< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیا برای شاهدان وصیت، عدالت و اسلام در سفر شرط است؟

الآیة السادسة

قال سبحانه:« يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَينِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِنْ بَعْدِ الصَّلَاةِ فَيقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لَا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلَا نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذًا لَمِنَ الْآثِمِينَ»[1] .

ترجمه: اي کساني که ايمان آورده‌ايد! هنگامي که مرگ يکي از شما فرا رسد، در موقع وصيت بايد از ميان شما، دو نفر عادل را به شهادت بطلبد؛ يا اگر مسافرت کرديد، و مصيبت مرگ شما فرا رسيد، (و در آن جا مسلماني نيافتيد،) دو نفر از غير خودتان را به گواهي بطلبيد، و اگر به هنگام اداي شهادت، در صدق آنها شک کرديد، آنها را بعد از نماز نگاه مي‌داريد تا سوگند ياد کنند که: «ما حاضر نيستيم حق را به چيزي بفروشيم، هر چند در مورد خويشاوندان ما باشد! و شهادت الهي را کتمان نمي‌کنيم، که از گناهکاران خواهيم بود!

از جمله دلایلی که نشان می‌دهد آیین «اسلام» آیین خاتم است، همین آ‌یه مبارکه است، زیرا در آن چنان دقتی راجع به وصیت صورت گرفته که انسان را به تعجب وا می‌دارد.

در هر صورت ‌ما در اینجا دو آیه‌ داریم که یکی را در این جلسه می‌خوانیم، دیگری می‌ماند برای کتاب شهادت، یعنی هردو آیه را نمی‌توانیم در اینجا بخوانیم، فقط آیه مربوط به وصیت را می‌خوانیم، دیگری را (که مربوط به شهادت است) در کتاب شهادت می‌خوانیم.

مسأله این است که اگر انسان سفر کرد و در سفر علائم مرگ بر او ظاهر شد، یعنی در خودش احساس مرگ کرد، مسلّماً در غربت و مسافرت می‌تواند وصیت کند و می‌ تواند برای وصیت خود شاهد بگیرد، حال اگر در نقطه‌ای بمیرد که شاهد مسلمان وجود دارد، در این فرض هم وصیت می‌کند و هم برای وصیت خود، دو نفر مسلمان عادل را شاهد می‌گیرد، مثلاً وصیت می‌کند که ترکه‌ من فلان مقدار است، فلان چیز، مال فلان کس است، این قالی مال فلان شخص است.

اما اگر این آدم در سر زمین غربت است که شاهد مسلمان پیدا نمی‌شود، در آنجا اسلام اجازه می‌دهد که انسان کتابی را شاهد بگیرد، یعنی هم وصت کند و هم برای وصیت خود، کتابی را شاهد بگیرد، آقایان کتابی (یهودی‌ها، نصرانی‌ها و حتی مجوسی‌ها) عنایت کنند که اسلام حتی در اینجا هم به کتابی‌ها ارزش قائل شده است، حتی در روایت داریم که اگر شاهد مجوسی هم شد، اشکال ندارد، یعنی می‌تواند مجوسی را بر وصیت خود شاهد بگیرد، اگر شاهد‌ها آمدند و و صیت نامه را هم آوردند، و گفتند این درهم و دینارش است، این لباس‌هایش است و هکذا، اگر واقعاً وارث‌ها قبول دارند که اینها حرف حق می‌زنند، در واقع مورد تهمت نیستند، فبها، یعنی مسأله تمام است و مشکلی در بین نمی‌ماند.

اما اگر وارث‌ها نسبت به این شاهد‌ها بدبینند و فکر می‌کنند که لعلّ‌ میّت درهم‌ها و دینار‌ها را به اینها سپرده‌، و اینها نمی‌دهند، در اینجا چه کنیم؟ در اینجا اسلام مسأله را با قسم تمام می‌کند و می‌فرماید بعد از نماز عصر که مردم در مسجد جمع‌اند وامام جماعت هم است، این شاهد‌هایی که غیر مسلمانند، قسم یاد می‌کنند و می‌گویند خدا شاهد است که غیر از این چیز‌ها، چیز دیگری پیش ما نیست «لَا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا » ضمیر « بِهِ » بر یمین بر می‌گردد، یعنی با این قسم نمی‌خواهیم دنیا را بخریم، یعنی قسم ما برای این نیست که مال مردم را بخوریم ضمیر « بِهِ » بر می‌گردد به یمینی که از ‌آیه استفاده می‌شود، یعنی قسم ما برای این نیست که مال دنیا گیرمان بیاید،« وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى» ضمیرِ «كَانَ» به «مُقسَمٌ له» بر می‌گردد.

