وجوب و الزام).

نکته‌ دیگر اینکه قرن کریم می‌فرماید: «فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ بعضی‌ها می‌گویند انسان طبق این آیه مبارکه می‌تواند نه تا زن بگیرد، چرا؟ به جهت اینکه «مَثْني» یعنی دوتا، «ثُلاثَ» یعنی سه تا، دوتا به اضافه سه تا،‌می‌شود: پنج تا، «رُباعَ» یعنی چهار تا، پنج به اضافه چهار، می‌شود: نه تا، پس انسان می‌تواند بجای یک زن، نه تا زن بگیرد.

البته کسانی که می‌خواهند از این آ‌یه مبارکه سوء استفاده کنند، در واقع ادبیات عرب را بلد نیستند، چون حرف « واو» در دو کلمه:« وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ» برای تنویع است نه برای جمع. مثال می‌زنند:‌« الکلمة إما إسم، أو فعل، أو حرف، همانگونه که حرف «أو» برا تنویع است، حرف «واو» هم در دو کلمه:« وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ» برای تنویع است نه برای جمع.

البته حرف « واو» برای جمع نیز می‌آید، اما در اینجا «واو» برای تنویع است، مثلاً می‌گویند: ما در مسجد بودیم، مردم دو تا دوتا، سه تا، سه تا و چهارتا چهار تا می‌آمدند، می‌خواهد برساند که آمدن مردم چند نوع بوده، گاهی دو نفری بوده،‌گاهی سه نفری بوده و گاهی چهار نفری.

بنابراین، کسانی که می‌خواهند از این ‌آیه مبارکه سوء استفاده کنند، می‌گویند «واو» در دو کلمه:« وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ» برای جمع است، و حال آنکه این گونه نیست، بلکه «واو» در اینجا برای تنویع است، در لغت عرب حرف « واو» درموارد زیادی برای تنویع آمده چنانچه در زبان فارسی نیز در موارد خیلی زیاد برای تنویع آمده است، مثلاً می‌پرسند که مردم چطور در مسجد می‌آمدند؟‌ در جواب می‌گویند: مردم سه‌تا سه‌تا، چهار تا چهار‌تا می‌آمدند، در واقع می‌خواهند کیفیت آمدن مردم را در مسجد بیان کند.

سوال

ممکن است کسی سوال کند که چرا در آیه مبارکه از حرف «أو» استفاده نشده که برای تنویع است، مثلاً می‌گوید: «الکلمة إما إسم، أو فعل، أو حرف»، چون اگر «أو» را (که برای تنویع است) به کار می‌برد، خیلی بهتر بود، پس علت اینکه حرف «أو» را به کار نبرده چیست؟

جواب

جوابش این است که اگر حرف «أو» را به کار می‌برد، خیال می‌کردیم که اگر کسی دوتا گرفت، دیگر نمی‌تواند سه تا بگیرد، یا اگر سه تا گرفت، دیگر نمی‌تواند چهار تا بگیرد، و حال ‌آنکه اگر کسی تمکن دارد که دوتا بگیرد، می‌تواند سه تا هم بگیرد و هکذا می‌تواند چهار تا هم بگیرد. پس از بیان ما دوتا مطلب روشن شد:

اولاً؛ آیه مبارکه در مقام بیان این جهت نیست که نه تا زن بگیرید، آنهم اقتداءً بنبی أکرم (ص) حرف «واو» در اینجا برای جمع نیست، بلکه برای تنویع است.

ثانیاً؛ این سوال مطرح ‌شد که اگر حرف «واو» برای تنویع است، بهتر این بود که از حرف «أو» استفاده می‌کرد و ‌آن را به کار می‌برد،پس علت اینکه حرف «أو» را به کار نبرده،‌چیست؟

در جواب‌عرض کردم اگر حرف « أو» را به کار می‌ برد، این توهم به وجود می‌آمد که اگر یکنوع را انتخاب کردیم، نوع دیگر برای ما حرام است، و حال آنکه چنین نیست.

 

فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَکَتْ أَيْمانُکُمْ ذلِکَ أَدْني‌ أَلاَّ تَعُولُوا» اگر می‌ترسید که عدالت در اقتصاد کنید، «فَواحِدَةً»

چون در جمله قبلی اجازه دوتا، سه تا و چهار تا را داد ، بعداً می‌گوید اینکه من گفتم دوتا، سه تا و چهار تا، این در صورتی است که بتوانید از نظر اقتصادی عدالت را رعایت کنید، هم شب‌ها را تقسیم کنید وهم در چیزهای دیگر عدالت را رعایت بکنید.

اما اگر درآمد شما خوب نیست و فقط می‌توانید یکی را خوب اداره کنید، اما دیگری را نمی‌توانید اداره کنید، در آنجا حق ندارید که بیش از یکی بگیرید.

اشکال ابن أبی العوجاء

دراینجا دو اشکال مطرح است، یک اشکال در زمان امام صادق (ع) رخ داد، ابن أبی العوجاء به هشام بن حکم گفت، در قرآن شما تعارض است. چطور؟ چون در اینجا می‌فرماید:« فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً»، معلوم می‌شود که نترسد، دوتا زن، سه تا زن و چهار تا زن اشکال ندارد، اما اگر بترسد که نمی‌تواند عدالت را رعایت کند، فقط حق گرفتن یک زن را دارد (نه بیشتر)، و حال آنکه در آیه دیگر می‌گوید اصلاً رعایت عدالت ممکن نیست،« وَلَن تَسْتَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ»[3]

این اشکال را ابن أبی العوجاء به هشام بن حکم گفت که در قرآن شما یک چنین تناقض وجود دارد، چون این آیه می‌گوید عدالت ممکن است، کدام آیه؟« فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً» معلوم می‌شود که عدالت ممکن است، منتها یکی می‌تواند عدالت را رعایت کند، اما دیگری نمی‌تواند رعایت نماید، اما آیات بعدی می‌گوید اصلاً عدالت ممکن نیست، هشام بن حکم می‌گوید من در مدینه رفتم، و حال ‌آنکه هشام بن حکم در کوفه بود، بین کوفه و مدینه خیلی فاصله است، می‌گوید من بخاطر همین اشکال ابن أبی العواجاء از کوفه به سوی مدینه خدمت امام جعفر صادق‌(ع) رفتم و گفتم ابن أبی العوجاء یک چنین اشکالی کرده و می‌گوید طبق این آیه:« فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً» عدالت ممکن است، اما آیه: « وَلَن تَسْتَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ» می‌گوید اصلاً عدالت ممکن نیست، این اشکال را چگونه حل می‌کنید؟

جواب امام صادق (ع) از اشکال ابن أبی العوجاء

اما جعفر صادق (ع) فرمود در تناقض هشت وحدت شرط دان، این آیه که می‌گوید: « فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً» ناظر به عدالت اقتصادی است، عدالت اقتصادی گاهی ممکن است و گاهی ممکن نیست، یعنی برای بعضی افراد ممکن است و برای بعضی ممکن نیست، اما آیه‌ای که می‌گوید: « وَلَن تَسْتَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ» محبت و علاقه باطنی را می‌گوید، هیچ وقت نمی‌شود یک انسان به دوتا زن یکسان علاقه داشته باشد، چون ممکن است یکی ماه پیکر باشد، اما دیگری ممکن است از نظر زیبای در آ‌ن حد نباشد، یا یکی دارای امتیازات خاصی است و حال آنکه دیگری آن امتیازات را ندارد، یکی خوش گفتار است، دیگری لکنت زبان دارد و...،

خلاصه کلام اینکه هر چه انسان بخواهد علاقه را یکی کند، امکان پذیر نیست، بنابراین، آیه‌ای که می‌گوید عدالت ممکن است، نظر به اقتصاد دارد، یعنی از نظر اقتصادی رعایت عدالت ممکن است و انسان می‌تواند بین دو زن عدالت را برقرار کند، اما آیه‌ای که می‌گوید رعایت عدالت ممکن نیست، ناظر به علاقه و محبت باطنی است،

هشام بن حکم می‌گوید من این مطلب را از امام صادق (ع) گرفتم و آمدم کوفه به ابن أبی العوجاء و گفتم جواب اشکال شما این است، ابن أبی العوجاء گفت این جواب مال خودت نیست، این را از حجاز گرفتی‌،‌یعنی امام صادق (ع) گرفتی.

اشکال دیگر

یکی از مشکلات این آیه مبارکه این است که بین جزا و شرطش ارتباطی وجود ندارد ، کسانی که به قرآن اشکال کرده‌اند و گفته‌اند قرآن تحریف شده، یکی از دلایل آنها همین آیه مبارکه است که می‌فرماید: «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي‌ فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ» اگر می‌دانید که نمی‌توانید در حق یتیم عدالت را رعایت کنید، پس دو زن، سه زن و چهار زن بگیرید، این دو جمله ( وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي- شرط- فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ...- جزا -) چه ارتباطی با همدیگر دارند؟

می‌فرماید: «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي‌ فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ » اگر می‌ترسید که نمی‌توانید درباه یتیم‌ها عدالت کنید، ‌دو زن، سه زن، و چهار زن بگیرید، این دو جمله چه ارتباطی با هم دارند، مثل قول آن شاعر است که می‌گوید:

درختی در نهاوند سر بریدند ****** که از مشک دل آویز تو مستم.

بین این دو مصرع چه ارتباطی وجود دارد؟ هیچ ارتباطی با هم ندارند.

شاعر دیگر می‌گوید:

گنه کرد در بلخ آهنگری ****** به شوشتر زدند گردن مسگری

و حال آ‌نکه باید بین جمله شرطیه و جمله جزائیه، یکنوع رابطه باشد،همانطور که بین دو مصرع این دوبیت هیچ ارتباطی وجود ندارد، بین شرط و جزا در این آیه مبارکه نیز هیچگونه ارتباطی وجود ندارد، یعنی جمله: «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي» که شرط است با جمله:«‌ فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ» که جزا و جواب شرط می‌باشد، هیچگونه ارتباطی وجود ندارد.

جواب

البته اگر انسان بخواهد‌ آیات قرآن کریم را خوب بفهمید، باید از محیط نزول آنها آ‌گاه باشد، مردم نا مرد می‌آمدند و دختران یتیم را می‌گرفتند، یتیم در اینجا به معنای صغیر نیست، بلکه به معنی کسی است که پدرش را از دست داده، منتها ثروت دارد، افرادی یتامی را می‌گرفتند، چرا؟ برای اینکه مال و ثروت آنان را بگیرند و بخورند، قرآن می‌فرماید: اگر واقعاً می‌دانید که اگر این یتامی را بگیرید و اموالش را حفظ کنید، یا در اموال شان حیف ومیل کنید، این یتامی را رها کنید، بروید زنان دیگر بگیرید، زنانی را بگیرید که این مشکل در ‌آنها نیست، اگر کسی آیات دیگر را ملاحظه کند، این مطلب را نشان می‌دهد،«وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي» کلمه: «الْيَتامي» در این آیه مبارکه به معنی بچه نیست، بلکه به معنی این است که پدر ندارد، اما قابل ازدواج است، یعنی به سر حد ازدواج رسیده‌اند، و در عین حال میلیون‌ها ثروت دارد، آب دارد و زمین دارد، ولذا افرادی با آنها ازدواج می‌کنند به این قصد که از ثروت شان استفاده کنند، قرآن می‌فرماید: «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي» اینها را رها کنید،« فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ» یعنی زنانی را بگیرید که این مشکل در ‌آنها نیست، یعنی یتیم نیستند و اموالی هم ندارند که بخاطر اموال شان با آنها از دواج کنید.

شاهد برای ارتباط داشتن شرط- وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي‌- و جزا - فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ -

شاهد بر مطلب این است، در سوره نساء آمده:« وَ يَسْتَفْتُونَکَ فِي النِّساءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتيکُمْ فيهِنَّ وَ ما يُتْلي‌ عَلَيْکُمْ فِي الْکِتابِ في‌ يَتامَي النِّساءِ اللاَّتي‌ لا تُؤْتُونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْيَتامي‌ بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَليماً»[4] معلوم می‌شود که آنها یتیم را می‌گرفتند، اما اموالشان به آنان نمی‌دادند.

این آیه قرینه است که رابطه همین است،«وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي» چون اموالی دارند، اموال شان حیف و میل کنید، بعداً ‌آنها را ول و رها کنید،‌ این کار را نکنید، بلکه بروید زنانی را بگیرید که این مشکل را ندارند « فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ».

بهترین شاهد بر اینکه رابطه بین شرط -وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي -و جزا - فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ- همین آیه می‌باشد، یعنی‌ آیه: « وَ يَسْتَفْتُونَکَ فِي النِّساءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتيکُمْ فيهِنَّ وَ ما يُتْلي‌ عَلَيْکُمْ فِي الْکِتابِ في‌ يَتامَي النِّساءِ اللاَّتي‌ لا تُؤْتُونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْيَتامي‌ بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَليماً».

بحث ما در تفسیر این آیه مبارکه تمام شد، منتها در اینجا بعضی حواشی داریم که باید آنها را هم بیان کنیم، و آن اینکه کشور «مصر» دروازه غرب است، وقتی صنعت غرب به وجود آمد، اولین بار افکار غرب وارد مصر شد، یعنی هنوز وارد عراق و ایران نشده بود، اول وارد مصر شد، ولذا در باره مصر گفتیم: «در وازه غرب»، وقتی افکار غرب وارد مصر شد، شیخ محمد عبده تحت تاثیر افکار غربی‌ها قرار گرفتند، نه تنها شیخ عبده تحت تاثیر افکار غربی‌ها قرار گرفت، بلکه کسانی که در آن زمان در مصر زندگی می‌کردند، تحت تاثیر افکار غرب قرار گرفتند، غربی‌ها می‌گویند یک زن، زن دوم غلط است، اما لفظاً می‌گویند یک زن، وحال آنکه باطناً چندین زن دارند، ولذا غربی‌ها به اسلام حمله کردند که چطور تعدد زوجات را اجازه داده، آقای شیخ محمد عبده و امثالش تحت تاثیر افکار غربی‌ها قرار گرفتند، از این رو، در این آیات دست کاری کردند و گفتند هر چند قرآن فرموده،«وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي‌ فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَکَتْ أَيْمانُکُمْ ذلِکَ أَدْني‌ أَلاَّ تَعُولُوا»، ولی در آیه دیگر فرموده: « وَلَن تَسْتَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ» همان شبهه ابن أبی العوجاء را مطرح کردند، ولو اسلام گفته عدالت را رعایت کنید، اما اشکال ندارد، اما رعایت عدالت امکان ندارد، در واقع این آقایان خواستند با این جواب شان سر غربی‌ها را شیره مالی کنند و بگویند درست است که قرآن فرموده یکی، دوتا، سه و چهار تا بگیرید، اما مطلقا نفرموده، بلکه رعایت عدالت را قید کرده، اما در آیه دیگر فرمود: « وَلَن تَسْتَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ» یعنی شما نمی‌توانید عدالت را مراعات کنید.

