< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/02/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القرآن

اکنون می‌ خواهیم آراء و نظریاتی که در باره نجاست مشرکین است برآیه مبارکه عرضه کنیم، چون قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» در اینجا چند نظریه داریم:

1: بگوییم شرع مقدس نسبت به مشرک، جعل نجاست معنوی کرده است، همانطور که برای میسر و آلات قمار جعل نجاست نموده است، نسبت به مشرکین نیز جعل نجاست کرده است: « يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[1]

همانطور که بر میسر، انصاب و ازلام جعل نجاست معنوی کرده، بر مشرکین نیز جعل نجاست معنوی نموده است، منتها هر نوع مؤاکله، مشاربه و معاشرت با آنها (مشرکین) اشکالی ندارد، چون نجاست شان معنوی، اخلاقی و عقیدتی است.

اشکال استاد سبحانی بر نظریه اول

مسلّماً این نظریه و این معنی با آیه مبارکه تطبیق نمی‌کند. چرا؟ زیرا لازمه‌اش تناقض است، از این طرف می‌گوید: «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» یعنی مشرکین قذارت معنوی دارند، از آن طرف بگوید اشکال ندارد که با آنها هم کاسه، هم پیاله و هم غذا بشوید و با آنها دست بدهید و با آنها زندگی کنید، می‌گویند این تناقض است، از یک طرف می‌گویید جعل نجاست معنوی، از آن طرف می‌گویید، هر نوع معاشرت با آنها بدون اشکال است. بالأخره این جعل نجاست باید اثر داشته باشد، چه اثری دارد، «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» در اصناب اثر دارد، اثرش این است که باید آنها را بشکند، نباید آنها را بفروشد، اما در اینجا چه اثری دارد، از این طرف می‌گویید اینها قذارت معنوی دارد، از طرف دیگر می‌گویید معاشرت با آنها اشکال ندارد، این خودش یکنوع تناقض است.

أقول: لو أرید هذا، فمعنی ذلک أّنّ المشرک مع أنّه قذر و نجس یجوز مؤاکلته و مشاربته، و من المعلوم أنّ هذین الأمرین لا ینسجمان، و یعدّ الکلام الثانی نقضاً للکلام الأوّل، فأین حصر واقع المشرک بالقذارة و النجاسة و مع ذلک یجوز أن یتعامل معه کالتعامل مع المسلم الطاهر المطهّر.

پس در معنای اول یکنوع تناقض وجود دارد، چون از یک طرف می‌گویید اینها قذر و نجس است و نجاست شان، نجاست معنوی است، از طرف دیگر می‌گویید معاشرت با آنها اشکالی ندارد، این قابل قیاس با اصناب و مسیر نیست، در میسر باید بشکند، ‌حق فروش ندارد، خلاصه یک اثری دارد، اما در اینجا هیچ اثری نیست.

2: نظر دوم این است که بگوییم مشرکین واقعاً قذر و نجس‌ هستند، همانطور بول و غائط قذر و نجس‌اند، مشرکین نیز قذر و نجس‌اند.

نقد استاد سبحانی بر نظریه دوم

این نظریه نیز درست نیست، زیرا هیچ فرقی بین مسلم و مشرک ازنظر انسانیت نیست، چطور می‌شود که مشرکین مثل بول و غائط باشد،‌اما مسلمین طاهر و مطهر ‌باشند، پس قذارت ظاهری مانند قذارت بول و غائط نسبت به مشرکین قابل قبول نیست.

3: نظریه سوم این است که بگوییم مشرکین قذارت و نجاست عرضی دارند، چون غالباً با خنزیر و کلب و خمر سر و کار دارند، اینها قذارت عرضی دارند، این هم درست نیست.

اشکال استاد سبحانی بر نظریه سوم

از نظر من نظریه سوم نیز درست نیست، زیرا آیه مبارکه می‌فرماید: «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» فی جمیع الأحوال و الأزمان، و حال آنکه روی این مبنا اگر حمام برود و خودش را بشوید و بر گردد، هیچ اشکالی ندارد چون در آن موقع نه با سگی معاشرت کرده و نه با خنزیری و نه با شرابی، اگر بگوییم مشرکین قذارت و نجاست عرضی دارند، معنایش این است گاهی اینها نجس‌اند، و حال آنکه آیه مبارکه می‌گوید اینها همیشه نجس‌اند، پس ما هر سه معنی را رد کردیم.

