< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

95/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرائط موقوف علیه

المسألة السابعة و الثلاثون: « یشترط فی الموقوف علیه التعیین، فلو وقف علی أحد الشخصین، أو أحد المسجدین، لم یصحّ»[1] .

همان گونه که قبلاً بیان گردید، وقف از مفاهیم ذات الإضافه است، یعنی یک نسبتی به واقف دارد، نسبتی هم به موقوف و به موقوف علیه دارد، ولذا ما گاهی در شرائط واقف بحث کردیم،‌گاهی در شرائط موقوف بحث نمودیم، و الآن هم در شرائط موقوف علیه بحث می‌نماییم.

مسأله‌ای که الآن می‌خوانیم که مسأله سی و هفتم باشد، شرط موقوف علیه را بیان می‌کند، قبل از این بحث، یک بحثی به این مضمون داشتیم که وقف بر معلوم، وقف بر کلی، یا بر کلی در معین کند، ‌شبیه آن را در موقوف علیهم داریم، فلذا ‌خیال نشود که مسأله تکراری است، آنچه را که قبلاً خواندیم، راجع به موقوف بود، موقوف « أن یکون متعیّناً»، ولذا چند چیز را بیرون کردیم، الآن بحث ما در موقوف نیست، بلکه بحث ما در موقوف علیه است.

به بیان دیگر سابقاً راجع به موقوف گفتیم که مبهم نباشد، یا ‌کلی در ذمه نباشد، ‌حتی کلی در معین را هم اشکال گرفته‌اند، همه اینها راجع به موقوف بود، الآن بحث ما در شرائط موقوف علیه است،‌آیا صحیح است که انسان بر احد الشخصین وقف کند یا وقف کند بر احد السیّدین، یا احد المسجدین؟

دیدگاه حضرت امام خمینی (ره) در مسأله

حضرت امام می‌فرماید شرط موقوف علیه تعیین است،‌ همانطور که موقوف باید معین باشد نه کلی در ذمه و نه کلی در معیّن، حتی موقوف علیه هم نباید مردد باشد، بلکه باید معیّن باشد، مثلاً بگوید: فلان مالم را بر مسجد اعظم وقف کردم، یا بر حضرت معصومه ع، یا وقف کردم بر سید معیّن، نه احد السیّدین.

دلیل عدم صحت انصراف است

حال باید ببینیم که علت مسأله چیست، چون این مسأله منصوص نیست، انصراف ادله است که باید معیّن،‌یعنی سبک وقف در دنیا این بوده که موقوف علیه را مشخص می‌کردند، مبهم نمی‌گذاشتند، ‌اگر این را بگوییم حرف بدی نیست.

اما بعضی ها دلیل دیگری ارائه کرده‌اند و گفته‌اند:« الوقف تملیک»،‌تملیک بر احد الشخصین معنی ندارد.

ولی ما قبلاً گفتیم که وقف تملیک نیست، وقف ترمز کردن و ایقاف است، لا یباع و لا یرهن.

عمده این است که بگوییم دلیل همان انصراف ادله است، یا سیره عقلا در وقف معیّن کردن است، و الا اگر کسی این نظریه را نپسندد، چه مانعی دارد که بگوییم همانطور که وقف کردن بر عنوان مردد باطل است، مانند احد المسجدین، احد الشخصین،‌این باطل است. چرا؟ چون در خارج مصداق ندارد، خارج ظرف تعیّن است،‌احد الشخصین معنی ندارد که در خارج باشد، ولذا آقایان می‌گویند نکره در خارج نیست، ‌نکره به معنای رجل ما است و ما در خارج رجل ما نداریم، بلکه تمام رجل ها معیّن است.

پس اگر می‌گوید:« وقفت علی احد الشخصین یا احد المسجدین» که عنوان مردد است، البته این قابل عمل نیست، چون خارج ظرف تعین است نه ظرف تردد.

اما اگر احد الشخصین مرآت است، مرآت است به یکی از این دو نفر، احد السیّدین، احد المسجدین،‌مرآت است، به یکی از این دوتا که در آینده معین خواهم کرد، این چه اشکالی دارد،‌ شما خودتان در وصیت، می‌گویید: من وصیت کردم که این فرش را به یک سید بدهید، همه می‌گویند که این وصیت صحیح است، ‌چطور شد که در وصیت می‌گویید صحیح است، اما اینجا می‌گویید باطل است، یا می‌گویید: وصیت می‌کنم که این فرش را به یک مسجد بدهید یا به یک سید بدهید، ‌البته این هم دو جور است: اگر به عنوان مردد باشد، البته مردد در خارج نیست، چون خارج ظرف تعیّن است.

اما اگر این مرآت خارج است، ‌می‌گوید به یکی از این مساجدی که هست بدهید،‌ بنابراین، من مسأله را بر دو پایه می‌گذارم،‌ اگر سیره بر تعین است که هیچ، اما اگر سیره بر تعین را کسی نپذیرد، باید بگوییم للمسألة صورتان: وقف بر مردد باطل است، چون در خارج مردد نداریم.

‌اما اگر مراد از احد الشخصین یا احد المسجدین، نه بر عنوان مردد،‌بلکه مرآت است بر این خارج، بعداً جناب واقف یکی را انتخاب می‌کند و به او می‌دهد،‌ عرض کردیم که آقایان همگی در وصیت این را تجویز می‌کنند.

قد مرّ أنّه یشترط فی الموقوف ، التعیین، فخرج أمران:

1: المبهم. 2: الکلّی فی الذّمة.

هذا فی الموقوف، و یشترط نظیر ذلک فی الموقوف علیه، فلو وقف علی أحد الشخصین، أو أحد المسجدین،‌ لم یصحّ لانصراف الأدلّة عن مثله، و ربما یعلّل بعدم معقولیة تملیک أحد الشخصین علی سبیل الابهام و التردید.

یلاحظ علیه: أنّ‌ التملیک لیس مفاداً مطابقیّاً للوقف، إنّما مفاده إیقاف الملک عن التصرّف.

ثمّ إنّ الوقف علی أحد المسجدین علی وجهین:

1: ‌أن یکون الموقوف علیه، عنوان أحد المسجدین علی وجه الابهام و هذا ما قلنا بانصراف الأدلة عنه.

این باطل است، چون نکره در خارج وجود ندارد مگر جنبه اشاره داشته باشد.

2: أن یکون من قبیل الکلّی فی المعیّن کبیع صاع من صبرة، فالظاهر صحّته، فالواقف مختار فی انتخاب أحد الفردین للانتفاع بمنفعة العین، نظیر ما إذا أوصی بأحد الشیئین المتساویین، أو علی أحد الشخصین، فإنّ الوصی مختار فی تعیین أحدهما.

المسألة الثامنة و الثلاثون: «الظاهر صحّة الوقف علی الذمّی و المرتدّ لا عن فطرة، سیّما إذاکان رحماً، و أمّا الکافر الحربی و المرتدّ عن فطرة، فمحل تأمّل»[2] .

اگر مسلمانی، به کافر چیزی راوقف کند، آیا صحیح است یا نه؟ در اینجا چهار تا صورت داریم:

1: کافر حربی. ‌2:کافر ذمی

3: مرتد فطری. 4: مرتد ملی،

حال می‌خواهیم بر یکی از اینها وقف کنیم، آیا وقف بر اینها جایز است یا نه؟ در مسأله پنج قول است:

قول اول

قول این است که:« لا یقف المسلم علی الحربی، و یقف علی الذمّی»، وقف بر حربی جایز نیست، اما بر ذمی جایز است، حربی به آن کافری است که مشغول جنگ با مسلمانان است و یا آماده جنگ می‌باشد.

قول دوم

قول دوم می‌گوید مطلقا جایز نیست، شیخ سلّار همین را گفته است،‌ابن برّاج فرموده که مطلقا جایز نیست.

قول سوم

قول سوم می‌گوید‌ اگر ذمی از ذو الارحام و اقاریب است، ‌وقف بر او عیب ندارد، اما ‌اگر بیگانه است، وقف بر او جایز نیست.

قول چهارم

قول چهارم می‌گوید اگر ذمی پدر و مادر باشد، وقف بر آنها جایز است، اما اگر کافر مرتد، پدر و مادر نباشد، وقف بر او جایز نیست.

قول پنجم

قول پنجم، قول حضرت امام است که می‌فرماید وقف برذمی و مرتدّ صحیح، منتها باید مرتد،‌مرتد فطری نباشد، مخصوصاً اگر ذمی یا مرتد از ذوی الارحام باشند، اما اگر «کافر» حربی باشد، وقف بر کافر حربی جایز است و هکذا بر مرتدّ عن فطرة، منتها مرتد فطری محل تامل است.

کافر حربی حکمش معلوم است که نباید بر او چیزی را وقف کنیم. چرا؟ چون آیه کریمه می‌فرماید:

«لَا تَجِدُ قَوْمًا يؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ يوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِي اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[3]

هيچ قومي را که ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمي‌يابي که با دشمنان خدا و رسولش دوستي کنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند؛ آنان کساني هستند که خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته و با روحي از ناحيه خودش آنها را تقويت فرموده، و آنها را در باغهايي از بهشت وارد مي‌کند که نهرها از زير (درختانش) جاري است، جاودانه در آن مي‌مانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نيز از خدا خشنودند؛ آنها «حزب الله»اند؛ بدانيد «حزب الله» پيروزان و رستگارانند.

آیه مبارکه می‌فرماید دوست داشتن کسانی که سر محاربه با خدا و رسولش دارند حرام است، وقف کردن یکنوع اظهار مودت و دوستی با آنهاست فلذا جایز نیست، این مبارکه بهترین دلیل است که نباید بر کافر حربی چیزی را وقف کرد.

بیان سید یزدی طباطبائی

و العجب اینکه مرحوم سید یزدی طباطبائی در ملحقات عروه می‌فرماید این آیه مبارکه فقط یک صورت را تحریم می‌کند، کدام صورت را؟ کسی به کافر وقف کند «بما أنّه عدوّ لله»، ‌اما اگر کافر حربی است و عدوّ لله هم می‌باشد، ولی ‌من از این نظر به او وقف نمی‌کنم ، بلکه از نظر دیگر می‌ وقف می‌کنم، مثلاً همسایه است، یا پدر و مادر و امثالش است. در این فرض وقف کردن بر او اشکالی ندارد هر چند کافر حربی و عدوّ لله هم باشد.

یلاحظ علیه: جناب سید! این آیه مبارکه خطاب بر مؤمنین است، آیا در دنیا مؤمنی پیدا می‌شود که به کافر حربی کمک کند «بما أنّه عدوّ لله و لرسوله» ؟! مؤمن اصلاً چنین کاری را نمی‌کند ‌تا آیه بگوید این کار را نکن، آنچه را که شما (سیّد) می‌گویید در خارج مصداق ندارد، مؤمن یک چنین کاری را نمی‌کند تا خدا از آن نهی کند،‌ نهی در جایی است که در فرد رغبت و میلی باشد، اگر میل و رغبت در کار نباشد، نهی لغو است، این قسمی را که شما می‌گویید در خارج مصداق ندارد تا خدا نهی کند، آنکه مصداق دارد، این است که وقف کند چون این کافر حربی همسایه است یا پدر و مادر و... است، آیه مبارکه همین موارد را نهی می‌کند که در خارج مصداق دارند نه موردی را که در خارج مصداق ندارد.

پس بهترین دلیل بر عدم جواز وقف بر کافر حربی، همین آیه مبارکه است، ولی این آیه دلیل بر عدم جواز وقف بر کافر ذمی نیست، فلذا وقف بر کافر ذمی اشکال ندارد. یک آیه‌ای در سوره ممتحنه است که خداوند وظیفه مسلمانان را با کافران معین کرده و می‌فرماید:

« لَا ينْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيهِمْ إِنَّ اللَّهَ يحِبُّ الْمُقْسِطِينَ»[4] .

خدا شما را از نيکي کردن و رعايت عدالت نسبت به کساني که در راه دين با شما پيکار نکردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهي نمي‌کند؛ چرا که خداوند عدالت‌پيشگان را دوست دارد.

«إِنَّمَا ينْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ » [5]

تنها شما را از دوستي و رابطه با کساني نهي مي‌کند که در امر دين با شما پيکار کردند و شما را از خانه هايتان بيرون راندند يا به بيرون‌راندن شما کمک کردند و هر کس با آنان رابطه دوستي داشته باشد ظالم و ستمگر است!

وقف بر مرتد فطری

حضرت امام نسبت به کافر مرتد فطری تأمل می‌کند، اما در مرتد ملی تامل نمی‌کند،‌ وجهش چیست؟

چون مرتد ملی با برگشت و ارتدادش، به اسلام چندان توهین نمی‌کند، ‌چون از اول کافر بوده و نجس، اسلام را اختیار کرد و دوباره بعد از مدتی،‌ به همان ریشه خودش که کفر و نجاست باشد بر گشت،‌ بر گشت او چندان توهین به اسلام شمرده نمی‌شود.

اما آدمی که از اول مسلمان بوده و سالها با تسبیح و سجاده، مسجد ومنبر انس داشته، اگر یک مرتبه همه چیز را کنار بگذارد و پشت به اسلام کند، ‌این عملاً توهین به اسلام و سیلی به زدن به اسلام است، فلذا وقف کردن و کمک کردن به چنین آدمی، معلوم نیست که مورد رضایت اسلام و شارع باشد، و شاید به همین خاطر باشد که توبه مرتد فطری پذیرفته نمی‌شود و حال آنکه توبه مرتد ملی مورد قبول واقع می‌شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo