درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/09/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه القرآن
الآیة الثالثة
«أُحِلَّ لَكُمْ صَيدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعًا لَكُمْ وَلِلسَّيارَةِ وَحُرِّمَ عَلَيكُمْ صَيدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُمًا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيهِ تُحْشَرُونَ»[1]
ترجمه: صيد دريا و طعام آن براي شما و کاروانيان حلال است؛ تا (در حال احرام) از آن بهرهمند شويد؛ ولي مادام که محرم هستيد، شکار صحرا براي شما حرام است؛ و از (نافرماني) خدايي که به سوي او محشور ميشويد، بترسيد!
معنای مفردات آیه«السیّارة»: جمع السائر، المسافرون
کلمه: «السیّارة» جمع سائر است و به معنای مسافر،«السیّارة» یعنی مسافرها.
بحث ما در این آیه مبارکه، غیر از بحثی است که در آیه قبلی داشتیم، چون آیه قبلی راجع به قتل الصید بود نه «اصتیاد الصید»، ولی در این آیه مبارکه دو عنوان دیگر را میخوانیم، که یکی « صید البرّ» است و دیگری «صید البحر»، به این معنی که گاه انسان حیوان دریایی را شکار می کند و گاه حیوان بیابانی را، قرآن کریم میفرماید: «أُحِلَّ لَكُمْ صَيدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ» کسانی که محرم هستند، مثل زمان ما نیست که از تهران سوار هوا پیما بشوند در جده یا در مدینه پیاده شوند، بلکه ماهها باید در راه باشند، خصوصاً کسانی که با کشتی مسافرت میکردند، خلاق متعال نسبت به آنان یکنوع رخصت داده و آن این است که محرم اگر در دریاست، میتواند صید البحر کند، حتی خارج از بحر و دریا میتواند غذای آن را بخورد.
بنابراین، شکار دریایی برای محرم حلال شده، بر خلاف شکار بیابانی که برای «محرم» حرام است.
خلاصه مطلب اینکه: « قتل الصید» در حال احرام حرام است، «صید البحر» در حال احرام جایز و حلال میباشد، بر خلاف «صید البرّ» که حرام و غیر جایز است، ولذا نباید این سه عنوان با همدیگر مخلوط بشوند، آیه قبلی راجع به قتل صید بود، ولی این آیه مبارکه در باره صید است، خواه این «صید»، صید البحر باشد، یا صید البرّ.
«أُحِلَّ لَكُمْ صَيدُ الْبَحْرِ»باید توجه داشت که در صید البحر چند قول وجود دارد:
1: صید هر حیوانی که در دریا زندگی میکند حلال است (قول شافعی و مالک).
2: صید هر حیوانی (که ماهی یا به شکل ماهی میباشد) حلال است.
3: ابوحنیفه گفته تنها صید ماهی حلال است.
در هر صورت اهل سنت این سه قول را دارند، قول اول: «کلّ ما فی البحر أُکِلَ أم لم یُؤکَل» صیدش حلال است، قول دوم: صید ماهی و چیزی که شکل ماهی و یا شکل حیوان بیابانی است، صیدش حلال میباشد.
قول سوم میگوید: تنها صید سمک و ماهی حلال است.
ولی از نظر ما (شیعیان) حکم این مسئله خیلی روشن است و آن اینکه هر حیوانی که تخم ریزیاش در دریاست و برای تخم ریزی از املاح دریا بهره میگیرد، آن صید البحر است، و هر حیوانی که تخم ریزیاش در بیابان است، و از املاح بیابانی بهره میگیرد، آن صید البرّ است.
بنابراین، حیواناتی که هم در دریا زندگی میکنند و هم در خشکی و بیابان، آنها صید البحر نیستند، بلکه صید البرّ هستند، چون تخم ریزی آنها در بیابان صورت میگیرد.
پرسشممکن است کسی بپرسد و بگوید مُحرِم که در دریا نیست، مُحرِم همهآش در بر و خشکی است، ولذا صید در بحر و دریا معنی ندارد؟
پاسخپاسخش این است که در قدیم الأیام و هکذا در زمان ما، مصریها و لبنانیها از طریق دریا میآمدند و میآیند و در جده یا قبل از جده پیاده میشدند، و آنان در وسط دریا محرم میشدند، یعنی به موازات جحفه محرم میشدند، و بخشی از دریا را مُحرِماً میآمدند، مثلاً حضرت امام (ره) در سفر حجش در معیت آیت الله خوانساری از طریق دریا سفر کردند، ولذا کسانی که از طریق دریا به حج میآمدند، میقات شان را در دریا معین میکردند.
بنابراین، برخی از این محرمها از طریق دریا میآمدند و در دریا محرم میشدند «أُحِلَّ لَكُمْ صَيدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ»
مراد از: «وَطَعَامُهُ» چیست؟ آقایان میگویند: «طَعَامُهُ» به صید تازه و تر میگویند، یعنی آن صید البحری که مملوح و نمک مالی شده تا نگدد، به آن میگویند: «طَعَام»، پس معنایش این است که هم تازه و ترش حلال است و هم خشکش.
«مَتَاعًا لَكُمْ» أی تمتّعوا« مَتَاعًا لَكُمْ» یعنی این یکنوع مایه تمتع است برای محرمها و برای مسافرها.
« سیّاره» در لغت عرب به معنای مسافرهاست، و جمع سائر میباشد.
«الْبَحْرِ»، کلمه «بحر» در لغت عرب، هم شامل دریا میشود هم شامل نهرهای بزرگ (مانند دریای نیل، فرات و شط العرب و امثالش)
و أرید من البحر، الأنهار الکبیرة و الأهوار والمستنقعات، قال الطبرسی: عُنِیَ بالبحر جمیع المیاه، و العرب تسمّی النهر بحراً»[2]
معنای «انهار کبیره» معلوم است ( مانند دریای نیل و فرات، و شط العرب).
«أهوار» جمع هور است، «أهوار» به آن آبهایی میگویند که از خارج میآیند و در یکجا جمع میشوند و سپس در زمین فرو میروند و در آنجا نیزار به وجود میآید، به آنجا میگویند:« أهوار».
«مستنقعات» به استخرهای بزرگ میگویند، عرب به «المستنقعات» میگویند: «المجتمع المیاه».
«وَحُرِّمَ عَلَيكُمْ صَيدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُمًا»، یعنی ما صید البحر را برای محرم اجازه دادیم، اما صید البرّ را اجازه ندادیم.
پس تا کنون روشن شد که در آیه قبلی و این آیه مبارکه سه عنوان داشتیم، به این معنی که در آیه قبلی راجع به قتل صید بحث کردیم، اما در این آیه مبارکه سخن از قتل صید نیست، بلکه سخن از صید است و اینکه صید البحر جایز است، اما صید البرّ غیر جائز.
« وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيهِ تُحْشَرُونَ»تقوای الاهی را پیشه کنید و این کار غلط را انجام ندهید، یعنی در حال «احرام» دست از صید و شکار کردن بکشید مگر صید بحری که اشکال ندارد.
الأمور الأربعة الّتی جعلت قیاماً للناس
الآیتان: الأولی و الثانیة
قال سبحانه:« جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيتَ الْحَرَامَ قِيامًا لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْي وَالْقَلَائِدَ ذَلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ ** اِعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ »[3]
خداوند، کعبه -بيت الحرام- را وسيلهاي براي استواري و سامان بخشيدن به کار مردم قرار داده؛ و همچنين ماه حرام، و قربانيهاي بينشان، و قربانيهاي نشاندار را؛ اينگونه احکام (حساب شده و دقيق،) بخاطر آن است که بدانيد خداوند، آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، ميداند؛ و خدا به هر چيزي داناست.
بدانيد خدا داراي مجازات شديد، و (در عين حال) آمرزنده و مهربان است.
معنای مفردات آیه1: « الْكَعْبَةَ»: الکعب فی اللغة هو النتوء فی الشیء، و من مصادیقه النبوبة الناتئة من القصب، و ما نتأ من العظام کما فی المفصل، و ما نتأ و ارتفع من الأعضاء کالثدی، و ربما یستعمل فی الشرف و المجد المعنوی، و البناء المرتفع ظاهراً و باطناً کالکعبة و الغرفة»[4] و اطلق (الکعبة) علی البناء الذی بناه إبراهیم لارتفاعه، و سمیّت الکعبة کعبة لتربیعها و إنّما قیل للمربع: کعبة لنتوء زوایاه الأربع»[5]
2: » قِيامًا»: قال الراغب: أی قواماً لهم یقوم به معاشهم و معادهم، و قال فی قوله: « دِينًا قِيمًا»[6] أی ثابتاً مقوِّماً لمعاشهم و معادهم»[7] ، و علی هذا فیکون معادلاً لِ«سناداً» و عماداً لحیاة الناس.
3: «وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ»: الأشهر الحرم الأربعة، واحد فرد (کرجب) و ثلاثة سُرد (ذو القعده، و ذو الحجة و المحرّم).
4: «الْهَدْي»: مختص بما یهدی إلی البیت الحرام
5:« الْقَلَائِدَ»: أرید به ذوات القلائد من الهدی، و هی الأنعام الّتی کانو یقلدونها بشیء إذا ساقوها هدیاً و خصّها سبحانه بالذکر لعظم شأنها.
« جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيتَ الْحَرَامَ»، لفظ:«کعبه» به برآمدگی میگویند، دخترانی که پستان شان برآید، عرب به آن میگویند: «کعاب»، به برآمدگی پای انسان نیز «کعاب» میگویند، چون دارای برآمدگی است:« وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ» [8]
«کعبه» را از آن جهت کعبه میگویند که هر یک از گوشههای آن یکنوع برآمدگی داشت، یا اینکه خود کعبه در آن سرزمین یکنوع برآمدگی دارد ولذا به آن کعبه میگویند.
منتها از آن معنای لغوی خود نقل شده به معنای شرعی که همان« بیت الله الحرام» باشد، « کعبه» یعنی« بیت الله الحرام».
«قیام» هم به معنای:« قوام» است، کعبه مایه قوام مردم آنجاست.
در این آیه مبارکه چهار مطلب وجود دارد که خلاق متعال آنها را مایه قوام حیات مردم عرب و آن منطقه قرار داده، یعنی اگر اسلام نبود و خداوند آنها را به آنان (عرب) نمیداد، نسل عرب منقطع میشد، چون همیشه در جنگ و جدال و قتل و غارت بودند، و همیشه بر قتل و غارت تکیه میکردند، پیغمبر اکرم (ص) به امر الاهی این چهار مطلب را آورده تا سبب حفظ نسل عرب بشود ومایه قوام حیات آنان بشود و مراد از کلمه «الناس» در « قِيامًا لِلنَّاسِ» نسل عرب است نه همه مردم، آن چهار چیز (که مایه قوام حیات مردم عرب میباشند) عبارتند از:
الف؛ الکعبة المعبّر عنها بالبیت الحرام
ب؛ الشهر الحرام
ج؛ الهدی
د؛ القلائد
فالجمیع یُعدّ قیاماً للناس، أی قواماً لمعاشهم و حیاتهم.
« جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيتَ الْحَرَامَ قِيامًا لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْي وَالْقَلَائِدَ»، آن سه تا دیگر هم عطف بر «قیاماً» است، کأنّه فرمود:« جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيتَ الْحَرَامَ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْي وَالْقَلَائِدَ قِيامًا لِلنَّاسِ» أی قوام للناس. چطور؟ چون خداوند کعبه را در یک منطقهای قرار داده که کاملاً خشک و لا یزرع است، یعنی نه آبی در آنجا پیدا میشود و نه گیاهی، سرزمین کاملاً خشک و خالی از آب و علف و گیاه است، ولذا حضرت ابراهیم هنگام مناجات با خدایش عرض میکند:« رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيتِي بِوَادٍ غَيرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيتِكَ الْمُحَرَّمِ»[9]
پروردگارا! من بعضي از فرزندانم را در سرزمين بيآب و علفي، در کنار خانهاي که حرم توست، ساکن ساختم
ولذا آنجا را کعبه قرار داده، وقتی آنجا را کعبه قرار داد، مردم از گوشه و کنار دنیا در آنجا میآیند و هرکس با خودش میوه میآورد، غذا میآورد و سایر چیزها میآورد، همین «کعبه» سبب شده که بخشی اعظم از این منطقه آباد شود، اگر «کعبه» در آنجا واقع نمیشد، کسی در آنجا نمیآمد، در نتیجه اهالی آنجا همیشه در مضیقه و گرسنگی به سر میبردند، «کعبه» قوام حیات مردم آنجا شده است.
علاوه بر «کعبه»، اشهر الحرم (زیرا امنیت در این چند ماه حاکم است و موقع ازدحام مردم میباشد)، هدی (قربانی) و قلائد نیز مایه قوام حیات مردم آنجاست.
چرا « جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيتَ الْحَرَامَ»؟ «ذَلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ»
پرسشممکن است کسی بگوید که این علت «ذَلِكَ لِتَعْلَمُوا..» در ظاهر با این معلول: ( جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيتَ الْحَرَامَ) چندان تناسب ندارد، یعنی چه که ما کعبه را مایه قوام حیات مردم قرار دادیم، چرا؟ تا بدانید که خداوند منان از آنچه که در آسمان و زمین است آگاه است، این علت، چطور با این معلول تناسب دارد؟
پاسخپاسخش این است که اگر ما خوب در آیه مبارکه دقت کنیم، کاملاً روشن میشود که این علت با این معلول تناسب و همخوانی دارد، و آن اینکه: آن خداوندی که از آسمانها و زمین آگاه است، مشکلات این منطقه را نیز میداند، یعنی مید اند که این منطقه مشکلاتی دارد، چون در میان کوهها قرار گرفته که نه چشمهای در آنجا جاری است و نه درختی و نه گیاهی، چون خداوند آگاه از زمین از آسمانها، از وضع این منطقه با خبر بود و آن را میدانست ولذا این چهار چیز را در آنجا قرار داد تا قوام حیات مردم آن منطقه مهیا بشود:«ذَلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ»
«اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ »سوالممکن است کسی سوال کند که چرا در این آیه مبارکه عقاب را بر مغفرت جلو انداخته و حال آنکه در یکی از دعاها آمده که:« يَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه »، اما در اینجا عکس است، چون میفرماید:« أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ »
جواب
جناب رازی از این سوال جوابی داده که من آن را قبول ندارم، ولی من عرض میکنم که تمام بحثهای جلسه گذشته و امروز ما، در باره کسانی بود که یا قتل صید میکردند یا صید میکردند، یعنی حدود الاهی را رعایت نمیکردند ولذا خداوند میفرماید: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ »
بنابراین، در اینجا مناسب است که «شَدِيدُ الْعِقَابِ» را جلوتر از جمله:« وَأَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ » بیاورد و هیچ منافات با آن دعا ( يَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه) ندارد، یعنی این (تقدیم عقاب) دلیل نمیشود که غضبش بیش از رحمتش است.
جواب جناب رازیثمّ إنّه سبحانه قدّم العقاب علی الغفران و الرحمة، یقول الرازی:« إنّما قدّم:« شَدِيدُ الْعِقَابِ» علی الغفران و الرحمة، لأنّه لما ذکر الله تعالی أنواع رحمته بعباده، ذکر بعدها أنّه شدید العقاب، لأنّ الإیمان لا یتمّ إلّا بالرجاء و الخوف کما قال الإمام علی (ع):« ولو وزن خوف المؤمن و رجاؤه لاعندلا» ثم ذکر عقیبه، ما یدلّ علی الرحمة و کونه غفوراً رحیماً و ذلک یدلّ علی أنّ جانب الرحمة أغلب»[10]