< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/09/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القرآن

الآیة الثانیة

﴿فِيهِ آياتٌ بَينَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِي عَنِ الْعَالَمِينَ﴾[1]

ترجمه: در آن، نشانه‌هاي روشن، (از جمله) مقام ابراهيم است؛ و هر کس داخل آن [= خانه خدا] شود؛ در امان خواهد بود، و براي خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانايي رفتن به سوي آن دارند. و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند، به خود زيان رسانده)، خداوند از همه جهانيان، بي‌نياز است.

اولین بحثی که در باره حج داریم، وجوب آن است و اینکه حج واجب است، یک آیه را در این زمینه خواندیم، الآن آیه دوم را می‌خوانیم.

﴿فِيهِ آياتٌ بَينَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِي عَنِ الْعَالَمِينَ﴾

«فِيهِ آياتٌ بَينَاتٌ» ظاهراً ضمیر «فِيهِ » به بیت بر میگردد، آیات به معنای علائم است، «آیه» به معنای علامت است، علائم روشنی است و این علائم روشن چیست؟« آياتٌ بَينَاتٌ»، عطف تفسیرش که «مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ» باشد، بعداً می‌آید، «مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ» تفسیر آیات است،«مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ» یک سنگ است که در آنجا اثر پای حضرت ابراهیم در آن سنگ حک شده و الآن هم محفوظ است.

سابقاً، یعنی قبل از آنکه سعودی‌ها قدرتی بیشتری پیدا کنند، این سنگ در یک محفظه‌ای بود و مردم آن را می دیدند، ولی ‌الآن آن را زیر زمین برده‌اند و کسی آن را نمی‌بیند، ولی سابقاً قابل رؤیت و دیدن بود.

سوال

اگر کلمه‌:« فِيهِ» به بیت بر گردد، مقام ابراهیم که در بیت نیست، بلکه در حدود دوازده متری بیت است، یعنی بین بیت و بین مقام ابراهیم سابقاً یک اتاقی بود که من در آنجا نماز خواندم، منتها الآن آن اتاق را از بین برده‌اند و جایش یک چیز عمودی قرار داده‌اند،‌ بین مقام و بین «بیت» حدود یازده متر و خرده‌ای فاصله است، چطور می‌فرماید:« فِيهِ آياتٌ بَينَاتٌ » و حال آنکه مقام ابراهیم در بیت نیست، بلکه در خارج بیت واقع شده است؟

جواب

بعضی از مفسرین نتوانسته‌اند جواب این اشکال را حل کنند، ولذا گفته‌اند که ضمیر «فِيهِ» به مکه برمی‌گردد، «فِيهِ» یعنی:« فی المکة آياتٌ بَينَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ» .

اما من فکر می ‌کنم که این عده از مفسرین از بلاغت قرآن بی اطلاع و ناآگاه هستند و نمی‌دانند که این مورد از قبیل مجاز مشارفه است، یعنی به این گونه چیز‌ها می‌گویند:« مجاز مشارفه»، یعنی چون فاصله‌اش با بیت زیاد نیست، کأنّه در بیت واقع شده است،‌خصوصاً قبل از آنکه پیغمبر اکرم (ص) بیاید، ظاهراً مقام ابراهیم متصل به بیت بوده، بعداً جدا شده است.

«‌علی ای حال» این مسئله،‌ مسئله روشنی است، مقام ابراهیم هر چند در خارج بیت است، اما چون فاصله‌اش با بیت کم است، کأنّه در خودِ بیت است، ولذا می‌فرماید:« فِيهِ آياتٌ بَينَاتٌ»، خصوصاً در تاریخ مکه است که مقام ابراهیم متصل به بیت بود، بعداً اینجا قرار داده‌اند.

علت آیه بودنِ مقام مقام ابراهیم چیست؟

ممکن است کسی بگوید که چطور مقام ابراهیم آیت است؟ جوابش این است: همین که روی سنگ ایستاده و اثر پایش در آن سنگ منعکس شده است، سنگی به آن سفتی و پایی به آن نرمی، این خودش یکنوع آیه است ولذا قرآن می‌فرماید: «فِيهِ آياتٌ بَينَاتٌ» در واقع این سنگ زیر پای ابراهیم بوده ا ست.

«وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا» هر کس داخل این بیت بشود در امان است، البته ضمیر «دَخَلَهُ » به بیت می‌گردد، ولی ظاهراً مسجد نیز همین حکم را دارد،« وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا» هر کس در آنجا وارد بشود، از شر در امان است.

اشکال

اگر واقعاً هرکس در آنجا داخل بشود، در امان است،پس چرا خیلی‌ها را در همان بیت کشتند، مثلاً عبد الله بن زبیر را حجاج بن یوسف ثقی در همان بیت کشت، آل سعود در هزارو چهارصد هجری تانک‌ها را وارد مسجد کردند و افرادی را درهمان مسجد کشتند، چطور قرآن می‌فرماید:« وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا» ؟

جواب

جوابش این است که مراد ازاین امنیت، امنیت تکوینی نیست، بلکه مراد از این امنیت، امنیت تشریعی وقانونی است (هم درجاهلیت و هم در اسلام) حتی درزمان جاهلیت اگر کسی وارد مسجد می‌شد، ابداً او را نمی‌کشتند،‌حتی اگر کسی، پدر دیگری می‌کشت و سپس به بیت پناه می‌برد، قاتل را در بیت نمی‌کشتند.

پس مراد از «وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا» امنیت تکوینی نیست، بلکه امنیت تشریعی و قانونی است.

﴿وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيهِ سَبِيلًا﴾ به نفع خداست در ذمه مردم، معلوم می‌شود که این «حج» در ذمه است، «حِجُّ الْبَيتِ» یعنی قصد البیت، حِجّ،‌ مصدر بمعنی القصد و العزم، قصد کردن، هر کس که قدرت راه رفتن داشته باشد که به آنجا برود.

سوال

آقایان می‌گویند مراد از استطاعت دراینجا، استطاعت شرعی است که چهار شرط دارد، یعنی استطاعت عقلی نیست ولذا اگر کسی متسکِّعاً مکه برود، یا با گدایی مکه برود، حج از گردنش ساقط نیست، یعنی اگر بعداً غنی شد،‌ دوباره باید به مکه برود، این استطاعت، استطاعت عقلی نیست که اگر یک آدمی متسکِّعاً برود کافی نیست. چرا آقایان می‌گویند این استطاعت عقلی نیست، بلکه شرعی است؟

جواب

چون اگر مراد از استطاعت، استطاعت عقلی باشد، ‌تمام احکام شرع، مشروط به استطاعت عقلی است، زیرا تکلیف ما لا یطاق باطل است،‌ از اینکه می‌گوید استطاعت،‌معلوم می‌شود که مراد استطاعت عقلی نیست، و الا استطاعت عقلی در نماز، روزه و امثالش هم معتبر است در روزه معتبر است، پس از اینکه کلمه استطاعت را به کار می‌برد، معلوم می‌شود که مراد از این استطاعت، استطاعت خاص است ولذا می‌گوید استطاعت شرعی.

استطاعت شرعی چیست؟

استطاعت شرعی، چهار مرحله و چهار شرط دارد، یعنی تا این چهار شرط محقق نشود، استطاعت محقق نمی‌شود و آن چهار شرط عبارتند از:

1: الاستطاعة المالیة، استطاعت مالی، استطاعت مالیه این است که زاد و راحله داشته باشد، «زاد» یعنی خرجینی داشته باشد که نان و خرما تویش باشد،‌اسب هم داشته باشد که او را ببرد و بیاورد، البته این مال زمان قدیم بود، الآن باید شخص قدرت این را داشته باشد که برود و بیاید هر چند با سیّاره و ماشین باشد، یعنی لازم نیست که خرجین داشته باشد، نان، خرما یا گوشت داشته باشد، این گونه زاد و راحله‌ها، مال زمان قدیم بود که وسایل و امکانات امروزی (مانند ماشین،‌ هواپیما) نبود، حالا وسایل عوض شده و باید قدرت فراهم کردن وسائل جدید را داشته باشد،‌ ‌ولذا خیلی ها در قدیم راحله نداشتند،‌اجاره و کرایه می‌کردند، در روایت داشتیم که یکی از منافع حج این است که از اسب خود بهره می‌گیرند.

بنابراین،‌« زاد و راحله» در آنجا کنایه از مرکب است که انسان را ببرد و بیاورد، ولذا اگر کسی پیدا بشود که فقط با هوا پیما می‌تواند برود و برگردد، یعنی با ماشین نمی‌تواند برود، ‌باید قدرت مالی هوا پیما رفتن را داشته باشد. بنابراین، استطاعت مالیه، یک معنی کلی است که کشش دارد و در هر زمانی برای خودش جلوه‌ای دارد، مانند قول خداوند متعال: ﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ ..﴾[2]

«خیل» یعنی اسب، خیل و اسب در زمان ما هیچکاره است، چون در زمان ما ابزار و ادوات جنگی پیشرفت کرده، مانند هواپیمای بمب افکن، تانک ، موشک و امثالش، باید آیات قرآن را به گونه ای معنی کرد که از قبیل بیان مصداق است و الا میزان همان کلی است که هم در خیل است و هم در غیر خیل (اسب)

بسیاری از این عبارت ها در قرآن داریم، مثلاً قرآن می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾[3]

الآن هادی و راهنمای ما چه کسی است، در زمان ائمه اهل بیت (ع) اگر می‌گفتند: ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾ مراد از هادی، ائمه اهل بیت ( ع) است، الآن که امام معصوم (ع) در اختیار نیست، «هادی» همان علمای اسلام است که دست مردم را می گیرند و به مقصد می‌رسانند.

بنابراین، آیات را به گونه‌ای معنی کنیم که در هر زمان برای خودش مصداقی داشته باشد.

2: الاستطاعة البدنیة

یک آدم مریض است که نمی‌تواند برود، حج برای این آدم واجب نیست، هر چند گاه و بیگاهی افرادی پیدا می‌شوند که برای خود نائب می‌گیرند تا از طرف آنان حج را انجام بدهند، آن یک مسئله دیگر است، گاهی افراد با ماشین نمی‌توانند بروند، اما با هواپیما می‌توانند بروند، این آدم باید پول هواپیما را داشته باشد، یعنی پول ماشین کافی نیست.

3: الاستطاعة الزمانیة

استطاعت زمانی، یعنی من موقعی مستطیع شدم که اول ذیقعده است که نه گذرنامه ممکن است و نه سایر مقدماتش ممکن است، باید استطاعت زمانی داشته باشد، یعنی فرصتی باشد که من توانم به موقع برسم و اعمال را انجام بدهم و بر گردم ، وا لا اگر استطاعت پیدا کنم، اما زمان کافی برای فرائض نباشد، من مستطیع نیستم.

4: الاستطاعة السَربِیة

«سَرب» به معنای راه است، ما یک سِرب (به کسر سین) داریم و یک سَرب (به فتح سین) داریم، سِرب به معنای طائفه است، اما کلمه «سَرب» به معنای راه است.

الآن برای ما مسئله «سَرب» مفهوم ندارد، ‌چون با هواپیما می‌رویم و با هواپیما بر می‌گردیم،‌اما کسانی که کتاب حج را خوانده‌اند، سابقاً کسانی که از عراق راه می‌افتاد که به حج برود، یا از جاهای دیگر، در هر صد فرسخی، یک خانی بود، اگر خان را در آنجا یک ملبغی نمی‌دادی، او راه نمی‌داد، ده فرسخ دیگر اگر می‌رفتیم، یک خان دیگر بود و او نیز به سهم خود یک مبلغی را می‌گرفت، گاهی آنها مانع می‌شدند ولذا آقایان می‌گفتند:« الاستطاعة السُربیة». پس یکی از شرائط وجوب حج امنیت طریق وراه است که در زمان قدیم خیلی مهم بود، مستطیع کسی بود که پول این خان‌ها را هم داشته باشد.

الاستطاعة السَربِیة، و أرید بها ألا یکون فی الطریق مانع لا یمکن مع الوصول إلی المیقات، أو إلی تمام الأعمال، و إلّا لم یجب، و ذلک لأنّ الاستطاعة غیر متوفرة مع وجود المانع فی الطریق، ففی روایة حفص الکناسی: «فَإِذَا كَانَ صَحِيحاً فِي بَدَنِهِ مُخَلًّى فِي سَرْبِهِ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ فَلَمْ يَحُجَّ فَهُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ قَالَ نَعَم »[4]

هذا إجمال ما علیه الفقهاء فی معنی الاستطاعة، و هناک فروع أخری محرّرة فی الکتب الفقهیة.

وجوب الحجّ مرّة واحدة فی العمر

در جلسه گذشته گفتیم که «حج» واجب فوری است و در همه عمر بیش از یک مرتبه هم واجب نیست، این دوتا قید را خواندیم، یعنی:« وجوب الحج علی المستطیع »، اما اینکه در عمر یکبار واجب است،‌دلیلش چیست؟ واجب فوری است، دلیلش چیه؟ این دو از آیه مبارکه استفاده نمی‌شود، یعنی از آیه مبارکه فوریت استفاده نمی‌شود، اما یکبار چطور؟ مگر اینکه کسی بگوید امتثال مأموربه مرّة‌ واحدة، مسقط است و الا از خود آیه مبارکه، یکبار استفاده نمی‌شود مگر اینکه حرف اصولی‌ها را بزنیم و بگوییم امتثال ماموربه مرّة واحدة مسقط، تکرارش دلیل می‌خواهد، ولی روایت داریم که پیغمبر اکرم در همان سال دهم هجرت که اعمال حج را به مردم یاد داد، شروع کردند به خطابه خواندن، یکنفر از وسط مجلس بلند شد و عرض کرد: یا رسول الله، این (حج) در عمر مرّة واحدة، یا همیشه، حضرت در جواب فرمود:« أسکتوا عمّا سکت الله»، چون اگر بگویم:« نعم، یجب»‌این سوال ها را نکنید و اگر بگویم نعم هر سال واجب است.

اما اینکه واجب فوری است، فوری بودنش را من از اخبار «تسویف» استفاده کردم، اخبار تسویف، یعنی «سوف أحجّ، سوف أحجّ و...» حضرت آنان را ملامت می‌کند و می‌گوید چرا« سوف، سوف» می‌کنید، حضرت آنها را ملامت می‌کند و می‌فرماید کسانی که «سوف سوف» می‌کنند مذموم است،‌این نشان می‌دهد که حج واجب فوری است، به این گونه اخبار می‌گویند:« اخبار تسویف».

«وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِي عَنِ الْعَالَمِينَ »

سوال: آیا اگر کسی به حج نرود کافر می‌شود؟ احدی نگفته است که اگر کسی به حج نرود کافر می‌شود، پس معنای«وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِي عَنِ الْعَالَمِينَ » چه می‌شود؟

جواب: ما دو نوع کفر داریم:« کفر الملّة و کفر النعمة» اگر خدای نکرده گفتیم پیغمبراسلام (ص) پیغمبر نیست، یا خدا واحد نیست، یا معادی در کار نیست، این «کفر الملّة» است چون شریعت را انکار کردی، اما «کفر النعمة» معنایش این است که از نعمت خدا استفاده نکردی، این کفر که در آیه آمده، کفران نعمت است، چون خدا که به تو عقل داده، سلامتی بدن و مال هم داده،‌یعنی هم استطاعت بدنی داری و هم استطاعت مالی، پس چه مرض داری که به حج نمی‌روی؟ «وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِي عَنِ الْعَالَمِينَ » این کفران نعمت است، کفر الملة غیر از کفر النعمة است.

ثمّ إنّ سبحانه ختم الآیة بقوله: «وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِي عَنِ الْعَالَمِينَ » و الظاهر أنّ الکفر هنا لیس کفر الملّة، بأن یحجحد وجوب الحجّ، و إنّما أرید به تکر الحجّ، ففی روایة َ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:« قَالَ اللَّهُ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ- مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا - قَالَ هَذِهِ لِمَنْ كَانَ عِنْدَهُ مَالٌ إِلَى أَنْ قَالَ وَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ - مَنْ كَفَرَ- يَعْنِي مَنْ تَرَكَ»[5]

ثمّ إنّ تقسیم الکفر إلی کفر الملّة و کفر النعمة، أمر یؤیّده القرآن الکریم، أمّا الأوّل فلا حاجة لذکره، و أمّا الثانی فیشیر إلیه سبحانه بقوله:« إِنَّا هَدَينَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا»[6]

فشکر النعمة عبارة عن صرفها محلّها، و کفرها عبارة عن خلافه، فعلی ذلک فالمراد کفر النعمة هو أنّه إذا لم یحج مع الاستطاعة المالیة و البدنیة، فلا یضرّ الله شیئاً فإنّ الله غنی عن العالمین.

وجوب الحجّ مرّة واحدة فی العمر

لا یجب الحجّ فی أصل الشره إلّا مرّة واحدة فی تمام العمر، وهو المسمّی بحجّة الإسلام، إی الحجّ الذی بُنی علیه الإسلام مثل الصلاة و الصوم و الخمس و الزکاة.

روی مسلم فی صحیحه عن أبی هریرة قال:« خطبنا رسول الله (ص) فقال: أیّها الناس قد فرض الله علیکم الحجّ فحجّوا» فقال رجل: أکُلّ عامل یا رسول الله؟ فسکت، حتّی قالها ثلاثاً، فقال رسول الله( ص) : لو قلت نعم، لوجبت و لما استطعتم» ثمّ قال: ذرونی ما ترکتکم، فإنّما هلک من کان قبلکم بکثرة سؤالهم و اختلافهم علی أنبیائهم اختلاف در این حدیث، به معنای رفت و آمد است -، فإذا أمرتکم بشیء فأتوا منه ما استطعتم، و إذا نهیتکم عن شیء فدعوه»[7]

پس ما از این آیه مبارکه استفاده وجوب حج را کردیم، تا برسیم به آیات دیگر که در جلسه آینده می‌خوانی

 


[7] التاج االجامع للأصول، ج2، ص100، کتاب الحج.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo