< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القرآن

 

أحکام الخمس فی الذکر الحکیم

قد تقدّم فی الفصل المتقدّم أنّ الخمس و الأنفال من المنابع المالیة للحکومة الإسلامیة، و ها نحن نخصّ لبیان أحکامهما، و الموضوع هو الأنفال، و ‌أمّا الخمس فأکثر موارده من الأنفال، کالکنوز و المعادن و غیرهما، و علی کلّ تقدیر فهناک آیات حول الخمس و الأنفال مبثوثة فی سورتی الأنفال و الحشر، و نحن ندرس الجمیع علی وجه الإیجاز.

الآیة الأولی

«يسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَينِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»[1]

ترجمه: از تو درباره انفال [= غنايم، و هرگونه مال بدون مالک مشخص‌] سؤال مي‌کنند ؛ بگو: «انفال مخصوص خدا و پيامبر است؛ پس، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد! و خصومتهايي را که در ميان شماست، آشتي دهيد! و خدا و پيامبرش را اطاعت کنيد اگر ايمان داريد!

ممکن است که کسی سوال کند که بحث شما راجع به خمس است، اما آیه‌ای را که عنوان کرده‌اید در باره انفال است؟

جوابش این است که انفال به معنای زیادی است، ولذا خمس هم داخل در انفال است، البته انفال یک معنای وسیعی دارد که خمس یکی از اقسام انفال می‌باشد، انفال برای خودش اقسام زیادی دارد که عبارتند از:

الف؛ بطون الأودیه،

ب؛ رؤوس الجبال

ج؛ ارث من لا وارث له

د؛صوافی الملوک

پس انفال یک کلمه جامع است که خمس هم داخل در آن است.

 

ما هو المرا من الأنفال؟

وردت کلمة الأنفال فی الآیة الأولی من هذه السورة (انفال) و لا شک أنّ الغنائم الحربیة داخلة فی آیتنا هذه و کأنّ المفهوم من الآیة، هو الغنائم فقط، لکن یظهر من الروایات أنّ للأنفال معنی وسیعاً نذکر شیئاً منه:

1: ففی روایة حمّاد بن عیسی عن العبد الصالح ع قال: « وَ لَهُ بَعْدَ الْخُمُسِ الْأَنْفَال‌، وَ الْأَنْفَالُ كُلُّ أَرْضٍ خَرِبَةٍ قَدْ بَادَ أَهْلُهَا وَ كُلُّ أَرْضٍ لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهَا بِخَيْلٍ وَ لَا رِكَابٍ وَ لَكِنْ صَالَحُوا صُلْحاً وَ أَعْطَوْا بِأَيْدِيهِمْ عَلَى غَيْرِ قِتَالٍ وَ لَهُ رُءُوسُ الْجِبَالِ وَ بُطُونُ الْأَوْدِيَةِ وَ الْآجَامُ وَ كُلُّ أَرْضٍ مَيْتَةٍ لَا رَبَّ لَهَا وَ لَهُ صَوَافِي الْمُلُوكِ مَا كَانَ فِي أَيْدِيهِمْ مِنْ غَيْرِ وَجْهِ الْغَصْبِ لِأَنَّ الْغَصْبَ كُلَّهُ مَرْدُودٌ وَ هُوَ وَارِثُ مَنْ لَا وَارِثَ لَهُ يَعُولُ مَنْ لَا حِيلَةَ لَهُ»[2]

همه اینها انفال است، کلمه انفال یک کلمه جامع است که خمس یکی از اقسام آن می‌باشد.

 

2: وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ:« وَ لِلْإِمَامِ صَفْوُ الْمَالِ أَنْ يَأْخُذَ مِنْ هَذِهِ الْأَمْوَالِ صَفْوَهَا الْجَارِيَةَ الْفَارِهَةَ وَ الدَّابَّةَ الْفَارِهَةَ وَ الثَّوْبَ وَ الْمَتَاعَ مِمَّا يُحِبُّ أَوْ يَشْتَهِي فَذَلِكَ لَهُ قَبْلَ الْقِسْمَةِ وَ قَبْلَ إِخْرَاجِ الْخُمُسِ وَ لَهُ أَنْ يَسُدَّ بِذَلِكَ الْمَالِ جَمِيعَ مَا يَنُوبُهُ مِنْ مِثْلِ إِعْطَاءِ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ غَيْرِ ذَلِكَ مِمَّا يَنُوبُهُ فَإِنْ بَقِيَ بَعْدَ ذَلِكَ شَيْ‌ءٌ أَخْرَجَ الْخُمُسَ مِنْهُ فَقَسَمَهُ فِي أَهْلِهِ وَ قَسَمَ الْبَاقِيَ عَلَى مَنْ وَلِيَ ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ يَبْقَ بَعْدَ سَدِّ النَّوَائِبِ شَيْ‌ءٌ فَلَا شَيْ‌ءَ لَهُمْ إِلَى أَنْ قَالَ وَ لَهُ بَعْدَ الْخُمُسِ الْأَنْفَالُ وَ الْأَنْفَالُ كُلُّ أَرْضٍ خَرِبَةٍ قَدْ بَادَ أَهْلُهَا وَ كُلُّ أَرْضٍ لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهَا بِخَيْلٍ وَ لَا رِكَابٍ وَ لَكِنْ صَالَحُوا صُلْحاً وَ أَعْطَوْا بِأَيْدِيهِمْ عَلَى غَيْرِ قِتَالٍ وَ لَهُ رُءُوسُ الْجِبَالِ وَ بُطُونُ الْأَوْدِيَةِ وَ الْآجَامُ وَ كُلُّ أَرْضٍ مَيْتَةٍ لَا رَبَّ لَهَا وَ لَهُ صَوَافِي الْمُلُوكِ مَا كَانَ فِي أَيْدِيهِمْ مِنْ غَيْرِ وَجْهِ الْغَصْبِ لِأَنَّ الْغَصْبَ كُلَّهُ مَرْدُودٌ وَ هُوَ وَارِثُ مَنْ لَا وَارِثَ لَهُ يَعُولُ مَنْ لَا حِيلَةَ لَهُ وَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَتْرُكْ شَيْئاً مِن‌ لصُنُوفِ الْأَمْوَالِ إِلَّا وَ قَدْ قَسَمَهُ فَأَعْطَى كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّهُ إِلَى أَنْ قَالَ وَ الْأَنْفَالُ إِلَى الْوَالِي كُلُّ أَرْضٍ فُتِحَتْ أَيَّامَ النَّبِيِّ ص إِلَى آخِرِ الْأَبَدِ وَ مَا كَانَ افْتِتَاحاً بِدَعْوَةِ أَهْلِ الْجَوْرِ وَ أَهْلِ الْعَدْلِ لِأَنَّ ذِمَّةَ رَسُولِ اللَّهِ ص- فِي الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ ذِمَّةٌ وَاحِدَةٌ لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ الْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ يَسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُم‌»[3]

سوال

سوال این است، ‌آیه شریفه که می‌فرماید: «يسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ» در سال دوم هجرت نازل شده است، آیا پیغمبر اکرم (ص) چنین قدرتی را داشت که این هفت یا هشت مورد را مالک بشود، این هفت، یا هشت مورد مال کسی است که سلطنت، دولت و حکومتی را تشکیل بدهد تا بتواند بگوید:« وَ لَهُ رُءُوسُ الْجِبَالِ وَ بُطُونُ الْأَوْدِيَةِ وَ الْآجَامُ وَ كُلُّ أَرْضٍ مَيْتَةٍ لَا رَبَّ لَهَا وَ لَهُ صَوَافِي الْمُلُوكِ مَا كَانَ فِي أَيْدِيهِمْ ... » .

بنابراین،‌بعید نیست هنگام نزول این آیه مبارکه که در سال دوم هجرت نازل شده، پیغمبر اکرم (ص) مالک مدینه و اطراف است،‌ مراد از این «انفال» خمس باشد نه اعم، البته قبول داریم که انفال اقسام زیادی دارد، اما هنگام نزول این آیه شریفه، بعید است که از این «انفال» معنای وسیع اراده شده باشد.

بله، اگر پیغمبر اکرم (ص) هنگام نزول این آیه دارای قدرتی بود که بر تمام شبه جزیرة العرب مسلط باشد، حق با شماست، مثلاً در سال هفتم و هشتم هجرت این آیه نازل شده بود، حق با شما بود و ما می‌توانستیم بگوییم که مراد از «انفال» در این آیه مبارکه اعم ا ست، چون پیغمبر اکرم (ص) اکثر شبه جزیره را تحت سلطه در آورد بود، ولی این آیه در سال دوم هجرت نازل شده آنهم در جنگ بدر، و هنوز قدرت و تسلطش بر شبه جزیره کامل نیست، بعید نیست که بگوییم مراد از این انفال در این آیه مبارکه تنها خمس است، البته معنای وسیع را منکر نیستیم: «يسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ»

چنانچه ملاحظه می‌کنید، در این آیه شریفه جواب آمده (قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ)، اما مسئول عنه نیامده، یعنی اینکه از چه چیز سوال کردند، در آیه مبارکه نیامده است، اما در تاریخ آمده که مسئول عنه چه بوده، هنگامی که جنگ بدر موفقانه و مظفرانه به پایان رسید، مسلمان چند گروه شده بودند:

الف؛ گروهی دشمن را تعقیب می‌کردند و فرار می‌دادند

ب؛ جمعی پیغمبر اکرم (ص) را مراقبت می‌کردند

ج؛ گروهی غنائم را جمع می‌کردند

کسانی که غنائم را جمع کردند، گفتند غنائم مال ماست، چون ما آنها را جمع کردیم، گروهی که دشمن را تعقیب می‌کردند، میگفتند غنائم مال ماست، چون ما دشمن را تعقیب کردیم و فراری دادیم، پس غنائم مال می‌باشد، آن گروه که از پیغمبر اکرم (ص) مراقبت و محافظت می‌کردند، ادعا داشتند بر اینکه غنائم مال ماست، قرآن کریم می‌فرماید: غنائم مال هیچکدام شما نیست: « قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ» این مال خدا و رسول خداست، البته ملک شخص پیغمبر نیست، بلکه ملک مقام رسالت و حکومت است، آیات قرآن مهمات مسائل را بیان می‌کند ولذا دراینجا سوال را مطرح نکرده است. چرا؟ چون چندان مهم نبوده، مهم جواب است که بیان کرده و فرموده: «يسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ» بعداً سه دستور می‌دهد:

1: «فَاتَّقُوا اللَّهَ »

2: «وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَينِكُمْ»

3: «وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ»

چه کسانی به این سه دستورعمل می‌کنند؟ «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» جمله:« إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» به هر سه بر می‌گردد، معلوم می‌شود که مسلمان ها با هم دیگر سر غنائم دعوا می‌کردند و هر طائفه و گروهی ادعا داشتند که غنائم مال ماست.

نکته ادبی

کلمه: «ذَاتَ» در این آیه مبارکه، مرکب از «ذا» و «تاء» است، کلمه:« ذا» به معنای صاحب است و بعداً لفظ

« تاء» در آخر آن اضافه شده است، «ذا» به معنای صاحب است، کلمه «تاء» در آخر آن اضافه و شده: «ذَاتَ» که به معنای حقیقت، «ذَاتَ أمرکم» أی حقیقة أمرکم، کأنّه این کلمه از آن معنای لغوی در آمده، در لغت عرب «ذا» به معنای صاحب است، لفظِ « تاء» که در آخر آن اضافه شده،‌معنای جدیدی پیدا کرده است،«وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَينِكُمْ» أی اصلحوا حقیقة بینکم، یعنی این دعوا‌ها را کنار بگذارید و از خدا و رسولش اطاعت کنید.

ثمّ إنّه سبحانه یأمر الحاضرین فی غزوة بدر بأمور ثلاثة:

الأمر الأوّل: قال تعالی «فَاتَّقُوا اللَّهَ» أی اتقوا معصیة الله و عقابه، و اترکوا المنازعة و ارضوا بما حکم به الرسول (ص)

الأمر الثانی:« وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَينِكُم» أی اصلحوا الحالة الّتی بینکم، و اجتنبوا عن الجدال و الشِّقاق و کونوا إخواناً متحابّین

الأمر الثالث: «وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ» فی تقسیم الأنفال، و فی غیر ذلک

ثمّ إنّه سبحانه ذکر شرطاً لتحقق هذه الأمور الثلاثة، و هو قوله تعالی: «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» و هو بمعنی أنّه لا یقوم بهذه الأمور إلّا المؤمن بالله و المسلّم له، و الشرط أشبه بالشرط المحقّق للموضوع، نظیر قولک: إن رزقت ولداً فأختنه.

چنانچه عرض کردم در لغت عرب کلمه «أنفال» به معنای زیادی است، «نَفَلَ» أی «زاد» کلمه «نفل» در روایات خیلی معنای وسیعی دارد که فقط یکی از آنها را خواندیم.

دیدگاه استاد سبحانی

من احتمال می‌دهم کلمه «انفال» که معنای وسیعی دارد، در این آیه مبارکه به معنای خمس غنائم است، چون این معنای وسیع مربوط به جایی است که پیغمبر اکرم‌(ص) دارای قدرت باشد، و حال آنکه حضرتش در آن زمان قدرت وسیعی نداشته تا بگوید اینها مال شماست، ولذا احتمال دارد که مراد از «انفال» خمس بوده، هر چند معنای انفال بعداً توسعه پیدا کرده است.

ولی در عین حال ممکن است این مطلب من برای بعضی‌ها سنگین بیاید، از این رو می‌توانیم بگوییم تشریعاً انفال به همان معنای وسیع خود تشریع شده و شامل همه موارد می‌شود، ه چند از نظر تحقق در آینده تحقق پیدا کرده، تشریعاً مال همه بوده، تشریعاً انفال اعم است، هرچند از نظر تحقق بعداً تحقق پیدا کرده است.[4]

الآیة الثانیة

« مَا كَانَ لِنَبِي أَنْ يكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَاللَّهُ يرِيدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»

ترجمه: هيچ پيامبري حق ندارد اسيراني (از دشمن) بگيرد تا کاملا بر آنها پيروز گردد (؛و جاي پاي خود را در زمين محکم کند)! شما متاع ناپايدار دنيا را مي‌خواهيد؛ (و مايليد اسيران بيشتري بگيريد، و در برابر گرفتن فديه آزاد کنيد؛ ولي خداوند، سراي ديگر را (براي شما) مي‌خواهد؛ و خداوند قادر و حکيم است!

اگر واقعاً شأن نزول ها نباشد،‌این این خیلی مجمل است، منتها شأن نزول‌ها این آیه را روشن کرده.

الآیة الثالثة

«لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»[5]

ترجمه: اگر فرمان سابق خدا نبود (که بدون ابلاغ، هيچ امتي را کيفر ندهد)، بخاطر چيزي [= اسيراني‌] که گرفتيد، مجازات بزرگي به شما مي‌رسيد. اگر واقعاً شأن نزول ها نباشد،‌این این خیلی مجمل است، منتها شأن نزول‌ها این آیه را روشن کرده.

مفردات آیه مبارکه

1: «مَا كَانَ» من در علم اصول بحث کرده‌ام که هر موقع «مَا كَانَ» بگویند، یا به معنای امتناع است،«مَا كَانَ لِلَّهِ أَنْ يتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يقُولُ لَهُ كُنْ فَيكُونُ»[6] یا به معنای نفی شأن است، « مَا كَانَ لِنَبِي أَنْ يكُونَ لَهُ أَسْرَى»، در این آیه مبارکه « مَا كَانَ» به معنای نفی شأن است.

2: «أَسْرَى»: جمع أسیر، کالقتلی و الجرحی: جمع قتیل و جریح، یقول ابن مالک:

فعلی لوصف کقتیل و زَمِن *** و هالک و مَیِّت به قَمِن

کلمه «أَسْرَى» در لغت عرب به معنای اسیر است، چنانچه قتلی جمع قتیل، و جرحی جمع جریح می‌باشد، فعلی جمع فعیل است.

3:« يثْخِنَ» الثخانة، بمعنی الغلظة، و ثوب ثخین ضدّ رقیق، و أرید فی الآیة «الإستقرار»

4: «عَرَضَ الدُّنْيا»: المتاع.

5: «كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ»: إی ما مضی من حکم الله أن لا یعذّب الله قوماً حتّی یبیّن لهم ما یتقون.

کلمه: «ثخن» به معنای غلظت است، در مقابل رقت،« حَتَّى يثْخِنَ فِي الْأَرْضِ» یعنی چه؟ پایش در زمین محکم بشود، یعنی چه؟

کسانی که غنائم را جمع‌ آوری کرده بودند، هفتاد نفر را به عنوان اسیر گرفته‌ بودند، نظر شان این بود که این اسیر‌ها را بدهند و درمقابل آنها پول بگیرند، در حالی که جنگ هنوز تمام نشده بود، نظر شان این بود که این اسیر‌ها را بگیرند و در مقابل آنها پول بگیرند، خدا می‌فرماید: نباید یک چنین کاری را بکنند« مَا كَانَ لِنَبِي أَنْ يكُونَ لَهُ أَسْرَى»، مبادا آنها را اسیر بگیرید، بلکه باید آنها را بکشید، در اثنای جنگ و مادامی که جنگ تمام نشده، اسیر‌ را اگر بگیرید و پس بدهید، دو مرتبه آنها به همان لشکر خود شان بر می‌گردند و به جنگ شما می‌آیند و لذا نباید در اثنای جنگ اسیر بگیرد و آنها را تحویل دشمن بدهید «حَتَّى يثْخِنَ فِي الْأَرْضِ» تا پایش را در زمین محکم کند، یعنی جنگ به نفع پیغمبر (ص) تمام بشود، یعنی معلوم می‌شود که فاتح چه کسانی است و مغلوب چه کسانی‌اند، این آیه مبارکه نشان می‌دهد که عمل آنها بر خلاف قرآن بوده، یعنی بر خلاف حکم الهی بوده «مَا كَانَ لِنَبِي أَنْ يكُونَ لَهُ أَسْرَى» تا کی؟ «حَتَّى يثْخِنَ فِي الْأَرْضِ» تا پایش در زمین محکم بشود، یعنی پیروز بشود، بعداً می‌فرماید:« تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا» نظر شما این بود که آنها را بگیرید و پس تحویل دشمن بدهید و در مقابلش پول بگیرید «وَاللَّهُ يرِيدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»

 

در سوره «محمد» نیز این مطلب آمده

«فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِنْ لِيبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يضِلَّ أَعْمَالَهُمْ»[7]

ترجمه: و هنگامي که با کافران (جنايت‌پيشه) در ميدان جنگ روبه‌رو شديد گردنهايشان را بزنيد، (و اين کار را همچنان ادامه دهيد) تا به اندازه کافي دشمن را در هم بکوبيد؛ در اين هنگام اسيران را محکم ببنديد؛ سپس يا بر آنان منت گذاريد (و آزادشان کنيد) يا در برابر آزادي از آنان فديه [= غرامت‌] بگيريد؛ (و اين وضع بايد همچنان ادامه يابد) تا جنگ بار سنگين خود را بر زمين نهد، (آري) برنامه اين است! و اگر خدا مي‌خواست خودش آنها را مجازات مي‌کرد، اما مي‌خواهد بعضي از شما را با بعضي ديگر بيازمايد؛ و کساني که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را از بين نمي‌برد!

مادامی که پیغمبر اکرم (ص) فاتح نشده، مسلمانان حق ندارند که اسیر بگیرند و آنها را پس تحویل دشمن بدهند و در مقابلش پول بگیرند، اما اینکه آنها را بکشند یا اینکه حبس و زندانی کنند تا سرنوشت جنگ روشن بشود؟ این یک مسئله دیگر است که باید در آیات جهاد بخوانیم.

«مَا كَانَ لِنَبِي أَنْ يكُونَ لَهُ أَسْرَى،» تا کی؟ « حَتَّى يثْخِنَ فِي الْأَرْضِ»، کلمه «ثخن» به معنای غلظت است، کنایه از اینکه پیغمبر اکرم (ص) فاتح بشود، «تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَاللَّهُ يرِيدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»، «عَزِيزٌ» أی لا یلغب، «حَكِيمٌ» أی فی حکمه.

«لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»[8]

یعنی اگر قبلاً یک نوشته‌ای از خدا نبود، بخاطر این عمل - یعنی اینکه اسیر گرفتید تا آنها را پس تحویل دشمن بدهید و در مقابلش پول بگیرید - لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ» مجازات بزرگي به شما مي‌رسيد.

پرسش

پرسش این است که مراد آن کتاب که در آیه مبارکه آمده، یعنی:« لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ» چیست؟ یعنی اگر یک قانونی قبلاً نبوده، بخاطر همین عمل (یعنی اسیر گرفتن و دوباره آنها را تحویل دشمن دادن و در مقابلش پول گرفتن) آتشی از آسمان می‌آمد و همه شما را می‌سوزاند و از بین می‌برد، پرسش این است که مراد از این کتاب چه بود؟

پاسخ

مراد از آن کتاب این است که عقاب بلا بیان قبیح می‌باشد و قبیح از خدای حکیم صادر نمی‌شود، البته چون حکم شرعی را بلد نبودید و نمی‌دانستید، ولذا اسیر گرفتید و پیش خود گفتید که این اسیر را تحویل کفار می‌دهیم و درعوض از آنها پول می‌گیریم، پس چون ‌این کار شما از روی جهل بوده ولذا اشکال ندارد، یعنی این جهل شما سبب می‌شود که خداوند شما را عقاب نکند.

اما اگر از این حکم شرعی آگاه می‌شدید و «مع الوصف» برخلاف آن عمل می‌کردید، شما مستحق عذاب الهی بودید، یک نوشته‌ای قبلاً در لوح محفوظ بوده، آن کدام است؟ یعنی اینکه عقاب بلا بیان قبیح است، اگر این قانون نبود، «لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ» این غنائمی که گرفتید و اسیر گرفتید و آنها را پس تحویل دشمن بدهید و در مقابلش پول بگیرید «لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»، این آیات، خیلی آیات عجیب است، اگر شأن نزول‌ها نبود، بسیاری از آیات برای ما مجمل می‌ماند، ولی شأن نزول‌ها آیات را روشن می‌کند.

کلمه «لَوْلَا» در جمله: «لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ» لولای امتناعیه است، اگر نبود که قبلاً در لوح محفوظ اراده خدا تعلق گرفته بر اینکه انسان‌های جاهل را معاقب نکند، چون شما از این حکم آگاه نبودید، ولذا خداوند شما را عقاب نمی‌کند.

اختلاف مفسرین

و قد اختلف المفسّرون فی ما هو المراد من « كِتَابٌ» فی قوله سبحانه: «لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ ...» و قد ذکر الطبرسی وجوهاً مختلفة[9]

و أوضح هذه الوجوه، هو الأوّل من کلامه، أی: لو ما مضی من حکم الله أن لا یعذّب قوماً حتّی یبیّن لهم ما یتقون، قال سبحانه:« وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا»[10] ، أی أنّه لولا ما کتب الله سبحانه و فرض علی نفسه أن لا یعاقب عبداً إلّا بعد ما یبیّن له ما یتّقی – لولا هذا – لمسّکم فی ما أخذتم من الأسری عذاب عظیم.

ما تا کنون فقط مقدمه مسئله را خواندیم، اما حکم شرعی آن را در جلسه آینده بیان خواهیم نمود.

 


[4] به نظر می‌رسد که کلمه انفال در این آیه مبارکه به همان معنای وسیع خودش به کار رفته باشد، زیرا احکام الهی به صورت قضایای حقیقیه صادر شده‌اند و در قضایای حقیقیه فرض الموضوع کافی است، یعنی لازم نیست که حتماً موضوع در خارج وجود داشته باشد، چنانچه حضرت استاد نیز به این مطلب بار‌ها اشاره کرده‌اند و فرموده‌اند که در قضایای حقیقیه فرض الموضوع کافی است. بنابراین، احتمال این که کلمه انفال در این آیه مبارکه به معنای خمس به کار رفته باشد، خیلی بعید است.
[7] سوره محمد، ‌آیه 4.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo