درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/08/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه القرآن
مصارف الزکاةالآیة الرابعة
﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[1]
زکاتها مخصوص فقرا و مساکين و کارکناني است که براي (جمع آوري) آن زحمت ميکشند، و کساني که براي جلب محبتشان اقدام ميشود، و براي (آزادي) بردگان، و (اداي دين) بدهکاران، و در راه (تقويت آيين) خدا، و واماندگان در راه؛ اين، يک فريضه (مهم) الهي است؛ و خداوند دانا و حکيم است!
قرآن کریم مصارف زکات را درضمن یک آیه بیان میکند و میفرماید: «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيهَا...» مراد از صدقات در این آیه مبارکه زکات است، به قرینه مصارفش، مصارفی را که معین میکند، آن دلیل بر این است که مراد از «صدقات» همان زکات است و الا صدقه مستحبه اختصاص به این هشت مورد ندارد، بلکه آن را میشود در همه جا پرداخت کرد و مصرف نمود، در این آیه مبارکه چند جا حرف «لام» را آورده، مثلاً فرموده:
« إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» در این چهار مورد از کلمه «لام» استفاده شده، یعنی حرف « لام» به کار رفته، اما در چهار جای دیگر حرف «لام» را نیاورده، بلکه از کلمه «فی» استفاده کرده و فرموده:
« وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ ...»
پرسشممکن است کسی بپرسد که چرا چهار صورت اول را با حرف «لام» آورده، اما چهار صورت دیگر را با حرف « لام» نیاورده، بلکه از کلمه «فی» استفاده کرده و آن را به کار برده؟
پاسخما از اینجا به اعجاز قرآن پی میبریم و میفهمیم که این کار، یک کار الهی و آسمانی است، زیرا یک فرد عادی و معمولی با آن همه مشاغل، نمیتواند این چنین دقت کند و این خود دلیل بر این است که این کتاب، کتاب الهی و آسمانی است (نه زمینی).
چهار طائفه اول مالک زکات میشوند ولذا کلمه «لام» را به کار برده، زکات را مالک میشوند، فقیر زکات را مالک میشود، مسکین زکات را مالک میشود و هکذا عاملین زکات و «مؤلفة القلوب» مالک زکات میشوند، یعنی کافرانی که به آنها پول میدهیم که از اسلام دفاع کنند یا به آن مسلمانان ضعیف الإیمان پول میدهیم که از اسلام دفاع کنند، این چهار طائفه اول مالک زکات میشوند.
اما چهار طائفه اخیر، مالک زکات نیستند، بلکه مصرفاند، فرق است بین کلمه مالک و بین کلمه مصرف، آن چهار اخیرمصرف زکاتاند، یعنی زکات در آن موارد صرف میشود، قبل از آنکه پیغمبر به آنها بدهد، مالک نیستند، بلکه پیغمبر به آنها تملیک میکند، ولذا نسبت به آنها کلمه «فی» را به کار برده، « وَفِي الرِّقَابِ» أی فی سبیل الرقاب، به مالک پول می دهند و به او میگویند این بنده و بردهات را آزاد کن، «وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ»، مثلا مسجدی خراب شده، آن را میسازیم، یا مدرسهای خراب شده، آن را میسازیم، جادهای خراب شده، آن را با زکات میسازیم، در هر حال احتیاج به پول دارد، این مصرف است، « وَابْنِ السَّبِيلِ» یعنی انسانی که در راه مانده، خرج سفر ندارد،این مصرف است.
بنابراین، در چهار تای اول، کلمه «لام» نشانه ملکیت است، اما در چهارتای دیگر که کلمه «فی» به کار رفته، جنبه مصرف را دارد، یعنی مالک نیستند، بلکه در آنجا مصرف میکنیم، پول به مالک میدهیم که بندهات را آزاد کن، پول به بنا و کارگر میدهیم که مسجد را برای ما بساز.
فرق بین فقیر و مسکین چیست؟ممکن است کسی سوال کند که چه فرق است بین فقیر و مسکین؟
آقایان در شرح لمعه خواندهاند که:« الفقیر و المسکین: إذا اجتمعا تفرقا و إذا تفرقاً اجتمعا» خیلی کلمه جالب است، البته آقایان در لغت حرفهای زیادی گفتهاند، ولی من میخواهم از روایات و آیات فرق این دو را بیان کنم، در کتابهای لغت میگویند: «فقیر» اسوء حالاً نیست، اما «مسکین» اسوء حالاً از فقیر است.
بله، ما در لغت این مطلب را داریم، ولی باید ببینیم که از آیات و روایات چه استفاده میشود.
البته من از آیات استفاده کردیم که قول لغویین درست وراست است، یعنی فقیر اسوء حالاً نیست، اما مسکین اسوء حالاً میباشد.
« يتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ»يتيمي از خويشاوندان
﴿ أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ﴾[2] [3]
يا مستمندي خاکنشين را.
از این دو آیه استفاده میشود که مسکین أسوء حالاً است.
یمکن استظهار الفرق بینهما بالبیان التالی:
إنّ لفظ المسکین مفرداً و جمعاً مرفوعاً و منصوباً ورد فی القرآن ثلاثاً و عشرین مرّة،کما ورد لفظ الفقیر کذلک ثلاث عشر مرّة، و الإمعان فی الآیات یوضح بأنّ المسکین یتمیّز عن الفقیر بأحد أمرین:
الف؛ کونه أسوأ حالاً من الفقیر قال سبحانه: « يتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ * أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ» أی یتیماً ذا قربی من قرابة النسب و الرحم، أو مسکیناً قد لصق بالتراب من شدّة فقره و ضرّه، و أمّا الفقیر فیستعمل فی مقابل الغنی، قال تعالی: ﴿ یا أَيهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِي الْحَمِيدُ ﴾[4] .
اي مردم شما (همگي) نيازمند به خدائيد؛ تنها خداوند است که بينياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است!
این آیه مبارکه دلیل است بر اینکه مسکین أسوأ حالاً از فقیر است. در آیه اول مسکین را گفته خاک نشین است، در آیه دوم فقیر را در مقابل غنی آورده است.
ب؛ کون المسکین من یسأل الناس دون الفقیر، و یدلّ علیه قوله سبحانه:﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ﴾[5]
فرق دیگر بین فقیر و مسکین این است که فقیر آدم محجوب است و از کسی سوال و درخواست نمیکند، ولی مسکین از مردم سوال میکند.
فقیر آدمهای محجوباند، با اینکه فقیرند، ولی فقیر شان اظهار نمیکنند، اما مسکین آدمهای دریده و رو دار هستند، به گونهای که اگر چیزی به آنان ندهیم ممکن است با شما دست به یخه بشوند، شاهدش این آیه مبارکه است که در ذیل آمده است.
باغداران شبانه برای چیدن میوههای باغ شان میرفتند و با همدیگر میگفتند باید قبل از آنکه مسکین خبر بشود و سراغ ما بیاید، آنها را بچینیم.
﴿فَانْطَلَقُوا وَهُمْ يتَخَافَتُونَ﴾[6] ﴿أَنْ لَا يدْخُلَنَّهَا الْيوْمَ عَلَيكُمْ مِسْكِينٌ﴾[7]
آنها حرکت کردند در حالي که آهسته با هم ميگفتند:
«مواظب باشيد امروز حتي يک فقير وارد بر شما نشود!
معلوم میشود که مسکین سراغ صاحب باغ میرفته و میگفته به من نیز چیزی بده.
ما از این دو آیه مبارکه استفاده کردیم که:﴿المسکین أسوأ حالاً من الفقیر﴾.
چون در آیه اول، مسکین را «ذَا مَتْرَبَةٍ» خوانده، و حال آنکه فقیر را «ذَا مَتْرَبَةٍ» نخوانده است.
در آیه دوم، کسانی بودند که دارای باغ بودند و میخواستند به فقرا چیزی ندهند، میگفتند صبح زود برای چیدن میوهها بریم تا مسکین سراغ ما نیاید، معلوم میشود که مسکین درِ باغ را میزد و سوال می کرد،« المسکین یسأل و الفقیر لا یسأل»، ما از آیه مبارکه این فرق را استفاده کردیم، ولذا اهل لغت هم راست گفتهاند که:« المسکین أسوء حالاً من الفقیر».
حال میخواهیم ا ین دو جمله را معنی کنیم:« إذا اجتمعا افترقا و إذا تفرقا اجتمعا» إذا اجتمعا افترقا مثل همین آیه مبارکه، چون در این آیه هم کلمه فقرا آمده و هم کلمه مساکین، از فقیر یک معنی اراده شده، از مسکین معنای دیگر، و أما «إذا تفرقا اجتمعا».
«إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»تا اینجا دو کلمه فقیر و مسکین را معنی کردیم و مشخص شد که مسکین چه کسانی هستند و فقیر چه طائفهای میباشند.
« وَالْعَامِلِينَ عَلَيهَا» عاملین چه کسانی هستند؟ عاملین کسانی هستند که زکات را از مردم میگیرند، مامورین جمع آوری زکات از مردم، اینها لازم نیست که فقیر باشند، کارمند هستند، باید حقوق کارمندی آنها را پرداخت نمود، ولذا در آنها فقر شرط نیست، در حقیقت آنها مزد کار و فعالیت شان میگیرند.
«وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ»، البته در «وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» دو احتمال وجد دارد:
1: مراد از «وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» کافرانی هستند که اگر به آنها پول بدهیم، از مرزهای اسلام دفاع میکنند، معنای مشهور و معروف همین است که عرض شد. تا اینجا باز نگری شد.
2: گاهی میگویند مراد از « وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» افراد ضعیف الإیمان هستند، ولذا به آنها پول میدهند تا همان ایمان اندک و کمِ شان را هم از دست ندهند، ولی معنای اول مشهور است.
قطع سهم مؤلفة القلوب از زکاتهنگامی که پیغمبر اکرم (ص) رحلت فرمودند، زکات را جمع کردند، «وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» هم آمدند و گفتند حق ما را نیز بپردازید، چون ما در مرزها هستیم و از شما دفاع میکنیم، «وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» ابوبکر یک نامهای نوشت و گفت این نامه را نزد عمر ببرید که او امضا کند و حق شما را بدهد، هنگامی نامه را پیش عمر آوردند، عمر در جواب آنها گفت ما الآن به شما احتیاج نداریم، الآن اسلام قوی شده و لذا به شما نیازی نداریم، ولذا سهم آنها را از زکات قطع کرد و در واقع جناب عمر با این کارش عمل به این آیه مبارکه را ترک کرد و حال آنکه ما باید به آیه عمل کنیم، چون بالفرض فعلاً نیازی به این افراد نباشد، اما در آینده ممکن است به آنها نیازمند بشویم.
خلاصه مطلب اینکه: اولین کسی که حقِ «وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» را از زکات قطع کرد، عمر بن الخطاب بود.
« وَفِي الرِّقَابِ» بعضی از از افراد نادان و جاهل، اسلام را متهم میکنند به اینکه طرفدار بردگی است و حال آنکه اسلام مخالف برده و بردگی است، بلکه اسلام آمده تا بردگی را تدریجاً از بین ببرد، ولذا بخشی از زکات را برای آزادی بردگان اختصاص داده و این آیه مبارکه نشانه دهنده این است که اسلام طرفدار بردگی نیست، حتی بخشی از کفارات اختصاص داده شده برای آزادی بردگان.
البته « وَفِي الرِّقَابِ» عبد مکاتب را نیز میگیرد، یعنی بردگانی که با مولای خود قرارداد بستهاند، که مبلغی را بدهند و آزاد بشوند، ما میتوانیم از زکات آن مبلغ را بدهیم تا او آزاد بشود.
مکاتب هم بر دو قسم است، مکاتب مطلق و مکاتب مشروط، مکاتب مطلق آن است که هر مقداری که داد، به همان مقدار آزاد میشود، مثلاً اگر نصف مبلغ را داد، به همان اندازه آزاد میشود، اما مکاتب مشروط، تا آخرین دینار را نداده، آزاد نمیشود، در مکاتب مطلق پول تقسیم میشود به برده، اگر نصفش داد، به اندازه نصف آزاد میشود و هکذا، اما در مکاتب مشروط، باید همه مبلغ را بدهد تا آزاد شود و الا آزاد نمیشود.
وَالْغَارِمِينَ» یعنی بخشی از زکات را باید برای ادای بدهی و دَینِ بدکاران اختصاص داد،البته آن بدهکارانی که قدرت بر ادای قرض شان را ندارند.
آیا رضایت طرف (بدهکار) معتبر است، فرض کنید جناب زید از جناب عمرو بدهکار است و جناب زید قدرت بر ادای بدهکاری خودش ندارد، جناب خالد سراغ عمر میرود و میگوید: جناب عمرو، بدهکاری زید را قلم بکش، من بدهکاری او را به شما میدهم، آیا این کافی است یا باید به اذن بدهکار باشد؟
البته ظاهراً شرط نیست، این را در در فقه مطالعه کنید.
«وَابْنِ السَّبِيلِ» یعنی در راه ماندگان، هرچند در وطن و شهر خود غنی باشند. « فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ» باید توجه داشت که زکات یک فریضه الهی است نه اینکه مستحب باشد، « وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» علیم است، یعنی میداند که چه کسی زکات میدهد و چه کسی زکات نمیدهد، «حکیم» است، به این معنی که اگر این مالیات را وضع کرده، وضع این مالیات از روی حکمت است.
یکی از معجزههای قران همان فواصل و آخر آیات قرآن است، چون مناسب و هماهنگ با خود آن آیه است.
هذه هی المصارف الثمانیة للزکاة، و التفصیل فی کلّ واحد منها و الشروط اللازمة فی دفع الزکاة إلیهم – اینکه ایمان لازم است یا نه، اسلام لازم است یا نه، زکات را میشود به غیر مومن داد یا نه؟- این تفاصیل در حدود این آیه نیست، بلکه باید آنها را از روایات به دست بیاوریم، چون آیات از این نظر ساکت است- یحتاج إلی بسط فی الکلام، و قد بسطنا الکلام فیه فی کتابنا الزکاة فی الشریعة الإسلامیة الغرّاء».
ثمّ إنّه سبحانه ختم الآیة باسمین من أسمائه الحسنی بقوله: « فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ» أی مقدّرة واجبة قدّرها الله، و ختمها بقوله: « وَاللَّهُ عَلِيمٌ» بحاجات خلقه، «حَكِيمٌ» فیما فرض علیهم. هم آگاه است که چه کسی زکات را میدهد و چه کسی نمیدهد و حکیم است به اینکه این برنامه، برنامه حق است نه برنامه باطل.
بحوث حول الزکاةراجع به زکات بحثهای زیاد وجود دارد که یکی از آنها این است که آیا منکر زکات، مرتد است یا نه، یعنی اینکه کسی پیدا بشود و بگوید در اسلام زکاتی نیست، زکات را منکر بشود، آیا وجوب زکات ازضروریات دین است به گونهای که اگر کسی، یکی از ضروریات دین را انکار کرد، بشود کافر؟
البته آقایان در علم کلام خواندهاند که انکار ضروریات،موجب ارتداد نیست مگر اینکه ملازم با انکار رسالت باشد، بله، سه چیز سبب ارتداد میشود:
الف؛ انکار خدا
ب؛ انکار نبوت
ج؛ انکار معاد
انکار این سه چیز قطعاً سبب ارتداد میشود، اما انکار بقیه مسائل اسلامی در صورتی مایه ارتداد است که مستلزم یکی از این سه چیز باشد، البته باید به نحوی بین آنها ملازمه باشد که اگر کسی بگوید: نماز چیه؟ معنایش این باشد که پیغمبر یا خدا را قبول ندارم، زکات چیه؟ یعنی پیغمبر را قبول ندارم، اگر ملازمه به این حد برسد، انکار زکات موجب ارتداد است. این بستگی دارد که از نظر منکر چه باشد، و منکر از این کلامش چه را قصد کرده است، اگر منکری باشد که در قم و نجف و تهران بزرگ شده، مسلّماً انکار زکات مستلزم رسالت است، اما اگر یک آدمی از فلان کشور اروپایی اسلام آورده و در قم آمده و چندان خبر از مسائل ریز اسلامی ندارد، چنین آدمی اگر زکات را انکار کند، این انکار مستلزم انکار رسالت نیست، باید ملازمه در نظر منکر باشد نه در نظر دیگران.
بحوث حول الزکاةالأوّل: أنّ الزکاة أحدی المنابع المالیة للحکومة الإسلامیة، و استأثرت باهتمام الفقراء منذ رحیل النبی (ص) إلی یومنا هذا، و قد جاء ذکرها فی القرآن الکریم 32 مرّة، و قرنت بالصلاة فی موارد کثیرة، و قد تضافرت الروایات علی وجوبها حتی عدّ السیّد الطباطبائی (صاحب العروة) وجوبها من ضروریات الدین، و منکره مع العلم به کافر، و کأنّه مبنی علی أنّ إنکار وجوبها یلازم إنکار الرسالة للنبی الأکرم (ص) و قد ثبت فی محلّه أنّ الإسلام شهادة أن لا إله إلّا الله و التصدیق برسول الله (ص)، و به حقنت الدماء و علیه جرت المناکح و المواریث.
بنابراین،اگر کسی زکات را انکار کرد، باید طرف را بررسی کنیم و ببینیم که آیا پیش او ملازمه بین انکار زکات و بین رسالت پیغمبر اکرم (ص) است یا نیست، اگر ملازمه باشد کافر است و الا کافر نیست.
الثانی: قد دلّت الآیات علی أنّ للفقراء و المساکین سهماً فی الصدقات و ربما یتوهم من ذلک تثبیت الفقر و المسکنة فی المجتمع الإسلامی، إذ لولا الفقر و الحاجة لما کان لسهمهما مصرف، و ذلک توهم باطل، بل معنی الآیة أنّه لو کان فی المجتمع فقیر أو مسکین فتسدّ حاجاتهم عن طریق الصدقات، و قد ثبت فی محلّه أنّ صدق القضایا الحقیقیة أو الشرعیة لا یلازم وجود الموضوع فی الخارج قطعاً، بل یکفی فی صدقها فرض الموضوع، و علی هذا فلو وجد الفقیر و المسکین فتسدّ حاجاتهما بالصدقات، و إلّا فتصرف فی الموارد الستّة الوارده فی الآیة.
اسلام را متهم کردهاند که اسلام میخواهد همیشه در زندگی فقر باشد و میخواهد فقر را تثبیت کند، اگر از آنها سوال کنیم که به چه دلیل میگویید که اسلام آمده تا فقر را تثبیت کند؟ در جواب میگویند: به دلیل اینکه اسلام آمده و گفته زکات را به فقرا بدهید، معلوم میشود که در جامعه اسلامی همیشه فقر باشد، فقر زدایی در اسلام نیست، این سوال است که جوابش را در جلسه آینده میخوانیم.