درس خارج فقه آیت الله سبحانی
96/12/23
بسم الله الرحمن الرحیم
[1] موضوع: فقه القرآن
بحث در باره شمارش آیات الأحکام بود و گفتیم در این زمینه اختلاف است، شیعیان میگویند تعداد آیات الأحکام پانصد تاست و کتابهایی را نیز بنام: «خمسمائه» نوشتهاند، اما اهل سنت تعداد « آیات الأحکام» را سیصد و سی، یا سیصد و چهل آیه میدانند.
دیدگاه استاد سبحانی در باره آیات الأحکاماز نظر ما هردو نظر غیر صحیح است، به جهت اینکه یک مقدار آیات الأحکامی داریم که تحت نظر علمای ما قرار نگرفته، یعنی نه علمای شیعه به آنها توجه کردهاند و نه علمای سنی، یک رشته آیاتی داریم که می شود از آنها احکام شرعیه را استفاده کرد، و حال آنکه جزء آیات الأحکام شمرده نشدهاند، من نمونهاش را آوردم که حضرت هادی (سلام الله علیه) با آن آیه در باره کافر ذمی استدلال کردند.
مثال2؛ داستان حضرت موسی و شعیبنمونه دیگر داستان حضرت موسی و شعیب است، حضرت موسی بر شعیب وارد میشود، البته این شعیبی که پدر زن حضرت موسی است، غیر از آن حضرت شعیبی است که جزء انبیاء میباشد، آن شعیب که جزء انبیاست، در حقیقت حوالی حدود ابراهیم و بعد از لوط است، ولذا هنگامی که جمعیت خود را میترساند، میگوید شما ملاحظه کردید که خدا با جمعیت لوط چه معامله کرد، معلوم میشود که در حدود داستان لوط بوده، اما پدر زن حضرت موسی در قرآن نامش شعیب نیست، در روایات است، این شعیب غیر از آن شعیب است، البته این هم از انبیاست، داستانش مفصل است، جناب موسی در مصر یک قبطی را کشت، البته نظرش کشتن نبود، بلکه تنبیه بود، منتها از پشت بر قلبش زد و این کار اتفاقاً به مرگ و کشته شدن او منتهی شد، ولذا متهم شد، پسر عمو، یا پسر خاله فرعون (تعبیر استاد سبحانی دایی فرعون است) که در حقیقت از آن به « مؤمن آل فرعون» اسم برده میشود، از آن دربار به شهر آمد و به حضرت موسی گفت:
« وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يسْعَى قَالَ يا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يأْتَمِرُونَ بِكَ لِيقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ»[2]
(در اين هنگام) مردي با سرعت از دورترين نقطه شهر [= مرکز فرعونيان] آمد و گفت: «اي موسي! اين جمعيت براي کشتن تو به مشورت نشستهاند؛ فورا از شهر خارج شو، که من از خيرخواهان توام!
به حضرت موسی خبر آورد که میخواهند تو را بخاطر آن قتلی که مرتکب شدی اعدام کنند، جناب موسی هم به گفته او اعتماد پیدا کرد از مصر به مدین آمد و فاصله (مصر و مدین) خیلی زیاد است، یعنی قریب به دوازده روز طول کشید که به مدین رسید و نزدیک یک چاهی آمد که مردم از آن آب میکشیدند، به اطرافش نگاه کرد، متوجه شد که دوتا دختر در یک کنار منتظر ایستادهاند و یک مشت گوسفند هم در اطراف شان است و مراقب هستند که این گوسفندها پراکنده نشوند، حضرت موسی دید که جمعی از مردم آب میکشند، اما این دوتا دختر در آن گوشه ایستادهاند، آمد پیش آن دو دختر و گفت چرا اینجا ایستادهاید، دوتا دختر در جواب حضرت موسی گفتند:
« لَا نَسْقِي حَتَّى يصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَيخٌ كَبِيرٌ» یعنی ما آنها را آب نميدهيم تا چوپانها همگي خارج شوند؛ و پدر ما پيرمرد کهنسالي است (و قادر بر اين کارها نيست.
«وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْينَ وَجَدَ عَلَيهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يسْقُونَ وَوَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَينِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَيخٌ كَبِيرٌ»[3] ،
و هنگامي که به (چاه) آب مدين رسيد، گروهي از مردم را در آنجا ديد که چهارپايان خود را سيراب ميکنند؛ و در کنار آنان دو زن را ديد که مراقب گوسفندان خويشند (و به چاه نزديک نميشوند؛ موسي) به آن دو گفت: «کار شما چيست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نميدهيد؟!)» گفتند: «ما آنها را آب نميدهيم تا چوپانها همگي خارج شوند؛ و پدر ما پيرمرد کهنسالي است (و قادر بر اين کارها نيست!
حضرت گوسفندها را گرفت و سر چاه آمد و دلو را هم مانند دیگران داخل چاه انداخت و آب کشید و گوسفندها را سیر آب کرد و هر کاری که لازم بود انجام داد، دختران شعیب زودتر وارد خانه پدر شدند، پدر کنجکاوی کرد و گفت چرا زودتر به خانه آمدید؟
آنان جریان را برای پدر نقل کردند، شعیب گفت چیزی به او دادید؟ گفتند: نه، شعیب گفت: او را صدا بزنید که نزد من بیاید تا من اجرت اورا بپردازم، یکی از آن دخترها با کمال وقار به سمت موسی آمد، که قرآن نحوه آمدن او را این گونه نقل میکند: «فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يدْعُوكَ لِيجْزِيكَ أَجْرَ مَا سَقَيتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»
ناگهان يکي از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالي که با نهايت حيا گام برميداشت، گفت: «پدرم از تو دعوت ميکند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که براي ما انجام دادي به تو بپردازد.» هنگامي که موسي نزد او [= شعيب] آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ظالم نجات يافتي!
دختر نیز به دستور پدر، به سمت حضرت موسی حرکت کرد و گفت: پدرم شما را خواسته تا مزدت را بدهد، حضرت موسی هم دعوت شعیب را اجابت کرد و پیش او رفت، حضرت موسی سرگذشت خود را برای شعیب نقل نمود، شعیب در جواب موسی گفت دیگر جای ترس نیست چون آنها جای تسلط شان مدین نیست و مدین از تحت قلمرو حکومت آنها بیرون است، همین جا زندگی کن، یکی دخترها (که هنوز شوهر نکرده بودند) به پدر گفت اگر میتوانی این آدم را استخدام و اجیرش کن: « قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِي الْأَمِينُ»[4] ، يکي از آن دو (دختر) گفت: «پدرم! او را استخدام کن، زيرا بهترين کسي را که ميتواني استخدام کني آن کسي است که قوي و امين باشد (و او همين مرد است)!
کارگر خوب باید دوتا صفت داشته باشد:
اولاً، قوی باشد که کار کند.
ثانیاً، امین باشد، یعنی خیانت نکند.
شعیب گفت من یکی از دخترانم را به عقد تودر میآورم، مهرش هفت سال چوپانی کردن باشد، یعنی هفت سال برای من چوپانی کن.
«قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَي هَاتَينِ عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِي حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ»[5]
(شعيب) گفت: «من ميخواهم يکي از اين دو دخترم را به همسري تو درآورم به اين شرط که هشت سال براي من کار کني؛ و اگر آن را تا ده سال افزايش دهي، محبتي از ناحيه توست؛ من نميخواهم کار سنگيني بر دوش تو بگذارم؛ و ان شاء الله مرا از صالحان خواهي يافت.
موسي) گفت: «(مانعي ندارد،) اين قراردادي ميان من و تو باشد؛ البته هر کدام از اين دو مدت را انجام دهم ستمي بر من نخواهد بود (و من در انتخاب آن آزادم)! و خدا بر آنچه ما ميگوييم گواه است!
البته این آیه را جزء آیات الأحکام نشمردهاند، و حال آنکه جزء آیات الأحکام است و از این آیه میشود چند حکم را استفاده کرد:
الف؛ عمل حر را میشود مهر قرار داد و این خودش محل بحث است که آیا عمل حر را میتوان مهر قرار داد یا نه؟
در بعضی از روایات دارد که پیغمبر اکرم (ص) مهر را تعلیم قرآن قرار داد، در اینجا جناب شعیب مهریه دخترش را عمل حر قرار داد.
ب؛ زوجه را معین نمیکند، فقط میگوید: ( إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَي هَاتَينِ )، معلوم میشود که این مقدار ابهام مضر به عقد نیست، من یکی از اینها را به عقد تو در میآورم، اما معلوم نیست که کدام یکی از دخترانش است.
ج؛ مهریه مال دختر است، منتها جناب «ولی» این مقدار حق دارد که در مهریه دخترش تصرّف کند.
«علی أیّ حال» ما میتوانیم حکم شرعی را از این گونه آیات استنباط کنیم، ولی متأسفانه استنباط نمیکنیم.
د؛ مهریه میتواند بین اقل و أکثر مردد باشد: « عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِي حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ«، حضرت موسی هم معین نکرد و فرمود: « قَالَ ذَلِكَ بَينِي وَبَينَكَ أَيمَا الْأَجَلَينِ قَضَيتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَي وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ»[6] موسي) گفت: «(مانعي ندارد،) اين قراردادي ميان من و تو باشد؛ البته هر کدام از اين دو مدت را انجام دهم ستمي بر من نخواهد بود (و من در انتخاب آن آزادم)! و خدا بر آنچه ما ميگوييم گواه است!
ما اینها را جزء آیات الأحکام میدانیم، و حال آنکه آقایان آنها را جزء « آیات الأحکام» نشمردهاند .
بنابراین؛ اینکه علمای شیعه میفرمایند آیات الأحکام پانصد تاست، یا علمای اهل سنت میگویند:« آیات الأحکام» سیصد و سی، یا سیصد و چهل تاست، این گونه اصرارها، اصرار صحیحی نیست، چون خیلی چیزها را میشود آیات الأحکام قرار داد و حال آنکه قرار ندادهاند.
من کمی اوج میگیرم و بالاتر میروم و آن اینکه یکسلسله موضوعاتی در قرآن کریم وجود دارد که اصلاً در آیات الأحکام نیامدهاند.
1- البدعةکتابهایی که در باره « آیات الأحکام» نوشته شده، مانند:« زبدة البیان» محقق اردبیلی، «کنزل العرفان» فاضل مقداد،« فقه القرآن» راوندی، یا کتابهایی که اخیراً در باره فقه القرآن و آیات الأحکام نوشتهاند، آیاتی که در باره بدعت است، در این کتابها نیست، و حال آنکه:« البدعة» خودش حکم شرعی دارد، آیاتی در باره بدعت نازل شده است، بدعت یک مسئله بسیار مهم است، و حال آنکه ما از کنار آن بسیار آسان میگذریم، الآن باید طلاب حوزات علمیه نسبت به مسئله بدعت عنایت داشته باشند، چون اگر کسی به کشور عربستان سعودی برود، از هر گوشه و کنار کلمه بدعت را میشنود، کأنّه در کیسه اینها جز بدعت چیز دیگری نیست، دو کلمه را خیلی زیاد به کار میبرند، یکی شرک و دیگری بدعت.
ما باید ببینیم که بدعت چیست، من یک کتابی مستقل در باره بدعت نوشتهام و غالباً از آیات استفاده استفاده میکنم
إنّ البدعة من الموضوعات الّتی وردت فیها آیات متعدّدة، و لکن لا نجد لها عنواناً فیما ألّف حول آیات الأحکام، یقول سبحانه:
1: « وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يفْلِحُونَ »[7]
به خاطر دروغي که بر زبانتان جاري ميشود (و چيزي را مجاز و چيزي را ممنوع ميکنيد،) نگوييد: «اين حلال است و آن حرام»، تا بر خدا افترا ببنديد به يقين کساني که به خدا دروغ ميبندند، رستگار نخواهند شد!
عربها میگفتند این غنم حلال است و این یکی حرام است، این بدعت است، بدعت همان تشریع است، در حالی که تشریع از آن خداست، یکی از مراحل توحید، توحید در تقنین و تشریع است، چون توحید برای خودش مراحل زیادی دارد، توحید ذاتی داریم که خودش دو معنی دارد، بسیط لا جزء له، واحد فی الصفات، صفاتش کثیر نیست، واحد فی التدبیر، واحد فی الخالقیة، یکی هم التوحید فی التقنین، یعنی مُقنِّن و مُشرِّع فقط خداست، گاهی از اوقات ما مجازاً به پیغمبر و ائمه (ع) کلمه شارع را به کار میبریم، اینها از باب مجاز است و الا شارع فقط خداست.
جناب صدوق در بعضی از کتابهای خودش نوشته است که یکی از مراحل «غلو» اطلاق لفظ شارع بر پیغمبر و امام(ع) است، البته غلو است، منتها نظر ما در این گونه موارد مجاز است، بدعت در حقیقت این است که مقام شارعیت را از خدا بگیرد و به خودش نسبت بدهد، این خودش جزء آیات الأحکام است.
2- الإسراف و التبذیراسراف و تبذیر در حقیقیت یکی از موضوعات فقهی است و آیاتی هم در باره اسراف و تبذیر آمده است و حال آنکه آقایان اصلاً در کتابهای آیات الأحکام این را بحث نکردهاند و حال آنکه در باره اسراف و تبذیر آیاتی وارد شده است، کقوله تعالی:
1: « إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّياطِينِ وَكَانَ الشَّيطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا »
چرا که تبذيرکنندگان، برادران شياطينند؛ و شيطان در برابر پروردگارش، بسيار ناسپاس بود!
2: «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا »[8]
و حق نزديکان را بپرداز، و (همچنين حق) مستمند و وامانده در راه را! و هرگز اسراف و تبذير مکن،
3: «وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يحِبُّ الْمُسْرِفِينَ»[9]
و (از نعمتهاي الهي) بخوريد و بياشاميد، ولي اسراف نکنيد که خداوند مسرفان را دوست نميدارد!
اینها آیات الآحکام هستند که نیاودهاند، فلذا اصرار بر عدد غیر صحیح است، البته این یکنوع تتبع فردی من است، اگر یکنوع تتبع جمعی باشد، آیات دیگری را هم میشود پیدا کرد که جزء آیات الأحکام است، اما در این کتابها نیامده است.
3- التکفیراز جمله چیزهایی که در زمان ما رایج شده، مسئله تکفیر است، باید دید که میزان در تکفیر چیست، باید یک معیار صحیح و درستی را بیان کنیم تا هرکس به دیگری مارک تکفیر نزند، تکفیر برای خودش معیار و میزانی دارد، یک مبنایی دارد و این مبنا دست علماست، زیرا آدمهای جاهل نمیتوانند یکی را تکفیر کنند و یکی را تفسیق کنند، باید در باره تکفیر چند جلسه صبحت بشود، و آیاتی در باره تکفیر داریم، کقوله تبارک و تعالی:
1: « وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا ...»[10]
به کسي که اظهار صلح و اسلام ميکند نگوييد: «مسلمان نيستي و ...
و الآن همین داعش تحت این مسئله است، داعشی که دیگران برای ما درست کردهاند، رگ خواب مسلمانان را پیدا کرده که میشود از این راه آنان را به جان همدیگر بیندازیم، آنکس که بمب به کمر خود میبندد و خودش را منفجر میکند و با این کارش هم خودش را میکشد وهم سبب قتل سایر مردم میشود، اینها (غسل المخ) شدهاند، یعنی شستشوی مغزی شده اند، واقعاً خیال میکنند که این کار شان جهاد در راه خداست، ولذا باید علمای مصر، لبنان و شام در باره تکفیر بحث کنند و روشنگری نمایند.
4- التعزیرآقایان در کتابهای «آیات الأحکام» دیه و قصاص را متذکر شدهاند، اما اسمی از تعزیر به میان نیاوردهاند و حال آنکه یکی از ابزارهای قاضی تعزیر است و نسبت به تعزیر آیاتی داریم، مانند آیهای که مورد زن ناشزه وارد شده که خودش سه مرحله دارد:
الف؛ موعظه، یعنی پند و اندرز. ب؛ جدا کردن رختخواب.ج؛ ضرب و زدن مختصر.پس مرحله اول موعظه است، مرحله دوم جدا کردن رختخواب است، مرحله سوم ضرب میباشد، البته ضرب و زدنی که اذیت نشود، همه اینها جنبه تعزیری دارد و تعزیر است،علاوه آیاتی هم در باره زانیها داریم، دوتا زن یا دوتا مرد، آیات داریم که میگویند آنها را آزار بدهید، البته میگویند این «آیات الأحکام» منسوخ است که ما هنوز ناسخ اینها را نخواندیم.
«علی أیّ حال» تعزیر در اسلام است و حال آنکه آقایان اینها را در کتابهای «آیات الأحکام» نیاوردهاند.
إنّ التعزیر أحد الأسالیب الّتی یحکم بها القاضی و هو من الموضوعات الّتی ورد فیها بعض الآیات، قال سبحانه و تعالی:
1: « وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ...»[11]
و (اما) آن دسته از زنان را که از سرکشي و مخالفتشان بيم داريد، پند و اندرز دهيد! (و اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آنها دوري نماييد! و (اگر هيچ راهي جز شدت عمل، براي وادار کردن آنها به انجام وظايفشان نبود،) آنها را تنبيه کنيد!
کسانی که ضد اسلام و قرآن هستند، این آیه را وسیله اهداف ضد دینی و ضد قرآنی خود قرار میدهند و میگویند ببینید قرآن میگوید چوب به دست بگیرید و با آن زنان خود را مورد ضرب قرار بدهید، و حال آنکه در روایات آمده که این ضرب، باید ضربی باشد آزار دهنده نباشد (من غیر ممرّح) ضربی باشد که مایه آرار زن نباشد.
2: «وَاللَّذَانِ يأْتِيانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَحِيمًا»[12]
و از ميان شما، آن مردان و زناني که (همسر ندارند، و) مرتکب آن کار (زشت) ميشوند، آنها را آزار دهيد (و حد بر آنان جاري نماييد)! و اگر توبه کنند، و (خود را) اصلاح نمايند، (و به جبران گذشته بپردازند،) از آنها درگذريد! زيرا خداوند، توبهپذير و مهربان است.
این همان تعزیر است که در قرآن آمده و جزء «آیات الأحکام» شمرده میشود، و حال آنکه آقایان آن را جزء « آیات الأحکام» نیاوردهاند.
البته این همان جولان فردی است که من کردهام، والا میشود آیات دیگر را هم پیدا کرد، مثلاً آقایان در کتابهای چند آیه را میآورند، و حال آنکه آیاتی که در باره جهاد نازل شده خیلی زیاد است و مراحلی است.
بنابراین، اصرار من این است که ما نباید آیات الأحکام را محدود کنیم، بلکه باید هنگام خواندن قرآن دقت کنیم و موضوعات دیگری را پیدا کنیم.