درس خارج فقه آیت الله سبحانی
قواعد فقهیه
94/03/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تنبیهات قاعده لا ضرر و لا ضرار
تنبیه هفتم راجع به این است که اگر ضرری است، من ضرر را برای اینکه از خود دفع کنم، کاری می کنم که متوجه شخص دیگر میشود، آیا من چنین حقی دارم جایی که ضرر متوجه من است، کاری انجام بدهم که این ضرر سراغ دیگران برود، در قدیم این مثال را برایش میزدند، دیوار خانه من در حال افتادن است، برای اینکه نیفتد، آن را به تیر خانه دیگری متصل میکنم. چطور؟ فرض کنید دیوار این طرف کوچه است، برای اینکه نیفتد، یک تیری در وسط قرار میدهم به قول بنا ها یک پلی میان این دیوار و آن دیوار، در واقع فشار دیوار من روی دیوار کس دیگری برود، البته این دیوار، فشار میآورد به این پل، این پل هم فشار میآورد به آ ن دیوار، البته وصل به تیر آن دیوار است، قهراً طرف هم صدمه میبیند، این مثال را میزنند.
مثال بهتر
ولی ما میتوانیم مثال بهتری بزنیم، فرض کنید در یک شهرستان کوچکی هستیم، سیلی میآید که متوجه باغ من و خانه من میباشد،هرگز متوجه خانه و باغ شخص دیگری نیست، من سدی برای خانه خود قرار بدهم و سدی که آن طرف است، باز کنم، سیل برود طرف باغ و خانه او، از اول سیل متوجه من است، یعنی سیل میخواهد خانه و باغ مرا خراب کند، ولی من یک کاری انجام میدهم که سیل سراغ خانه و باغ دیگری برود، مسلماً این کار جایز نیست، بعضی از علما مثال اول را تجویز کردهاند، لابد باید حمل کنیم جایی که خوف نفس است، یعنی میترسیم که این دیوار روی انسانی بیفتد و سبب قتل او شود،فعلاً هم زمستان است و موقع بنائی نیست،این کار موقت را انجام میدهیم که کسی زیر آوار نماند،البته در اینجا باید یک مبلغی را به همسایه داد. چرا؟ چون این پلی که شما میزنید، یکنوع فشاری بر ستون یا خانه او وارد میکند، لا اقل یک اجرة المثلی به او بدهد و الا جایز نیست.
اما مسأله عکس شد، یعنی ضرر متوجه باغ و خانه کس دیگر است، آیا بر من واجب است که تحمل ضرر کنم و کاری انجام بدهم که ضرر متوجه من بشود؟ به قرینه مسأله قبلی واجب نیست، در مسأله اول حرام است که من ضرری که متوجه من است، آن را متوجه دیگری کنم، در اینجا هم واجب نیست ضرر او را متحمل بشوم. بله! اگر مردانگی کنم،مسألهای نیست، فرض کنید همسایه من یتیم است و چیزی ندارد، دلم به حال او میسوزد ولذا سیل را متوجه خانه خود میکنم تا به سمت خانه من بیاید،جواز مشکلی ندارد.
« إنّما الکلام» در اینجاست که آیا بر من واجب است که ضرر را از دیگری دفع کنم و متوجه خودم کنم؟ مسلماً واجب نیست.
پرسش
ممکن است کسی بگوید چه فرق است بین ضرر متقدم که «لا ضرر» جلوی آن را میگیرد و بین ضرر متاخر، من در صورت اول ضرر را متحمل میشوم، یا در صورت دوم همسایه متحمل میشود،چرا «لا ضرر» جلوی ضررهای قبلی را میگیرد، اما ضرر بعدی را نمی گیرد، بعداً من هم متضرر شدم، «لا ضرر» همسایه هم متضرر شد، لا ضرر، من الفرق بین الضرر الموجود قبل إجراء لا ضرر و بعد از آنکه من به «لا ضرر» تمسک کردم، خودم متضرر شدم یا او متضرر شد، بالاخره چرا «لا ضرر»، ضررهای قبلی را میگیرد، اما ضررهای بعدی را نمیگیرد، این سوال را میخوانیم تا ببینیم جواب شما چیست؟
أمّا السؤال فهو إذا کانت القاعدة نافیة للجواز فی الأوّل، و الوجوب فی الثانی، لزم من جریانها ضرر متوجه إلی الشخص فی الأولّ، و الجار فی الثانی، وأیّ فرق بین الضرر الموجود قبل جریان القاعدة و الضرر الحادث بعد جریانها.
اولی را لا ضرر میگیرد،اما دومی را لا ضرر نمیگیرد. این سوال بود.
پاسخ
«لا ضرر» نیامده که جلوی تکوین را بگیرد، این ضرر دوم مال شارع نیست، مال من هم نیست بلکه تکویناً باران آمده، آب جمع شده، سیل آمده یا در اولی خانه من یا در دومی خانه او، «لا ضرر» کار با تکوین ندارد، لا ضرر آن ضرری را میگیرد که از ناحیه شرع وارد بشود، به قول شیخ، یا به قول ما از جانب مردم وارد بشود، اینجا نه از جانب شرع است و نه از جانب مردم، بلکه یک پدیده آسمانی است که از باران آمده،مسیر صحیحی نداشته، یک مرتبه وارد شهر شد، خانه مرا یا خانه او را خراب کرد، لا ضرر از تکوین جلوگیری نمیکند، لا ضرر یا ضرری که از ناحیه شرع و تشریع وارد بشود یا از مردم، یعنی مردم به هم ضرر بزند، این جوابش است، اما محقق نائینی یک جواب دیگری دارد.
أمّا الجواب: فالظاهر أنّ الإشکال أشبه بالسالبة بانتفاء الموضوع، إذ لا یعدّ تحریم توجیه الضرر إلی الغیر، إضراراً علی النفس، و کما لا یعدّ عدم وجوب تحمل الضرر، إضراراً بالغیر.
و بعبارة أخری: أن القاعدة ترفع الضرر الناشی من حکم الشارع و لیس الضرر ناشئاً من حکم الشارع بعدم جواز إضرار الغیر، أو عدم وجوب تحمله، بل کان الضرر متوجهاً إلیه تکویناً لکون الحائط مشرفاً علی السقوط، أو السیل متوجهاً إلی دار الغیر، نعم منع الشارع عن دفع ضرره بالإضرار بالغیر، أو لم یوجب تحمل الضرر الوارد علی الغیر، و مثل هذا لا یعداً من نتایج جریان القاعدة.
اصلاً در اینجا لا ضرر موضوعی نداشت، گفتیم اشبه به انتفاء موضوع است،چون باران آمده و سبب این گرفتاری شده است.
محقق نائینی میگوید لا ضرر، جایی است که ضرر موجود باشد،اگر ضرر موجود باشد،لا ضرر آن را میگیرد،اما اگر با جریان «لا ضرر»، ضرر دیگری متولد بشود، ایشان میفرماید دو نوع ضرر داریم، یک ضرر داریم که قبل از لا ضرر موجود است، سیل میآید و خانه من یا خانه همسایه را خراب میکند، یا همان مثال سمرة را بزنیم، سمرة می خواهد بدون اجازه داخل بشود، حضرت جلوش را گرفت، لا ضرر اینجا ها را میگیرد .
اما ضرری که پس از جریان لا ضرر متولد میشود،آنجا را لا ضرر نمیگیرد. چرا؟ باید موضوع قبل از حکم باشد، در اینجا موضوع جناب عالی بعد از حکم است، فرض کنید «لا ضرر» را جاری کردی، سیل آمد خانه شما، «لا ضرر» اجرا کردی،سیل رفت خانه او، این «ضرر» بعد از جریان لا ضرر است، همیشه باید موضوع قبل از حکم باشد،در حالی که در اینجا این ضرر متولد میشود از حکم پیشین، اگر حکم پیشین سبب موضوع جدید شد،« لا ضرر» آن را نمیگیرد،این حاصل جواب ایشان؟
آقایان عین این اشکال را در «صدق العادل» خواندهاند، در «صدق العادل» یکی از اشکالات اخبار مع الواسظه این است،میگویند جناب کلینی برای محسوس است، صدق العادل،اما علی بن ابراهیم خبرش برای محسوس نیست، صدق العادل فقط رأس خبر را میگیرد،رأس سند را میگیرد، اما دومی وسومی را نمیگیرد و الا یلزم که حکم موضوع خودش را ثابت کند، آنجا چه جواب دادیم؟ در آنجا گفتیم: بله! صدق العادل کلی است، از تصدیق کلینی موضوع جدیدی پیدا میشود که صدق العادل آن را میگیرد، صدق العادل فقط یک قضیه خارجیه نیست که فقط منحصر به مصداق اول باشد، قضیه خارجیه مانند:« قتل من فی العسکر و نهب ما فی الدار»، اما صدق العادل قضیة کلیّة در عمود زمان همه عادل ها را گرفته، غایة ما فی الباب علی بن ابراهیم را صدق العادل ایجاد نمیکند، صدق العادل کلینی، علی بن ابراهیم را کشف میکند، «فکم فرق» بین اینکه حکم موضوع خود را ایجاد کند یا اینکه موضوع خود را کشف کند، صدق العادل کلینی، کشف کرد از یک عادل دیگری که علی بن ابراهیم باشد، صدق العادل که سورا آن شد، کشف کرد از موضوع سوم، یعنی پدرش ابراهیم بن هاشم، صدق العادل او کشف کرد از موضوع چهارم، صدق العادل قضیه خارجیه نیست که فقط موضوع اول را بگیرد.
