< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احکام نکاح

﴿وَأَنكِحُوا الأَيامىٰ مِنكُم وَالصّالِحينَ مِن عِبادِكُم وَإِمائِكُم ۚ إِن يَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ وَاللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ﴾[1]

در این آیه مبارکه، چند نکته وجود دارد که برخی را بیان کردیم و برخی را بیان می‌ کنیم.

1: اولین نکته این بود که نکاح سبب می‌شود تا انسان از نظر زندگی جلو برود و ترقی کند، البته این مسئله، تنها یک امر غیبی و آسمانی نیست، بلکه یک امر طبیعی است، یعنی اگر ازدواج از روی عقل و درایت انجام بگیرد و هر جوانی متناسب با وضع زندگی خودش زن بگیرد، خداوند رزاق وسائل زندگی او را فراهم می‌کند، گاهی یک جوان روستایی و کم مایه و کم درآمد، سراغ دختر وزیر و امثال وزیر می‌رود، از آنجا که سطح زندگی آنها با هم متفاوت است، قهراً اداره کردن چنین زنی مشکل آفرین خواهد بود، ولذا هر جوانی باید متناسب با وضع زندگی و مالی خود همسر انتخاب کند، در یک چنین جایی ازدواج سبب ترقی و پیشرفت او می‌شود.

در هر صورت، ما نباید مسئله ازدواج را یک امر غیبی و آسمانی فکر کنیم ، بلکه اگر ازدواج از روی عقل و شرع انجام بگیرد و زن و شوهر از نظر وضعیت خانوادگی هم سطح و متناسب با همدیگر باشند، خداوند رزاق زندگی آنها را فراهم می‌کند.

2: نکته دوم: اینکه قرآن می‌فرماید:﴿وَأَنكِحُوا الأَيامىٰ مِنكُم وَالصّالِحينَ مِن عِبادِكُم وَإِمائِكُم آیا بر پدر و مادر واجب است که برای پسر زن بگیرد و دختر را به شوهر بدهد یا واجب نیست؟

‌ البته ظاهر کلمه: ﴿وَأَنكِحُوا وجوب است، اما همه فقها از آن استحباب را استفاده کرده‌اند، یعنی مستحب است که اولیا وسیله ازدواج فرزندان خود را فراهم کنند، ظاهر ﴿وَأَنكِحُوا وجوب است، اما فقها فتوا به وجوب نداده‌اند بلکه، فتوا به استحباب داده‌اند.

حق فرزند بر پدر

«مِن حَقِّ الوَلَدِ على والِدِهِ ثَلاثَةٌ : يُحَسِّنُ اسمَهُ ، و يُعَلِّمُهُ الكِتابَةَ ، و يُزَوِّجُهُ إذا بَلَغَ»[2] .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرموده : از جمله حقوق فرزند بر پدرش سه چيز است: برايش نام خوب انتخاب كند، سواد به او بياموزد و هر گاه به سن بلوغ رسيد، او را همسر دهد. بنابراین، کلمه ﴿وَأَنكِحُوا حمل بر استحباب می‌شود نه حمل بر وجوب.

بعضی‌ها گفته‌اند حتی مستحب هم نیست، چرا؟ به جهت اینکه خداوند منان جناب یحیی را توصیف می‌کند و می‌فرماید:﴿ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً[3] چون حضرت یحیی زن نگرفته بود، اگر زن گرفتن مستحب بود، هرگز حضرت یحیی از آن اعراض نمی‌کرد، ولذا گفته‌اند حتی زن دادن و زن گرفتن استحباب هم ندارد، چون حضرت یحیی موصوف به حصور است و حصور به کسی می‌گویند که زن نگرفته.

گفتار فاضل مقداد

جناب فاضل مقداد از این اشکال جواب داده و گفته این مخصوص است به شرائع پیشین، گویا در شرائع پیشین زن نگرفتن مستحب بوده است ولذا خداوند حضرت یحیی را بخاطر زن نگرفتنش توصیف می‌کند.

اشکالات استاد سبحانی بر گفتار فاضل مقداد

ولی این گفتار فاضل مقداد دو اشکال دارد:

الف؛ یکی اینکه بشر امروز، مثل بشر دوران حضرت یحیی است، اگر زن گرفتن در زمان ما مستحب است، چرا در آن زمان (زمان حضرت یحیی) مستحب نباشد، اگر ازدواج برای حفظ عفت و پاکی است، فرق نمی‌کند بین زمان امت پیغمبر اسلام و بین زمان امت‌های پیشین.

ب؛ علاوه برآن، آنچه در شرائع پیشین بوده، در شریعت اسلام نیز است، مگر اینکه منسوخ شدنش ثابت و معلوم بشود، اگر واقعاً معنی حصور این است که زن نگیرد، این اختصاص به امت‌های پیشین و شرائع پیشین ندارد، بلکه شامل امت‌ اسلامی و شریعت اسلام نیز می‌شود، یعنی احتیاج به استثنا هم ندارد، چون قرآن کتاب هدایت است و هدایت برای همه است.

یک موقع قرآن کریم، یک کلامی را نقل کرده که بیّن البطلان است، مانند: ﴿إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا[4] ‌چنین کلامی احتیاج به رد کردن ندارد چون واضح البطلان است.

و گاهی قرآن کریم یک کلامی را نقل می‌کند و سپس خودش آن را رد می‌کند، آنهم به کنار برود، اما یک موقع کلامی نقل می‌کند بدون اینکه آن را رد بکند، این معنایش این است که هم برای امت‌های پیشین حجت است و هم برای امت اسلامی.

اما معنی ﴿حَصُوراً این نیست که زن نگرفته و یا عاجز از زن گرفتن و ازادواج بوده، بلکه معنی ﴿حَصُوراً این است که دنبال شهوات نمی‌رفت ( نه اینکه عاجز ازدواج بوده).

3: نکته سوم در باره معنی ‌لفظ «نکاح» است، جناب صاحب جواهر در اول کتاب نکاح یک بحثی دارد که کلمه نکاح به معنی چیست؟ ایشان می‌گوید نکاح به معنای جماع، و طئ و نزدیکی کردن است.

به نظر من این گفتار صاحب جواهر درست نیست، بلکه لفظ «نکاح» به معنی عقد است، یعنی عقد بستن بین دختر و پسر، یا اینکه لفظ مشترک است و یا لا اقل مخصوص عقد است، من از قرآن شواهدی را آورده‌ام که نشان می‌دهد نکاح به معنی عقد زواج است نه به معنای جماع، وطی و نزدیکی کردن.

1: ﴿وَلَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ[5] ، أی لا تعقدوا عقدة النکاح حتی تنقضی العدّة.

2: قال سبحانه:﴿ إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ[6]

بنابراین، کلمه «نکاح» بعید است که بمعنی وطئ، جماع و نزدیکی کردن باشد، یا مشترک است و یا به معنی عقد نکاح است.

جناب راغب در کتاب المفردات یک عبارت خوبی دارد و آن این است که شرع مقدس،‌هیچگاه به مسائلی ( که خلاف ادب است ) تصریح نمی‌کند، اگر واقعاً لفظ «نکاح» به معنای جماع، وطئ و نزدیکی کردن می بود، قرآن کریم به آن تصریح نمی‌کرد، یعنی آن لفظ را به کار نمی‌برد. چرا؟ چون دور از ادب است و قرآن کریم الفاظ خلاف ادب و دور از ادب را به کار نمی‌برد.

فإنّ إضافة العقدة إلی النکاح تعرب عن کونه موضوعاً لمسبب العقد، أعنی المنشأ به، فعندئذ یأتی ما ذکره الراغب الذی یُنکر کونه موضوعاً للوطء، قائلاً:« إنّه محال أن یکون فی الأصل للجماع، ثمّ استعیر للعقد، وذلک لأنّ أسماء الجماع کلّها کنایات لاستقباحهم ذکره کاستقباح تعاطیه، و محال أن یستعیر من لا یقصد فحشاً اسم ما یستفظعونه لما یستحسنونه»[7]

خلاصه اینکه: جناب راغب می‌گوید بعید است که قرآن کریم مسائلی خلاف ادب را این همه تکرار کند و حال ‌آنکه می‌تواند آنها را با کنایه و استعاره بیان نماید، و ما از این گفتار جناب راغب به این نتیجه می رسیم که لفظ «نکاح» به معنی جماع، وطی و نزدیکی کردن نیست، بلکه به معنای عقد است (خلافاً لصاحب الجواهر).

الآیة الثانیة

﴿وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتّى يُغْنِيَهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ[8]

در آیه قبلی فرمود: ﴿ إِن يَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ ۗ وَاللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ[9] این سبب می‌شود که هرکس درب خانه ازدواج را بزند و بگوید خداوند رزاق فرمود: ﴿ إِن يَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ ۗ وَاللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ ولذا در این آیه مبارکه می‌فرماید: ﴿وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتّى يُغْنِيَهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ[10] کسانی که احساس می‌کنند که نمی‌توانند زندگی اجتماعی صحیحی داشته باشند، کمی باید صبر و خود داری کنند تا به آن مقام برسند، این بهترین دلیل است که آیه قبلی ﴿إِن يَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِجنبه غیبی و آ‌سمانی ندارد، بلکه جنبه اجتماعی دارد، بنابراین،‌کسانی که نمی‌توانند یک زندگی اجتماعی صحیحی داشته باشند، باید کمی صبر و خود داری کنند تا خداوند آنها را غنی کند.

الفقرة تدلّ علی لزوم العفّة لِمَن لا یقدر علی المهر و النفقة، و أمّا بقیة فقرات الآیة فتدلّ علی حکم العبد المکاتب، أو حرمة إکراه الإماء علی البغاء إن أردن تحصّناً، و قد درسنا هذین الأمرین فی أحکام العتق.

وإلیک الکلام فی مفهوم هذه الفقرة:

ربما یتصور وجود المنافاة بین مضمونها و ما تقدّم من وعده سبحانه أنّه یغنی الفقیر، فکیف الجمع بینهما؟

الجواب: أنّ الآیة المتقدمّة ناظرة إلی الفقیر الذی یقدر علی النفقة و المهر، و لکن ضیق الرزق صار سبباً لولیّ البنت أن لا ینکحه، فهذا هو الذی أمر الله بتزویجه و أنّه تعالی سیغنیه من فضله.

و أمّا الأمر بالصبر – فی المقام – فموجّه إلی الذی لا یملک شیئاً حتّی المهر و لا یتمکّن من الإنفاق، فهو مأمور بالصبر حتّی یشمله سبحانه بفضله.

این آیه مبارکه ﴿وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتّى يُغْنِيَهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ مربوط به آن جوانی است که حتی قادر بر پرداخت مهر و نفقه هم نیست، یعنی نه کاسب است و نه معلم، نه حرفه ای بلد است و نه هنر دیگری دارد، البته اگر چنین جوانی بخواهد با همین وضعیت زن بگیرد، نمی‌تواند زن را اداره کند ولذا باید مقداری صبر کند، چون قرآن نمی‌خواهد مردم را با مسائل غیبی و آ‌سمانی اداره کند، بلکه می‌خواهد با مسائل عادی و جریان طبیعی اداره نماید.

پس جوان بر دو قسم است، یک جوانی است که قادر بر زندگی جمعی است، یعنی می‌تواند صبح دنبال کار برود، عصر هم که بر می‌گردد حد اقل همراه خودش دو قرص نان برای خانواده‌اش می‌آورد.

اما یک جوانی است که فعلاً حتی یک چنین قدرتی را هم ندارد، این آیه ﴿وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتّى يُغْنِيَهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ راجع به اوست.

الآیة الثالثه

﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي‌ فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَکَتْ أَيْمانُکُمْ ذلِکَ أَدْني‌ أَلاَّ تَعُولُوا[11]

ترجمه: و اگر بیم دارید که در صورت ازدواج با دختران یتیم عدل و انصاف را رعایت نکنید، از دیگر زنان که مورد پسند شمایند، دو تا یا سه تا یا چهار تا به همسرى گیرید، و اگر بیم دارید که نتوانید میان چند همسر به عدالت رفتار کنید، تنها یک زن را به ازدواج خویش درآورید یا به کنیزانى که مالک آنانید بسنده کنید. این براى ستم نکردن به آنان و رعایت حقوقشان نزدیک ترین راه است.

معنای مفردات آیه

1: ﴿تُقْسِطُوا: القسط هو النصیب بالعدل، فلو قیل: أقسط، یراد إذا عدل، و لو قیل: قسط، یراد إذا جار.

2: ﴿ مَثْني‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ: هذه الأعداد معدولة عن اثنین اثنین، و ثلاث و ثلاث، و أربع و أربع، ولذلک منعت من الصرف، و لم یسمع من العرب خماس مخمس، و هکذا.

3: ﴿ تَعُولُوا: فی تفسیر هذه اللفظة وجوه یأتی، فانتظر.

یکی از مشکلات این آیه مبارکه این است که بین جزا و شرطش ارتباطی وجود ندارد ، کسانی که به قرآن اشکال کرده‌اند و گفته‌اند قرآن تحریف شده، یکی از دلایل آنها همین آیه مبارکه است که می‌فرماید: ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي‌ فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ اگر می‌دانید که نمی‌توانید در حق یتیم عدالت را رعایت کنید، پس دو زن، سه زن و چهار زن بگیرید، این دو جمله ﴿ وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي- شرط-﴿ فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ...- جزا -) چه ارتباطی با همدیگر دارند؟ حتی متاسفانه آخوند خراسانی هم در کتاب « کفایه الأصول» می‌گوید بعید نیست که بعضی از آیات دلالت بر تحریف کند، یکی همین آیه است که می‌فرماید: ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي‌ فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ اگر می‌ترسید که نمی‌توانید درباره یتیم‌ها عدالت کنید، ‌دو زن، سه زن، و چهار زن بگیرید، این دو جمله چه ارتباطی با هم دارند، مثل قول آن شاعر است که می‌گوید:

درختی در نهاوند سر بریدند ****** که از مشک دل آویز تو مستم.

بین این دو مصرع چه ارتباطی وجود دارد؟ هیچ ارتباطی با هم ندارند.

شاعر دیگر می‌گوید:

گنه کرد در بلخ آهنگری ****** به شوشتر زدند گردن مسگری

همانطور که بین دو مصرع این دوبیت هیچ ارتباطی وجود ندارد، بین شرط و جزا در این آیه مبارکه نیز هیچگونه ارتباطی وجود ندارد، ولذا ما باید از این اشکال جواب بدهیم که البته جواب بسیار روشن خواهیم داد.

نکته دیگر اینکه می‌گوید: ﴿مَثْني‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ چرا غیر منصرف است، باید می‌گفت:« ثلاثاً و رباعاً»، علت غیر منصرف بودنش عدول است، چون یکی از اسباب غیر منصرف عدول است، کلمه‌﴿مَثْني اصلش اثنین اثنین بوده، از آن عدول کرده و شده: ﴿مَثْني، چه بگویید:« اثنین اثنین» و چه بگویید: ﴿مَثْني هردو به یک معنی است.

کلمه: ﴿ثُلاثَ نیز در اصل «ثلاثاً ثلاثاً» بوده، از آن عدول کرده و شده: ﴿ثُلاثَ .

هکذا کلمه: ﴿رُباعَ در اصل «أربعاً أربعاً» بوده، از آن عدول کرده شده: ﴿رُباعَ .

بنابراین؛ علت اینکه غیر منصرف است، چون ‌غیر منصرف چند تا علت دارد و یکی از علت‌هایش عدول است.

نکته دیگر اینکه می‌گوید: ﴿ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَکَتْ أَيْمانُکُمْ دو زن،‌ سه زن و چهار زن بگیرید، و اگر بیم دارید که نتوانید میان چند همسر به عدالت رفتار کنید، تنها یک زن را به ازدواج خویش درآورید یا به کنیزانى که مالک آنها می‌باشید بسنده کنید، چون کنیز‌ها غالباً کم توقع هستند، این را هم بعداً بحث می‌کنیم.

در آخر می‌فرماید: ﴿ذلِکَ أَدْني‌ أَلاَّ تَعُولُوا فعلا این را بحث می‌کنیم، کلمه ﴿ذلِکَ اشاره به ﴿فَواحِدَةً اینکه گفتم یک زن بگیرید، چون این نزدیکتر است به اینکه:﴿ أَلاَّ تَعُولُوا. چرا ﴿فَواحِدَةً ؟﴿ذلِکَ أَدْني‌ أَلاَّ تَعُولُوا چون این براى ستم نکردن به آنان و رعایت حقوقشان نزدیک ترین راه است.

در کلمه ﴿تَعُولُوا چهار قول و چهار نظریه وجود دارد:

1: قول اول که من نیز آن را انتخاب کردم،﴿ أَلاَّ تَعُولُوا: أی الا تجوروا، جور نکنید، ‌چون اگر انسان فقط یک زن بگیرد، همه درآمدش مال اوست، اما اگر دو زن بگیرد و حال آنکه درآمدش مال یکی است، قهراً هم بر اولی ستم می‌شود و هم بر دومی، و شاهد این قول شعر حضرت ابوطالب ا ست که در وصف رسول خدا (ص) می‌گوید:

بمیزان قسط لا یغل شعیرة ****** له شاهد من نفسه غیر عائل.

 

«بمیزان قسط» یعنی (پیغمبر اکرم) سر تا پا عدالت است « لا یغل شعیرة» که حتی به مقدار و اندازه یک جو هم خیانت نمی‌کند (غلّ یغلّ، به معنای خیانت است)، له شاهد من نفسه غیر عائل، کلمه‌«عائل» در اینجا به معنای جائر است‌ (جور و ستم). آیه معنایش این است که اگر نمی‌توانید عدالت را رعایت کنید یا یکی را بگیرید و یا سراغ کنیزان بروید،﴿ذلِکَ أَدْني‌ أَلاَّ تَعُولُوا این نزدیکتر است که جور و ستم نکنید، چون شما قادر بر نفقه یکی هستید، وقتی یکی را گرفتید، اگر سراغ دومی بروید، این کار هم بر اولی ظلم است و هم بر دومی.

فی تفسیر هذه اللفظة – ﴿تَعُولُوا - وجوه:

الف؛ المراد أن تجوروا، و الشاهد علیه قول أبی طالب ع فی لامیته مادحاً النبی الأکرم (ص):

بمیزان قسط لا یغل شعیرة ****** له شاهد من نفسه غیر عائل.

 

ب؛ المراد: أن لا تحتاجوا، و الشاهد علیه قول الشاعر:

فما یدری الفقیر متی غناه *    ** و ما یدری الغنی متی یعیل

الف؛ المراد أن تجوروا، و الشاهد علیه قول أبی طالب ع فی لامیته مادحاً النبی الأکرم ص:

بمیزان قسط لا یغل شعیرة ****** له شاهد من نفسه غیر عائل.

ب؛ المراد: أن لا تحتاجوا، و الشاهد علیه قول الشاعر:

فما یدری الفقیر متی غناه *    ** و ما یدری الغنی متی یعیل

قول دوم این است که کلمه ﴿تَعُولُوا به معنای «تحتاجو» است، ﴿أَلاَّ تَعُولُوا:أی:« ألا تحتاجوا است» با این شعر استدلال کرده‌اند:

فما یدری الفقیر متی غناه ****** و ما یدری الغنی متی یعیل

صاحب این قول می‌گوید: کلمه «یعیل» در این شعر به معنای احتیاج است،« یعیل»: أی:« یحتاج».

ب؛ المراد: أن لا تحتاجوا، و الشاهد علیه قول الشاعر:

فما یدری الفقیر متی غناه ****** و ما یدری الغنی متی یعیل.

ولی این قول درست نیست، چون ﴿تَعُولُوا اجوف واوی است که از عال، یعول و عولاً گرفته شده، اما کلمه «یعیل» در این شعر، اجوف یائی است، (عال، یعیل، مانند «باع، یبیع و بیعاً» ولذا نمی‌توانیم با اجوف یائی، اجوف واوی را معنی کنیم.

یلاحظ علیه: أنّ تفسیر الآیة بما فی البیت، خطأ واضح، لأنّ الفعل فی الآیة ماضی (عال، یعول) فی البیت یائی (عال، یعیل) فأین هذا من ذاک.

ج؛ المراد أن تخرجوا عن الحدّ، کما یقال: عالت الفریضة، و المراد لئلا تخرجوا عن الحدّ و القدر اللازم.

د؛ نقل عن الشافعی أنّه قال: معناه: ألا یکثر من تعولون، فمعنی الآیة اقتصروا بالواحد لیقل عدد من تعولون.

بعضی‌ها از شافعی نقل کرده‌اند که شافعی معنی سوم را گرفته و گفته معنای: ﴿ذلِکَ أَدْني‌ أَلاَّ تَعُولُوا این است که خیلی عیال وار نشوید، یعنی بچه زیاد پیدا نکنید،﴿ذلِکَ یعنی اینکه گفتم یکی را بگیرید﴿ذلِکَ أَدْني‌ أَلاَّ تَعُولُوا بخاطر این است که عیال وار نشوید.

جناب شافعی با اینکه عرب است، در عین حال معنی این جمله اشتباه کرده است،‌چون اگر منظور این بود که یکی بگیرید تا عیال‌وار نشوید، باید می‌فرمود:« الا تُعِیلُوا» زیاد بچه درست نکنید، و حال ‌آنکه فرمود: ﴿أَلاَّ تَعُولُوا.

پس روشن شد که در باره ﴿أَلاَّ تَعُولُوا چند معنی گفته شده است:

1: ﴿أَلاَّ تَعُولُوا:أی: الّا تجوروا، یعنی ظلم وستم نکنید.

2: ﴿أَلاَّ تَعُولُوا:أی: الا تحتاجوا، یعنی فقیر و محتاج نشوید.

3: ﴿أَلاَّ تَعُولُوا تا اینکه زیاد عیال‌وار نشوید.

قال الشریف:« و هذا خطأ بیّن، لأنّ الأمر لو کان علی ما ظنّ لکان وجه الکلام ألا تُعِیلُوا،‌أی: تکثروا عیالکم، یقال: أعال الرجل إعالة إذا کثر عیاله».

4: المراد أن تخرجوا عن الحدّ، کما یقال: عالت الفریضة، و المراد لئلا تخرجوا عن الحدّ و القدر اللازم.

التفسیر

توضیح مفاد الآیة رهن بیان ما کان علیه العرب فی الجاهلیة فی أمرالنساء الیتامی، فقد کانوا یرغبون فی نکاحهنّ طمعاً فی أموالهن، فجاء الوحی الإلهی ینهی عن نکاحهنّ لغایة التعرّض لأموالهنّ عن طریق نکاحهنّ، فمعنی قوله:﴿ وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي هذاه جملة شرطیة بحاجة إلی جزاء، و هو مقدّر، نظیر فلا تنکحوهنّ، قم مقامه قوله: ﴿ فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ غیر الیتامی.

و حصیلة الفقرة: أنّه إذا صعب علیکم صیانة حقوق النساء الیتامی، و أموالهنّ فلا حرج علیکم إذ فی وسعکم أن تتزوّجوا غیرهن.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo