درس خارج فقه آیت الله سبحانی
96/10/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حکم شرکتهای هرمی
بحث ما در شرکتهای هرمی بود و گفتیم نخست باید واقعیت و حقیقت شرکتهای هرمی را بشناسیم،آنگاه سراغ اشکالاتش برویم و ببینیم اشکالاتش چیست، سپس ببینیم که امروز این شرکت در قالب دیگری در آمده و ماهیت دیگر به خود گرفته، ولذا ما میخواهیم در این جلسه هر سه مطلب را به صورت مختصر بیان میکنیم.
ماهیت شرکتهایی هرمیواقعیت و حقیقت این شرکت این است که ابتدا باید دید که اعضا چند نفر میشوند، هر مقداری که این آدم برگ بفروشد، به تعداد برگ عضو پیدا خواهد کرد، اولی یک نفر است، چهار برگ به او میدهند و او آنها را به چهار نفر میفروشد، تعداد اعضا به چهار نفر میرسد، برای هر کدام از این چهار نفر نیز چهار برگ میآید، باز هر کدام این چهار نفر، باید این برگها را به چهار نفر دیگر بفروشد، چهار ضرب در چهار، میشود: شانزده نفر، یعنی تعداد اعضا به شانزده نفر میرسد. آنگاه برای هر کدام از این شانزده نفر، چهار برگ میآید، شانزده ضرب در چهار، میشود: شصت و چهار عضو، بعداً برای هر کدام از شصت و چهار نفر، چهار برگ میآید، چهار ضرب در شصت و چهار، میشود: دویست و پنجاه و شش عضو، آنگاه برای هر یک از این دویست و پنجاه و شش نفر ، چهار برگ میآید، باید آنها را بفروشند و تعداد اعضا میرسد به هزار و بیست و چهار عضو، این مرحله روشن شد.
پرسشپرسش این است که چگونه این یک نفر مالک یک میلیون و بیست و چهار هزار تومان میشود؟
پاسخما در جواب گفتیم: هر فردی که میخواهد عضو بشود، سه تومان باید از جیب خودش خرج کند، با یک تومان برگ را میخرد، یک تومان هم به حساب شرکت واریز میکند، یک تومان هم برای عضو اصلی میفرستد، هر چه تعداد عضوها بالا برود، عضو اول یک تومان را مالک شده، اگر تعداد اعضا به هزار و بیست و چهار نفر رسیدند، هرکدام از این نفرات، یک هزار تومان به شخص اول ریختهاند، هزار و بیست و چهار را در چهار ضرب کنید، قهراً این آدم یک میلیون و بیست و چهار هزار تومان را مالک میشود.
پس اینکه پرسش میشود که این این آدم یک میلیون و بیست و چهار هزار تومان را از کجا پیدا می کند و چگونه آنها را مالک میشود؟
جوابش این است: هر عضوی که اضافه میشود، یک هزار تومان به حساب عضو اول میریزد، وقتی اعضا به هزار بیست و چهار نفر رسید، هزار، هزار و بیست و چهار هزار تومان به حساب عضو اول ریختهاند، از اینجا مالک شده است.
مسئله سوم این است که چطور این عضو اول مالک شد؟
عرض کردیم آن پنج نفر اول، جنبه نمایشی داشت، همین که چهار نفر فروخت، یک نفر کنار رفت، شانزده نفر که عضو پیدا کرد، دومی رفت، هنگامی که به این مرحله میرسد که هزار و بیست و چهار نفر میرسد، آن فرد اول که اولین بار که اولین بار چهار برگ را فروخته، میشود فرد اول،چون به تدریج میرود، یعنی هر چه فروش میشود، تعداد اعضا زیاد میشود تا میرسد به عضو واقعی.
سپس عرض کردیم وقتی این آدم یک میلیون و بیست و چهار هزار تومان را گرفت و مالک شد، از میدان بیرون میرود، صندوق خالی است، یعنی پولی باقی نمیماند، این عضو دوم، یعنی آن چهار نفر دیگر، اگر بخواهند این مبلغ را پیدا کنند، باید دو مرتبه فروش بالا برود تا به هر کدام شان یک میلیون و بیست و چهار هزار تومان برسد ولذا اگر بخواهند عضو دوم که چهار نفرند، پول پیدا کنند، باید تعداد فروش که هزار و بیست و چهار است، چهار برابر بشود، یعنی چهار هزار نود و شش بشود.
باز تکرار میکنم که این آدم وقتی پولها را گرفت، صندوق خالی شد، از این رو ناچارند برای عضو دوم که چهار نفرند، باید فروش بالا برود، یعنی مرحله اول که هزار و بیست و چهار است، این چهار برابر بشود تا به هر کدام از آنها این مبلغ برسد، وای به حال عضو سوم که شانزده نفر باشد، شانزده نفر اگر بخواهند هر کدام شان یک میلیون و بیست و چهار هزار تومان ببرند، باید عضو سوم چهار برابر بشوند تا بتوانند این مبلغ را ببرند.
خلاصه اینکه: هر عضو را ضرب در چهار بکنید، اعضای بعدی معلوم میشود، یک ضرب در چهار، میشود چهار، چهار ضرب در چهار میشود شانزده، شانزده هم ضرب در چهار میشود شصت و چهار، و هکذا بقیه.
اشکالات شرکتهای هرمی1: العمل و الانتاج هو أساس الاقتصاد الإسلامی
اشکال اول این است که این نوع معامله بر اساس اقتصاد اسلامی نیست، چون اقتصاد اسلامی بر اساس کار است و بر همین است که قرآن کریم میفرماید: « وَأَنْ لَيسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»[1] و اينکه براي انسان بهرهاي جز سعي و کوشش او نيست.
اما اینکه انسان بنشیند و در فکر نصیب و شانس باشد و در فکر اقبال باشد، این افسانه است.
بله ممکن است گاهی از اوقات انسانی، یک چیزی را به شما هبه کند و شما هم آن را قبول کنید، اما هبه یک پدیدهای است که همیشه نیست، یعنی ممکن است در ده سال یکبار رخ بدهد، اسلام زندگی را بر اساس عمل و کار گذاشته است، نه اینکهیک جمعیتی راه بیفتند و مرتب عضو گیری کنند و هکذا، این کارها را بکنند تا در مرحله پنجم، یک میلیون و بیست و چهار هزار تومان گیر عضو اول یا عضو دوم و هکذا بیاید، این بر اساس اقتصاد اسلامی نیست، اساس اقتصاد اسلامی عمل و کار است.
و قد ذمّت الشریعة الإسلامیة الغرّاء حالة التواکل و الکسل و عدم استغلال الطاقات[2] الّتی منحها الله تعالی للإنسان، نکتفی هنا بروایة واحدة عن موسی بن جعفر ع، قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع: « إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَيُبْغِضُ الْعَبْدَ النَّوَّامَ إِنَّ اللَّهَ لَيُبْغِضُ الْعَبْدَ الْفَارِغَ.»[3]
جوانی که همه اش خواب و کسل است، هر ملتی که بی کار باشد، اسلام آنها را مذمت میکند، این جمعیت نیز بیکارند، کار شان فقط عضو گیری است، عضوی گیری نه برای کسی آب می شود و نه نان، باید تولید در کار باشد و فعالیت ها بر اساس تولید باشد نه بر اثر عضو گیری موهوم.
ضمناً یک مطلبی را قبلاً یاد آور بشوم و آن اینکه این شرکت فقط همین جمع نیستند، بلکه دهها نفر از این جمعیت را دارد، یعنی شاخههای زیادی دارد ولذا الاف و الوف جمع میشود و از این طریق جیب شرکت پر میشود و جیب مردم خالی، جیب شرکت پر میشود در حالی که نه فعالیت علمی داشته و نه فعالیت اقتصادی.
2: التجارة تدار وفقاً للأسالیب العقلائیة المتعارفة
اسلام مردم را به تجارت دعوت کرده است، ممکن است اعضای شرکت هرمی بگویند که ما نیز تجارت میکنیم، یعنی برگ ها را میخریم و فروشیم، ما در جواب میگوییم اسلام تجارتی را میگوید که عقلائی و رایج باشد، و در راستای تولید قرار بگیرد، وارادات و صادرات داشته باشد، این نوع معاملات (در قالب شرکت هرمی) جنبه عقلایی ندارد.
إنّ الاقتصاد الإسلامی یقوم علی أساس کون التجارة تدار وفقاً للأسباب و الأسالیب المتعارفة و العقلائیة الرائجة بین العقلاء، و حرمة أیّ نوع من الربح القائم علی الأمور الواهیة و الباطلة، قال تعالی: « يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَينَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا» [4]
اي کساني که ايمان آوردهايد! اموال يکديگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخوريد مگر اينکه تجارتي با رضايت شما انجام گيرد. و خودکشي نکنيد! خداوند نسبت به شما مهربان است.
و ظاهر الآیة المبارکة أنّ التملّک أموال الآخرین لا بدّ أن یکون طریق التجارة و إلّا فهو من مصادیق أکل المال بالباطل المنهی عنه.
پرسشممکن است کسی بگوید اگر اسلام تجارت را خواسته، پس هبه در اسلام چه معنی دارد، یک نفر مبلغی را به دیگری هبه میکند؟
پاسخهبه جنبه تشریفاتی دارد و بسیار نادر است، هرچند اسلام جلوی هبه را نگرفته است، اما اساس زندگی بشر بر پایه هبه استوار نیست، بله، گاهی پدر یا جد، یا استاد یا شخص دیگری، یک چیزی را برای انسان هبه میکند، این درست است، ولی چرخ زندگی جامعه بر اساس هبه نمیچرخد، بلکه زندگی انسان باید بر اساس تولید باشد یا وارد کنیم یا صادر کنیم.
لا یقال: إنّ الهبة من أسباب التملیک الشرعیة و إنّالهدیة مملّکة؟ قلنا: إنّ الهبة لیست من مقولة التجارة، بل هی نوع تکریم و احترام للأقاریب و الأصدقاء، و الحال أنّ الشرکات الهرمیة – مع هذه الشمول و السعة – صبغت نفسها بصبغة تجاریة و وعدت الناس بأن تجعل منهم أثریاء من خلال هذا الطریق.
3: المعاملة غرریة
اشکال سوم این است که این معامله غرری است و پیغمبر اکرم ص از بیع غرری نهی کرده، غرر به معنای ضرر نیست چنانچه بعضیها معنی کردهاند، غرر به معنای خطر است، یعنی هر معاملهای که جنبه خطری دارد، مثلاً ماهی را که در آب است بفروشد، پرندهای که در هواست بفروشد، اینها معاملات خطری است، اگر احیاناً غرر را به معنای خطر می گیرند، بخاطر این است که معاملات خطری توأم با ضرر است.
بنا براین، پیغمبر اکرم ص هر معامله خطری را که بهره گیری در آن خیلی کم است و عرف میگوید این معامله خطری است نهی کرده است، از کجا معلوم میشود که این به هزار و بیست و چهار نفر برسد، آن هم در اولی، در دومی باید به چهار برابر برسد، عضو سوم که عبارتند از شانزده نفر، باید به سه برابر برسند، اصلاً این معامله خطری است، یعنی اینکه انسان پول خودش را به این امید خرج کند که شاید یک چنین مبلغی گیرش بیاید، یک چنین معامله صد درصد خطری است.
البته چون تعداد نفرات زیاد هستند ولذا ضرر را خیلی احساس نمیکنند، اما روی هم رفته جامعه ضرر میبیند، شرکت یک مبلغی را از جامعه میگیرد، در حالی که هیچ چیزی به آنها نمیدهد
نقل المحدثون عن النبیّ الأکرم ص أنّه نهی عن کلّ معاملة غرریة «نهی النبیّ ص عن بیع الغرر» و الغرر لغةً، بمعنی الخطر، و إذا فسّر بالجهل فإنّما یعود ذلک، لکون الجهل یؤدّی إلی الخطر، و أی معاملة أخطر من الدخول فی معاملة لا یکون احتمال الوصول فیها إلی الهدف العالی (1024000 دینار) إلّا احتمالاً ضعیفاً جدّاً، أی نسبة الواحد إلی الآلاف.
4: حکم القمار
این مسأله (شرکت هرمی) با مسئله: « وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ ... » [5]
چه فرق میکند» در آنجا بیست و هفت عضو است، همگی جمع میشوند و یک شتری را میخرند، بعد آن را بیست و هفت بخش میکنند، البته نه به صورت مساوی، هفت نفر دارای نصیباند، سه نفر هم دست شان خالی است،این را میخرند و تقسیم میکنند بین ده نفر، هفت نفر نصیب دارد و سه نفر شان نصیب ندارد، بعداً این گلدانها میچرخانند، هفت نفر شان نصیب دارند و سه نفر شان نصیب ندارند، باید چه کند؟ باید قیمت این شتر را آن سه نفر بپردازند، این سه نفر نشسته بودند که با دادن مبلغی یا بدون دادن مبلغی، یکی از آن انصاب را صاحب بشوند، اگر اسلام این را حرام کرده است، این (شرکت هرمی) به طریق اولی باید حرام باشد.
إنّ روح هذه المعاملة نوع من القمار و المقامرة، ففی الحقیقة أنّ الإنسان یبذل مقداراً من المال علی أمل الحصول علی مبالغ طائلة، و العجب أنّ هذا النوع من المقامرة موجود فی العصر الجاهلی یعبر عن ب«الأزلام» و قد أشار القرآن الکریم إلی ذلک فی قوله:
« يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَإِنَّمَا يرِيدُ الشَّيطَانُ أَنْ يوقِعَ بَينَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيسِرِ وَيصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» [6]
اي کساني که ايمان آوردهايد! شراب و قمار و بتها و ازلام [= نوعي بختآزمايي ]، پليد و از عمل شيطان است، از آنها دوري کنيد تا رستگار شويد!
شيطان ميخواهد به وسيله شراب و قمار، در ميان شما عداوت و کينه ايجاد کند، و شما را از ياد خدا و از نماز بازدارد. آيا (با اين همه زيان و فساد، و با اين نهي اکيد،) خودداري خواهيد کرد؟!
عین همان ملاکی که در شراب و قمار است، در مسأله شرکتهایی هرمی نیز است.
5: یؤدّی إلی النزاع و التناحر فی المجتمع
اشکال پنجم این است که این نوع معاملات، سبب دعوا و نزاع و کش مکش در جامعه میشود، این آدم به این امید پول خرج کرده است که چیزی گیرش بیاید، بعداً میبیند که چیزی گیرش نیامد و لذا شروع میکند به دعوا کردن و امثالش.
أشار القرآن الکریم إلی أنّ إحدی علل تحریم الخمر و القمار کونهما یؤدّیان إلی وقوع العداوة و البغضاء فی الوسط الاجتماعی ممّا یخلق حالة من التشاحن و الصراع فی وسط المجتمع، و من هنا نری الیوم أنّ الکثیر من المرافعات فی المحاکم موضوعها مخالفات الشرکات الهرمیه الّتی استطاعت أن تستغفل الکثیر من الناس و تزیّن لهم الأمور و توعدهم بسراب یحسبه الظمآن ماءً.
«إِنَّمَا يرِيدُ الشَّيطَانُ أَنْ يوقِعَ بَينَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيسِرِ وَيصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ»خلاصه اینکه: عین همان ملاکی که در شراب و قمار است، در مسأله شرکتهایی هرمی نیز است.
6: وحدة الحقیقة و تعدد الأسالیب
تعددّ أسالیب جلب الزبائن (اعضا) حیث تغیّرت الطریقة الیوم إلی أسلوب بیع الألماس، فمن یشتری ألماسة ثم یُعرِّف أربعة من المشتری یُعطی کذا و کذا من المال، و الحقیقة أنّ تغییر الأسلوب لا یغیر من الواقع شیئاً، بل هو ذریعة و احتیال لیس إلّاً، لأنّ ماهیة الشرکة هی نفس الماهیة، إذ الهدف جلب الزبائن (زبائن، یعنی اعضا) مع انتظار ما وعدت به الشرکة من الربح اعتماداً علی الحظ و النصیب.
میگوید این الماس را فعلاً از ما بخر، بعداً اگر چهار نفر مشتری معرفی کردی، به شما این مبلغ را جایزه میدهیم، البته این با اولی فرق میکند، ولی همین هم خالی از خطر نیست، چون این الماسی که ما میخریم، مسلّماً آن مبلغی را که قرار است به ما بدهد، روی این الماس میکشد، یعنی این الماس را مجانی نمیدهد، آن جایزهای که میدهد، روی این میکشد و این آدم خیال میکند با معرفی کردن چند مشتری صاحب یک الماس مجانی و رایگان شده است، و حال آنکه گاهی نمیتواند مشتری معرفی کند، فلذا یک چیزی را از جیب خود خرج کرده است.
7: الجذور الأجنبیة
إنّ الکثیر من الشرکات الّتی فی ظاهرها إیرانیة الانتساب و یدورها شخصیات تحمل صبغة دینیة و یخدعون الناس من هذا الطریق حیث یتصورون إنّها شرکات إیرانیة و دینیة صرفة، و هی فی الواقع یقف وراءها شرکات أجنبیة و مافیات خارجیة یسعون من وارء ذلک ابتلاع ثروات الشعب و نقلها إلی خارج البلاد لیبقی الشعب یعیش حالة الفقر و العوز و الحاجة.
علاوه براین، این مسئله ریشه در خارج دارد، یعنی این کار، کار یهود است، از خارج همه اینها انشاء و دیکته میشود، عواملی را در داخل دارند، آن عوامل به خیال اینکه یک امر واقعی است، آن را مطرح میکنند، گاهی از علما هم فتوا میگیرند، ولذا اگر فقیهی ریشه این مطلب را متوجه نشود، فتوا خواهد داد که اشکال ندارد، ولی باید توجه داشت که این مسئله ریشه در خارج دارد.
علاوه برآن، همان اشکالات قبلی در اینجا نیز مطرح است. من در جایی دیدم که اولین بار این مسئله را در آلبانیا مطرح کردهاند، دولت آلبانیا در واقع یک دولت اسلامی است هر چند (به اسلامی بودن خود) تظاهر نمیکند، یک مرتبه دیدند که فساد مملکت را گرفت، از همانجا کشورهای دیگر فهمیدند و جلویش را گرفتند.