< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احکام ودیعه و امانت از نظر آیات

الآیة الثانیة

«وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يؤَدِّهِ إِلَيكَ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَا يؤَدِّهِ إِلَيكَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَيهِ قَائِمًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيسَ عَلَينَا فِي الْأُمِّيينَ سَبِيلٌ وَيقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يعْلَمُونَ»[1]

ترجمه: و در ميان اهل کتاب، کساني هستند که اگر ثروت زيادي به رسم امانت به آنها بسپاري، به تو باز مي‌گردانند؛ و کساني هستند که اگر يک دينار هم به آنان بسپاري، به تو باز نمي‌گردانند؛ مگر تا زماني که بالاي سر آنها ايستاده (و بر آنها مسلط) باشي! اين بخاطر آن است که مي‌گويند: «ما در برابر اميين [= غير يهود]، مسؤول نيستيم.» و بر خدا دروغ مي‌بندند؛ در حالي که مي‌دانند (اين سخن دروغ است).

معنای مفردات آیه

1:« بِقِنْطَارٍ»: جمعه قناطیر، وزن اختلف فی مقدار موزونه مع الأیام، و الذی یجمع جمیع الأقوال تقسیم أهل الکتاب إلی صنفین: أمین و خائن، و هو:‌ المال الکثیر.

2:« بِدِينَارٍ»: الدینار أصله دنّار بنونین فقلبت إحدی النونین یاءً لکثرة الاستعمال طلباً للخفة و جمعه دنانیر و أرید هنا المال القلیل.

3: «الْأُمِّيينَ»: جمع الأمّی منسوب إلی الأمّ و یراد مَن لا یقرأ و لا یکتب کما وَضَعَته أمُّه.

آیه دومی که در باره امانت وارد شده است، این آیه مبارکه است، این آیه حاکی از عمل قبیح و زشت یهود است، البته نه همه یهود، قرآن می‌فرماید: یهود بر دوقسم است، بعضی از یهود‌ها واقعاً انسان‌های خوبی هستند، اگر در اختیار آنها قنطاری بگذاری، به تو باز می‌گردانند، باید توجه د اشت که برای قنطار معانی زیادی گفته‌اند که قدر جامعش مال زیاد است، یعنی به مال زیاد قنطار می‌گویند، بعضی از یهودی‌ها هستند که اگر قنطار و مال کثیری را در اختیار‌شان بگذاری، هر موقع آن را بخواهی، به تو بر می‌گردانند و پس می‌دهند، اما برخی از آ‌نها به قدری خسیس هستند که حتی اگر یک دینار هم به رسم امانت در نزد آنان بگذاری، به تو بر نمی‌گردانند و پس نمی‌ دهند، مگر اینکه شکایت کنی یا بالای سر آنها ایستاده باشی.

انصاف قرآن در قضاوت

ما از این آیه مبارکه انصاف قرآن را می‌فهمیم، زیرا بعضی‌ها وقتی نسبت به یک جمعیتی خشمگین شدند، بین تر و خشک فرقی نمی‌گذارند، و به قول مردم همه را به یک چوب می‌رانند، اما قرآن مجید از ناحیه خدای عادل است، خدای عادل، کتابش نیز کتاب عدل است ولذا نمی‌فرماید همه یهود چنین هستند، بلکه می‌فرماید برخی از آنها به گونه‌ای هستند که اگر اموال کثیر و زیادی راهم در اختیار شان بگذاریم، هر موقع آن را بخواهیم بر می‌گردانند، اما بعضی از آنها به قدر خسیس هستند که حتی از بر گرداندن یک دینار هم امتناع می‌ورزند و خود د اری می‌کنند، مگر اینکه از قوه قاهره استفاده کنی.

آنگاه قرآن کریم فلسفه مطلب رابیان می‌کند، یعنی اینکه چرا یهود نسبت به مال مسلمانان و عرب چنین عقیده دارند، چون یهود خودشان را قوم مختار و برتر می‌دانند، عرب‌ها که اکثر شان امی بودند، پایین تر از خود می‌پنداشتند ولذا در قبال آنها مسئولیتی قائل نبودند و فکر می‌کردند که‌ همیشه انسان‌های برتر باید از آدم‌های پایین تر و پست تر بهره بگیرند، «ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيسَ عَلَينَا فِي الْأُمِّيينَ سَبِيلٌ» کلمه: «الْأُمِّيينَ» جمع اُمّی است، «أُمّی» به معنی آدم درس نخوانده است، چرا نسبت به مادر می‌دهند؟ چون همانطور که انسان وقتی از مادر متولد می‌شود، نوشتن و خواندن بلد نیست، آدمی که بیست سال و یا سی سال از عمرش سپر شده ، مثل همان بچه‌ای است که تازه از مادر متولد شده که خواندن و نوشتن بلد نیست، أُمّی را نباید به معنی بی سواد بگیریم،‌چون یکنوع فحش است، گاهی بعضی از افراد جاهل می‌گویند پیغمبر امی، یعنی پیغمبر بی سواد، و حال آنکه این یکنوع فحش است، بلکه باید بگوییم نبی وپیغمبر درس نخوانده و مکتب نرفته، عرب‌ها غالباً أمّی و درس نخوانده بودند، حتی در مدینه منوره هنگامی که پیغمبر در آنجا آمدند، فقط یازد نفر خواندن و نوشتن را بلد بودند، در مکه نیز فقط هفده نفر خواندن و نوشتن بلد بودند، ولذا (اکثر قریب به اتفاق) جمعیت عرب را امّی‌ها تشکیل می‌دادند، یهود می‌گفتند ما قوم برتر هستیم ولذا اشکال ندارد که ما اموال عرب‌های أمّی و درس نخوانده را بخوریم، قرآن از زبان آنها می‌فرماید: ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيسَ عَلَينَا فِي الْأُمِّيينَ سَبِيلٌ» و عجیب تر اینکه این کار شان را به خدا نسبت می‌دادند و می‌گفتند خدا امت یهود را امت برتر آفریده «وَيقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يعْلَمُونَ» عرب‌های أُمّی پایین تر وپست ترند، پس موجودات برتر می‌توانند مال موجودات پست تر را بخورند، در حالی که می‌دانند این نسبت شان به خدا دروغ است.

پس ما از این آیه مبارکه می‌فهمیم که رد امانت، یک مسئله جهانی و فطری بوده، نه اینکه اسلام ردّ امانت را ‌آورده باشد، ردّ امانت یک مسئله فطری در میان بشر بوده، قرآن نیز به آن اشاره می‌کند و می‌فرماید با اینکه این مسئله جنبه فطری و جهانی دارد، اما ملت یهود با این اصل احترام قائل نیستند، البته نه همه یهود بلکه بخشی از آنها.

دو نکته قابل ذکر

الف؛ گاهی از اوقات کلمه «أُمّی» را تفسیر به مکی می‌کنند و می‌گویند أمی به معنی مکی است، یعنی أمُّی و مکی یکی هستند و یک معنی را می‌رسانند.

ولی ما معتقدیم که این تفسیر صحیح نیست چون از نظر قواعد عربی، مرکبی مانند «ابوطالب» هیچوقت یاء نسبت را به اولش نمی‌آورند، بلکه در آخرش می‌آورند، آقایان می‌گویند کلمه‌ »أُمّی» به معنای مکی است، چرا؟ چون منسوب است به أمّ القری، ولی ما می‌گوییم:« أمّ القری» مانند ابوطالب است، اگر بر سر «أبوطالب» یاء بیاوریم، ‌می‌گوییم: طالبی، اگر واقعاً کلمه «أمی» منسوب به أمّ القری است، باید بگویند:« قرو»، یعنی ‌نباید بگویند:« أمی».

بنابراین، ما نباید کلمه:« أمّی» را به معنی منسوبِ به أم القری گیریم، بلکه به معنی خودش بگیریم که همان درس نخوانده باشد، «أمی‌» یعنی درس نخوانده.

ب؛ نکته دوم جنبه کلامی دارد، و آن این است که بعضی از منادیان وحدت در ادیان با این آیه مبارکه استدلال می‌کنند که می‌فرماید:« إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَلَا هُمْ يحْزَنُونَ»[2]

ترجمه: کساني که (به پيامبر اسلام) ايمان آورده‌اند، و کساني که به آئين يهود گرويدند و نصاري و صابئان [= پيروان يحيي‌] هر گاه به خدا و روز رستاخيز ايمان آورند ، و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است؛ و هيچ‌گونه ترس و اندوهي براي آنها نيست. (هر کدام از پيروان اديان الهي، که در عصر و زمان خود، بر طبق وظايف و فرمان دين عمل کرده‌اند، مأجور و رستگارند.

همگان طبل وحدت ادیان می‌زنند و می‌گویند همه ماه بر حق هستیم و همه ادیان بر حق هستند.

ولی ما می‌گوییم: اولاً به کار بردن کلمه «ادیان» غلط است، زیرا ما « ادیان» نداریم، «دین» فقط اسلام است « إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ »[3] ، «إسلام» یعنی تسلیم در مقابل خدا، البته ما شرائع داریم، اما أدیان نداریم.

ثانیاً این آقایان معنی این آیه را نفهمیده‌اند، یعنی این آیه‌ای که می‌فرماید:« إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَلَا هُمْ يحْزَنُونَ» این آیه مبارکه در مقابل رد اندیشه یهود است، چون یهود می‌گفتند نجات مال ماست، زیرا ما قوم برتر و مختاریم و شعار شان این بود: «وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَنْ يخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ»[4]

ترجمه: و گفتند: «هرگز آتش دوزخ، جز چند روزي، به ما نخواهد رسيد.» بگو: «آيا پيماني از خدا گرفته‌ايد؟! -و خداوند هرگز از پيمانش تخلف نمي‌ورزد- يا چيزي را که نمي‌دانيد به خدا نسبت مي‌دهيد»؟!

یا می‌گفتند:« نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ»

«وَقَالَتِ الْيهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ»[5] آنان (یهود) برای خود یک چنین مقاماتی قائل بودند، قرآن می‌خواهد این اندیشه و فکر غلط و نا صحیح را رد کند، کدام اندشیه را؟« وَقَالَتِ الْيهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ»، همه این اندیشه‌ها غلط است، بلکه همه مردم در پیشگاه خداوند یکسانند، بلکه میزان ایمان به خدا و ایمان به ‌آخرت است،‌ آیه مبارکه می‌خواهد این اندیشه نادرست و غیر صحیح را رد کند، یعنی قرآن کریم نمی‌خواهد بفرماید که تمام شرائع الآن هم حق‌اند ، شریعت حق، همان شریعت خاتم الأنبیاء است، ‌این آیه در مقابل این اندیشه‌های باطل است که الآن هم یهود خودشان را امت برتر می‌دانند، ولی قرآن می‌فرماید برتری در کار نیست، بلکه:« الناس أمام الله کأسنان المشط» آیه در رد این اندیشه است، نه اینکه بگوید همه ادیان و یا همه شرائع برحق هستند.

«يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

ترجمه: اي کساني که ايمان آورده‌ايد! به خدا و پيامبر خيانت نکنيد! و (نيز) در امانات خود خيانت روا مداريد، در حالي که ميدانيد (اين کار، گناه بزرگي است)!

در آیه دیگر می‌فرماید:« وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ»[6]

و بدانيد اموال و اولاد شما، وسيله آزمايش است؛ و (براي کساني که از عهده امتحان برآيند،) پاداش عظيمي نزد خداست!

ما تا اینجا آیاتی (که ر اجع به امانت بود) خواندیم، برای اینکه مطلب تکمیل بشود، چند تا روایت را نیز می‌خوانیم:

1: روی الطبرسی قال: روی عن النبی (ص) أنّه لمّا قرأ هذه الأیة قال:« کذب أعداء الله ما من شیء کان فی الجاهلیة إلّا و هو تحت قدمی إلّا الأمانة، فإنّها مؤداة إلی البرّ و الفاجر»[7]

2: و عقد صاحب الوسائل فی کتابه باباً أسماه:‌«وجوب أداء الأمانة إلی البرّ و الفاجر» فقد روی فیه عن الحسین بن مصعب الهَمدانی قال: سعمت أبا عبد الله (ع) یقول:‌« ثلاث لا عذر لأحد فیها: أداء الأمانة إلی البرّ و الفاجر، و الوفاء بالعهد للبرّ و الفاجر، و برّ الوالدین برّین کانا أو فاجرین»[8]

3: و روی أیضاً عن الحسین بن أبی العلا عن أبی عبد الله (ع) قال:« إنّ الله عزّ و جلّ لم یبعث نبیّاً إلّا بصدق الحدیث و أداء الأمانة إلی البرّ و الفاجر»[9]

4: و روی الصدوق فی أمالیه عن أبی حمزة الثمالی قال: سعمت سیّد العابدین علی بن الحسین بن علیّ بن أّبی طالب (ع) یقول لشیعته:« علیکم بأداء الأمانة، فوالذی بعث محمّداً بالحق نبیّاً لو أنّ قاتل أبی الحسین بن علیّ (ع) إئتمنی علی السیف الذی قتله به لأدّیته إلیه»[10]

الآیة الثالثة

«وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا كَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا فَلْيؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْيتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ»[11]

ترجمه: و اگر در سفر بوديد، و نويسنده‌اي نيافتيد، گروگان بگيريد! (گروگاني که در اختيار طلبکار قرار گيرد.) و اگر به يکديگر اطمينان (کامل) داشته باشيد، (گروگان لازم نيست، و) بايد کسي که امين شمرده شده (و بدون گروگان، چيزي از ديگري گرفته)، امانت (و بدهي خود را بموقع) بپردازد؛ و از خدايي که پروردگار اوست. بپرهيزد! و شهادت را کتمان نکنيد! و هر کس آن را کتمان کند، قلبش گناهکار است. و خداوند، به آنچه انجام مي‌دهيد، داناست.

این آیه شریفه در سه کتاب بحث می‌شود، یکی در کتاب «دین» یعنی اگر انسان به کسی دین داد، باید آن را بنویسد، ثانیاً، این فقره و قسمتی از آیه (فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا فَلْيؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْيتَّقِ اللَّهَ» در کتاب ودیعه و امانت بحث می‌شود.

کسانی در جامعه پیدا می‌شوند که مورد اعتماد مردمند و لذا به رفیق و دوست خود رو می‌اندازند که: فلانی، به من یک میلیون تومان قرض بده، او هم یک میلیون تومان می‌دهد بدون اینکه سند یا سفته و چکی بگیرد، چون اعتماد دارد، قرآن کریم می‌فرماید: حالا که طرف به شما اعتماد دارد و بدون گرفتن سند و سفته قرض داده، شما نیز بد قولی نکنید و در موقع مقرر دین این آدم را بپرداز و در پیش خود نگو که او از من مدرک ندارد، چون این کار نا مردی است، این آدم مردانگی کرده و بدون ضمانت و چک به شما قرض داده، شما نیز مردانگی کنید و قرض او را در موقعش بدهید.

«فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ» مراد از « بَعْضُكُمْ» جناب دائن است و مراد از « بَعْضًا» جناب مدیون می‌باشد « فَلْيؤَدِّ الَّذِي – مدیون - اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْيتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ»

اقسام امانت

امانت بر دو قسم است، امانت مالکیه و امانت شرعیه، مرحوم آیت الله حجت اینها را برای ما شرح می‌داد، امانت مالکیه را همه می‌دانید، من وقتی به جنابعالی چیزی را به امانت می‌گذارم، این امانت شرعی است، مثلاً می‌گویم: فلانی، این چک بنده پیش شما به امانت باشد یا این عبا یا قالی من پیش شما امانت باشد،به این می‌گویند:« امانت مالکانه و مالکیه».

یک امانت شرعی داریم که کمتر شنیده‌اید، و آن این است که مالک شما را امین نشمرده، بلکه خدا شما را امین شمرده است، به این می‌گویند: امانت شرعی، فرض کنید کسی در خانه خود نشسته‌، یک مرتبه می‌بیند که بادی وزید و یک لباسی را همراه خود در خانه او انداخت، مسلّماً این لباس متعلق به یکی از این همسایه‌هاست،‌این لباسی که باد آن را در خانه این آدم آورده، یک امانت شرعیه است، چون مالک لباس، این لباس را به این آدم نداده، بلکه باد آن را آورده و او خوب می‌داند که مال خودش نیست، بلکه مال دیگری است، پس باید درخانه همسایه‌ها را بزند، مال هر کدام از همسایه‌ها که بود، به او رد کند و بپردازد.

شخصی محرم است و در حال احرام صید کرده، البته کار خلاف انجام داده، من باید فوراً صید را از او بگیرم و آزادش کنم، این آدم محرم که صید کرده، صید را از او می‌گیرم، وقتی گرفتم، حتما باید آزادش کنم.

یا شخصی محل است، اما صید را از محرم گرفته، وقتی صید را از محرم گرفت، حتماً باید آزادش کند، خلاصه این شکاری که دست من است خواه ازمحرم گرفته باشم یا از محلی گرفته که آن را از محرم گرفته و نمی‌خواهند آزاد کنند، حتماً باید آزاد بکند، این شکار دست او امانت شرعیه است.

کسی، چیزی را به عنوان «امانت» پیش دیگری گذاشته، ولی بچه آن طرف (ودعی و امین) امانت را برداشته، یا مجنون برداشته، من باید آن را ازدست مجنون یا صبی بگیرم و به صاحبش برسانم، این امانت شرعیه است.

پنجم؛« تخلیص الصید من جارح لیداویه أو من شبکة فی الحرم»، جارح به حیوان شکاری می‌گویند، اگر یکنفر از این حیوانانت شکاری گرفته که زخمی است، می‌گیرد تا مداوا کند، این امانت شرعی است، «جارح» به آن حیواناتی می‌گویند که سم دارد و حیوانات را شکار می‌کنند (مانند عقاب)، یا کسی در حرم یک شبکه‌ای گذاشته، حیوانی آمده و وارد آن شبکه شده، من باید ‌آن را بگیرم و آزاد کنم، همه اینها را می‌گویند:« امانت شرعی».

التفسیر

قد سبق فی البحث عن أحکام الدین، تفسیر الآیة و بیان معانی مفرداتها، و قلنا إنّ المراد بالأمانة فی الآیة هو الدین الذی علی المدین، فإذا ائتمن الدائن المدیون و لم یأخذ منه الرهن، فعلی المدیون أن یؤدّی إلی الذی أؤتمن (المدیون) أمانة الدائن.

إلی هنا تمّ الکلام فیما یرجع إلی الأمانة، حیث إنّ الأمانة تنقسم إلی أمانة مالکیة استأمنها المالک کالودیعة و العاریة والرهن و الإجارة و غیرها، و إلی شرعیة (أی استأمنها الشارع) و هی المسمّاة بالأمانة الشرعیة.

و قد ذکر الفاضل المقداد أقسامها و قال:

الأولی: إطارة الریح الثوب إلی داره، فیجب الإعلام أو أخذه و ردّه إلی مالکه.

الثانیة: انتزاع الصید من المحرم أو من محلّ أخذه من المحرم.

الثالثة: انتزاع المغصوب من الغاصب بطریق الحسبة.

الرابعة: أخذ الودیعة من صبیّ أو مجنون خوف إتلافها.

الخامسة: تخلیص الصید من جارح لیداویه أو من شبکة فی الحرم [12]

7

العاریة

العاریة:« عقد ثمرته التبرّع بالمنفعة، و یقع بکلّ لفظ یشتمل علی الإذن فی الانتفاع و لیس بلازم لأحد المتعاقدین»[13]

مثلاً، شخصی می‌خواهد به یک دعوتی برود، عبا یا لباسش کهنه است، عبا را از یکنفر عاریه می‌گیرد، یعنی من عبا را تبرع می‌کنم که امشب از آن بهره بگیری و فردا آن را برگردانی، «العاریة عقد ثمرته التبرّع بالمنفعة، به این می‌گوید عاریه.

یا مثلاً کسی می‌خواهد به تهران برود، ولذا سراغ رفیقش می‌آید و می‌گوید: فلانی، ماشین من خراب است، امر وز ماشین خود را به من بده که تهران بروم و بر گردم، این عاریه است،‌چون« منفعة کلّ شیء بحسبه» یا اسب کسی را عاریه می‌گیرد.

خلاصه اینکه: عاریه منحصر به یک چیز و دو چیز نیست، آیا در قرآن مجید آیه‌ای در باره عاریه داریم؟ من نسبت به عاریه آیه‌ ای پیدا نکردم، مگر این آیه مبارکه: «وَيمْنَعُونَ الْمَاعُونَ»[14]

ترجمه: و ديگران را از وسايل ضروري زندگي منع مي‌نمايند!

کلمه «ماعون» را چند جور معنی کرده‌اند، معلوم می‌شود که ابزاری بوده که مردم آن را از همدیگرعاریه ‌می‌گرفتند، گاهی می‌گویند مراد ظروف است، گاهی می‌گویند مراد ظروف نیست، بلکه متاع البیت است، مانند:آسیاب دستی و لوازم خانگی و امثالش.

مسئله عاریه، یک مسئله جهانی است، اسلام هم آن را امضا کرده، بنابراین، نوع قوانین معاملات ما امضایی است نه تأسیسی.

عاریه به شرط ضمان

آیا می‌شود انسان چیزی را به دیگری به شرط ضمان عاریه بدهد، مثلاً کسی ماشین خود را به دیگری عاریه می‌دهد، منتها به شرط ضمان، یعنی به طرف می‌گوید من به شرطی عاریه می‌دهم که اگر خراب شد یا دزد آن را برد، ضامن باشی، آیا انسان می‌تواند در عاریه ضمان را شرط کند؟ مسأله اختلافی است، در غیر طلا و نقره جایز نیست، اما در طلا و نقره بین مسکوک و غیر مسکوک فرق می‌گذارند و می‌گویند غیر مسکوک ضمان بردار نیست، اما مسکوک ضمان بردار است، البته این را باید در فقه بحث کنیم، چون آیات متذکر آن نیست


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo