< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم غنا از نظر آیات

بحث ما در باره «رقص» تمام شد، الآن بحث ما در موضوع دیگری است بنام: «غنا» و اینکه آیا غنا حرام است یا حرام نیست؟

علمای شیعه و بخشی از علمای اهل سنت معتقدند که «غنا» بدون شک حرام است. بله، در میان علمای شیعه، فقط دو نفر قائلند که غنا (فی حدّ نفسه) حرام نیست، غنا وقتی حرام است که محتوایش حرام باشد، یعنی «غنا» بخاطر محتوایش حرام است نه اینکه «فی حدّ نفسه» حرام باشد.

البته ما فعلاً در باره غنا از نظر قرآن سخن می‌گوییم، اما بحث‌های جانبی را باید در کتاب‌های دیگر مطالعه کرد.

بنابراین، علمای شیعه (جز مرحوم فیض و مرحوم سبزواری در کفایة الأحکام) همگی غنا را حرام می‌دانند.

ما اگر بخواهیم در باره «غنا» بحث کنیم، نخست باید ببینیم که حکمش چیست، سپس موضوعش را بحث ‌کنیم.

البته ترتیب طبیعی ایجاب می‌کند که اول موضوع را بحث کنیم، و سپس سراغ حکم برویم، ولی چون موضوع تا حدی مشکل است ولذا بحث آن را به عقب انداختیم و حکمش را جلو انداختیم.

دلیل فقهای شیعه بر حرمت غنا

فقهای شیعه بر حرمت غنا با چند آیه استدلال کرده‌اند، که همه آنها را می‌خوانیم، منتها دلالت این آیات، دلالت مطابقی نیست، بلکه بالدلالة الالتزامیة دلالت می‌کنند.

الأیة الأولی

«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَيتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ»[1]

ترجمه: و بعضي از مردم سخنان بيهوده را مي‌خرند تا مردم را از روي ناداني، از راه خدا گمراه سازند و آيات الهي را به استهزا گيرند؛ براي آنان عذابي خوارکننده است!

معنای مفردات آیه

«لَهْوَ الْحَدِيث»: ما یشغل الإنسان عمّا یعنیه و یهمّه، یقال: لهوتُ بکذا و لهیتُ عن کذا، إن اشتغلت عنه بلهو.

ظاهراً در میان «قریش» شخصی بوده که به ایران، روم و یا کشور‌های دیگر می‌رفته، و داستان‌های رزمی، غیر رزمی، جنایی، عشقی و امثالش را که شنیده و یاد گرفته بود برای مردم مکه نقل می‌کرد و می‌گفت: مردم، این کسی که از میان ما بر خواسته و ادعای پیغمبری می‌کند، چیز جدیدی با خودش نیاورده، بلکه همان قصص انبیا را نقل می‌کند، و من نیز قصه‌ها و دستان‌های دیگران را برای شما می‌گویم، البته به مدت چند روزی شروع به قصه گویی کرد و مردم هم در اطراف او جمع شدند، اما بعداً مردم از اطراف او پراکنده شدند، «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ » یعنی می‌خرد لهو الحدیث را. چرا؟ « لِيضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ» ‌تا اینکه مردم را گمراه کند و از پیروی پیغمبر اکرم باز بدارد.

فقهای شیعه با این آیه مبارکه بر حرمت غنا استدلال می‌کنند، ولذا ما باید به مضمون دقت کنیم و ببینیم که مضمون آیه مبارکه چیست؟ آیه می‌فرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ »، معلوم می‌شود که مضمونش لهو است، اینجا از قبیل اضافه صفت به موصوف است و در اصل این گونه بوده: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يشْتَرِي الحدیث اللهو»، یعنی داستان‌های بی اساس و دروغین را برای مردم نقل می‌کند، ‌مانند داستان رستم و اسفند یار و امثالش، این داستان‌ها لهویتش (در واقع) مال مضمون است، در حالی که «غنا» از مقوله صوت است و ربطی به مضمون ندارد، ‌آیه مبارکه ناظر به جایی است و حال آنکه بحث ما در جای دیگر می‌باشد، ‌آیه ناظر به جایی که «حدیث» مضمونش لهو، غلط و غیر صحیح است، فرض کنید داستان عشقی، جنایی، جنسی و امثالش است، آیه مبارکه ناظر به آنهاست، در حالی که «غنا» ربطی به مضمون ندارد، بلکه مربوط به صوت و از مقوله صوت است و حتی می‌شود کسی قرآن را به صورت غنا را بخواند یا اینکه حدیث پیغمبر را غناءً بخواند.

بنابراین، آیه مبارکه جایی را بحث می‌کند که مضمون لهو است، و حال آنکه بحث ما در جایی است که کار به مضمون ندارد، بلکه کیفیت ادا لهو است، اما در روایات ما استدلال به غنا شده، از این رو ناچاریم که روایات را توجیه کنیم و بگوییم دلالت شان دلالت ملاکی است، یعنی فرق نمی‌کند که مضمون لهو باشد، یا کیفیت لهو باشد، و الا خود آیه مبارکه ربطی به غنا ندارد، یعنی از نظر دلالت مطابقی ارتباطی به غنا ندارد، مگر اینکه ملاک را در نظر بگیریم و بگوییم میزان لهو است، فرق نمی‌کند که مضمونش لهو باشد، یا صوت و کیفیتش لهو باشد.

التفسیر

ذکرت الآیات المتقدّمة علی هذه الآیة أنّ الناس علی صنفین:

صنف یهتدون بهدی القرآن فیقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و یوقنون بالآخرة.

و صنف یشتغل بلهو الحدیث، فیعوقه ذلک عمّا یعنیه و یهمّه، و من ثمّ یضلّ و یُضلّ کما یقول: «وَمِنَ النَّاسِ» أی صنف منهم «مَنْ يشْتَرِي الحدیث اللهو» المراد بلهو الحدیث نحو السمر بالأساطیر و الأحادیث (شب زنده داری به وسیله احادیث، سمر، به معنای شب زنده داری است) الّتی لا أصل لها و التحدُّث بالخرافات و فضول الکلام، و یؤیّد ذلک ما روی فی سبب نزول الآیة من أنّها نزلت فی النضر بن الحارث، و کان یتّجر إلی فارس و فیشتری کتب الأعاجم و یُحدِّث بها قریشاً، و یقول:‌إنّ کان محمّداً یحدثّکم بحدیث عاد و ثمود، فأنا أحدّثکم بأحادیث رستم و بهرام و الأکاسرة (کسرا ها،) و ملوک الحیرة (حیره، همان کوفه است)، فیستمعون حدیثه و یترکون استماع القرآن»[2]

فعلی هذا، فدلالة الآیة علی حرمة الغناء لا تخلو من تأمّل، لأنّ‌ قوله: «الحدیث اللهو» من قبیل إضافة الصفة إلی الموصوف، أی الحدیث اللهو، فیدلّ علی تحریم اللهو الّذی یُعدّ من مقولة الکلام، لا ما یُعدُّ بالکیفیة، فالآیة بنفسها تدلّ علی حرمة الاشتغال بالقصص و الأحادیث الباطلة الّتی تُلهی الإنسان عن ذکر الله و عن الإیمان بالرسالة، لا علی حرمة الغناء الذی هو من کیفیة الکلام.

اللّهم إلّا أن یقال: إنّ تعلیق الحکم بالوصف مُشعِر بعلّیة الوصف، فالحدیث اللهوی إن کان محرّماً، فإنّما هو لأجل اللهویة لا لأجل کونه حدیثاً، فالعلّة المحرّمة هی اللهویة فیشمل الغناء إذا عُدّ لهواً، و الظاهر أنّ اللهو بأیّ معنی فُسِّر یشمله.

و بذلک یُفسّر ما تضافر من الروایات علی الاستدلال بالآیة علی حرمة ا لغناء، فعن یحیی بن عبادة، عن أبی عبد الله (علیه السلام): قال: قلت: قوله عزّ وجلّ: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ »، قال: منه الغناء».

و عن محمد بن مسلم علی أبی جعفر الباقر (علیه السلام) سمعته یقول: «الغناء ممّا أوعد الله عزّ و جلّ علیه النّار» و تلی هذه الآیة»[3] .

و علی کلّ تقدیر فدلالة الآیة علی حرمة الغناء لیست دلالة مطابقیة، بل بالملاک الذی عرفته»

در هر صورت دلالت آیه مبارکه بر حرمت غنا، دلالت مطابقی نیست، بلکه دلالت التزامی است، به این معنی که فقیه بفرماید میزان لهو است، خواه لهو در مضمون باشد یا در کیفیت.

الآیة الثانیة

قال سبحانه:« أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ *** وَتَضْحَكُونَ وَلَا تَبْكُونَ *** وَأَنْتُمْ سَامِدُونَ»[4]

ترجمه: آيا از اين سخن تعجب مي‌کنيد،

و مي‌خنديد و نمي‌گرييد،

و پيوسته در غفلت و هوسراني به سر مي‌بريد؟!

با این آیه بر حرمت غنا استدلال کرده‌ اند،‌چرا؟ چون در لغت حمیریه، سامدون، یعنی مُغَنُّون،

ولی بعید است که قرآن به زبان حمیریه سخن بگوید، قرآن با زبان قریش سخن می‌گوید.

روی القرطبی عن ابن عباس:‌هو الغناء بالحمیریة، إسمدی لنا، أی غَنِّی لنا»[5]

ولی از نظر ما این استدلال مشکل دارد،

لکنّة تفسیر شاذّ، و التفسیر الرائج للآیة ما نقل عن ابن عباس أنّه‌ (سَامِدُونَ) بمعنی غافلون، لاهون، معرضون، و فُسِّر أیضا بالتکّبر، و هو المناسب للآیة التالیة حیث أمر فیها بالسجود لله و العبادة، و کون هذا اللفظ بمعنی الغناء فی اللغة الحمیریة لا یدلّ علی کونه لغة قرآنیة.

بنابراین،‌ما تا کنون این دو آیه مبارکه راخواندیم،‌ آیه اول دلالتش التزامی است، آیه دوم اصلاً دلالتش مورد بحث است، چون کلمه: «سَامِدُونَ» به معنی غافلون، لاهون و معرضون است.

الآیة الثالثة

«وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيهِمْ بِخَيلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يعِدُهُمُ الشَّيطَانُ إِلَّا غُرُورًا »[6]

ترجمه: هر کدام از آنها را مي‌تواني با صدايت تحريک کن! و لشکر سواره و پياده‌ات را بر آنها گسيل دار! و در ثروت و فرزندانشان شرکت جوي! و آنان را با وعده‌ها سرگرم کن! -ولي شيطان، جز فريب و دروغ، وعده‌اي به آنها نمي‌دهد-

معنای مفردات آیه

1:« اسْتَفْزِزْ»: الاستفزاز: الاستنهاض علی خفة و إسراع.

استفزز، به معنی استنهض است، و از نهضت گرفته شده است، هر چه می‌توانی با صدایت مردم را به دور خود جمع کن و هر کاری که می‌توانی انجام بده.

2: «َأَجْلِبْ»: الإجلاب جمع الجیش و سوقه، مشتق من الجلیة و هی الصباح.

3:« بِخَيلِكَ»: الخیل اسم جمع للفرس، و المراد هنا الفرسان.

4: «رَجِلِكَ»: الرجل، جمع راجل.

5: «غُرُورًا »: تزیین الباطل بما یظنّ أنّه حقّ.

خدواند منان به شیطان می‌فرماید:‌جناب شیطان، با صدای خود فراخوان عمومی بده، ارتش و سپاه خود را از هر طرف جمع کن، چه سواره نظام باشند و چه پیاده نظام باشند، هر چه می‌ توانی انجام بده، تو فقط می‌توانی گروهی را گمراه کنی نه همه را.

گفته‌اند مراد از صوت در این آیه مبارکه «غنا» است، یعنی مراد ازاین صورت، صوت شیطان است و صوت شیطان همان غنا می‌باشد «وَأَجْلِبْ عَلَيهِمْ» یعنی علیه این مردم فراخوان عمومی بده و آنها را جمع کن، «بِخَيلِكَ» سواره نظام، «وَرَجِلِكَ» پیاده نظام، «وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ» حرام را در میان مردم اشاعه بده، و هکذا زنا را در میان مردم اشاعه بده، «وَعِدْهُمْ وَمَا يعِدُهُمُ الشَّيطَانُ إِلَّا غُرُورًا ».

از این آیه مبارکه حرمت غنا را استفاده کرده‌اند. چطور؟ گفته‌ اند: مراد از «صوت» همان غنا می‌باشد.

البته این قسم برداشت از ‌آیه، دلالت آیه نمی‌شود، چون اینکه مراد از صوت، غنای مغنیة است، خیلی بعید به نظر می‌رسد، مگر اینکه استدلال به روایت بشود.

التفسیر

لما استمهل الشیطان ربّه لبقائه إلی یوم اللقاء، خوطب بقوله تعالی:« اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكُمْ جَزَاءً مَوْفُورًا»[7] و عندئذ جاءت هذه الآیة تشیر إلی أنواع الحیل الّتی یمکن أن یستخدمها إبلیس و هی أمور الأربعة:

1:« وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ» أی انهض من استطعت منهم بدعائک و وسوستک، و ربما یفسّر بالغناء و المزامیر و الملاهی، و الجمیع من مصادیق مطلق الصوت.

2: « وَأَجْلِبْ عَلَيهِمْ بِخَيلِكَ وَرَجِلِكَ» أی اجمع علیهم بعامّة جیشک فرساناً و مشاةً، أی اجعل کلّ اعوانک و ذریّتک علی إغوائهم، و کأنّه سبحانه یقول: صِح « بِخَيلِكَ» بفرسانک « وَرَجِلِكَ» مشاتک، للاجتماع علی إضلال الناس.

3:« وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ» ولعلّ المشارکة فی الأموال کنایة عن کلّ ما یؤخذ من غیر حقّ، کالسلب و النهب و الربا و الغش، و أمّآ المشارکة فی الأولاد فهی کنایة عن الزنا.

4:« وَعِدْهُمْ» بالتغریر کأن یقول لهم: لا تخف من المعصیة فإنّ الله کریم و غفّار.

ثمّ أتّم سبحانه الآیة بقوله:« وَمَا يعِدُهُمُ الشَّيطَانُ إِلَّا غُرُورًا »: أی وحداً خاویاً له حقیقة.

ثمّ إنّ الاستدلال بالآیة علی حرمة الغناء مبنیّ علی تفسیر « بِصَوْتِكَ » بالغناء و المزامیر و المغانی.

الآیة الرابعة

«وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»[8]

و آنها که از لغو و بيهودگي روي‌گردانند؛

مومین کسانی هستند که از لغو اعراض می‌کنند و «غنا» از مقوله لغو است، استدلال با این آیه بر حرمت «غنا» بستگی دارد که صغرا ثابت بشود، یعنی ثابت بشود که «غنا» از مقوله و اقسام لغو است.

الآیة بصدد بیان أوصاف المؤمنین و کان منها الاعراض عن اللغو، و قد استدلّ لها فی الروایات علی حرمة الغناء.

وجه الاستدلال کون الغناء أمراً لغواً لا یترتّب علیه أیّة مصلحة سوی التطریب و الخروج عن الحالة العادیة، غیر أنّ أنّ صدق اللغو فیما إذا کان مضمون الکلام حقّاً، مورد تأمّل.

الآیة الخامسة

«فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»[9]

ترجمه: از پليديهاي بتها اجتناب کنيد! و از سخن باطل بپرهيزيد!

معنای مفردات آیه

«الزُّورِ»: فی اللغة هو الانحراف، یقول سبحانه:« وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيمِينِ»[10] أی تنحرف الشمس عن کهفهم، و سمّی الکذب زوراً، لأنّه انحراف عن الحقّ، و مثله: الباطل.

التفسیر

استدل بالآیة علی حرمة الغناء، لأنّه (غنا) انحراف عن الحقّ.

یلاحظ علیه: أنّ ظاهر الآیة أنّ الزور صفة المضمون، و الغناء صفة‌ لکیفیة الکلام، فتصبح الآیة نظیر قوله سبحانه:« «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ» إشکالاً و جواباً، و به یوجّه ما ورد فی الروایات من الاستدلال بالآیة علی حرمة الغناء.

این آیه مبارکه راجع به شهادت است، أی شهادة الزور، اگر آیه را این گونه معنی کنیم، آنوقت آیه اصلاً ربطی به محل بحث ما نخواهد داشت.

بنابراین، این آیات پنجگانه یا دلالت شان،‌ دلالت التزامی است، یا دلالتش بالحدیث است، یعنی باید احادیث را به آنها ضمیمه کنیم تا آنها دلالت کنند، و حال ‌آنکه بحث ما در جایی است که آیه خود بخود دلالت کند.


[1] سوره لقمان، آ‌یه6.
[4] سوره نجم، آ‌یه 59-31.
[10] سوره کهف، ‌آیه 17.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo