درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/12/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مصارف زکات و ریزه کاریهای آن
الآیة الثالثة«إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ ۖ فَرِيضَةً مِّنَ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»[1]
ترجمه: صدقات تنها به تهيدستان و بينوايان و متصديان [گردآورى و پخش] آن و كسانى كه دلشان به دست آورده مى شود و در [راه آزادى] بردگان و وامداران و در راه خدا و به در راه مانده اختصاص دارد [اين] به عنوان فريضه از جانب خداست و خدا داناى حكيم است.
همانطور که میبینید در چهار مورد از این آیه مبارکه، کلمه «لام» آمده و در چهار مورد دیگرش کلمه « فی» به کار رفته است، آنجا که کلمه «لام» آمده به معنای تملیک است، آنجا که حرف «فی» به کار رفته، به معنای مصرف میباشد، شاهد ما این است که اسلام به قدری علاقه به حریت و آزادی بشر دارد که حتی اجازه داده تا یک هشتم زکات در راه آزادی بردگان مصرف شود، بلکه میشود همه زکات را برای آزادی بردگان مصرف نمود.
اهتمام اسلام به آزادی بردهسابقاً عرض کردم که اسلام بردگی را تأسیس نکرده، اما برای آزادی بردگان طرق و راههایی را ارائه کرده، تقریباً هفده طریق و راه برای آزادی بردگان پیشنهاد کرده که من در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنم و بقیه را به شما واگذار میکنم تا تتبع کنید.
1: ملک الرجل أحد العمودین، أی الأب ، فینعتق قهراً بلا عوض.
اگر انسان عمودین خود را مالک بشود، یعنی پدر یا مادر خود را بخرد، آنها فوراً آزاد میشوند.
«فإذا مُلِکُوا، عُتِقُوا» یک لحظه که انسان مالک پدر و مادرش شد، فوراً پدر و مادرش آزاد میشوند، اما اینکه مراد از این یک لحظه، یک لحظه حقیقی است و یا یک لحظه تقدیری، آیا این مالکیت یک لحظه، مالکیت حقیقی است یا مالکیت تقدیری و فرضی است؟
از نظر من (استاد سبحانی) هیچ اشکالی ندارد که «فرزند» یک لحظه مالک پدر یا مادر بشود، اثرش این است که فوراً آزاد بشوند.
اما بسیاری ازعلما میگویند مراد از یک لحظه، یک لحظه تقدیری است زیرا مالکیت پدر و مادر معقول نیست ولذا «إذا مُلِکُوا، أی مُلِکوُا تقدیراً (لا حقیقة).
2: إذا کان العبد مشترکاً بین شخصین، فاعتق أحد الشریکین نصیبه، فعمله هذا یوجب عتق الباقی علیه و تلزمه القیمة، و قد روی عنه (ص) أنّه قال:«من اعتق شرکاً له من عبده و له مال قوّم علیه»[2]
مورد دوم که عبد آزاد میشود، جایی است که عبد بین دو نفر مشترک باشد و یکی از آنها سهم خودش آزاد کند، در اینجا ناچار است که مال دیگری را هم بخرد و آزاد کند، حکم اسلام این است که اگر عبدی، بین دو نفر مشترک شد و چنانچه یکی از آنها سهم خود را آزاد کرد، باید سهم دیگری را نیز بخرد و آزاد کند.
3: لو نَکَّل عبده، عُتِقَ علیه.
یعنی اگر چهره عبد و بردهاش را زخمی کند، آن عبد خودبخود آزاد میشود (تنکیل عبد).
4: إذا عمی العبد أو أُقعد، عُتِقَ علیه.
یعنی اگر عبد و برده، کور و نابینا، و یا زمین گیر بشود، خودبخود آزاد میشود و دیگر نمیتواند مولا را خدمت کند.
5: إذا أسلم العبد و خرج إلی دار الإسلام، عُتِقَ من سیده.
اگر عبد کافری (که مولایش کافر است) مسلمان بشود، چنین عبدی خودبخود و فوراً آزاد میشود. چرا؟ لأنّه تعالی: «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرينَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً»[3] .
البته موارد دیگری نیز وجود دارد که من متعرض آنها نمیشوم، یعنی قریب به هفده طریق و راه در اسلام برای آزادی بردگان در نظر گرفته شده است، بقیه آیه معنایش روشن است ولذا من فقط میخواهم جمله آخر آیه را معنی کنم که میفرماید:« وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»
یعنی اگر خدا فرموده زکات را در هشت مورد مصرف کنید، این تشریع و حکمش از روی علم و حکمت است.
15
احکام النکاح
البته ما برای هر بحثی، یک مقدمهای را هم بیان میکنیم، آن مقدمه ممکن است سیاسی باشد یا اجتماعی، و یا اخلاقی باشد.
مقدمهمقدمه ما در بحث نکاح این است که خلاق متعال در انسان غریزه شهوت را نهاده، انسان اعم از اینکه دختر باشد یا پسر، هنگامی که به حد بلوغ میرسند، یکنوع میلی نسبت به جنس مخالف خود پیدا میکنند، مثلاً جوان پسر میل دارد به دختر، دختر نیز میل دارد به جوان پسر، این یک امر غریزی است.
پرسشممکن است کسی بپرسد که چرا خلاق متعال این غریزه را در نهاد انسان قرار داده و هدف از این کار چه بوده است، آیا بدون این غریزه ممکن نبود که انسان به زندگی خود ادامه بدهد؟
پاسخاگر خداوند خلاق، این را در نهاد انسان قرار نمیداد، نسل انسان قطع میشد، برای اینکه نسل انسان در روی زمین قطع نشود، یکنوع تمایلی نسبت به جنس مخالف نهاده و آنها را جفت قرار داده تا نسل بشر باقی بماند.
بنابراین، میل پسر به دختر و بالعکس یک امر طبیعی و غریزی است، اسلام وقتی یک در را که میبندد، در عوض در دیگری را میگشاید، اسلام کدام در را بسته؟ در زنا را بسته، اما در عوض در زواج و نکاح را برای انسانها باز کرده است، به قول شاعر:
خدا گر ببندد ز حکمت دری ** * گشاید ز رحمت در دیگری.
خداوند اگر زنا را تحریم کرده، در عوض زواج و نکاح را تشریع کرده، هم در روایات داریم و هم در قرآن کریم.
روایات1: روی الصدوق فی الفقیه عن أبی جعفر «قال:« ما بُنِيَ في الإسلامِ بِناءٌ أحَبَّ إلى اللّهِ عزّوجلّ ، وأعَزَّ مِنَ التَّزويجِ»[4]
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : در اسلام هيچ بنايى ساخته نشد كه نزد خداوند عز و جل محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد.
2: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) قَالَ:« قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله و سلم) مَنْ تَزَوَّجَ أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ فِي النِّصْفِ الْآخَرِ أَوِ الْبَاقِي»[5]
3: روی الکلینی عن محمد مسلم عن أبی عبد الله ع قال: قال أمیر المؤمنین ع :«تَزَوَّجُوا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله و سلم) قَالَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَتَّبِعَ سُنَّتِي فَإِنَّ مِنْ سُنَّتِيَ التَّزْوِيجَ»[6] .
البته من فقط سه روایت رانقل کردم، و حال آنکه روایات خیلی بیش از این مقدار است.
نکته قابل ذکرمتاسفانه نظام درسی در ایران،بلکه در جهان به گونهای است که جوان در هفده سالگی دیپلم میگیرد، بعداً اگر بخواهد وارد دانشگاه بشود و در یک رشتهای متخصص بشود و دکترا بگیرد، به سن سی سالگی میرسد و اتفاقاً در این مقطع نمیتواند ازدواج کند و زن بگیرد، چون درآمد ندارد و حال آنکه بدترین زمان و موقع از نظر غریزه جنسی و شهوت، همین فاصله زمانی است، و لذا حفظ و کنترل شهوت در این دوران کار بسیار مشکل است، مگر جوانی باشد که ادامه تحصیل ندهد و دنبال کار برود، اما کسانی که میخواهند ادامه تحصیل بدهند و دکترا بگیرند، بدترین دوران را در حال عزبی سپری میکنند و حفظ شهوت و کنتر غریزه جنسی در این دوران بسیار مشکل است مگر اینکه یوسف زمان باشند و یا از نظر ایمان در مرتبه بسیار بالایی قرار داشته باشند.
و ممّا یؤسف له: أنّ النظام الدراسی صار سبباً لتأخّر النکاح فی الناشئة حیث إنّه یتخرّج من الدراسة الثانویة و له من العمر 18 سنة أو أکثر، فلو تمکن من دخول الجامعة (دانشگاه) فی السنة التالیة إلی أن یتخطی المراحل الدراسیة هناک، یکون قد بلغ من العمر30 سنة، قضی زهرة شبابه و هو أعزب، و من المعلوم أنّ صیانة النفس فی تلک المدة الّتی تبلغ قوّة الباه (الغریزة الجنسیة) أقصی مراحلها، أمر شاّق لا یقوم به إلّا القلیل من الشباب.
فعلی الدول الإسلامیة أن یُرتّبوا الأمور علی نحو یتمکن الشباب من الجمع بین الدراسة و الزواج فی فترة الدراسة.
آیات
إذا علمت ذلک فلندخل فی دراسة ما ورد من الآیات فی مورد النکاح:
الآیة الأولی«وَأَنكِحُوا الأَيامىٰ مِنكُم وَالصّالِحينَ مِن عِبادِكُم وَإِمائِكُم ۚ إِن يَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ ۗ وَاللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ»[7]
ترجمه: مردان و زنان بیهمسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بینیاز میسازد؛ خداوند گشایشدهنده و آگاه است!
معنای مفردات آیه1: «أَنكِحُوا»: زَوِّجوا.
2: «الأَيامىٰ»: جمع أیّمّ، و هی المرأة التی لا زوج لها، سواء أکانت بکراً أم ثیِّباً، و ربما یطلق علی الزوج الذی لا زوجة له، و لکنّ المراد هنا أعمّ من الذکر و الأُنثی، فی مقابل الصالحین الشامل للعبید و الإماء.
3: «الصّالِحينَ»: من العبید و الإماء، و أتی بجمع المذکر تغلیباً.
4: «واسِعٌ»: أرید هنا الواسع إحسانه و فضله.
کلمه «أَنكِحُوا» در این آیه مبارکه، به معنای « زَوِّجوا» است، به تزویج بدهید.
«الأَيامىٰ» جمع «أیِّم» است، أیِّم به زنی میگویند که شوهر نداشته باشد، اعم از اینکه باکره باشد یا باکره نباشد، ولی بعضیها میگویند: أیِّم به زن باکره به کار برده میشود، ولی این حرف درست نیست، بلکه أیِّم اعم از بکر و ثیِّب است، حتی پسر را هم شامل است، یعنی پسری که زن ندارد،«وَأَنكِحُوا الأَيامىٰ» یعنی برای أیّمها زوج اختیار کنید، اگر پسر است برایش زن بگیرید و اگر دختر است برایش شوهر بگیرید.
معلوم میشود که کلمه «أیِّم» حر را میگیرد، میخواهد پسر باشد یا دختر، در جامعه آن روز (زمان پیغمبر اکرم) بخشی از جامعه را عبید و إماء تشکیل میداد، نه تنها أیِّمهای آزاد را زن دار و شوهر دار کنید، حتی بردهها و کنیزان را هم شوهر دار و زن دار کنید.
«وَأَنكِحُوا الأَيامىٰ مِنكُم وَالصّالِحينَ مِن عِبادِكُم» در باره «الصّالِحينَ» چند احتمال وجود دارد:
الف؛ یک احتمال این است که: وَالصّالِحينَ مِن عِبادِكُم وَإِمائِكُم» أی ما تملکون من العبید و الإماء، صالحین:التزویج (صالحین للتزویج) یعنی در واقع به حد ازواج رسیده باشد، نه اینکه ده ساله و دوازده ساله باشند، «الصالحین للتزویج» یعنی قدرت ازواج را داشته باشند.
ب؛ بعضی میگویند: «وَالصّالِحينَ» یعنی کسانی که بتوانند مهریه و نفقه را بپردازند.
نظر استاد سبحانیمن فکر میکنم معنای جامع را در نظر بگیریم، یعنی بتوانند زندگی را اداره کنند.
«وَأَنكِحُوا الأَيامىٰ مِنكُم » أیِّمها را به نکاح بدهید، یعنی اگر پسرند، برای آنان زن بگیرید، و اگر دخترند، آنان را به شوهر بدهید.
«وَالصّالِحينَ مِن عِبادِكُم وَإِمائِكُم» هردو را در نظر گرفته است، آنگاه میفرماید:« إِن يَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ ۗ وَاللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ»
بعضیها میگویند: آقا، ما چطور میتوانیم زن بگیریم و حال آنکه در هفت آسمان یک ستاره هم نداریم، قرآن میفرماید شما به خدا بد بین هستید، «إِن يَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ ۗ وَاللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ» خدا شما از فضل خود بی نیاز میکند.
ما باید این مسئله را تجزیه و تحلیل کنیم، بعضیها خیال میکنند که این غیبی است و خدا میخواهد از غیب خبر بدهد، ولی من فکر میکنم که مسئله، یک مسئله طبیعی است و آن اینکه تا جوان زن نگرفته، دنبال کار نمیرود، احساس مسئولیت نمیکند، چیزی هم اگر گیرش بیاید، آن را در سیگار و غیر سیگار خرج میکند، اما وقتی که زن گرفت و مسئولیت به گردنش آمد، شب و روز نمیشناسد و دنبال کار میرود تا زندگی را اداره کند، این جنبه طبیعیاش است.
به بیان دیگر؛ اصولاً مادامی که انسان زیر مسئولیت ازدواج نرفته، دنبال کار و اندوخته نمیرود، اما هنگامی که زیر مسئولیت ازدواج رفت و زن گرفت، آنوقت است که در خودش احساس مسئولیت میکند ولذا دنبال کار و تلاش میرود.
بنابراین، ما نباید به خداوند و زندگی بدبین باشیم و بگوییم اول باید خانه، ماشین و... داشته باشم، آن وقت سراغ ازواج و زن گرفتن باشم، اگر انسان در زندگی این گونه فکر کند، هیچ وقت انسان زن نمیگیرد.
خاطرهای از اوائل ازدواجما که زن گرفتیم، بیست و چهار سالمان بود، خانواده ما هم از خانوادههای محترم مجتهدهای تبریز است،(بعد از ازدواج) قم آمدیم، کدام محل؟ طرف مبارک آباد، فقط یکدانه اتاق به مبلغ یک تومان اجاره کردیم، شهریه ام 45 تومان بود، آشبزی را چگونه میکردیم؟ یک گرد سوزی داشتیم که هم با آن آشبزی میکردیم و هم شبها برای مطالعه از روشنای آن استفاده میکردیم، درس حضرت امام (ره) را هم در روشنی آن مینوشتم، یک سه پایه بلند داشتیم که گرد سوز را روی آن میگذاشتیم، ولذا هم شبها با روشنایی آن مطالعه می کردیم و هم غذای مان را میپختیم، به همین نحو زندگی میکردیم، ولی همین سبب شد من که تنبل بودم و جایی نمیرفتم، ناچار شدم ماه محرم، صفر و ماه رمضان (تبلیغ) بروم، تلاش کنم تا زندگی را فراهم کنم.
بنابراین، آقایان اگر دارای فرزند هستند، باید آنها را فوراً مزدوج کنند، یعنی برای آنها زن بگیرند، چون تقوا و پاکی آنها در ازدواج است، و الا اگر صبر کنند، خدای نکرده آلوده میشوند.
نقل خاطرمن در یکی از سفرهایم در دمشق (سوریه) با یکی از سنیهای دمشق آشنا و رفیق شدم، چون دیدم آدم خوبی است، او گفت دلیل بر ایمان ابوطالب (پدر حضرت علی ع) چیست؟ من برایش یک چیزهایی گفتم، در سفر بعدی که برای زیارت حضرت زینب و قبور اهل بیت (ع) به دمشق و سوریه رفتم، ایشان مرا برای نهار دعوت کرد، وقتی وارد مجلس شدم، دیدم که جناب آقای آلبانی را (که یکی بزرگترین حدیث شناسهای اهل سنت است و همه اهل سنت ایشان را قبول دارند) هم دعوت کرده، البته ما نمیخواستیم که خدشه به عواطف کنیم، نهار را خوردیم و با هم صحبت میکردیم، من دیدم که ایشان (آقای آلبانی) از بردن اسم حاج عبد الحسین شرف الدین ( مؤلف کتاب شریف المراجعات) خود داری میکند، یعنی نمیگوید:« عبد الحسین»، گفتم: لماذا شخینا، چرا اسم ایشان را نمیبری؟
گفت: «عبد» را فقط به خدا میشود اضافه کرد و نسبت داد و گفت: «عبد الله»، عبد، فقط مال خداست، نسبت عبد را به غیر خدا شرک است، گفتم: شیخنا العزیز، إنّه سبحانه تبارک و تعالی:« جعل لک عبداً»، گفت: فی أیّ آیة؟ گفتم: «وَأَنكِحُوا الأَيامىٰ مِنكُم وَالصّالِحينَ مِن عِبادِكُم وَإِمائِكُم»، فلکم عبد و لکم أمة، ألیس لرسول الله و للحسین عبد؟!
خیلی ایشان جا خورد، فوق العاده جا خورد ولذا هرچه خواست که دست و پا کند و اصلاح کند، نتوانست.
بنابراین، مانع ندارد که بگوییم: عبد الحسین، عبد الرسول، و هکذا مانع ندارد که بگوییم:« عبد العلی و عبد الحسن و...» چون این عبودیت، غیر از عبودیت خداست، عبودیت خدا تکوینی است، اگر ما بنده خدا هستیم، چون تکویناً ما را آفریده، اما عبودیت ما نسبت به رسول خدا و امام حسین و سایر ائمه (ع) تشریفاتی و احترامی است، «فلا یقاس هذا بهذا»، عبودیت خدا تکوینی است. منشأش آفرینشی است، اما این عبودیت، عبودیت تشریعی، قوانینی و تشریفاتی میباشد.
«وَاللَّهُ واسِعٌ» نعمةً «عَليمٌ» قانوناً، یعنی به همه جوانب کار آگاه است.