معنی اول این بود که اینها قذارت و نجاست معنوی دارند، قیاس کنیم آنها را با میسر و اصناب، عرض کردیم اگر این حرف را بزنیم ، پس ‌هیچ اثری ندارد، چون شما می‌ گویید مؤاکله و مشاربه با آنها اشکال ندارد.

اما اینکه بگوییم آنها (مشرکین) مانند بول و غائط قذارت مادی و ظاهری دارند، این نظریه نیز غیر صحیح است چون آنها در انسانیت با مسلمانان شریکند و هیچ تفاوتی با آنان از نظر انسانیت ندارند.

اما اینکه بگوییم آنها قذارت و نجاست عرضی دارند، این خوب است، ولی در همه احوال نیست،آیه مبارکه می‌فرماید:« المشرکون نجس فی جمیع الأحوال» و حال آنکه اینها در جمیع احوال نجس و قذر نیستند.

4: نظریه چهارم این است که شارع مقدس (اعتباراً) جعل نجاست شرعی بر مشرک کند، این چه مانع دارد، اثر نیز دارد، (جعل النجاسة الشرعیة علی المشرک) کلمه ذاتیه را هم به کار نمی‌بریم تا مورد مناقشه قرار بگیرد.

این چه مانع دارد، همانطور که بر بسیاری از موجودات جعل نجاست کرده، بر مشرکین نیز جعل نجاست کرده است، البته جعل شرع مقدس تابع آثار و مصالح و مفاسدی است که بعداً متذکر می‌شویم.

دو اشکال بر نظریه چهارم

در این معنی چهارم دو اشکال است، اگر آن دو اشکال را رفع کردیم،‌ مشکل ما حل است.

 

اشکال اول

اشکال اول اینکه: این حمل صحیح نیست، «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» مشرک هر چه باشد، عینِ نجاست نیست، باید بگوییم ذونجس، کلمه «ذو» را باید مقدر کنیم، اگر جعل نجاست کرده‌است، اینها عینِ نجس نیستند؟

جواب از اشکال اول

جواب این را آقایان درمطول خوانده، گاهی برای مبالغه می‌گویند:« زید عدل» در واقع می‌خواهند بگویند ذو عدل، این از باب مبالغه است، خانمِ «خنساء» یک شاعره بزرگی است در جاهلیت، شاید در میان عرب شاعره زن بر پایه خنساء نرسد، ایشان برادری دارد بنام:« صخر» که فوت کرد، خنساء در باره برادرش قصیده‌ای دارد که یکی از ابیاتش این است:

ترتاع ما نسیت حتّی إذا ذَکَرَت      فإنّما هی إقبالٌ و إدبارٌ.

اول محل شاعر را بیان می‌کنم، بعداً شعر را معنی خواهم کرد، ضمیر «هی» به ناقه بر می‌گردد، می‌گوید ناقه نسبت به بچه‌اش گاهی اقبال می‌کند و گاهی ادبار، و حال آنکه باید بگوید: « إنّما هی مُقبِلَةٌ أو مُدبِرَةٌ» و حال آنکه می‌گوید:

« فإنّما هی إقبال و إدبار»، شاهد ما این است که خانم «خنساء» نسبت به ناقه کلمه اقبال و ادبار را به کار برده است.

معنای شعر

معنای شعر این است که ایشان (خنساء) در ضمن رسای برادرش، سخن از ناقه آورده است، یک ناقه‌ای است که بچه‌اش گم شده، یا آن را ذبح ‌کرده‌اند، گویا ناقه اگر بچه‌اش را گم کند، یا بچه‌اش را ذبح کنند، دیگه شیر نمی‌دهد، یعنی نسبت به شیر بخیل می‌شود، کسانی که صاحب ناقه هستند، سر این ناقه کلاه می‌گذارند، جلد و پوست بچه‌ را پر از کاه می‌کنند، سپس آن را جلوی ناقه می‌گذارند، ناقه بیچاره خیال می‌کند که این بچه‌اش است، گاهی آن را بو می‌کند،‌این اقبالش است، بعداً می‌بیند که بوی بچه ازش نمی‌آید، ادبار می‌کند، یعنی بر می‌گردد.

«ترتاع» یعنی می‌چرد، «مَا نَسِیَت» مادامی که بچه‌ به یادش نیست در بیابان می‌چرد، «حتّی إذا ذَکَرَت» که بچه‌ای من داشتم، می‌آید سراغ بچه مصنوعی، «فإنّما هی إقبال و إدبار» یعنی این ناقه نسبت به آن بچه مصنوعی إقبال و إدبار، «إقبال» یعنی به سمت بچه می‌آید و او را بو می‌کند و خیال می‌کند که این همان بچه‌اش است ولذا شیر می‌دهد، بعداً می‌بیند که بوی بچه‌اش از آن نمی‌آید، بلکه کاه است که پوست بچه‌اش روی آن کشیده شده، ولذا ادبار می‌کند.

محل شاهد این است که گاهی از اوقات مصدر را به ذات حمل می‌کنند و می‌گویند:« زید عدل» اینجا نیز می‌گویند:

« إنّما هی إقبال و إدبار»، و حال آنکه باید بگوید: « إنّما هی مُقبِلَةٌ أو مُدبِرَةٌ».

پس ما اشکال اول را حل کردیم.

اشکال دوم

کسانی که با آیه «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» استدلال می‌کند، اشکال دوم مهم است، البته اشکال دوم را صاحب مدارک وارد کرده است، چون ایشان (صاحب مدارک) علاقمند است که نسبت به مشرک یکنوع طهارت قائل بشود، البته مردد است، ولذا می‌گوید نجس شرعی، غیر از نجس عرفی است، قرآن می‌فرماید: «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» نجس به معنای قذارت است، یعنی چیزی که انسان از آن تنفر دارد، اما این قذارت، قذارت شرعی است که ملاقاتش حرام است، مؤاکله و مشاربه با آن حرام است، و باید دست را آب کشید، این را از کجا در آوردید؟

آیه نجاست عرفی را می‌گوید، و حال آنکه شما می‌خواهید نجاست شرعی را ثابت کنید، «الآیة تُرَکِّز علی النجاسة العرفیة» و حال آنکه مقصد شما اثبات نجاست شرعی است.

جواب از اشکال دوم

آقایان جواب این اشکال را در اول بیع و نرسیده به بحث معاطات خوانده‌اند، جناب شیخ در آنجا دو سطر دارد، جواب من متخذ از بیان شیخ انصاری است، جواب این است که اصلاً نجاست عرفی و شرعی یک معنی بیشتر ندارد، بیع یک معنی دارد، نکاح یک معنی بیشتر ندارد، عرف و شرع معنای واحد را دارند، غایة ما فی الباب شرع گاهی بعضی از اقسام را خارج می‌کند، و گاهی بعضی از اقسام را وارد می‌کند، مثلاً «أحل الله البیع» أخرج بیع الکلب و الخنزیر، در اینجا هم نجس به معنی قذارت است، وقذارت عرفی طریق است به نجاست شرعی،‌ منتها شرع گاهی اخراج می‌کند و گاهی ادخال، گاهی اخراج کرده، مثلاً آنچه را که انسان قی کرده، از نظر عرفی قذارت دارد، اما شرعاً قذارت ندارد، یعنی شرعاً پاک است.

گاهی «أدخل» مشرک را «أدخل»‌ میسر را نیز «أدخل». بنابراین، ‌ما قبول نداریم که نجاست دو معنی دارد، یک معنی عرفی و یک معنی شرعی، بل له معنی واحد و هو القذارة و قذارت عرفی طریق است به قذارت شرعی، منتها شرع مقدس گاهی چیزی داخل می‌کند و گاهی چیزی را خارج می‌کند، ولذا «أحل الله البیع» همان بیع عرفی است، بیع عرفی، طریق إلی البیع الشرعی، هر چیزی را که عرف می‌گوید بیع است، شرع هم می‌فرماید بیع است، هر کجا عرف بگوید بیع نیست، شرع هم می‌گوید بیع نیست، «غایة ما فی الباب» شرع چون علم و دیدش بالاتر است، گاهی «یخرج بیع الأقسام» ، و گاهی «یدخل بعض الأشیاء»، نکاح هم از این قبیل است، نکاح عرفی، همان نکاح شرعی است، آیاتی که ما را به نکاح دعوت می‌کند، همان نکاح عرفی است، منتها نکاح عرفی، طریق است به سوی نکاح شرعی، اگر در شرع اخراجی دیدیم، خارج می‌کنیم ادخالی دیدیم، داخل می‌کنیم، مثلاً شرع مقدس نکاح جمع بین الأختین را تحریم کرده، خیلی از محللات عرفی را حرام کرده، آنجا که ادخال و اخراج است، تابع شرع هستیم، و الا عرف را طریق به سوی شرع می‌دانیم، ما نحن فیه از همین قبیل است «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ»، همان نجاست عرفی است، و النجاسة العرفیة طریق إلی النجاسة الشرعیة.

این بیان من، ‌تفصیل بیان شیخ است در اول بیع مکاسب (قبل از معاطات)

بنابراین، ما از این آیه مبارکه نتیجه گرفتیم که مشرکین نجس هستند، جعل نجاست شرعی است، البته این نجاست را عرف نمی‌فهمد، منتها شرع «أدخل» کما اینکه «أدخل» نجاست مسیر را و هکذا «أدخل» نجاست انصاب و ازلام را.

نجاست مشرکین از نظر روایات

بعضی‌ها بر نجاست مشرکین با روایات استدلال کرده‌اند، ما با آیه استدلال کردیم، همین نجاست لغوی و عرفی را طریق بر نجاست شرعی گرفتیم و شرع مقدس هم این را امضا نموده است.

«إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» قذارت، «غایة ما فی الباب» عرف از این قذارت اطلاع نداشت، شرع مقدس آن را اضافه کرده است، آیه مبارکه از نظر ما تمام است و نیاز به چیز دیگر نداریم، ولی بعضی‌ها سراغ روایات آمده‌اند، ولی متاسفانه روایت همه‌اش در باره اهل کتاب است، اتفاقاً روایات در آنجا هم علی قسمین، گاهی دلالت بر طهارت و پاکی دارند و گاهی دلالت بر نجاست می‌کنند، ولذا ما نمی‌توانیم از آن روایات در اینجا نتیجه بگیریم.

بله، اگر روایات در آنجا روایات واحده بود، یعنی دلالت بر نجاست می‌کرد، یعنی می‌توانستیم از اولویت استفاده کنیم و بگوییم جایی که اهل کتاب نجس است، پس مشرک به طریق اولی نجس خواهد بود، اما چون در آنجا روایات مختلف است، گاهی دلالت بر نجاست، و گاهی دلالت بر طهارت می‌کنند، ولذا نمی‌توانیم از آن روایات در این مورد بهره گیری کنیم، پس فعلاً تنها مدرک ما همین آیه مبارکه «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» می‌باشد، که جعل نجاست شرعیه برای مشرک می‌کند، آنهم برای خودش آثاری دارد که آثارش روشن است، حال چه اثر می‌گیریم؟

« إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيلَةً فَسَوْفَ يغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ».

امیر المؤمنان در سال نهم هجرت این پیام را خواند، آیه مبارکه می‌گوید: مشرکین نزدیک مسجد نشوند، یعنی داخل مسجد نشوند، کنایه از داخل شدن است، یعنی داخل نشوند، معلوم می‌شود دخول مشرک در مسجد الحرام حرام است. حرم چطور؟ بعضی‌ها می‌گویند این آیه دلیل بر حرم است، اینکه آیه مبارکه می‌گوید: مشرکین نزدیک مسجد حرام نباشند، یعنی حرم راهم وارد نشوند.

البته این نظریه خیلی دقیق نیست، ظاهر این است که داخل مسجد الحرام نشوند، اما «حرم» دلیل خاص می‌خواهد، آیا مساجد دیگر چطور؟ آیا مشرک می‌تواند داخل سایر مساجد (مانند مسجد اعظم قم) بشود ؟

بعضی‌ها می‌گویند: بله، اگر واقعاً دخول شان بر «مسجد الحرام» حرام است، مساجد دیگر با مسجد الحرام فرق ندارد، در واقع القای خصوصیت می‌کنند.

« و أنت خبیر» که این القای خصوصیت صحیح نیست، اگر حکم در اضعف ثابت بشود، در اقوی نیز ثابت می‌شود، اما اگر حکم در اقوی ثابت شد، در اضعف ثابت نمی‌شود،‌ «مسجد الحرام» برای خودش موقعیت خاصی دارد، ولذا جناب حائض نمی‌تواند حتی از آن عبور کند، اما در سایر مساجد جنب و حائض می‌توانند عبور کنند، پس ما نمی‌توانیم از آیه مبارکه حکم سایر مساجد را هم استفاده کنیم.

دلیل دیگر بر عدم جواز دخول مشرک در سایر مساجد

ولی می‌شود دلیل دیگر آورد بر اینکه مشرکین حتی حق دخول در سایر مساجد دیگر (غیر از مسجد الحرام) هم ندارند . چرا؟ زیرا مشرکین جنب هستند و احکام شرع همانطور که مؤمن را گرفته است، مشرک را نیز گرفته است، «لا شک بر اینکه آنها جنب هستند، «لأنّ الکفّار محکومون بالفروع کما أنهم محکومون بالأصول».