قضیه حقیقیه مانند صدق العادل،صدق العادل،دومی و سومی و چهارمی را ایجاد نمیکند،بلکه دومی، سومی و چهارمی تحت پرده است، آن پرده را کنار میزند و آنها را کشف می کند.
ما به محقق نائینی عرض میکنیم که: جناب نائینی! اینجا هم جواب شما کافی نیست، ضرر اول که لا ضرر جاری شد، این کشف کرد از ضرر دوم، چرا لا ضرر، ضرر دوم را نگیرد،مگر لا ضرر قضیه خارجیه است، این یک تشبیه عامی است مانند صدق العادل، در طول زمان هر ضرری که هست میگیرد، بنابراین، لا فرق بین لا ضرر اول و ضرر دوم.
«و الجواب هو ما قلنا»، جواب ما این بود که اصلاً این ضرر نیست، سیل میآید بنده را میگیرد این چه ربطی به شرع دارد، چه ربط دارد به مردم؟ یا اینکه اگر دومی متضرر میشود، من ضرر نزدهام،تکوین ضرر زده است، اصلاً در اینجا برای لا ضرر موضوعی نیست، لا ضرر در جایی است که موضوعش را شرع درست کند، شرع بفرماید: جناب سمرة! « الناس مسلطون علی أموالهم» برو در خانه خود بدون اذن،این ضرر است، «لاضرر» آن را قیچی کرد، یا أیها الناس! وضو بگیرید هر چند به هر جا که میرسد، این ضرر است، لا ضرر این را قیچی میکند، در اینجا شرع به قول عربها لا دور للشرع یا اینکه بگوییم نقشی ندارد، شرع در اینجا در کنار است، عوامل تکوینی باعث این ضرر ها شده و هیچ ربطی به شرع و مردم ندارد.
قد أجاب المحقق النائینی عن الإشکال بأنّ قاعدة «لا ضرر» حاکمة علی الأحکام فإذا نشأ ضرر من حکومة «لا ضرر» فلا یصحّ أن تکون القاعدة ناظرة إلی هذه النوع من الضرر، لأنّ المحکوم (موضوع) لا بدّ أن یکون مقدماً فی الرتبة علی الحاکم (حکم) حتی یکون الحاکم شارحاً و ناظراً إلی هذا الضرر، و المفروض أنّ هذا الضرر (ضرر دوم) متأخر فی الرتبة علی « قاعدة لا ضرر» فلا یمکن أن یکون محکوماً بلا ضرر [1].
مرحوم شیخ انصاری مسأله ولایت از جائر را از همین باب شمرده، فرض کنید یک جائری است و من هم سر شناس هستم، به من میگوید باید فرماندار باشی، و من میدانم اگر فرماندار بشوم باید به مردم ضرر بزنم، شیخ میفرماید مانحن فیه هم از این قبیل است، به من میگوید اگر ولایت را قبول کردی و این کار ها را انجام داد «فبها»، و الا خودت را جریمه یا زندانی یا ضرر دیگری وارد میکنم،شیخ میفرماید این از قبیل مثال دوم است که سیل متوجه خانه دیگری است، بر من واجب نیست که آن را متحمل بشوم،این از این قبیل است، چون حاکم جائر میخواهد مردم را سر کیسه کند، از اول ضرر متوجه مردم است،من نباید ضرر مردم را قبول کنم، به جهت اینکه اگر قبول نکنم، جریمه میشوم، زندانی میشوم، بنا براین،در اینجا اگر ولایت از ناحیه جائر مستلزوم ضرر به دیگران بشود، و الا ضرر بر من متوجه خود من میشود، از قبیل قسم دوم است و ما در قسم دوم گفتیم بر این آدم واجب نیست که متحمل ضرر دیگران بشود، البته شیخ این مطلب را از این قبیل قرار داده، مسلماً این مسأله محل بحث است.
تنبیه هفتم راجع به این است که اگر ضرری است، من ضرر را برای اینکه از خود دفع کنم، کاری می کنم که متوجه شخص دیگر میشود، آیا من چنین حقی دارم جایی که ضرر متوجه من است، کاری انجام بدهم که این ضرر سراغ دیگران برود، در قدیم این مثال را برایش میزدند، دیوار خانه من در حال افتادن است، برای اینکه نیفتد، آن را به تیر خانه دیگری متصل میکنم. چطور؟ فرض کنید دیوار این طرف کوچه است، برای اینکه نیفتد، یک تیری در وسط قرار میدهم به قول بنا ها یک پلی میان این دیوار و آن دیوار، در واقع فشار دیوار من روی دیوار کس دیگری برود، البته این دیوار، فشار میآورد به این پل، این پل هم فشار میآورد به آ ن دیوار، البته وصل به تیر آن دیوار است، قهراً طرف هم صدمه میبیند، این مثال را میزنند.
مثال بهتر
ولی ما میتوانیم مثال بهتری بزنیم، فرض کنید در یک شهرستان کوچکی هستیم، سیلی میآید که متوجه باغ من و خانه من میباشد،هرگز متوجه خانه و باغ شخص دیگری نیست، من سدی برای خانه خود قرار بدهم و سدی که آن طرف است، باز کنم، سیل برود طرف باغ و خانه او، از اول سیل متوجه من است، یعنی سیل میخواهد خانه و باغ مرا خراب کند، ولی من یک کاری انجام میدهم که سیل سراغ خانه و باغ دیگری برود، مسلماً این کار جایز نیست، بعضی از علما مثال اول را تجویز کردهاند، لابد باید حمل کنیم جایی که خوف نفس است، یعنی میترسیم که این دیوار روی انسانی بیفتد و سبب قتل او شود،فعلاً هم زمستان است و موقع بنائی نیست،این کار موقت را انجام میدهیم که کسی زیر آوار نماند،البته در اینجا باید یک مبلغی را به همسایه داد. چرا؟ چون این پلی که شما میزنید، یکنوع فشاری بر ستون یا خانه او وارد میکند، لا اقل یک اجرة المثلی به او بدهد و الا جایز نیست.
اما مسأله عکس شد، یعنی ضرر متوجه باغ و خانه کس دیگر است، آیا بر من واجب است که تحمل ضرر کنم و کاری انجام بدهم که ضرر متوجه من بشود؟ به قرینه مسأله قبلی واجب نیست، در مسأله اول حرام است که من ضرری که متوجه من است، آن را متوجه دیگری کنم، در اینجا هم واجب نیست ضرر او را متحمل بشوم. بله! اگر مردانگی کنم،مسألهای نیست، فرض کنید همسایه من یتیم است و چیزی ندارد، دلم به حال او میسوزد ولذا سیل را متوجه خانه خود میکنم تا به سمت خانه من بیاید،جواز مشکلی ندارد.
« إنّما الکلام» در اینجاست که آیا بر من واجب است که ضرر را از دیگری دفع کنم و متوجه خودم کنم؟ مسلماً واجب نیست.
پرسش
ممکن است کسی بگوید چه فرق است بین ضرر متقدم که «لا ضرر» جلوی آن را میگیرد و بین ضرر متاخر، من در صورت اول ضرر را متحمل میشوم، یا در صورت دوم همسایه متحمل میشود،چرا «لا ضرر» جلوی ضررهای قبلی را میگیرد، اما ضرر بعدی را نمی گیرد، بعداً من هم متضرر شدم، «لا ضرر» همسایه هم متضرر شد، لا ضرر، من الفرق بین الضرر الموجود قبل إجراء لا ضرر و بعد از آنکه من به «لا ضرر» تمسک کردم، خودم متضرر شدم یا او متضرر شد، بالاخره چرا «لا ضرر»، ضررهای قبلی را میگیرد، اما ضررهای بعدی را نمیگیرد، این سوال را میخوانیم تا ببینیم جواب شما چیست؟
أمّا السؤال فهو إذا کانت القاعدة نافیة للجواز فی الأوّل، و الوجوب فی الثانی، لزم من جریانها ضرر متوجه إلی الشخص فی الأولّ، و الجار فی الثانی، وأیّ فرق بین الضرر الموجود قبل جریان القاعدة و الضرر الحادث بعد جریانها.
اولی را لا ضرر میگیرد،اما دومی را لا ضرر نمیگیرد. این سوال بود.
پاسخ
«لا ضرر» نیامده که جلوی تکوین را بگیرد، این ضرر دوم مال شارع نیست، مال من هم نیست بلکه تکویناً باران آمده، آب جمع شده، سیل آمده یا در اولی خانه من یا در دومی خانه او، «لا ضرر» کار با تکوین ندارد، لا ضرر آن ضرری را میگیرد که از ناحیه شرع وارد بشود، به قول شیخ، یا به قول ما از جانب مردم وارد بشود، اینجا نه از جانب شرع است و نه از جانب مردم، بلکه یک پدیده آسمانی است که از باران آمده،مسیر صحیحی نداشته، یک مرتبه وارد شهر شد، خانه مرا یا خانه او را خراب کرد، لا ضرر از تکوین جلوگیری نمیکند، لا ضرر یا ضرری که از ناحیه شرع و تشریع وارد بشود یا از مردم، یعنی مردم به هم ضرر بزند، این جوابش است، اما محقق نائینی یک جواب دیگری دارد.
أمّا الجواب: فالظاهر أنّ الإشکال أشبه بالسالبة بانتفاء الموضوع، إذ لا یعدّ تحریم توجیه الضرر إلی الغیر، إضراراً علی النفس، و کما لا یعدّ عدم وجوب تحمل الضرر، إضراراً بالغیر.
و بعبارة أخری: أن القاعدة ترفع الضرر الناشی من حکم الشارع و لیس الضرر ناشئاً من حکم الشارع بعدم جواز إضرار الغیر، أو عدم وجوب تحمله، بل کان الضرر متوجهاً إلیه تکویناً لکون الحائط مشرفاً علی السقوط، أو السیل متوجهاً إلی دار الغیر، نعم منع الشارع عن دفع ضرره بالإضرار بالغیر، أو لم یوجب تحمل الضرر الوارد علی الغیر، و مثل هذا لا یعداً من نتایج جریان القاعدة.
اصلاً در اینجا لا ضرر موضوعی نداشت، گفتیم اشبه به انتفاء موضوع است،چون باران آمده و سبب این گرفتاری شده است.
محقق نائینی میگوید لا ضرر، جایی است که ضرر موجود باشد،اگر ضرر موجود باشد،لا ضرر آن را میگیرد،اما اگر با جریان «لا ضرر»، ضرر دیگری متولد بشود، ایشان میفرماید دو نوع ضرر داریم، یک ضرر داریم که قبل از لا ضرر موجود است، سیل میآید و خانه من یا خانه همسایه را خراب میکند، یا همان مثال سمرة را بزنیم، سمرة می خواهد بدون اجازه داخل بشود، حضرت جلوش را گرفت، لا ضرر اینجا ها را میگیرد .
اما ضرری که پس از جریان لا ضرر متولد میشود،آنجا را لا ضرر نمیگیرد. چرا؟ باید موضوع قبل از حکم باشد، در اینجا موضوع جناب عالی بعد از حکم است، فرض کنید «لا ضرر» را جاری کردی، سیل آمد خانه شما، «لا ضرر» اجرا کردی،سیل رفت خانه او، این «ضرر» بعد از جریان لا ضرر است، همیشه باید موضوع قبل از حکم باشد،در حالی که در اینجا این ضرر متولد میشود از حکم پیشین، اگر حکم پیشین سبب موضوع جدید شد،« لا ضرر» آن را نمیگیرد،این حاصل جواب ایشان؟
آقایان عین این اشکال را در «صدق العادل» خواندهاند، در «صدق العادل» یکی از اشکالات اخبار مع الواسظه این است،میگویند جناب کلینی برای محسوس است، صدق العادل،اما علی بن ابراهیم خبرش برای محسوس نیست، صدق العادل فقط رأس خبر را میگیرد،رأس سند را میگیرد، اما دومی وسومی را نمیگیرد و الا یلزم که حکم موضوع خودش را ثابت کند، آنجا چه جواب دادیم؟ در آنجا گفتیم: بله! صدق العادل کلی است، از تصدیق کلینی موضوع جدیدی پیدا میشود که صدق العادل آن را میگیرد، صدق العادل فقط یک قضیه خارجیه نیست که فقط منحصر به مصداق اول باشد، قضیه خارجیه مانند:« قتل من فی العسکر و نهب ما فی الدار»، اما صدق العادل قضیة کلیّة در عمود زمان همه عادل ها را گرفته، غایة ما فی الباب علی بن ابراهیم را صدق العادل ایجاد نمیکند، صدق العادل کلینی، علی بن ابراهیم را کشف میکند، «فکم فرق» بین اینکه حکم موضوع خود را ایجاد کند یا اینکه موضوع خود را کشف کند، صدق العادل کلینی، کشف کرد از یک عادل دیگری که علی بن ابراهیم باشد، صدق العادل که سورا آن شد، کشف کرد از موضوع سوم، یعنی پدرش ابراهیم بن هاشم، صدق العادل او کشف کرد از موضوع چهارم، صدق العادل قضیه خارجیه نیست که فقط موضوع اول را بگیرد.
قضیه حقیقیه مانند صدق العادل،صدق العادل،دومی و سومی و چهارمی را ایجاد نمیکند،بلکه دومی، سومی و چهارمی تحت پرده است، آن پرده را کنار میزند و آنها را کشف می کند.
ما به محقق نائینی عرض میکنیم که: جناب نائینی! اینجا هم جواب شما کافی نیست، ضرر اول که لا ضرر جاری شد، این کشف کرد از ضرر دوم، چرا لا ضرر، ضرر دوم را نگیرد،مگر لا ضرر قضیه خارجیه است، این یک تشبیه عامی است مانند صدق العادل، در طول زمان هر ضرری که هست میگیرد، بنابراین، لا فرق بین لا ضرر اول و ضرر دوم.
«و الجواب هو ما قلنا»، جواب ما این بود که اصلاً این ضرر نیست، سیل میآید بنده را میگیرد این چه ربطی به شرع دارد، چه ربط دارد به مردم؟ یا اینکه اگر دومی متضرر میشود، من ضرر نزدهام،تکوین ضرر زده است، اصلاً در اینجا برای لا ضرر موضوعی نیست، لا ضرر در جایی است که موضوعش را شرع درست کند، شرع بفرماید: جناب سمرة! « الناس مسلطون علی أموالهم» برو در خانه خود بدون اذن،این ضرر است، «لاضرر» آن را قیچی کرد، یا أیها الناس! وضو بگیرید هر چند به هر جا که میرسد، این ضرر است، لا ضرر این را قیچی میکند، در اینجا شرع به قول عربها لا دور للشرع یا اینکه بگوییم نقشی ندارد، شرع در اینجا در کنار است، عوامل تکوینی باعث این ضرر ها شده و هیچ ربطی به شرع و مردم ندارد.
قد أجاب المحقق النائینی عن الإشکال بأنّ قاعدة «لا ضرر» حاکمة علی الأحکام فإذا نشأ ضرر من حکومة «لا ضرر» فلا یصحّ أن تکون القاعدة ناظرة إلی هذه النوع من الضرر، لأنّ المحکوم (موضوع) لا بدّ أن یکون مقدماً فی الرتبة علی الحاکم (حکم) حتی یکون الحاکم شارحاً و ناظراً إلی هذا الضرر، و المفروض أنّ هذا الضرر (ضرر دوم) متأخر فی الرتبة علی « قاعدة لا ضرر» فلا یمکن أن یکون محکوماً بلا ضرر [1].
مرحوم شیخ انصاری مسأله ولایت از جائر را از همین باب شمرده، فرض کنید یک جائری است و من هم سر شناس هستم، به من میگوید باید فرماندار باشی، و من میدانم اگر فرماندار بشوم باید به مردم ضرر بزنم، شیخ میفرماید مانحن فیه هم از این قبیل است، به من میگوید اگر ولایت را قبول کردی و این کار ها را انجام داد «فبها»، و الا خودت را جریمه یا زندانی یا ضرر دیگری وارد میکنم،شیخ میفرماید این از قبیل مثال دوم است که سیل متوجه خانه دیگری است، بر من واجب نیست که آن را متحمل بشوم،این از این قبیل است، چون حاکم جائر میخواهد مردم را سر کیسه کند، از اول ضرر متوجه مردم است،من نباید ضرر مردم را قبول کنم، به جهت اینکه اگر قبول نکنم، جریمه میشوم، زندانی میشوم، بنا براین،در اینجا اگر ولایت از ناحیه جائر مستلزوم ضرر به دیگران بشود، و الا ضرر بر من متوجه خود من میشود، از قبیل قسم دوم است و ما در قسم دوم گفتیم بر این آدم واجب نیست که متحمل ضرر دیگران بشود، البته شیخ این مطلب را از این قبیل قرار داده، مسلماً این مسأله محل بحث است.