درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/07/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه القرآن
1:عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: « حَثَّنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَلَى صَلَاةِ الْجُمُعَةِ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ يُرِيدُ أَنْ نَأْتِيَهُ فَقُلْتُ نَغْدُو عَلَيْكَ فَقَالَ لَا إِنَّمَا عَنَيْتُ عِنْدَكُم»[1]
از کدام جا و فراز این حدیث استفاده میشود که جناب زاره قبل از مذاکره با امام (ع) نماز جمعه نمیخواند؟
زراره میگوید امام صادق (ع) ما را به اندازهای به نماز جمعه ترغیب و تشویق کرد که ما خیال کردیم حضرت میخواهد فردا خدمتش برسیم و نماز جمعه را پشت سر ایشان بخوانیم ولذا سوال کردم فردا خدمت شما برسیم، حضرت فرمود: نه، بلکه منظورم این است که بین خود نماز جمعه را بخوانید، از این روایات استفاده میشود که حضرت میفرماید بین خود نماز جمعه را بر پا کنید، در این حدیث چیزی ندارد که زراره نماز جمعه را نمیخواند، کلمه خواندن و نخواندن در این حدیث مطرح نیست، حالت سابقه زراره در این حدیث مطرح نیست، بلکه حالت لاحقه ایشان مطرح است و آن این است که شما شیعیان بین خودتان نماز جمعه را بر پا کنید، همچنین حدیث دوم:
2:عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ: « مِثْلُكَ يَهْلِكُ وَ لَمْ يُصَلِّ فَرِيضَةً فَرَضَهَا اللَّهُ - قَالَ قُلْتُ: كَيْفَ أَصْنَعُ قَالَ صَلُّوا جَمَاعَةً يَعْنِي صَلَاةَ الْجُمُعَة»[2]
مستدل خیال کرده که جمله: «وَ لَمْ يُصَلِّ فَرِيضَةً فَرَضَهَا اللَّهُ» استفاده میشود که اصلاً نماز جمعه نخوانده، و حال آنکه این گونه نیست، بلکه میفرماید نماز جمعهای که با شیعه اقامه بشود، نخوانده.
بنابراین، این دو روایت اصلاً دلیل نیست که این دو بزرگوار نماز جمعه نمیخواندهانده تا دلیل بگیریم بر حرمت و بگوییم محال است که این دو بزرگوار امر واجب را ترک کند، بلکه حضرت میفرماید خود شما (شیعیان) جمع بشوید و بین خود نماز جمعه را بر گزار کنید بدون اینکه کار به گذشته آنها داشته باشد.
شاهد عرض من روایت سوم است که میفرماید:
3: عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: « تَجِبُ الْجُمُعَةُ عَلَى سَبْعَةِ نَفَرٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ لَا جُمُعَةَ لِأَقَلَّ مِنْ خَمْسَةٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ أَحَدُهُمُ الْإِمَامُ فَإِذَا اجْتَمَعَ سَبْعَةٌ وَ لَمْ يَخَافُوا أَمَّهُمْ بَعْضُهُمْ وَ خَطَبَهُم»
خلاصه مطلب اینکه هر سه روایت، کار به حالت سابقه آنها ندارد، بلکه نظر به حالت لاحقه است،که الآن بنشینند و بین خود شان نماز جمعه را برپا کنند، عجب این است که با این سه روایت استدلال شده که روایات ناظر به حالت سابقه است و حال آنکه این گونه نیست.
دلیل سوم3: دلیل سوم آنها این است که امیر المؤمنین (ع) هر موقع جمعه مصادف با یکی از دو عید -عید اضحی و عید فطر- میشد، حضرت نماز عید را که میخواند، کسانی که راه شان دور بود، میفرمود اینها به خانههای خود بروند، یعنی لازم نیست که به نماز جمعه شرکت کنند، از این معلوم میشود که خود حضرت نماز جمعه را هم میخواند، کسانی که از یک فرسخی آمده بودند، آنها را مرخص میکرد که بروند.
استدلال این است که اگر نماز جمعه واقعاً واجب عینی است، چطور آقا امیر المؤمنین (ع) به این افراد مرخصی میدهد که نماز جمعه را نخوانند و نماز ظهر را در خانههای خود بخوانند؟!
پس معلوم میشود که وجوب نداشته، و الا اگر واجب عینی بود، حضرت آنها را ترک نمیکرد؟
جواب این مسئله روشن است، اولاً ما معتقد به توحید در تشریع هستیم، یعنی معتقدیم که شارع و مشرِّع فقط خداست، غیر از خدا شارع و مشرّع نداریم، انبیا و اولیا بیانگران احکام هستند، نه سازندگان احکام.
بنابراین، امیر المؤمنان (ع) هرگز در مقام تشریع نبوده معلوم میشود که حکم الهی این بوده که اگر کسی نماز فطر یا نماز اضحی را خواند، میتواند جمعه را نخواند و بجای آن نماز ظهر را نمازظهر را بخواند، معلوم میشود که این حکم الهی بوده، منتها آقا امیرالمؤمنین (ع) حاکی این حکم بوده، نه اینکه مشرّع حکم بوده باشد، این غلو است که ما انبیاء و اولیاء را مشرع بدانیم، حضرت امام خمینی (ره) روزی برای ما نقل کرد که جناب صدوق در کتاب خودش دارد که اگر کسی به پیغمبر اکرم (ص) دارد بگوید او شارع است، این غلو است، اما جای کتابش را نفرمود، معلوم میشود که این مسئئله در میان قدما هم مسلّم بوده، البته ما میگوییم میگوییم شارع، البته مراد ما از شارع، مراد ما هم شارع مجازی است، نه شارع حقیقی، چون شارع حقیقی فقط خداست.
پرسشممکن است کسی بگوید که نماز دو رکعت بود، ولی پیغمبر(ص) دو رکعت را به آن اضافه کرد، پس چطور میگویید که شارع فقط خداست؟
پاسخما جواب این مطلب را نوشتهایم و گفتهایم که آن حضرت روی علم به ملاک این کار را کرده است، یعنی نبی اکرم (ص) علم به ملاک داشت، قهراً علم به ملاک سبب شده که این مسئله را تشریع کند، یعنی تبیین کند، و الا هرگز انبیا و اولیا حق ندارند که احکام را کم یا زیاد کنند، در کتاب شریف کافی بابی است که پیغمبر اکرم (ص) چند حکم را اضافه کرده است از جمله دو رکعت نماز را، و هکذا ارثیهای برای جد قرار داده، یعنی اگر نوهای بمیرد، پدر و مادر ارث میبرند، ولی برای جد هم یکنوع تمتّع قائل شده،همه اینها از این قبیل است که پیغمبر اکرم (ص) علم به ملاک داشت و روی علم به ملاک این احکام را تشریع کرده است، و الا پیغمبر و سایر ائمه شارع و مشرِّع نیستند.
بنابراین، این دلیل هم چندان دلیل حسابی نیست.
قولهم لنا الجمعة4:ما فی الجواهر عن رسالة الفاضل بن عصفور عنهم ع: « لنا الخمس و لنا الأنفال و لنا الجمعة و لنا صفو المال»[3]
«صفو المال»، راجع بهرغنائم است، یعنی آنکه برجسته است، آن را بین مردم تقسیم نمیکنند، چون سبب دعوا میشود،«صفو المال» مربوط است به پیغمبر و ائمه (علیهم السلام)، به آن میگویند: «صفو المال» مثلاً یک کنیزی بسیار زیبایی است یا یک سلاح بسیار برنده و قشنگی که مبادا دست هر کس باشد، پس اگر میگویید در نماز «جمعه» حضورامام شرط است، پس در خمس و انفال هم بگویید حضور امام شرط است.
آیا در خمس امامِ مبسوط الید شرط است؟ نه، پس چطور شد که در یکی حضور امام را شرط میدانید، اما در دیگری شرط نمیدانید؟! دوتا روایت این گونه است.
یلاحظ علیه: بأنّه علی خلاف المطلوب أدلّ، لأنّ الخمس غیر مشروط بحضور الإمام (علیه السلام)، مع أنّه ذکر فی عداد الجمعة.
5: «اربع للولاة،الفیء و الصدقات، و الجمعة»[4]
یلاحظ علیه: بما تقدّم فقد أرید من الصدقات، الزکوات، و هی غیر مشروطة بحضور الإمام»[5]
اگر واقعاً امام در جمعه در نماز جمعه شرط است، پس باید بگویید در« فیء» و صدقات (صدقات، همان زکات است) هم شرط است، معلوم میشود که این روایات یک معنای دیگر دارند که بعداً عرض خواهیم کرد.
6: «إنّ الجمعة لنا و الجماعة لشیعتنا»[6]
7: و فی النبوی: « إنّ الجمعة و الحکومة لإمام المسلمین»[7]
8: ما روی عن الجعفریات عن علیّ ع و فیه: « العشیرة إذا کان علیهم أمیر یقیم الحدود علیهم فقد وجب علیه الجمعة و التشریق»[8]
9: و عن الجعفریات: أنّ علیّا ع قال: « لا یصلح الحکم و لا الحدود و لا الجمعة إلّا بإمام»[9]
10: و عنها أیضا، « أنّعلیّاً ع سئل عن الإمام یهرب و لا یخلف أحداً یصلّی بالناس کیف یصلّون الجمعة؟ قال: یصلّون کصلاتهم أربع رکعات»[10]
11: و عن دعائم الإسلام عن جعفر بن محمد ع : أنّه قال: « لا جمعة إلّا مع إمام عدل تقی»[11]
جواب از روایاتاز این روایات چند گونه میشود جواب داد:
1: اولاً، همه این روایات سند ندارند، یا اینکه اسناد شان ضعیف است.
2: ثانیاً،ما باید زمان صدور این روایات را به دست بیاوریم که این روایات در چه زمانی صادر شده اند، ما باید زمان صدور این روایات را به دست بیاوریم که این روایات در چه زمانی صادر شدهاند، همانطور که آقایان میگویند زمان و مکان در استنباط احکام مؤثر است، زمان و مکان هم در فهم روایات مؤثر است، استادی داشتیم که آیت خدا بود در معنی کردن روایات، ( یعنی آیت الله حجت) ایشان آیت خدا بود در فهم روایات،ما باید ببینیم که این روایات در چه ظرفی صادر شده اند؟ این روایات در ظرفی صادر شدهاند که اموی و عباسی ها مصدر را گرفتهاند، یعنی جمعه،جماعات و حکومت را گرفتهاند،و حال آنکه این مقامها، مقام ائمه اهل بیت (ع) است،یعنی ائمه اهل بیت (ع) باید جماعت و جمعه را بخوانند، باید صدقات را ببینند، ولذا کلام ائمه (ع) در اینجا شکوائیه است و میخواهند بفرمایند که این مقامات را از ما گرفتهاند، اما اگر یک شعیهای باشد که این مقامات را برای انبیاء و ائمه اهل بیت (ع) قائل است و در عین حال میخواهد به قرآن عمل کند و نماز جمعه را بخواند، این روایات مخالف آن نیست، این روایات به امویها و عباسی ها طعنه میزند که آنها (امویها و عباسیها) مناصب و شئون ائمه اهل بیت(ع) را گرفتهاند و میفرماید اینها مال ماست نه مال شما، ما نیز قائلیم که این مقامات مال ائمه اهل بیت (ع) است، اما مال آنهاست، به این معنی که این مقامات بالذات مال آنها (ائمه اهل بیت ) است، اگر یک شیعهای که معتقد است بر اینکه این مقامات مال انبیا و ائمه اهل بیت (ع) است و با این اعتقاد نماز جمعه را میخواند،آیا روایات رد اوست،؟ نه، این روایات رد امویها و عباسیها است، که این مقامات را غصب کردهاند و گرفتهاند، اما اینکه شیعهای را که معتقد است بر اینکه:« أنّ لهم الجمعة و الجماعة» اما میخواهد به آیه کریمه قرآن عمل کند، آیا این روایات میگوید: أیّها الشیعة» نماز نخوان.
خلاصه مطلب اینکه: ما از مجموع روایات یک جواب میدهیم، در عین حالی که اسناد آنها ضعیف است، بعضی از آنها اصلاً سند ندارد، آن که سند هم دارد، زمان و ظرف را در نظر می گیرد، شکوائیه را در نظر میگیرد،حضرت که در اینجا که شکوائیه دارد، از شیعه شکایت ندارد، شکایتش از ائمه جور و ستم است که تمام امور را قبضه کردهاند و حال آنکه این امور مال انبیا و اولیاء است و ائمه اهل بیت است ، این روایات به خلفای بنی امیه و بنی عباس میگوید نماز نخوانید چون شما این مقام را غصب کردهاید،نه اینکه به شیعهای که امامت آنها را پذیرفته و به عنوان عمل به قرآن نماز جمعه را میخواند.
خیلی از افراد که معتقد به حرمت هستند، به این روایات تمسک کردهاند و این روایات را به رخ میکشند، همیشه باید ظرف صدور روایات را در نظر بگیریم که در چه زمان و چه ظرفی صادر شدهاند، و الا اگر ظرف و شرائط را در نظر نگیریم، روایت معنای صحیح پیدا نمیکند، قول به تحریم تمام شد.
القول الثانی: التخییرقول دوم، قول به وجوب تخییری است، میگویند در زمان غیبت وجوب عینی ندارد، بلکه وجوب تخییری دارد، گاهی میگویند عینی و گاهی میگویند تخییری، و حال آنکه باید بگوییند تعیینی و تخییری، تخییری مقابلش تعیینی است نه عینی، در وجوب تخییری، من نتوانستم تک تک کتابها را ببینم، اما مرحوم سید جواب عاملی (صاحب مفتاح الکرامة) قول به تخییر را از این جمعیت نقل کرده است.
اشتهر القول بالوجوب التخییری لصلاة الجمعة فی عصر الغیبة، و حکاه فی مفتاح الکرامة عن کثیر من القدماء و المتأخرین، قال: « هو خیرة النهایة و المبسوط و المصباح و جامع الشرائع - مال عمو زاده محقق است - و الشرائع – مال محقق است - و النافع – مال محقق - و المعتبر – مال محقق است - و التلخیص و حواشی الشهید و البیان – شهید اول - و غایة المراد- مال شهید ثانی - کما سمعت، و الموجز الحاوی و المقتصر، و تعلیق الإرشاد و المیسیة و الروض و المقاصد العلیّة و تمهید القواعد و الذکری»
همه اینها گفتهاند که واجب تخییری است.
معنای واجب تخییریمنتها باید واجب تخییری را معنی کنیم، خدا رحمت کند سید جواد عاملی (صاحب مفتاح الکرامة) واجب تخییری را معنی کرده، خیلی هم قشنگ معنی کرده و فرموده: کسانی که قائل به وجوب تخییری هستند، دو احتمال دارد:
الف؛ یک احتمال این است که حضور امام و اذن امام شرط انعقاد است، اگر امام معصوم و مإذون از طرف او نباشد، انعقادش واجب نیست، پس حضور امام یا اذن امام شرط انعقاد است.
ب؛ احتمال دوم این است که شرط انعقاد نیست، بلکه اگر منعقد شد، حضور در آنجا واجب نیست، در اولی اصلاً تکلیف به انعقاد نیست، ولی در دومی اگر در جایی چند نفر نفر نماز جمعه را برگزار کردند، حضور برای ما واجب نیست، گاهی شرط انعقاد است و گاهی شرط حضور، گاهی شرط انعقاد است و گاهی شرط حضو، میگویند قائلین به تخییر به یکی از این دو معنی معتقدند، گاهی میگویند حضور امام شرط انعقاد است، حضور امام و یا اذن خاص امام شرط انعقاد است، یعنی تا اجازه نباشد، انعقادش واجب نیست یا اینکه انعقادش جایز نیست، در معنای دوم انعقادش جایز است،اما حضور در آنجا لازم نیست، مثلاً در زمان سابق حضرت آیت الله خوانساری در مسجد امام نماز جمعه میخواند،گاهی من شرکت میکردم و گاهی شرکت نمیکردم، حضور لازم نیست.
«علی أیّ حال» خواه اولی باشد که بگوییم حضور یا اذن امام شرط انعقاد است، یا شرط انعقاد نیست،عمده این است که دلیل وجوب تخییری چیست؟
من در این جلسه دلیل وجوب تخییری را خدشه میکنم تا ببینیم شما برای آن جوابی میآورید یا نه؟ شما نگاه کنید آقایانی که قائل به وجوب هستند، دلیل وجوب شان چیست؟
اشکال من این است که اگر اذن امام شرط وجوب تعیینی است، وقتی که امام نیست، «ارتفع الوجوب التعیینی» از کجا جانشینش وجوب تغییری شد، وجوب تخییری از کجا آمد؟ اگر در واقع شرطش حضور امام یا اذن امام است، الآن اذن امام نیست، پس وجوب تعیینی هم رفت، بعداً میگویید جایش وجوب تخییری آمد، این وجوب تخییری از کجا آمد؟ مشکل همین است، برای این اشکال، جوابی برای من بیاورید.
أقول: الواجب التخییری یتمیّزعن الواجب التعیینی، هو أنّ الشارع إذا أراد فعلاً معیّناً، فهو تعیینیّ، و إن أراد به الکلّی الدائر بین بین متعدد فتخییریّ، و لم نجد دلیلاً صالحاً یدلّ علی الوجوب التخییری بکلا المعنیین،وذلک لأنّ حضور المعصوم (ع) إمّا شرط لمشروعیة الجمعة، أو شرط لوجوبها، فعلی الأوّل تکون الصلاة محرّمة لعدم کونها مشروعة، و علی الثانی – أی کون الحضور شرطاً للوجوب – فینتفی الوجوب بانتفاء شرطه، فمن أین الوجوب التخییری – بعد انتفاء الوجوب التعیینی -؟
اگر بگویید شرط مشروعیت است، امام نباشد، میشود حرام، نه واجب تخییری، اگر بگویید شرط وجوبش است، وجوب که رفت، وجوب دوم از کجا آمد؟
خلاصه اذن امام یا شرط مشروعیت است یا شرط وجوب، اگر شرط مشروعیت است، شرط نباشد،مشروع نیست،اگر بگویید شرط وجوب است، «إذا انتفی الشرط إنتفی المشروط»، وقتی وجوب تعیینی رفت، جانشین آن - که وجوب تخییری باشد - دلیلش چیست؟