بنابراین، ما نمی‌توانیم مشرکین را اجازه بدهیم که وارد مساجد بشوند، ولی خوب من نمی‌دانم مساجدی که در اصفهان وجود دارند (مساجد دوران صفویه و غیر صفویه) آیا واقعاً اجازه می‌دهند که مشرک‌ها هم وارد این مساجد بشوند یا نه؟

البته میراث فرهنگی به دنبال درآمد است، اما از نظر شرع آیا می‌توانیم اجازه بدهیم، و حال آنکه همه آنها جنب هستند، ازاین طریق اشکالی ندارد.

« إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيلَةً فَسَوْفَ يغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»

هنگامی که امیر المؤمنان (ع) پیام پیغمبر اکرم (ص) را خواند که مشرکین حق دخول در مسجد الحرام را ندارند، حتی شرکت در حج را ندارند، مؤمنین ضعیف الایمان گفتند:« أی وای» اگر مشرکین به مکه نیایند، ‌کار و کاسبی ما تعطیل می‌شود، کار و کاسبی ما به وسیله همین رفت و آمد مشرکین می‌چرخد، در آن زمان همه جزیرة العرب موحد نشده بودند، قرآن می‌فرماید: « وَإِنْ خِفْتُمْ عَيلَةً فَسَوْفَ يغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» از فقر و تنگ دستی نترسید، زیرا خداوند از فضل خودش از طریق دیگر هم به شما روزی می‌رساند. اتفاقاً مشرکین یا اسلام آوردند یا اینکه گم و گور شدند، تجارت مکه خیلی رونق گرفت.

مشکل اختطاف

یک مشکل دیگر نیز وجود دارد که در این آیه مبارکه نیامده، اما در آیه دیگر آمده است و آن اینکه مؤمنین دوتا ترس داشتند:

الف؛ ترس از کساد تجارت

ب؛ ترس از اختطاف.

پس مسلمین دوتا ترس یا دوتا مشکل داشتند، یک مشکل آنها این بود که اگر مشرکین وارد مسجد نشوند، کار و کاسبی شان تعطیل می‌شود.

‌مشکل دیگر شان این بود که اگر مشرکین را سخت گیری کنیم، ما را می‌ربایند و اختطاف می‌کنند، یعنی یک مرتبه به داخل حرم حمله می‌کنند و ما را می‌گیرند و اختطاف می‌کنند.

«وَقَالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَلَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا يجْبَى إِلَيهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيءٍ رِزْقًا مِنْ لَدُنَّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يعْلَمُونَ»[2]

آنها گفتند: «ما اگر هدايت را همراه تو پذيرا شويم، ما را از سرزمينمان مي‌ربايند!» آيا ما حرم امني در اختيار آنها قرار نداديم که ثمرات هر چيزي (از هر شهر و دياري) بسوي آن آورده مي‌شود؟! رزقي است از جانب ما؛ ولي بيشتر آنان نمي‌دانند!

خداوند می‌فرماید از زمان ابراهیم تا حالا، مکه برای شما سر زمین امنی بوده است، آن خدایی که مکه را خانه‌ امن کرده، از این بعد نیز خانه امن خواهد کرد.

بَقِیَ هُنَا کُلَیمَةٌ

اگر شرع مقدس مشرکین را نجس شمرده بخاطر این است که ما با آنها معاشرت نکنیم، معاشرت با آنها سبب می‌شود که اخلاق ما نیز عوض بشود، عیناً مسأله اندلس برای ما تاریخ وعبرت است، تاریخ اسپانیا را بخوانید، اسپانیا همان اندلس سابق است که تحت حکومت اسلامی اداره می‌شد، بعد از آ‌نکه روابط مسیحیان با مسلمانان آزاد شد، در مجالس آنها شرکت کردند و با آنها هم غذا و هم کاسه شدند، کم کم اخلاق آنان (مسلمانان) عوض شد،‌غیرت دینی از بین رفت، ‌یک مرتبه با یک هجوم برق آسا همه مسلمانان را یا کشتند یا تبعید کردند.

بنابراین، روابط با مشرکین اثر معنوی دارد، مسلمانان باید با مشرکین یکنوع فاصله بگیرند. البته فاصله نه این معنی که بین مملکتِ خود با سایر ممالک دیوار بکشیم، بلکه به این معنی که در طرز رفتار خود مواظب باشیم و با آنها صد درصد دوست و رفیق نشویم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo