درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/11/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: وجوب وفا به عقود
المکاسب المحلّلة
«يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يتْلَى عَلَيكُمْ غَيرَ مُحِلِّي الصَّيدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يحْكُمُ مَا يرِيدُ»[1]
ترجمه: اي کساني که ايمان آوردهايد! به پيمانها (و قراردادها) وفا کنيد! چهارپايان (و جنين آنها) براي شما حلال شده است؛ مگر آنچه بر شما خوانده ميشود (و استثنا خواهد شد). و به هنگام احرام، صيد را حلال نشمريد! خداوند هر چه بخواهد (و مصلحت باشد) حکم ميکند.
معنای مفردات آیه1:« أَوْفُوا »: من الوفاء و الإتیان بالشیء تامّاً لا نقص فیه، قال سبحانه:« وَأَوْفُوا الْكَيلَ إِذَا كِلْتُمْ»[2]
2: «بِالْعُقُودِ»: من العقد: وهو نقیض الحَلّ، و قد ذاع و شاع قولهم: «أهل الحلّ و العقد»، و فی اللسان: العقد نقیض الحلّ، و قالوا للرجل إذا لم یکن عنده غناء، فلان لا یعقد الحبل، أی یعجز عن هذا علی هوانه و خفّته، و علی هذا فمظهر العقد هو إیجاده الربط بین الحبلین، و وصلهما بالآخر الذی یُعَبّرُ عنه فی اللغهة الفارسیة به «گره زدن»، وعلی هذا فتفسیره لغة بالعهد لا وجه له، لأنّ العهد غیر الربط بین الشیئین، و مثله الشدّ، نعم إذا عُبِّرَ عن العقد بالتفعیل، فربما یراد به الشدّ، و قال سبحانه: « لَا يؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيمَانِكُمْ وَلَكِنْ يؤَاخِذُكُمْ بِمَا عَقَّدْتُمُ الْأَيمَانَ»[3] ، فتعقید الأیمان مقابل للغوها، کما یقول: لا والله، و : بلی و الله، بلا التزام، و هذا ما لا یجب حفظه، بخلاف ما لو عقد الأیمان، و الجملة کنایة عن المبالغة فی العقد الذی یناسب معنی الشدّ، فلو صحّ تفسیر العقد بالشدّ فإنّما یصحّ فی المضاعف لا مطلقاً.
3:« بَهِيمَةُ » من الإبهام، لما فی صوت البهائم – أعنی الإبل و البقر و الشاة و المعز – من الإبهام.
4:« الْأَنْعَامِ »: أرید الأنعام الأربعة، أعمّ من الأهلیة أو الوحشیة، بقرینة ذیل الآیة، أعنی قوله:« غَيرَ مُحِلِّي الصَّيدِ» فإنّ الوحشیة موضع الصید لا الآهلیة.
5:« حُرُمٌ »: جمع حرام، و أرید به المُحرِمُ بالحجّ أو العمرة.
مرحوم شیخ انصاری در کتاب بیع از این آیه مبارکه بسیار استفاده کرده و ما باید این آیه مبارکه را کلمه به کلمه معنی کنیم و ببینیم که تا چه مقدار میتوانیم از این آیه استفاده کنیم، البته هنگامی که خداوند احکام را بیان میکند، خطاب به مؤمنین میکند، زیرا مؤمنین به احکام شرعیه عمل میکنند، یک وقت میخواهد در باره عقاید بحث کند، در آنجا خطاب به عموم مردم است، اما هنگامی که میخواهد احکام عملی را بیان کند، مورد خطابش مؤمنین را قرار میدهد و میفرماید:« يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ ... »
باید سر این دو کلمه (أَوْفُوا بِالْعُقُودِ) زیاد بحث کنیم، نخست باید ببینیم که مراد از کلمه: « أَوْفُوا» چیست؟ چون در آیات دیگر نیز آمده، مانند: « وَأَوْفُوا الْكَيلَ إِذَا كِلْتُمْ»، لفظ «وفا» در مقابل نقض است، کم گذاشتن ضد وفاست،«أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» یعنی به عقود به تمام معنی وفا کنید، چیزی کم نگذ ارید.
کلمه:« ْعُقُود» جمع «عقد» است، کلمه «عقد» در لغت عرب به معنی گره زدن است، در ضرب المثل عرب است، اگر بخواهد به یک آدمی بیکاره و عُرضه چیزی بگویند میگوید: فلانی،« لا یعقد الحبلین»، یعنی به قدری آدم بی عرضه است که نمیتواند حتی دو ریسمان را با همدیگر گره بزند، لفظ «عقد» به معنای گره زدن است، در مقابل حل که به معنی باز کردن است، «اهل العقد و الحلّ» یعنی کسانی که گره میزنند و کسانی که گره را باز میکنند، عقد به معنای گره زدن، آدم بی عرضه رامیگویند: فلانی، «لا یعقد الحبلین» به قدری آدم بی عرضه است که نمیتواند دوتا ریسمان را گره بزند.
ما از این بیان دو نتیجه گرفتیم، نتیجه اول اینکه گاهی عقد را به معنی عهد گرفتهاند، گاهی گفتهاند:« عقد» به معنی عهد نیست، بلکه به معنی عهد مشدد است.
ولی ما میگوییم کلمه «عقد» را این گونه معنی کردن بر خلاف لغت است، چون در لغت یک عقد داریم و یک عهد، عهد در فارسی به معنی أیمان است، عقد فارسیاش گره زدن است، ولذا ما نباید این دوتا را با همدیگر قاطی کنیم، ما در اینجا دو کلمه داریم:
الف؛عقد. ب؛ عهد.
کلمه «عقد» به معنی گره زدن است، اما لفظ « عهد» به معنی پیمان و پیمان بستن است، کسانی که عقد را به معنی پیمان یا پیمان مشدد میگیرند و با این ایه مبارکه استدلال میکنند:« لَا يؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيمَانِكُمْ وَلَكِنْ يؤَاخِذُكُمْ بِمَا عَقَّدْتُمُ الْأَيمَانَ» نیست، یعنی استدلال با این آیه درست نیست.
خداوند منان شما را با آن قسمهای لغو مؤاخذه نمیکند، بلکه شما را با آن قسمهای مشدد مؤاخذه میکند، گاهی مردم در قسم های خود میگویند: «والله و بالله» این تکرارها منشأ اثر نیست، آنکه منشأ اثر است اینکه از روی جد بگوید:« والله» این کار را نخواهم کرد.
ولی ما میگوییم که نباید این آیه را با آیه دیگر مخلوط کنید، «عقد» به معنی گره زدن است، «عهد» هم به معنی پیمان است، یعنی لفظ «عقد» غیر از لفظ «عهد» است و از نظر معنی نیز با هم متفاوتند، ولذا ما نباید این دو را با همدیگر مخلوط کنیم.
بله، اگر کلمه «عقد» به باب تفعیل برود، ممکن است به این معنی باشد، مانند:« عَقَّدْتُمُ الْأَيمَانَ»، ولی بحث ما در جایی است که کلمه «عقد» از باب ثلاث مجرد است، یعنی به باب تفعیل نرفته، اگر به باب تفعیل برود،مانند: «عَقَّدْتُمُ الْأَيمَانَ» ممکن است بگوییم مراد از: «عَقَّدْتُمُ الْأَيمَانَ» یعنی آن پیمانهایی که محکم کردید، از اینجا معلوم میشود که ما نباید این آیه مبارکه را ازدست فقیه بگیریم، چون فقیه با این آیه خیلی استدلال میکند، اگر ما عقد را به معنی عهد بگیریم، این آیه شریفه از دست آقای فقیه بیرون میرود، یعنی فقیه نمی تواند با این آیه شریفه در مراحل مختلف استدلال کند.
البته یک کلمه ظریفی در اینجاست و آن این است که: بله، اگر پیمان را با ایجاب و قبول ببندند، آن به یک معنی عقد است و به یک معنی عهد است، از نظر مضمون عهد است، اما از نظر «لفظ» عقد است، ولذا ما نباید سبب را به مسبب مخلوط کنیم.
بعضی از اساتید ما میخواستند این آیه شریفه را از دست فقیه بگیرند و بگویند کلمه «عقد» به معنی عهد است، آنهم عهد مشدد.
نتیجه اینکه: این آیه شریفه مربوط به پیمان است و میفرماید ما باید پیمانها را محترم بشماریم، ولذا ربطی به نان خریدن، سیب خریدن وگندم خریدن ندارد.
ولی ما میگوییم: ما دو باب داریم، یک بابی داریم بنام عقد، باب دیگر هم داریم به نام عهد، اولی به معنی گره زدن است، دومی به معنی پیمان است، اگر ایجاب و قبول را هم عقد میگویند، چون این دوتا گره میزنند، کأنّه ایجاب یک طرف است، قبول هم یک طرف است، ما این دوتا را با هم گره میزنیم، ولذا تمام عقود را شامل است، یعنی عقد اجاره، بیع، رهن و امثالش را شامل است و همه آنها را در بر میگیرد، یعنی هر چیز را (که شیخ انصاری یا شهید اول یا شهید ثانی دوم در کتابهایی خود آورده) شامل است.
بله، اگر روزی پیمانی را با ایجاب و قبول بستیم، به یک معنی عقد است و یک معنی عهد است، از نظر مضمون عهد، و از نظر «لفظ» عقد است، ولذا ما نباید مناقشه کنیم، «عقد» به معنی ایجاب و قبول است، ایجاب و قبول گاهی مضمونش بیع، اجاره، مضاربه و امثالش است، و گاهی مضمونش عهد و پیمان است.
بنابراین، اینکه شیخ انصاری احتمال داده، صحیح نیست، بلکه: «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» به معنی عقود مردمی است و کار به عهود ندارد. بله، گاهی میشود عقود را در باره عهود هم بیاوریم.
نکته دیگر اینکه بعضی از مفسرین این آیه مبارکه را به آحکام شرعیه تفسیر کردهاند و گفته:« أَوْفُوا بِالْعُقُودِ » یعنی به احکام شرعیه عمل کنید، «احکام شرعیه» مانند:« اقیمو الصلاة و آتوا الزکاة و...»، اگر ما «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» به احکام شرعیه تفسیر کنیم، باز این آیه را از دست فقیه گرفتهایم، منتها این احتمال نیز همانند احتمال اول ضعیف است. چرا؟ مرحوم آیت الله حجت – که ما کتاب بیع را خدمت ایشان خواندیم- میفرمود:« الف و لامِ «بِالْعُقُودِ» عوض از مضاف إلیه است، «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» یعنی أوفوا بعقودکم، احکام شرعیه مال خداست، «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» این همان بیع ، شراء، نکاح و امثالش را میگوید، بنابراین، ما آیه را تفسیر کردیم.
بنابراین؛ ما آیه مبارکه تفسیر کردیم،« أَوْفُوا» و گفتیم به معنای کمال وفاست، «عُقُود»ِ جمع عقد است به معنای گره زدن میباشد و دو احتمال را هم رد کردیم و گفتیم کسانی که عقد را به معنی عهد یا عهد مشدد گرفتهاند،درست نیست چون اینها از دو باب مختلفند. بله، گاهی هردو با هم جمع میشوند.
احتمال دوم را نیز رد کردیم و گفتیم احکام الهی ربطی به عقود ندارد.
«أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ» خداوند منان «بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ» را برای شما حلال کرده، گاو، گوسفند، شتر و بز را بهیمه میگویند. چرا؟ «لأنّ فی أصواتهم بُهم» چون در صدای آنها یکنوع ابهام وجود دارد، مثلاً نعرهای که شتر میکشد، یا صدایی که از گاو بیرون میآید، یکنوع ابهام وجود دارد، و چون در صدای شان ابهام است ولذا به آنها میگویند: «بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ» در «بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ» فرق نمیکند که وحشی باشند یا اهلی، یعنی هردو برای شما حلال است، «إِلَّا مَا يتْلَى عَلَيكُمْ» مگر محرماتی که بعداً میآید، یعنی در خود آیه سوره مبارکه مائده.
سوالدر اینجا این سوال به وجود میآید که چه ارتباطی است بین جمله: «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» و بین «أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ»، از این طرف میگوید وفا به عقد کنید، از طرف دیگر میفرماید انعام برای شما حلال شده است، ارتباط این دوتا با هم چیست؟
جواباستاد جواب این سوال را به اصحاب درست واگذار کرده است.
« غَيرَ مُحِلِّي الصَّيدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ » یعنی صید را حلال نشمارید درحالی که محرم هستید، یعنی «لا تُحِلُّوا الصّیدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ »
آنچه که مربوط به ظاهر آبه مبارکه بود، همه را بیان کردیم، یعنی چیزی باقی نمانده که نگفته باشیم.
نکته: آیه مبارکه که میفرماید:« أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» لازم نیست که فقط عقود زمان پیغمبر اکرم را بگوید، بلکه شامل عقودی (که از ایشان هم پیدا شدهاند یا میشوند) نیز میباشد، منتها اگر با کتاب و سنت مخالفت نداشته باشند.
خلاصه مطلب اینکه: آیه مبارکه «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» عقود زمان پیغمبر اکرم و عقود هر عصر و زمان را شامل است، اما با این شرط که با کتاب و سنت مخالف نباشند.
بحث دیگر اینکه: آیا «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» حکم تکلیفی است یا حکم وضعی؟
اگر حکم تکلیفی باشد، طرفین میتوانند آن را بهم بزنند، چون حکم تکلیفی است، فقط خلاف شرع کرده اند، اما این فسخ و بهم زدن درست است، چون حکم تکلیفی است.
اما به نظر من آیه مبارکه در مقام بیان حکم وضعی است ( نه حکم تکلیفی)، یعنی معامله لازم است، از کجای آیه استفاده کنیم که آیه در مقام بیان حکم تکلیفی است یا در مقام بیان حکم وضعی است؟
اگر وجوب روی اشخاص برود، مثلاً بفرماید:« اقم الصلاة و أتی الزکاة» این حکم تکلیفی است، اما اگر روی اسباب و ادوات برود، مانند بیع، اجاره، رهن و قرض، این حکم وضعی است نه حکم تکلیفی.
به بیان دیگر: اگر به طرف خطاب بکند و بفرماید:« اقم الصلاة و آت الزکات» این حکم تکلیفی است، اما اگر وجوب روی اسباب و ادوات برود و بفرماید:« أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» یعنی اوفوا بالبیع، أوفوا بالاجاره و ...» اینجا حکم تکلیفی معنی ندارد، بلکه حتما باید حکم وضعی باشد و معنایش این خواهد بود که معامله لازم است و ابطالش بدون رضایت طرفین ممکن نیست.
بنابراین، باید فرق بگذاریم بین حکمی که متعلق به مکلّف است و بین حکمی که متعلق به أدوات و ابزار است، هر کجا در شریعت اسلام، دیدید که حکم را روی اشخاص و افراد برده، مراد حکم تکلیفی است، اما در اینجا حکم روی افعال بشر نرفته، بلکه روی ادوات و اسبابی رفته که در میان مردم است، کلمه «عقود» در واقع یک کلمه جامع است که تحتش همه ادوات و اسباب داخل است.
ما هو مفاد وجوب الوفاء بالعقد؟هل الوفاء بالعقود حکم تکلیفیّ بحیث لو فسخ العقد ارتکب حراماً و کان الفسخ صحیحاً و کلّ من العوضین یرجع إلی صاحبه؟ أو أنّه حکم وضعیّ بمعنی الإرشاد إلی وجوب العقد و لزومه وعدم انفساخه بالفسخ؟ و الظاهر هو الثانی، و الدلیل علی ذلک أنّ الحکم إذا تعلّق – لا بالأعیان و لا بالأعمال – یکون ظاهراً فی الإرشاد إلی وجوب الالتزام العملی بمفاد العقد فلو کان موضع العقد أداة من الأدوات کالبیع و الإجارة، یکون معنی ذلک هو وجوب الوفاء بمفاد العقد، ففی مورد البیع کون المثمن ملکاً للمشتری و الثمن ملکاً للبائع ملکیة قطعیة لا تنفک عن الصحّة و اللزوم.
نعم الاستدلال بالآیة علی صحّه المعاطاة و لزومها، و نظائرها فرع إحراز الصغری و هو أنّ المعاطاة سبب فعلیّ نظیر السبب القولی، و التبادل بین الجنسین بمنزلة الإیجاب و القبول، فما لم تحرز الصغری لا یمکن الاستدلال بالآیة علی لزوم صحّة المعاطاة و لزومها، و التفصیل فی محلّه.
اما اگر روی افعال بشر برود یا روی اعیان برود، مانند:« حُرِّمَتْ عَلَيكُمُ الْمَيتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ ...»[4] ، البته این حکم تکلیفی است.
پس سه صورت پیدا کرد، اگر روی اعیان یا روی اشخاص، این حکم تکلیفی است، اما اگر روی اسباب و ادوات برود، این حکم وضعی است.
بنابراین، ما از این آیه مبارکه تمام احکام معاملات را استفاده میکنیم، معاملاتی که با کتاب و سنت مخالفتی ندارند، وجوب شان وجوب وضعی است،وجوب تکلیفی به دنبالش است و هرگز نمیتواند یک طرف آن را بهم بزند.
در عین حالی که اسلام عمل به عقد را واجب ومحترم شمرده است، اما متاسفانه بشر امروز که ادعای تمدن دارد، پایبند به این عقد نیست، هر کجا که عقد به نفعش باشد، ادامه میدهد، هر کجا که به نفعش نباشد ادامه نمیدهد.
ثمّ إنّ وجوب الوفاء بالعقود علی وجه الإطلاق سواء فی مورد المعاملات أو فی مورد المتخاصمین أو المتعاونین، أساس العدالة الاجتماعیة الّتی تعتمد علیه بنیة المجتمع الإسلامی، فلو جاز للمتمکن حلّ العقد فأوّل ما ینتقض هو العدل الذی هو أساس الحضارة الإنسانیة.
کسانی که به طور یکطرفه بهم میزنند، عدالت اجتماعی را خدشه دار میکنند.
نعم أصبح الیوم الوفاء بالعقود، أداة طیِّعة بید القوی الکافرة و المستکبرة، فمادام العقد یَدُرُّ علیهم بالأموال و الثروات و ینتفعون به، فهم یحترمونه، و أمّا إذا رأوا أنّ مصلحتهم فی نقضه، ینقضونه بأوهن الوجوه، و هذه هی سیرة الانتهازیین- فرصت طلبها-، فالأخلاق عندهم هی ما ینفع تجارتهم و تَدُرُّ علیهم بالأرباح، و إذا انعکست ترکوها وراء ظهورهم و لم یراعوها.
«وَلَا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَمَنْ يكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ»[5]
ترجمه: و کنيزان خود را براي دستيابي متاع ناپايدار زندگي دنيا مجبور به خود فروشي نکنيد اگر خودشان ميخواهند پاک بمانند! و هر کس آنها را (بر اين کار) اجبار کند، (سپس پشيمان گردد،) خداوند بعد از اين اجبار آنها غفور و رحيم است! (توبه کنيد و بازگرديد، تا خدا شما را ببخشد!)
کسانی بودند که با کنیزان خود معامله میکردند، چون بحث ما در مکاسب محرمه است و یکی ازمکاسب محرمه این است که انسان دختران و کنیزان خود را به زنا وادار کند، باز آقایان در اینجا یک آیاتی را آوردهاند که ما آنها را در کتاب نکاح میآوریم، و آن این است که انسان میتواند از چند خانه بدون اجازه آنها استفاده کند، آنها را در مبحث نکاح بحث می کنیم، بنا براین، اگر ما این دو آیه را در اینجا بحث نمیکنیم در حالی که دیگران بحث کردهاند، چون از نظر ما آیه اول مناسب با مبحث زنا، و آیه دوم مناسب است با مبحث نکاح، ولذا ما آنها را در اینجا بحث نمیکنیم.