گفتار استاد سبحانی در رد کلام شیخ محمد عبده و دیگران

ما می‌گوییم: جناب شیخ عبده، جناب صاحب تفسیر « المنار»، یا جناب مؤلف کتاب «تحریر المرأة»، شما بی لطفی کردید، قرآن که می‌فرماید: « وَلَن تَسْتَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ» مرادش محبت و علاقه قلبی است نه جنبه مادی ، شاهد هم در خود آیه است: « وَلَن تَسْتَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ» ولی به دنبالش فرموده:« فَلا تَميلُوا کُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحيماً».

بنابراین، اشتباه شیخ محمد عبده و امثالش در این است که تحت تاثیر افکار غربی‌ها قرار گرفته‌اند و خواستند جواب غربی‌ها را بدهند، می‌گویند اسلام هم اگر اجازه داده، منوط به یک شرطی کرده که امکان پذیر نیست.

اتفاقاً شاه سابق یک کتابی دارد بنام «ماموریت برای وطنم» در آن کتابش همین جمله را آورده که اصلاً دو زن ممکن نیست، چون شرطش عدالت است و عدالت ممکن نیست، بعد مؤلف کتاب « تحریر المرأة» می‌گوید: بله، در زمان پیغمبر اکرم (ص) عدالت ممکن بود، چون زندگی معمولی، عادی و بسیط بود، اما درعصر حاضر اصلاً عدالت بین دو زن امکان پذیر نیست.

ما می‌گوییم تمامی این مطالب شما بر خلاف قرآن کریم است، چون از نظر قرآن عدالت در اقتصاد ممکن است، اما از نظر محبت و علاقه قلبی، آن امر خارج از اختیار است.

بنابراین، گفتار صاحب « المنار» و استاد ایشان جناب شیخ محمد عبده و دیگران که می‌گویند این آیه مربوط است به عصر پیغمبر اکرم (ص)، اگر این حرف آنها درست باشد، معنایش این است که پس آیات قران مال قرن حاضر نیست، بلکه مال عصر رسول خداست، و حال آنکه هیچ مسلمانی یک چنین حرفی نمی‌زند که بگوید قرآن مال عصر رسول خداست نه مال عصر و زمان ما.

کلمات غیر صحیحة حول الآیة

نقل شیخنا البلاغی عن کتاب «تحریر المرأة» لبعض المصریین أنّه قال حول الآیة: و الذی یطیل البحث فی النصوص القرآنیة یجد أنّها تحتوی إباحة و حظراً فی آن واحد، و ذکر الآیتین، ثمّ‌خرج بالنتیجة التالیة: أنّ تعدّد الزوجات کان جائزاً للصدر الأوّل إذ کانوا یستطیعون العدل، و لم تکن آیة: « وَلَن تَسْتَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا» جاریة فی شأنهم، و أمّا أهل العصور المتأخرة، فالعدل غیر مستطاع لهم»[5] ، و معنی ذلک تحریم نکاح أکثر من واحدة.

یلاحظ علیه: أنّ ما ذکره من التوهّم رهن کون العدل فی کلتا الآیتین متعلّقاً بشأن واحد، ولو وقف علی ما فسّره به الإمام الصادق (ع ) العدل فی الآیتین، لما قال ما قال.

ثمّ إنّ صاحب المنار نقل ذلک التوهّم عن أستاذه، فقال: قال الأستاذ فی الدرس الثانی: تقدّم أنّ إباحة تعدّد الزوجات مضیّق، قد اشترط فیها ما یصعب تحقّقه من کثرة الأزواج»[6] ، و أساس التوهّم أنّه زعم أنّ متعلّق العدل فی الآیتین أمر واحد.

ما عرض کردیم،‌آنکه ممکن است اقتصاد است، آنکه ممکن نیست، محبت و علاقه قلبی و باطنی می‌باشد.

 


[5] تحریر المرأة، شیخ محمد جواد بلاغی، ص138.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo