< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/09/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: وجوب جهاد از منظر آیات

در جلسه گذشته در باره فلسفه جهاد بحث کردیم، و ضمناً هم جهاد ابتدایی را بیان نمودیم و هم جهاد دفاعی را، در واقع بحث عقلی و اجتماعی کردیم، یعنی تا کنون به آیات استدلال نکردیم، ولی در این جلسه می‌خواهیم بحث ‌قرآنی کنیم و آیاتی را که دلالت بر وجوب جهاد دارند مورد بررسی قرار دهیم بدون اینکه نظر به جهاد ابتدایی یا جهاد دفاعی داشته باشیم، بلکه به صورت مطلق بحث می‌کنیم.

فی وجوب الجهاد[1]

«كُتِبَ عَلَيكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيئًا وَهُوَ خَيرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»[2]

ترجمه: جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شد؛ در حالي که برايتان ناخوشايند است. چه بسا چيزي را خوش نداشته باشيد، حال آن که خير شما در آن است. و يا چيزي را دوست داشته باشيد، حال آنکه شر شما در آن است. و خدا مي‌داند، و شما نمي‌دانيد.

معنای مفردات آیه

1: «كُرْهٌ»: الکَره و الکُره واحد، نحو الضَعف و الضُعف، و قیل: الکََره المشقّة الّتی تنال الإنسان من خارج فیما یحمل علیه بإکراه، و الکُره ما یناله من ذاته و هو یعافه»[3]

2: «عَسَى»: یدلّ علی الترجّی، و استعماله فی القرآن باعتبار المخاطب فهو راج، دون الله نظیر قوله سبحانه:« عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يهْلِكَ عَدُوَّكُمْ»[4]

فرق بین کَره – بفتح الکاف – و بین کُره – بضم الکاف – این است که کَره – بفتح الکاف – عبارت از آن مشقتی که از خارج بر انسان تحمیل می‌شود، اما کُره – بضم الکاف – به آن مشقتی می‌گویند که از داخل به انسان متوجه می‌شود، گاهی بعضی از ناملائماتی که متوجه انسان می‌شود، عامل خارجی دارد، یعنی از خارج بر انسان تحمیل می‌شود، اما بعضی از ناملائمات داریم که از داخل متوجه او (انسان) می‌شود، مثلاً انسانِ مرض، مرضش یکنوع کره – بضم الکاف –است، چون یکنوع مشقتی است که از درون جانش متوجه او شده است، اما بعضی از ناملائمات است که از خارج بر انسان وارد می شود، مثل اینکه دشمن بیرون بر انسان حمله کند به این می‌گویند:« کَره»، یک چنین فرقی را گفته‌اند و شاید این فرق چندان بعید هم نباشد، قرآن کریم می‌فرماید: «كُتِبَ عَلَيكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ» یعنی از بیرون این مشقت و سختی بر شما تحمیل شده و سرایت نموده، کما انیکه در جنگ یکنوع مشقت و ناملائمات وجود دارد.

 

ما از این آیه مبارکه و جوب جهاد را استفاده می‌ کنیم، آیه‌ای را که در جلسه گذشته خواندیم، رجحان جهاد را می‌رساند:« أُذِنَ لِلَّذِينَ يقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ»[5]

ترجمه: به کساني که جنگ بر آنان تحميل گرديده، اجازه جهاد داده شده است؛ چرا که مورد ستم قرار گرفته‌اند؛ و خدا بر ياري آنها تواناست.

از این آیه شریفه یکنوع استحباب استفاده می‌شود،« أُذِنَ» یعنی راجح است. اما از این آیه مبارکه که می‌فرماید:

«كُتِبَ عَلَيكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيئًا وَهُوَ خَيرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» وجوب جهاد استفاده می‌شود، یعنی جنگ بر شما واجب والزامی است، هر چند از درون آن را دوست نمی‌دارید.

« علی ای حال» اگر ما این دو آیه را با هم بسنجیم، از آ‌یه اول رجحان استفاده می‌شود و از آیه دوم وجوب و الزام، هر کجا که قرآن کلمه «كُتِبَ» را به کار برده، خواسته این مسئله را برساند که این مسئله واجب و الزامی است، اگر ما این آیه را با آیه قبلی ملاحظه کنیم، معلوم می‌شود که آیه قبلی اول آمده، یعنی اوایل هجرت نازل شده، اما این آیه مبارکه در اوایل هجرت نیست، بلکه کمی بعد از هجرت نازل شده است و لذا می‌فرماید: «كُتِبَ عَلَيكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيئًا وَهُوَ خَيرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»

بعضی‌ها می‌گویند از بعضی آیات نیز استحباب جهاد استفاده می‌شود، اگر آیه اول را بگویند حرفی در آن نیست،« أُذِنَ لِلَّذِينَ يقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ» معلوم می‌شود که قبلاً حرام بوده، چون دوران ضعف اسلام و مسلمین بوده، اما الآن اجازه داده.

ولی بعضی از این آیه مبارکه می‌خواهند استحباب جهاد را استفاده کنند:« فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا»[6]

معلوم می‌شود قاعده هم فضیلت دارد، مجاهد هم فضیلت دارد، منتها مجاهد افضل است، از این ‌آیه مبارکه می‌خواهند استحباب جهاد را استفاده کنند، اگر در واقع جهاد واجب بود، «قاعد» فضیلت نداشت.

ولی این آ‌دم متوجه شأن نزول آیه مبارکه نشده، چون مراد از« الْقَاعِدِينَ » در این آیه مبارکه بیماران،‌نابینایان و امثال آنان می‌باشند، مراد از «الْقَاعِدِينَ» کسانی‌اند که قدرت بر جهاد ندارند، نه این که مراد از: «الْقَاعِدِينَ» کسانی باشند که قدرت بر جهاد دارند، اما خانه نشستن و در خانه ماندن را برجهاد مقدم می‌دارند و ترجیح می‌دهند، فلذا به جهاد نمی‌روند و در خانه می‌نشینند.

در هر صورت از این آیه مبارکه استحباب استفاده نمی‌شود، بله، اگر مراد از:« الْقَاعِدِينَ » مطلق کسانی را بگیریم که در خانه‌ به سر می‌برند و از خانه‌های خود بیرون نمی‌آیند، خواه قادر باشند یا قادر نباشند، این حرف خوب است، اما باید به این نکته توجه داشت که « الْقَاعِدِينَ» در شأن نزول این آیه افراد بیمار،‌نابینا، اعرج و امثالش آنان است، مسلّماً اصلاً جهاد بر چنین کسانی واجب نیست.

بنابراین، اگر روزی و روزگاری جهاد مستحب بود، اما این آیه بالا می‌برد، البته نباید در اینجا کلمه نسخ را به کار ببریم و بگوییم این آیه، ناسخ آیه قبل است. چرا؟ لأنّ الظروف مختلفة، اولی موقعی نازل شده که مسلمانان چندان قدرتی نداشته‌اند، اما آیه دوم موقعی نازل شده که مسلمانان قدرت پیدا کرده‌ بودند، نسخ در جایی می‌گویند که موضوع واحد باشد و حال آنکه اینجا موضوع واحد نیست، اولی در زمانی نازل شده که مسلمانان قدرت نداشتند، اما دومی در موقعی نازل شده که دولت اسلامی در مدینه قدرت پیدا کرده، به این نمی‌گویند:« ناسخ»، بسیار اشتباه است که انسان تعداد نسخ را در قرآن بالا ببرد، در قرآن ناسخ خیلی کم است، همین دو آیه مبارکه را اگر انسان خوب دقت کند، از قبیل ناسخ و منسوخ نیست -چنانچه بعضی‌ها خیال کرده‌اند – بلکه در دوظرف زمانی نازل شده‌اند و در دو شرائط و در دو موضوع مختلف نگاه دارند، موضع ضعف غیر از موضع قدرت است، قرآن کریم می‌فرماید:

«كُتِبَ عَلَيكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيئًا وَهُوَ خَيرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»

خیلی از چیز‌ها هستند که انسان از آنها خوشش نمی‌آید، اما در واقع سعادت و خوشبختی او در گرو همان ها می‌باشد ولذا قرآن می‌فرماید: مسلمانان، هر چند در جهاد کشتن و کشته شدن است، زخمی شدن است و این به ظاهر برای شما ناگوار است، اما پشت سر آن استقلال، سعادت، خوشبختی و امنیت نهفته است، خیلی از چیز‌هاست که انسان از آنها خوشش نمی‌آید اما در واقع به خیر و صلاح او است مانند داروی که ممکن است انسان از خوردنش ابا داشته باشد و حال آنکه اما سلامتی‌اش در گروه استفاده از همان دواست.

ما از این آیه مبارکه یک قاعده کلی می‌فهمیم و آن اینکه علم بشر محدود و ناقص است، ولذا خیلی از چیز‌ها را خیال می‌کند که بد است، و حال آنکه در واقع همان چیز‌ها به خیر و صلاح او می‌باشد « وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيئًا » اینکه انسان در خانه‌اش بنشیند، چلو کباب بخورد، و با خانواده خوش و بش بکند، «وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ» برای شما بد است، زیرا در این صورت دشمن بر شما مسلط می‌شود و تمام دارو ندار شما را از بین می‌برد.

«وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيئًا وَهُوَ خَيرٌ لَكُمْ» جهاد برای شما ناگوار است، ‌اما در واقع به خیر و صلاح شماست، منتها شما از آن آگاه نیستید (وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ)

خلاصه مطلب اینکه: نشستن در خانه و مشغول شدن به زندگی و نرفتن به جهاد چه بسا به مذاق شما خوب باشد، و حال آنکه در واقع به ضرر و زیان شما می‌باشد، اینها را که من می‌گویم جنبه موردی دارد، اما اصل «قاعده» کلی است، انسان نباید از هر چیزی که بدش می‌آید، مبادا خیال کند که در واقع هم بد است، انسان چیز‌های را (مانند لهو و لعب) را دوست می‌دارد، اما در واقع به ضررش است، قاعده کلیه مسئله‌ای است، مورد مسئله دیگری می‌باشد، البته مورد آیه جهاد است، ولی مورد باعث نمی‌شود که ما دست از قاعده کلیه برداریم.

آنگاه قرآن کریم علت این مسئله را بیان می‌کند و می‌فرماید:« وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيئًا وَهُوَ خَيرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ» چرا؟ علتش جهل و نادانی شماست « وَاللَّهُ يعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» علم شما محدود و علم خدا نامحدود می‌باشد.

بنابراین، ما از این آیه مبارکه وجوب جهاد را استفاده کردیم، علاوه براینکه از آن وجوب جهاد را استفاده کردیم، در واقع یکنوع قانون کلی نیز از آن استخراج نمودیم و فهمیدیم.

البته راجع به گستره و نامحدود بودن علم خدا آیات زیادی داریم، منتها من از باب نمونه این چند آیه را در این زمینه بیان می‌کنم تا مطلب بهتر روشن بشود:

1: « إِنَّ اللَّهَ لَا يخْفَى عَلَيهِ شَيءٌ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ»[7]

 

2:«وَلَا يحِيطُونَ بِشَيءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ»[8]

احاطه علم خدا آنچنان وسیع و گسترده است که بشر نمی‌تواند به آن برسد.

بنابراین، ما از آیه اول چند چیز را استفاده کردیم:

الف؛ وجوب جهاد.

ب؛ ممکن است انسان چیز‌ی را دوست نداشته باشد، اما در واقع به نفع و صلاح او ‌باشد.

ج؛ و بالعکس، یعنی ممکن است چیز‌هایی را انسان دوست داشته باشد، و حال آنکه در واقع به ضرر و زیان او تمام می‌شود.

د؛ علتش این است که انسان جاهل و نادان است، اما خداوند عالم و داناست، یعنی می‌داند که چه کار کند و چه قانونی بگذارد.

 

الآیة الثانیة

«وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ»[9]

ترجمه: در راه خدا جهاد کنيد، و حق جهادش را ادا نماييد! او شما را برگزيد، و در دين (اسلام) کار سنگين و سختي بر شما قرار ندارد؛ از آيين پدرتان ابراهيم پيروي کنيد؛ خداوند شما را در کتابهاي پيشين و در اين کتاب آسماني «مسلمان» ناميد، تا پيامبر گواه بر شما باشد، و شما گواهان بر مردم! پس نماز را برپا داريد، و زکات را بدهيد، و به خدا تمسک جوييد، که او مولا و سرپرست شماست! چه مولاي خوب، و چه ياور شايسته‌اي!

معنای مفردات آیه

1: «وَجَاهِدُوا»: قال الراغب: الجهاد و المجاهدة: استفراغ الجهد فی مدافعة العدّو، و الجهاد ثلاثة أضرب:

الف؛ مجاهدة العدوّ الظاهرة

ب؛ مجاهدة الشیطان.

ج؛ مجاهدة النفس

و ثلاثتها تدخل فی قوله تعالی: «وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ»

2: «اجْتَبَاكُمْ»: أی اختارکم

3: «حَرَجٍ»: ضیق، بتکلیفکم ما یشقّ علیکم

آیه مبارکه می‌فرماید: در راه خدا جهاد کنید، جهادی که حق باشد، حق جهاد و شأن جهاد باشد.

اختلاف مفسرین در معنای آیه

مفسرین در معنای این کلمه اختلاف دارند که معنای: « وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ» چیست؟

گاهی می‌ گویند مراد این است که خالص باشد، نیت خدا باشد، یعنی نیت این نباشد که در این جهاد غنیمتی به دست بیاورند،« وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ»، حق جهاد خدا، ضمیر « جِهَادِهِ» ظاهراً به «الله» بر می‌گردد، آن جهادی که شایسته مقام ربوبی است، آن جهادی که برای خدا باشد، اما جهادی که برای به دست آوردن غنیمت و امثالش باشد، جهاد « وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ» نیست، بعضی‌ها چنین معنی می‌کنند،‌البته این احتمال در معنای آیه وجود دارد.

ولی من فکر می‌کنم ممکن است آیه مبارکه معنای دیگر نیز داشته باشد و آن این است که جهاد در راه خدا به تمام معنی باشد، هم جهاد با عدو خارجی و هم جهاد با عدو، و دشمن داخلی، یعنی جهاد با نفس و جهاد با شیطان باشد، من این دو احتمال را بر آیه مبارکه افزوده‌ام، احتمال اول را مفسرین گفته‌اند،« وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ» یعنی اخلاص داشته باشید، جهاد شما برای دنیا نباشد، بلکه برای آخرت باشد، حق جهاد این است، مثلاً می‌گویند: فلانی، حق این مطلب را ادا کرد، یا سنگ تمام گذاشت، قرآن کریم نیز می‌خواهد بفرماید که در جهاد سنگ تمام بگذارید و سنگ تمام گذاشتن به این است که جهاد فقط برای خدا باشد، ولی بعید نیست که بگوییم ما سه نوع جهاد داریم:

جهاد با دشمن خارجی، جهاد با دشمن نا مرئی ( بنام شیطان)، جهاد با نفس، البته معنای دوم، معنای عرفانی است.

آنگاه می‌فرماید:« هُوَ اجْتَبَاكُمْ» معلوم می‌شود که امت اسلامی را خدا بر گزیده، حال باید ببینیم که مراد از:« هُوَ اجْتَبَاكُمْ» چیست؟

«هُوَ اجْتَبَاكُمْ» أی اختارکم من بین سائر الأمم، و خصّکم بأفضل الرسل، و أکمل الشرائع، و صرتم أفضل الأمم لو شعرتم بذلک.

معلوم می شود که امت اسلامی، امت مختار است، یعنی خدا آنان را بر گزیده، ما امت موسوی وعیسوی نیستیم، بلکه خدا ما را بر گزیده، چرا؟ زیرا بهترین پیغمبر را برای ما فرستاده، پیغمبر خاتم از ماست، شریعتش بهترین شریعت و خاتم شرائع است، کتابش بهترین کتاب آسمانی می‌باشد، معلوم می‌شود که شریعت اسلامی اکمل الشرائع است.

«وَمَا جَعَلَ عَلَيكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ » شریعت اسلام، شریعت حرجی نیست، خیال نشود که جهاد یک دستور حرجی است، ممکن است چون آیه در باره جهاد است ولذا خیال می‌کنند که جهاد حرج است، خدا می‌فرماید حرج نیست:« وَمَا جَعَلَ عَلَيكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ».

حال باید ببینیم که چطور خدا می‌فرماید:« وَمَا جَعَلَ عَلَيكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» و حال آنکه در دین اسلام حرج خیلی زیاد است؟

احکام اسلامی که در آنها حرج است بر سه قسم می‌باشند

فإن قلت: کیف یقول سبحانه:« وَمَا جَعَلَ عَلَيكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» مع أنا نلمس الحرج فی عدد من الأحکام الشرعیة، کالصوم فی الصیف، و الحج و الجهاد فی سبیل الله، و لزوم الثبات فی مقابلة الکفّار، و حرمة الفرار من الزحف، إلی غیر ذلک من الأحکام الواردة فی أبواب الحدود.

قلت: إنّ الأحکام الشرعیة تقترن بالحرج علی أقسام ثلاثة:

الأوّل: ما یکون الناس هم السبب فی جعل تلک الأحکام حفظاً للأمن و السلام، نظیر الأحکام المشرّعة فی الحدود و القصاص و الدیات، إذ لولا هذه الأحکام لسادت الفوضی فی المجتمع، ؤ آیة الحرج منصرفة عن هذا القسم.

الثانی: الأحکام التی أُسّست علی أساس الحرج و العسر، بحیث یُعدُّ الحرج موضوعاً لها، و هذا کالأمر بالجهاد و الحجّ و الصیام فی الصیف و التوضؤ فی البرد القارص، و من المعلوم أنّ الآیة غیر ناظرة إلی هذا القسم، نظیر قوله:« لا ضرر و لا ضرار» حییث إنّه منصرف عن الضرائب الضرریة کالزکاة و الخمس و الکفارات.

الثالث: توجد فی الشریعة تکالیف لیس طبعها الحرج، و یتلقّها المکلّفون برحابة صدر کالوضوء و الغسل و الصلاة، و لکن ربما یطرأ علیها الحرج فی بعض الأحوال الذی لا یتحمل عادة، فالآیة تکشف عن عدم تشریع استمرار الأحکام فی صورة استلزام الامتثال بها الحرج.

و ممّا ذکرنا یعلم أنّ لهذه القاعدة دور تحدید لإطلاقات الأحکام التی هی لیست بطبعها حرجیة، و إنّما یطرأ علیها الحرج فی بعض الأحیان فتتحدد بطروء الحرج، فعند ذلک ینقطع استمرار الحکم، و لأجل إیضاح القاعدة نذکر تطبیقات لها حتی یُعلم دورها فی تحدید الأحکام:

 

یک موضوعاتی داریم که بالذات حرجی نیست، ولی گاهی حرجی می‌شوند، مثلاً

1: العفو عن دم الجرح و القرح فی حال الصلاة

2: جواز الصلاة فی ثوب المربیّة للصّبی إذا کان تبدیله حرجیّاً لها.

3: رخصة المبطون و من فی حکمه فی الصلاة.

4: عدم لزوم الاحتیاط فی الشبهة غیر المحصورة

5: صحّة بیع الصبی فیما جرت به العادة

6: القصر فی السفر

7: عدم لزوم قضاء الصلاة علی الحائض

8: إباحة الافطار للحامل و المرضی و الشیخ و الشیخة و ذی العطاش

9: جواز قطع الصلاة لأمور مهمة

10: کفایة الشاهد الواحد فی الوصیة

إلی غیر ذلک من التطبیقات

خلاصه مطلب اینکه: احکام اسلامی که در آنها حرج است بر سه قسم می‌باشند:

یک؛ گاهی حرج را بر مسلمانان تحمیل می‌کنند، این ربطی به اسلام ندارد، فرض کنید کفار به کشور‌های اسلامی حمله می‌کنند، در این صورت بر مسلمانان واجب است که از خود دفاع کنند، در اینجا حرج است، اما این حرج از ناحیه دشمن خارجی تحمیل شده و ربطی به اسلام ندارد ولذا کسی نمی‌تواند اشکال کند که شما می‌گویید در اسلام احکام حرجی نیست، جهاد و جنگ را چه می‌گویید؟ می‌گوییم این ربطی به اسلام ندارد، چون از خارج بر مسلمانان تحمیل شده است ( وَمَا جَعَلَ عَلَيكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ)

دو؛ موضوعاتی داریم که در ذات شان حرج خوابیده، اصلاً ذات آنها حرجی‌اند، مانند زکات، خمس و امثالش که یکنوع حرج در آنها وجود دارد، جهاد نیز از این قبیل است، چیز‌هایی که در ماهیت آنها حرج خوابیده، اگر چیزی در ماهیت آنها حرج خوابیده، ‌آیه آنها را شامل نمی‌شود، بنابراین، این دو مسئله را باید از محل بحث بیرون کنیم.

سه؛ یک موضوعاتی داریم که بالذات حرجی نیستند، ولی گاهی حرجی می‌شوند، مانند مثال‌های دهگانه‌ای که ذکر شد.

بنابراین،‌ مفسر قرآن باید این آیه را سه بخش کند، بخش اول حرج‌هایی که از خارج بر مسلمان‌ها تحمیل می‌شوند، این قسم و این بخش ربطی به آیه مبارکه ندارد.

موضوعاتی هستند که بالذات حرجی‌ اند، این آیه ناظر به آنها نیست، همه دنیا به دولت‌های خود مالیات می‌پردازند، در اسلام بجای مالیات، خمس، زکات و کفارات را تشریع کرده است، اینها موضوعاتی‌اند که در ذات شان حرج خوابیده.

بله، اگر موضوعاتی باشند که بالذات حرجی نیستند، بلکه حرج برای آنها عارض می‌شود، در چنین موضوعاتی، شرع مقدس فرموده: «وَمَا جَعَلَ عَلَيكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»

 


[1] أعم من الإبتدائی أو دفاعی، و أمّا ما یختصّ بکلّ منهما فسیوافیک فی فصل خاص.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo