درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/12/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: وصیت برای وارث
بحث در این بود که آیا انسان میتواند برای وارث وصیت کند؟ اهل سنت می گویند وصیت برای وارث صحیح نیست، اما امامیه میگویند میشود برای وارث وصیت کرد، مدرک ما (امامیه) آیه قرآن کریم است، ولی آنها (اهل سنت) در مقابل این آیه مبارکه، چند روایت را نقل کردهاند، الآن بحث ما در باره سنتی است که اهل سنت به آنها استناد میجویند، روایتی را از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) که آن حضرت روز نهم یا روز دهم ذیحجه فرمود:
« لا وصیة لوارث» الآن بحث ما در اطراف همین حدیث و روایت است.
مناقشه استاد سبحانی بر حدیث یاد شدهباید توجه داشت که این حدیث از چهار جهت مخدوش است:
1: اگر کسی اسانید این حدیث را ببیند، اسانید آن غالباً مخدوش است، و حال آنکه قرآن کریم قطعی السند و قطعی الدلالة است ولذا نمیشود قرآن را با یک روایتی که سندش مشکل دارد، نسخ کنیم، البته اگر خبر متواتر باشد، می توان گفت ناسخ قران باشد، آنهم تازه محل بحث است، اما اگر خبر واحد شد، خبر واحد نمیتواند ناسخ قرآن باشد، خصوصاً که راویان این حدیث گاهی بعضی از اینها مخلّط اند، یعنی صحیح و غیر صحیح را با هم مخلوط میکنند، بعضی از این رواة این حدیث أروی الناس عن الکاذبین، یعنی بیشترین روایت را از افراد دروغ گو نقل میکنند، بعضی از اینها کسانی هستند که تا چهل سالگی ختنه نشدهاند بلکه بعد از چهل سالگی ختنه شدهاند، بعضی از آنها میگویند فلانی برای ما نقل روایت کرده و حال آنکه طرف را ندیده، آقایان اگر سند این روایات را ببینند، اسناد شان اینها است، البته من در اینجا سند را نیاوردم، اگر آقایان علاقمند به دیدن سند هستند، به کتاب ما بنام :« الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف) مراجعه کنند، من در آنجا سند این روایات را آوردهام که اهل رجال میگویند بعضی از اینها اهل اختلاط هستند، یعنی صحیح و غیر صحیح را بهم میبافند، بعضی از آنها کسانی هستند که از کذّابها نقل میکنند، بعضی از آنها کسانی هستند که تا چهل سالگی ختنه نشدهاند و بعداً ختنه شدهاند، بعضی از اینها کسانی هستند که از طرف نقل روایت میکنند و حال آنکه او را ندیدهاند، آیا میشود با چنین حدیثی که سندش چنین است، قرآن مجید را تخصیص بزنیم یا نسخ کنیم؟
2: جهت دوم این است که پیغمبر اکرم (ص) در دو مرحله خطبه عظیمی را خوانده، که انصافاً در تاریخ نبوت بی سابقه است، یکی روز غدیر است، دیگری هم یوم عرفه یا عید قربان است، پیغمبر اکرم روی ناقه بوده و خطبه خوانده، آیا میشود که آن حضرت خطبه بخواند، این بخش را فقط دو نفر شنیدهاند، یکی اعرابی است که اصلاً از پیغمبر اکرم روایتی ندارد جز همین یک روایت، یکی همین مردی است که میگوید من زیر دهان شتر پیغمبر بودم و آب شتر پیغمبر بر شانه من میریخت، این دو نفر شنیدهاند، آیا میشود که روز عرفه فقط این دو نفر بشنوند، اما بقیه نشنوند؟
پس اشکال اول این شد که این حدیث از نظر سند مخدوش است، من چند نفر را نام بردم و گفتم بعضی از اینها مخلّط هستند، بعضی از اینها أروی الناس عن الکاذبین هستند، بعضی از اینها تا چهل سالگی ختنه نشدهاند،
بعضی از اینها اسناد میدهند از فلانی، و حال آنکه او را ندیدهاند، آیا میشود با چنین خبری، قرآن را تخصیص بزنیم یا نسخ بکنیم؟
اشکال دوم این بود که بر فرض این حدیث درست باشد، چطور میشود که پیغمبر اکرم (ص) در یک مجتمع بزرگ سخنرانی کند، سخنرانی و کلام آن حضرت راهیچ کس نشنود جز این دو نفر، یعنی اعرابی، و همین فردی است که نقل روایت کرده است.
3: اشکال سوم این است که آیا میتوانیم این روایت را در مقابل روایت ائمه اهل بیت (علیهم السلام) قرار بدهیم، از حضرت امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) سوال میکنند که آیا وصیت بر وارث درست است؟ حضرت در جواب میفرماید: بله، و آیه مبارکه را میخواند که: « كُتِبَ عَلَيكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيرًا الْوَصِيةُ لِلْوَالِدَينِ وَالْأَقْرَبِينَ»، شما لا اقل امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) یک راوی قرار بدهید، آیا میشود در مقابل فرمایش امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) این روایت را (که دارای اشکالات سه گانه است) بپذیریم، اشکال اولش ضعف سند بود، اشکال دوم: بعید است که بقیه مردم نشنوند و فقط این دو نفر بشنود، اشکال سوم: نمیشود این روایت را در مقابل فرمایش امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) قرار بدهیم.
4: اشکال چهارم اینکه: آقایان میگویند:« الطرح إذا لم یمکن الجمع»، یعنی طرح در جایی است که جمع ممکن نباشد، اتفاقاً در اینجا جمع ممکن است و ما جمع میکنیم. چطور؟ میگوییم: لعلّ پیغمبر اکرم (ص) فرموده:« لا وصیة لوارث إذا زاد علی الثلث»، بعضی از اهل سنت که این روایت را نقل کرده، این گونه نقل کردهاند که:« لا وصیة لوارث إذا زاد علی الثلث».
بنابراین، این روایت از جهات اربعه مخدوش شد:
الف؛ ضعف سند.
ب؛ استبعاد اینکه همه نشنوند و فقط این دو نفر بشنوند.
ج؛ امام باقر و امام صادق (ع) با این آیه مبارکه استدلال کردهاند.
د؛« الجمع مهما أمکن،أولی من الطرح» شاید پیغمبر فرموده:« لا وصیة لوارث إذا زاد علی الثلث»، کما اینکه در کتب بعضی از اهل سنت چنین وارد شده است.
المحتمل أنّ الرسول ص ذکر قیداً لکلامه، و لم یسمعه الراوی أو سمعه، و غفل عن نقله، أو نقله و لم یصل إلینا، وهو أنّه مثلاً قال: «و لا تجوز وصیة لوارث إذا زاد عن الثلث أو بأکثر منه، و من حسن الحظ أنّ الدار قطنی نقل الحدیث بهذا القید، قال: خطبنا رسول الله (ص) بمنی فقال:« إنّ الله عزّ و جلّ قد قسّم لکلّ إنسان نصیبه من المیراث فلا یجوز لوارث وصیة إلّا من الثلث»[1] .
5: اشکال پنجم، علاوه براین، آیین اسلام، آیین خاتم است، و قوانین اسلام مطابق با فطرت است، اگر چنین است، گاهی از اوقات در میان وارث انسان، افراد زمین گیر یا کم بضاعت یا نابینا و یا نا شنوا وجود دارد، مسلّماً مُورِّث احساس میکند که باید از ثلثش برای یک چنین وارثی وصیت کند، این وصیت، بر خلاف عقل و شرع نیست، بلکه طبق فطرت است، آیا میشود پیغمبر اکرم (ص) این حادثه را نادیده بگیرد و بگوید تو حق نداری که از ثلث به او بدهی، اما به همسایه میتوانی بدهی.
إضف إلی ذلک: أنّ الإسلام دین الفطرة، ورسالته خاتمة الرسالات، فکیف یصحّ أن یسدّ باب الإیصاء للوارث، مع أنّه ربما تمسّ الحاجة إلی الإیصاء للوارث، بعیداً عن الجور و الحیف، من دون أن یثیر عداء الباقین و حسد الآخرین کما إذا کان طفلاً، أو مریضاً، أو معوّقاً أو طالب علم، لا تتسنّی له الدراسة إلّا بمساعدة الآخرین.
کلّ ذلک یدعو فقهاء المذاهب فی الأمصار إلی دراسة المسألة من الأصل، عسی أن یتبدّل المختلف إلی المؤتلف، و الخلاف إلی الوفاق، بفضله و کرمه سبحانه.
الآیة الرابعة
قال سبحانه:« يوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَينِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلِأَبَوَيهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيةٍ يوصِي بِهَا أَوْ دَينٍ»[2]
ترجمه: خداوند در باره فرزندانتان به شما سفارش ميکند که سهم (ميراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد؛ و اگر فرزندان شما، (دو دختر و) بيش از دو دختر باشند، دو سوم ميراث از آن آنهاست؛ و اگر يکي باشد، نيمي (از ميراث،) از آن اوست. و براي هر يک از پدر و مادر او، يک ششم ميراث است، اگر (ميت) فرزندي داشته باشد؛ و اگر فرزندي نداشته باشد، و (تنها) پدر و مادر از او ارث برند، براي مادر او يک سوم است (و بقيه از آن پدر است)؛ و اگر او برادراني داشته باشد، مادرش يک ششم ميبرد (و پنج ششم باقيمانده، براي پدر است). (همه اينها،) بعد از انجام وصيتي است که او کرده، و بعد از اداي دين است -شما نميدانيد پدران و مادران و فرزندانتان، کداميک براي شما سودمندترند!- اين فريضه الهي است؛ و خداوند، دانا و حکيم است.
اگر من این آیه را میخوانم به اعتبار کلمه وصیت است که در آن آمده، یعنی از نظر مواریث نمیخوانم، چون اگر بخواهیم احکام ارث را بخوانیم، درکتاب ارث میآید، اگر کسی بمیرد که هم اولاد دارد و هم پدر و مادر دارد، هر کدام از پدر و مادر یک ششم ارث میبرند (وَلِأَبَوَيهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ).
اما اگر این آدم اولاد ندارد، مادر (در این فرض) یک سوم میبرد، اما بشرط اینکه میت برادر نداشته باشد، و الا اگر میت برادر دارد، هر چند برادر میت وارث نیست، اما حاجب است، به این معنی که بودنِ برادر برای « میت» باعث میشود که مادر ثلث نبرد، بلکه سدس ببرد، آیه همین را میگوید، پس آیه دو صورت را میگوید، صورت سوم را باید از خارج بفهمیم، صورت اول این است که اگر کسی بمیرد که هم اولاد دارد و هم پدر و مادر دارد، پدر و مادر هر کدام یک ششم را به عنوان ارث میبرند، اما اگر کسی بمیرد، اما اولاد ندارد، آیه مبارکه پدر را نمیگوید، اما مادر یک سوم را ارث میبرد، اما به این شرط که میت برادر نداشته باشد، اما اگر میت برادر داشته باشد، هر چند برادر وارث نمیشود، اما باعث میشود که ارثیه مادر از یک سوم، به یک ششم تنزل پیدا کند.
بالفرض که ما یک ششم را به مادر دادیم، تکلیف پنج قسمت دیگر چه میشود؟ همهاش مال پدر است، البته این قسم را (یعنی اینکه پنج قسمت دیگر مال پدر است) آیه نمیفرماید، بلکه از خارج میفهمیم، چون وقتی یک ششم را به مادر دادیم، الأثلاث الخمسة مال پدر میشود.
سوالسوال این است که چرا بودنِ برادر برای میّت، باعث میشود که مادر یک ششم ارث ببرد، یعنی ارثیه مادر با بودنِ برادر از یک سوم، به یک ششم تنزل پیدا کند و پنج قسمت دیگر را به پدر بدهند، و حال آنکه برادرِ «میت» از میت ارث نمیبرد؟
جوابجوابش روشن است، چون برادرِ میت، اولاد پدر است و بر پدر است که باید هزینه اولاد را بدهد، هر چند حاجب (که برادرِ میّت باشد) خودش ارث نمیبرد، اما مانع میشود که مادر ثلث ببرد، بلکه باید یک ششم ببرد، پنج قسمت دیگر را به پدر میدهند، پدر نیز همه را خرج اولادش میکند که یکی از آنها برادر میت است:« وَلِأَبَوَيهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ» و براي هر يک از پدر و مادر او، يک ششم ميراث است، اگر (ميت) فرزندي داشته باشد.
« فَإِنْ لَمْ يكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ»، یعنی اگر «میت» فرزندي نداشته باشد، و (تنها) پدر و مادر از او ارث برند، براي مادر او يک سوم است (و بقيه از آن پدر است).
« فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيةٍ يوصِي بِهَا أَوْ دَينٍ» و اگر او (میت) برادراني داشته باشد، مادرش يک ششم ميبرد (و پنج ششم باقيمانده، براي پدر است). (همه اينها،) بعد از انجام وصيتي است که او کرده، و بعد از اداي دين است، محل شاهد ما جمله:« مِنْ بَعْدِ وَصِيةٍ يوصِي بِهَا أَوْ دَينٍ» است، ترکه وارث بعد از دو مرحله است، مرحله اول باید وصیت و دین را جدا کنند، باقیمانده میشود ترکه و ارث، مقام وصیت و دین بر مقام ترکه مقدم است.
اشکال این بود که چرا برادرِ میّت که حاجب است، خودش ارث نمی برد، اما سبب میشود که سهم مادر پایین بیاید، یعنی همه پنج قسمت باقیمانده را به پدر بدهند؟
در جواب عرض کردم که پدر متکلف هزینه اولادش است که یکی از آنها برادر میت میباشد.
الآیة الخامسةقال سبحانه: «وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيةٍ يوصِينَ بِهَا أَوْ دَينٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَينٍ وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيةٍ يوصَى بِهَا أَوْ دَينٍ غَيرَ مُضَارٍّ وَصِيةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ»[3]
ترجمه: و براي شما، نصف ميراث زنانتان است، اگر آنها فرزندي نداشته باشند؛ و اگر فرزندي داشته باشند، يک چهارم از آن شماست؛ پس از انجام وصيتي که کردهاند، و اداي دين (آنها). و براي زنان شما، يک چهارم ميراث شماست، اگر فرزندي نداشته باشيد؛ و اگر براي شما فرزندي باشد، يک هشتم از آن آنهاست؛ بعد از انجام وصيتي که کردهايد، و اداي دين. و اگر مردي بوده باشد که کلاله [= خواهر يا برادر] از او ارث ميبرد، يا زني که برادر يا خواهري دارد، سهم هر کدام، يک ششم است (اگر برادران و خواهران مادري باشند)؛ و اگر بيش از يک نفر باشند، آنها در يک سوم شريکند؛ پس از انجام وصيتي که شده، و اداي دين؛ بشرط آنکه (از طريق وصيت و اقرار به دين،) به آنها ضرر نزند. اين سفارش خداست؛ و خدا دانا و بردبار است.
هدف از خواندن این آیاتاین آیهها را فقط برای این جهت میخوانیم که وصیت و دین مقدم بر ترکه است، یعنی احکام مواریث را نمیخوانیم، احکام مواریث برای آینده باشد، همین آیات درکتاب ارث نیز خواهد آمد، اگر الآن میخوانیم برای این جهت است که بدانیم مقام وصیت و دین مقدم بر ترکه و ارث است و میخواهیم این نظریه را رد کنیم که میگویند:« لا وصیة لوارث» البته خواهیم گفت که اول دین است، بعداً وصیت، یعنی دین مقدم بر وصیت است.
ترکه زوج و زوجهاین آیهای که میخوانیم ترکه زوج و زوجه را بیان میکند، اگر زن بمیرد و اولادی هم داشته باشد، برای شوهر یک چهارم میرسد، اما اگر زن بمیرد، اما اولاد نداشته باشد، برای شوهر نصف میرسد، یعنی شوهر نسبت به زوجه دو سهمی است، به این معنی که اگر «زوجه» اولاد دارد، خواه از همین شوهر یا از شوهر قبلیاش، زوج (شوهر) یک چهارم ارث میبرد، اما اگر «زوجه» اولاد نداشته باشد (چه از این شوهر، و چه از شوهر قبلی)، شوهر در اینجا نصف میبرد.
اما اگر زوج (شوهر) بمیرد و اولاد هم داشته باشد ( خواه از این زن، و یا از زن دیگر) زوجه یک هشتم را می برد.
اما اگر زوج (شوهر) اولاد نداشته باشد ( نه از این زن و نه از زن دیگر)، زوجه یک چهارم میبرد، اما همه اینها «مِنْ بَعْدِ وَصِيةٍ يوصِي بِهَا أَوْ دَينٍ»
علت اینکه من این آیه مبارکه را میخوانم برای این جهت است که بدانیم مقام وصیت و دین مقدم بر مقام ترکه است، نه اینکه میخواهم احکام مواریث را بیان کنم، چون احکام مواریث در جای خودش خواهد آمد.
«وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ» یعنی زن میمیرد، اما اولاد ندارد، اینجا نصف ترکه زن به مرد میرسد.
« فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيةٍ يوصِينَ بِهَا أَوْ دَينٍ» و اگر (زنان شما) فرزندي داشته باشند، يک چهارم از آن شماست؛ پس از انجام وصيتي که کردهاند، و اداي دين (آنها). یعنی اول وصیت و دین زن را جدا میکنند، نصف (در صورت نداشتن اولاد) یا یک چهارم (در صورت اولاد داشتن) به شوهر میرسد.
«وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ» و براي زنان شما، يک چهارم ميراث شماست، اگر فرزندي نداشته باشيد.
« فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَينٍ» و اگر براي شما فرزندي باشد، يک هشتم از آن آنهاست؛ بعد از انجام وصيتي که کردهايد، و اداي دين.
اما اگر کسی مرده، و از طبقه اول وارث ندارد، یعنی نه پدر و مادر دارد و نه اولاد، نوبت میرسد به طبقه دوم، طبقه دوم برادر و خواهرند، برادر و خواهر را کلاله میگویند، کلاله نیز سه جور است:
الف؛ کلاله ابی.
ب؛ کلاله أمّی
ج؛ کلاله أبوینی
کلاله ابی به کسانی گفته میشود که در پدر با میت شریکند، کلاله امی به برادر و خواهری گفته میشود که در مادر با میت شریکند، ما فعلاً قسم دوم را میخوانیم ، یعنی کسی مرده، که تنها ورثهاش کلاله امی است، یعنی هیچ وارثی جز برادرهای مادری ندارد، میفرماید کلالههای امی اگر دو نفرند، یعنی خواهر و برادرند، هر کدام از آنها یک ششم را میبرند، برادر و خواهر در اینجا مساویاند، از جاهایی که زن و مرد در آنجا مساوی هستند، کلاله امی است، در کلاله امی (یعنی خواهر و برادر) با هم مساوی هستند، یعنی هر کدام شان یک ششم را میبرند، دو ثلث دیگر را چه میکنند؟ میگویند: ردّاً و فرضاً، یعنی یک سوم را فرضاً میبرند، بقیه را هم ردّاً و قرابة میبرند.
پس اگر کسی بمیرد که یک برادر و یک خواهر امی دارد، یک سوم بین آنها تقسیم میشود فرضاً، باقیمانده را هم ردّاً و قرابة میبرند، البته اهل سنت میگویند، بقیه را به عُصبه میدهند، یعنی به عموها می دهند، ولی این درست نیست، چون عموها در مرتبه سوم قرار دارند.
اما اگر کلاله امی بیش از دو نفر بودند، همان ثلث است، ثلث بیشتر نیست، کلاله امی فقط ثلث را میبرد، خواه دو نفر باشند یا بیشتر، باقیمانده را ردّاً و قرابةً میبرند « وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيةٍ يوصَى بِهَا أَوْ دَينٍ غَيرَ مُضَارٍّ وَصِيةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ»
بنابراین، کلاله امی، ثلث است، خواه دو نفر باشند یا بیشتر از دو نفر باشند، دو ثلث دیگر چه میشود؟ گاهی آنها را فرضاً میبرند و باقیمانده را ردّاً و قرابةًمیبرند.
سوالسوال این است که چرا در اینجا کلاله امی را گفته، اما کلاله ابی را نگفته است؟
جوابچون کلاله ابی را در آخر سوره نساء گفته است و در آنجا داریم که اگر کسی بمیرد که کلاله ابی دارد، کلاله ابی، دو ثلث را فرضاً میبرد، باقیمانده را ردّاً یا قرابةً میبرد.