نکته

البته آقایان به این نکته توجه کنند که ما در اینجا سه چیز داریم:

الف؛ مُقسَمٌ له. ب؛ مُقسَمٌ به. ج؛ مُقسَمٌ علیه.

آنکس که قسم به نفع اوست، به او می‌گویند:« مقسم له»، کسی که قسم به ضرر اوست، به او می‌گویند:« مقسم علیه»، به لفظ جلاله می‌گویند:« مقسم به».

البته در اینجا یک آیه دومی هم داریم که آن را در کتاب شهادت بحث می‌کنیم و آن این است که جناب وارث به قسم آنها اعتقاد ندارد و قسم شان راواقعی نمی‌داند، این قسمت را در کتاب شهادت بحث می‌کنیم، «اتفاقاً» آیه‌ای که در کتاب شهادت می‌آید، یکی از مشکلات آیات قرآن است، یعنی به قدری مفسرین خودشان را به این طرف و آن طرف زده‌اند که برای یک معنی واضحی پیدا کنند، ‌چون دو قرائت دارد، ما انشاء الله آیه دوم را در کتاب شهادت می‌خوانیم و فهم خود را در آنجا بیان می‌کنیم.

ممکن است کسی سوال کند که چرا قرآن کریم می‌فرماید:« يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا»، چرا نمی‌فرماید:« یا أیها الناس»؟

چون احکام شرعیه را فقط مومنین عمل می‌کنند، نه غیر مومنین،« شَهَادَةُ بَينِكُمْ» از کلمه « شَهَادَةُ » دو مطلب را می‌فهمیم، یعنی هم وصیت می‌کند وهم شاهد می‌گیرد، چون شهادت برای وصیت است، آقایان مفسرین می‌گویند:

کلمه « شَهَادَةُ » که مصدر است، به معنی اسم فاعل است،« شَهَادَةُ بَينِكُمْ» یعنی شاهد بینکم، از کلمه« شَهَادَةُ» می‌فهمیم که در عالم «غربت» و« مسافرت» این آدم هم وصیت می‌کند و هم شاهد می‌گیرد، ولو کلمه وصیت در اینجا نیست، اما بعداً می‌آید، چون شاهد قهراً «مشهود به» می‌خواهد،« مشهود به» وصیت است، « شَهَادَةُ بَينِكُمْ» أی شاهد بینکم،« إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» یعنی إذا حضر علائم الموت «حِينَ الْوَصِيةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ» شما به دو نفر وصیت می‌کنید از خودتان.

کسانی که متعصب‌اند، می‌گویند مراد از:« اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ» أی من عشیرتکم، است، «أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيرِكُمْ» یعنی غیر عشیرتکم، و حال آنکه این گونه نیست، بلکه مراد از: «اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ» مسلمان است، و مراد از:« أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيرِكُمْ» یعنی غیر مسلمان، این آدم می‌خواهد دو نفر را به عنوان شاهد بگیرد، اگر دو شاهد مسلمان پیدا شد که چه بهتر، اما اگر دو شاهد مسلمان یافت نشد، دو نفر از اهل کتاب را شاهد بگیرد، حتی در روایات داریم که مجوس هم می‌تواند مورد وصیت قرار بگیرد و هم مورد شهادت قرار بگیرد، کی؟ «إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ» اگر در سفر باشید و در سفر آثار مرگ و مردن در شما ظاهر شد، چون در سفر انسان پای خود را به زمین می‌زند، از این رو، فرموده:« إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ» کلمه «ضَرَبْتُمْ» کنایه از سفر است، چون در سفر انسان پایش را به زمین می‌زند. «فَأَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ» آثار مرگ در شما ظاهر شد، دو نفر را شاهد می‌گیرید.

« تَحْبِسُونَهُمَا مِنْ بَعْدِ الصَّلَاةِ فَيقْسِمَانِ بِاللَّهِ» مرحوم آیت الله بروجردی می‌فرمود قرآن کریم بسیاری از چیز‌ها را که از قرائن به دست می‌آید، بیان نمی‌کند، بلکه باید خود طرف آ‌نها را از قرائن بفهمد « تَحْبِسُونَهُمَا» أی تقفونهما، آن دو شاهد را نگه می‌دارند، معلوم می‌شود اگر در باره آنها شک کردیم، اما اگر نسبت به گفته آنها ایمان داریم، مسأله تمام است، اما اگر به آنها ایمان ندارید «تَحْبِسُونَهُمَا» حبس به معنی وقف است، به معنای حبس نیست که زندانی کنیم «مِنْ بَعْدِ الصَّلَاةِ» یعنی بعد از صلات عصر « فَيقْسِمَانِ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ الصَّلَاةِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لَا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا» ضمیر « بِهِ» به یمین بر می‌گردد، یعنی داد و ستد نمی‌کنیم، می‌گوییم:« والله، بالله» بیش از آنچه (که می‌گوییم) نبوده، نظر ما این نیست که بر این مقدار قسم را بخوریم و بقیه را خودمان بخوریم، حتی اگر این قسم ما به نفع ذی القربی باشد، یعنی هر چند« مقسم له» ذا قربی باشد، حتی اگر قسم به نفع ما یا به نفع بستگان ما باشد، با قسم معامله نمی‌کنیم، آنچه را که ما دیدیم و شنیدیم، آن را مخفی نمی‌ کنیم «وَلَا نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللَّهِ اِنَّا إِذًا لَمِنَ الْآثِمِينَ»

خوب دقت کنید که عصر پیغمبر اکرم (ص) شروع شده و دروان جاهلیت تمام شده و اول اسلام است، ببینید تا چه اندازه دقت در مسائل وصیت است که بشر بعد از قرن‌ها می‌تواند به این مسائل برسد نه در آن زمان، و می‌فرماید حتی کسی که در سفر است و می‌خواهد بمیرد، آیا شاهدش مسلمان باشد یا غیر مسلمان هم می‌تواند شاهد باشد، همه دقت‌ها حاکی از تمامیت و خاتمیت اسلام است.

سوال

سوال این است که این آیه مبارکه می‌فرماید اگر در سفر علائم مرگ برای شما ظاهر شد، فلان کار را بکنید، حالا اگر انسان در حضر بود و از مسلمان‌ها هم کسی نیست که وصیت کند، پس چه کند؟

جواب

در آنجا نیز همین حرف‌ها پیش می‌آید، یعنی اگر در حضر مسلمان پیدا شد، مسلمان را شاهد بگیرد و اگر مسلمان نبود، می‌تواند غیر مسلمان را شاهد بگیرد، هر چند مورد «آیه» سفر است، ولی این قید وارد در مورد غالب است، ولذا باز همان حرف‌ها پیش می‌آید، ورثه سراغ آنها می‌آیند، اگر به آنها ایمان دارد که چه بهتر، یعنی کا رتمام است و جای بحث نیست، اما اگر ایمان ندارند، بعد از نمازعصر باید قسم بخورند، که وصیت و ترکه همان است که ما بیان کردیم.

اگر ورثه به قسم آ‌نها اکتفا کردند، مسأله تمام می‌شود و کار تمام است، اگر به قسم آنها اکتفا نکردند، نوبت به آیه دوم (آیه107،) می‌رسد، البته آیه (107،) خیلی مجمل است، مفسرین می‌گویند ما در قرآن، آیه‌ای به این مشکلی نداریم.

و أ‌مّا الأمر الرابع: أعنی إذا کان هناک ریب فی صدق الشاهدین و شککتم و خشیتم أن یکونا قد غیّرا أو بدّلا أؤ کتما أو خانا، فیجب إیقافهما إلی ما بعد صلاة العصر و حلفهما علی صدق الشهادة، وعدم الخیانة کما یقول:« تَحْبِسُونَهُمَا مِنْ بَعْدِ الصَّلَاةِ فَيقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ» أی تقفونهما بعد الصلاة، أو مطلق الصلاة أو بعد صلاة العصر عند فراغ الناس عن العمل عند وجود الریب فی صدق شهادتهما، و أمّا «المُقسَمُ به» فیشیر إلیه بقوله:« فَيقْسِمَانِ بِاللَّهِ»، أی تحلیف الشاهدین علی الوصیة إن شککتم فی صدقهما.

و أمّا «المُقسَم علیه» فکما هو فی قوله:« لَا نَشْتَرِي بِهِ» أی بالیمین « ثَمَنًا» و لا نجعل یمین الله کالسلعة التی تبذل لأجل ثمن ینتفع به فی الدنیا، حتی « وَلَوْ كَانَ» المُقسَمُ له ‌« ذَا قُرْبَى» أی من أقربائنا، لأنّ الله سبحانه أمر بالعدل و إن لم یتمّ بصالح ذوی القربی، أو تمّ علی ضرره، کما قال:« وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى»[2]

ثمّ یؤکدون علی صدقهما فی الشهادة علی الوصیة بقولهما:« وَلَا نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللَّهِ» التی أوجبها الله تعالی علینا، و إلّا صرنا « إِنَّا إِذًا لَمِنَ الْآثِمِينَ»

ثمّ إنّه إذا ظهر کذب الشاهدین، فالآیة الثانیة تتکفّل ببیان حکم هذا الحال، و سیأتی تفصیل ذلک فی دراستنا الکتاب الشهادات.

روایات

حال برویم سراغ روایات و ببینیم که روایات در این زمینه چه می‌گویند؟

1: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ اَلْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ :« فِي قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «أَوْ آخَرٰانِ مِنْ غَيْرِكُمْ » قَالَ إِذَا كَانَ اَلرَّجُلُ فِي أَرْضِ غُرْبَةٍ لاَ يُوجَدُ فِيهَا مُسْلِمٌ جَازَتْ شَهَادَةُ مَنْ لَيْسَ بِمُسْلِمٍ عَلَى اَلْوَصِيَّةِ»[3]

2: وروی أیضاً عن یحیی بن محمد، قال: سُأَلتُ أَبا عَبدِ الله (ع) عن قوله الله عزّ و جلّ:« يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَينِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيرِكُمْ» قَالَ:اللَّذانِ مِنکُم مُسَلَمان، وَ اللَّذانِ مِن غَیرِکُم مِن أَهلِ الکِتابِ، فَإِن لَم تَجِدُوا مِن أَهلِ الکِتابِ فَمِن المَجُوسِ، لِأَنَّ رَسُولَ ا للهِ ص سَنَّ المجوس سنّة أهل الکتاب فی الجزیة»[4]

و ممّا یظهر أنّ تفسیر قوله سبحانه:« اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ» بالأقارب، و تفسیر قوله:« أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيرِكُمْ» بالأجانب، غیر صحیح لما عرفت من الروایات، خصوصاً بالنسبة إلی ما روی الفریقان فی شأن نزول الآیة».

بعداً این مطلب را گفتم که هر چند مورد آیه سفر است، اما این قید وارد در مورد غالب است، یعنی حتی در حضر هم می‌شود، خیال نشود که همه مسلمانان در شهر قم زندگی می‌کنند، بلکه بعضی از مسلمانان هستند که در یک نقطه‌ای زندگی می‌کنند که اقلیت مسلمانند، اکثریت با اهل کتاب، الآن در بخش جنوب لبنان، بعضی از دهکده‌ها هستند که اکثریت شان مسیحی‌اند ، اقلیت شان مسلمان، ولذا در غیر سفر نیز یک چنین چیزی پیش می‌آید، ولذا باز آیه مبارکه در ‌آنجا نیز حاکم است.

و یؤیّده ضریس الکناسی – البته ضریس کناسی خیلی توثیق نشده، منتها کسی که از او نقل می‌کند، ابو أیوب خزّاز است که ابو أیوب خزّاز فقیه عالیقدر است ولذا چنین فقیهی از یک آدم غیر ثقه نقل روایت نمی‌کند -عن الباقر (ع) قال:« سألته عن شهادة أهل الملل، هل تجوز علی رجل مسلم من غیر أهل ملّتهم؟ فقال: لا، إلّا أن لا یوجد فی تلک الحال غیرهم، و إن لم یوجد غیرهم جازت شهادتهم فی الوصیة لأنّه لا یصلح ذهاب حقّ امرئ مسلم و لا تبطل وصیته»[5]

***

11 فی أحکام الحجر

همان گونه که در کتاب شرح لمعه خوانده اید، اسباب حجر شش چیز است، یعنی شش چیز داریم که سبب می‌شوند که معاملات انسان صحیح نباشد و هکذا اقرارش صحیح نباشد و آن شش چیز عبارتند از: صِغَر، سفه، رقیت، مرض متصل به موت (در بیش از ثلث)، مفلس بودن، جنون، این شش چیز، سبب می‌شوند که اقرار انسان قابل قبول نباشد، اما در قرآن کریم همه این شش چیز نیامده، در قرآن فقط همان سه تای اول آمده است، یعنی صغر، سفه و رقّ بودن. اما بقیه را باید از روایات استفاده کنیم.

بنابراین، ما از میان اسباب حجر، آن اسبابی را که می‌خوانیم که در قرآن آمده و در قرآن کریم، همان سه تای اول آمده، یعنی صغر، سفه و رقّیت.

ما در مرحله اول، همان صغر را می‌خوانیم، منتها تحت عنوان:« الیتامی»، خدا رحمت کند جناب عزّ الدین بحر العلوم را که صدام لعین ایشان را اعدام کرد، ایشان یک کتابی دارد بنام:« الیتیم فی القرآن الکریم» اولین اسباب حجر همان یُتم و صغر است، دومش سفه است، سبب عبارت است از: «رقیت».

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo