درس خارج فقه آیت الله سبحانی
قواعد فقهیه
94/02/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
بررسی قاعده لا ضرر و لا ضرار
در جلسه گذشته کلمات لغویین را در باره سه کلمه نقل کردیم و گفتیم همه اهل لغت اتفاق نظر دارند که کلمه «ضَرّ» مصدر است، ضرر هم اسم مصدر است، فرق «ضَرّ» را با ضرر هم بیان کردیم و گفتیم ضرر این است که انسان یک موقعیتی داشت و آن موقعیت را از دست بدهد یا ضرری در نفس باشد یا کاهش موقعیت در مقام باشد و یا در مال باشد.
البته در خود نقص ضرر نیست بلکه الهیئة الحاصلة من النقص ضرر است، اما «ضُرّ» این است که شخص چیزی را از دست نداده، ولی وضع اولیهاش این است که بد مزاج است، مثلاً زنش بد اخلاق است یا بچههایش سرکش و نافرمان هستند،« علی ای حال» حال بدی دارد، نه اینکه چیزی را از دست داده باشد، بلکه گرفتار سوء الحال شده، یا مثلاً فقیر است یا بی سواد است و از بی سوارد رنج میبرد یا چیز دیگری.
بنابراین، در ضرر کاهش است، مثلاً چیزهایی را داشته،آن داشته ها و دارایی را از دست میدهد یا نفس یا در مال یا در جاهای دیگر، اما «ضُرّ» این است که چیزی را از دست نمیدهد،منتها یک سوء الحالی دارد یا از ناحیه زوجة یا از ناحیه فرزندان یا از ناحیه های دیگر.
خلاصه کلمات اهل لغت همان است که بیان شد.
اما بهتر این است که ما کلمات اهل لغت را با قرآن مقایسه کنیم، وقتی انسان قرآن را مطالعه میکند، مادهّ «ضَرّ » تقریباً ده بار در قرآن آمده که نه بارش در مقابل نفع است، یکجا هم در مقابل رشد است:
1:« أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا»[1].
2: «قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا رَشَدًا»[2].
بگو: «من مالک زيان و هدايتي براي شما نيستم!»
بگو: «(اگر من نيز بر خلاف فرمانش رفتار کنم) هيچ کس مرا در برابر او حمايت نميکند و پناهگاهي جز او نمييابم؛
اما کلمه «ضُرّ» (به ضم ضاد) نوزده بار در قرآن آمده است و تمامی آنها در مقابل خیر است، یعنی کلمه «ضُرّ» در مقابل خیر به کار رفته است، «ضَرّ» (به فتح ضاد) در مقابل نفع است، اما «ضُرّ» (به ضم ضاد) در مقابل خیر است.
3: «وَإِنْ يمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ يمْسَسْكَ بِخَيرٍ فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ »[3].
اگر خداوند زياني به تو برساند، هيچ کس جز او نميتواند آن را برطرف سازد! و اگر خيري به تو رساند، او بر همه چيز تواناست؛ (و از قدرت او، هرگونه نيکي ساخته است.
اولی به معنای سوء الحال است، اما عکس آن است، یعنی به معنای حسن الحال میباشد.
گاهی در مقابل نعمت است ولذا میفرماید:
4: «وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيهِ تَجْأَرُونَ »[4].
آنچه از نعمتها داريد، همه از سوي خداست! و هنگامي که ناراحتي به شما رسد، فقط او را ميخوانيد!
گاهی در مقابل نعمت است مانند:
5: «وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يشْرِكُونَ »[5]. هنگامي که رنج و زياني به مردم برسد، پروردگار خود را ميخوانند و توبهکنان بسوي او بازميگردند؛ اما همين که رحمتي از خودش به آنان بچشاند، بناگاه گروهي از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک ميشوند.
و المتحصّل من المجموع هو أنّه بمعنی سوء الحال، علی اختلاف منشئه – چون سوء الحال گاه در بدن است،گاه در زوجه است،گاه در مال، و گاه در فرزندان است، خلاصه منشأ سوء الحال زیاد است - قال تعالی:
6: «وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِياهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الْإِنْسَانُ كَفُورًا »[6].
و هنگامي که در دريا ناراحتي به شما برسد، جز او، تمام کساني را که (براي حل مشکلات خود) ميخوانيد، فراموش ميکنيد؛ اما هنگامي که شما را به خشکي نجات دهد، روي ميگردانيد؛ و انسان، بسيار ناسپاس است!
7: « وَأَيوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِي الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ »[7].
و ايوب را (به ياد آور) هنگامي که پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): «بدحالي و مشکلات به من روي آورده؛ و تو مهربانترين مهرباناني!».
من خیلی از مفسرین اهل سنت تعجب میکنم که وقتی به حضرت ایوب میرسند، یک بیماریهایی را برای او ذکر میکنند که تنفر آور است، مثلاً میگویند بدن حضرت ایوب در معرض کرمها قرار گرفته بود، تمام اینها ساخته اسرائیلیات است ولذا در روایات اهل بیت وقتی به حضرت یوسف میرسند، میفرماید ابداً در بیماریهای او چیزی که تنفر آور باشد نبوده، منتها بیمار بوده و مدت بیماریش هم طول کشیده.
بنابراین، قرآن کریم هم با ا هل لغت هماهنگ شد، زیرا ضَرّ را در مقابل نفع و ضُرّ را هم به معنای سوء احوال گرفته است،البته منشأ سوء الأحوال فرق میکند، در بیان سوء الأحوال به گونهای است و در جاهای دیگر به گونه دیگر.
بررسی کلمه ضرر
در قرآن کریم کلمه «ضرر» فقط یکبار به کار رفته است، آنهم در همین آیه است که:
8: «لَا يسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا»[8].
(هرگز) افراد باايماني که بدون بيماري و ناراحتي، از جهاد بازنشستند، با مجاهداني که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، يکسان نيستند! خداوند، مجاهداني را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان [= ترککنندگان جهاد] برتري مهمي بخشيده؛ و به هر يک از اين دو گروه (به نسبت اعمال نيکشان،) خداوند وعده پاداش نيک داده، و مجاهدان را بر قاعدان، با پاداش عظيمي برتري بخشيده است.
دیدگاه مفسرین اهل سنت در باره آیه مبارکه
باید توجه داشت که مفسرین اهل سنت راجع به آیه مبارکه نظر دیگری دارند غیر از نظری که ما داریم، آنها (مفسرین اهل سنت) معتقدند که قرآن در اصل این گونه بوده است:
«لَا يسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» کلمهی « غَيرُ أُولِي الضَّرَرِ» را نداشت، ولی ابن ابی مکتوم به پیامبر ص عرض کرد که: یا رسول الله! پس من جزء قاعدین خواهم بود و رتبه من با مجاهدین یکسان نخواهد بود، آیه عوض شد و کلمه « غَيرُ أُولِي الضَّرَرِ» به آن افزوده شد، استثنا کرد اصحاب ضرر را که نابینا بود، مسلماً این حدیث دروغ است، از اول قرآن مجید یکسان وارد شده، ضرر در اینجا نقص در عضو است، ابن أبی مکتوم بیمار بوده و اذان را هم زودتر میگفت، یعنی در ماه رمضان اذان را زود تر میگفت،فلذا پیامبر اکرم ص میفرمود شما به اذان ابن ابی مکتوم اعتنا نکنید، فقط به اذان بلال افطار نمایید.
و أمّا الضَرر فقط استعمل مرّة واحدة، قال سبحانه: «لَا يسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيرُ أُولِي الضَّرَرِ» و همه میگویند مراد نقص عضو است که ابن ابی مکتوم داشته، ما تا اینجا مسأله را تطبیق با قرآن کردیم و کلمات اهل لغت هم با قرآن مطابق شد.
بحث فلسفی
البته در اینجا یک بحث فلسفی وجود دارد و آن اینکه آقایان میگویند تقابل بین ضرر و نفع تقابل تضاد است و تقابل تضاد این است که: الأمران الوجودیان یتواردان علی محل واحد» یتواردان، یعنی اگر یکی آمد، دیگری از میدان بیرون میرود، در اینجا اشکال کردهاند که چطور میگویید که ضَرّ با نفع، تقابل شان تقابل تضاد است و حال آنکه نفع یک امر وجودی است، اما ضَرّ امر عدمی است.
ما در جواب گفتیم که ضَرّ هم امر عدمی نیست، «نقص» ضرر نیست، منتها از این نقص یک حالتی برای انسان رخ میدهد که به آن حالت میگویند ضَرّ، و آن هیأت امر وجودی است.
شاهد مطلب
ممکن است شما شاهد بخواهید، مثلاً شما مقولات عشره را در نظر بگیرید که یکی از مقولات عشرة کلمه «أین» است، « أین» را وقتی که میخواهند معنی کنند میگویند: مکان، و حال آنکه «أین» مکان نیست چون مکان جزء کم متصل است، أین کدام است؟ الهیئة الحاصلة من احاطة المحل بحال،اینکه من بالای منبر نشستهام، «کف منبر» أین نیست، منتها از این نشستن من بر بالای این منبر یک هیأتی حاصل میشود که به آن هیأت میگویند: أین، همچنین زمانی داریم، به زمانی میگویند: متی، «متی» زمان نیست، زمان مقدار الحرکة است، زمان کم متصل است، منتها از اینکه هیئة حاصلة بین الزمان و الزمانی، به آن میگویند: متی، در مقولات عشر اشتباه است که متی را زمان معنی کنیم و أین را مکان، بلکه أین عبارت است از: الهیئة الحاصلة من احاطة مکان للمکین، الهئیة الحاصلة من احاطة الزمان للزمانی،در ما نحن فیه نیز قضیه از همین قبیل است، یعنی «ضرر» به معنای نقص نیست،ضرر عبارت است از: الهیئة الحاصلة من النقص، انسان که بیمار شد و چشمش را از دست داد، یک هیئتی دارد غیر از هیئتی که آدم بینا دارد.
بحث ما در سه کلمه تمام شده و آن سه کلمه عبارتند از: الضَرّ، به فتح ضاد، الضُرّ، به ضم ضاد، و الضَّرر، به فتح ضاد و راء.
بررسی کلمه ضرار
برای ضرار شش معنی ذکر کردهاند:
أما الضرار، فقد فرّق بینه و بین الضرر بوجوه ذکر جملة منها ابن الأثیر فی نهایته:
1: الضَّرر: فعل الواحد. و الضٍّرار: فعل الاثنین.
2: الضَّرر: ابتداء الفعل. و الضٍّرار: الجزاء علیه. اینکه شخص به دیگری سیلی میزند، طرف مقابل بر میگردد و از خودش دفاع میکند به آن میگوید: ضرار.
3: الضَّرر: ما تَضُرّ به صاحبَک و تنتفع به أنت. و الضٍّرار: أن تَضرّه من غیر أن تنتفع به.
4: هما بمعنی واحد، و تکرار هما للتأکید. نسبه فی النهایة إلی القیل.
5: الضّرر: إیقاع الضرر علی الغیر عمداً کان أو غیر عمد. و الضّرار: القسم العمدی منه.
6: الضرار: التضییق، و إیصال المکروه و الحرج و التکلّف، ذکره سیّدنا الأُستاذ [9].
ما تک تک این معانی را بررسی میکنیم تا معلوم شود که آیا صحیح است یا صحیح نیست؟
معروف بین اهل ادب این است که ضرار (باب مفاعله) طرفینی است، اما ضرر یک طرفی میباشد نه دو طرفی، خلاصه همه ادبا اتفاق نظر دارند که ضرار طرفینی است،اما ضرر یک طرفی است نه دو طرفی. پس همه میگفتند باب مفاعله طرفینی است.
ولی این نظر ادبا با قرآن تطبیق نمیکند،نخستین کسی که این حرف را زده، آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی است،حتی میگویند ایشان دوبار قرآن را به همین نیت خوانده که آیا باب مفاعله واقعاً طرفینی است یا اینکه معروف همین است بدون اینکه اساس داشته باشد.
و الأول مبنیّ علی الکلام المعروف فی باب المفاعلة من أنّ الأصل فیه أن یکون فعل الاثنین، لکنّه لیس بتام کتفسیره بالجزاء علیه، لما عرفت من الآیات الناهیة عن الضرار، و لم یکن الفعل هناک إلّا من جانب واحد، قال سبحانه: « وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَينَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ »[10]. فکان الاضرار من جانب المنافقین فحسب، کما لم یکن هنا اضرار من باب الجزاء أصلاً.
در اینجا نه مسأله طرفینی است و نه مسأله جزا.
و قال سبحانه: وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا »[11].، و المقصود رجوع الزوج إلی المعتدة بقصد الضرار.
زن در مقابل مرد، در حقیقت مانند توپ فوتبال بود، به این معنی که هر چند وقت او را طلاق میداد و سپس رجوع میکرد،باز طلاق میداد و سپس رجوع میکرد.
آیه می خواهد بفرماید اگر رجوع کردید و رجعت گفتید، به قصد نگهداری رجعت بگویید نه اینکه رجعت بگویید و دو مرتبه او را طلاق بدهید، الطلاق مرّتان إمساک بمعروف أو تسریح باحسان، در اینجا کلمه «ضراراً » طرفینی نیست، فقط زن طرف ضرر است، یعنی زن در اینجا متضرر می شود
و قال سبحانه:« وَلَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَيقُوا عَلَيهِنَّ » [12]، أی لا تضیّقوا علیهنّ بالنفقة.
مرد به زن فشار میآورد تا اینکه زن از مهر خود بگذرد، از نفقهاش بگذرد، اینجا باز هم طرفه نیست.
و قال عزّ من قائل:« وَلَا يضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ» [13]. و لم یکن هناک إلّا اضرار من جانب واحد لامن الجانبین، کما أنّ الضرر الواقع لم یکن إلّا ابتدائیاً لامجازاة.
در اینجا قبلاً بحث کردیم که آیه را میشود دو جور قرائت کرده، یعنی هم میشود معلوم خواند و هم مجهول، به هر نحو که بخوانیم ضرر یک طرفه است نه دو طرفه، و حال آنکه ادبا میگویند باب مفاعله طرفینی است نه یک طرفی.
بیان آیت الله خوئی در مصباح الأصول
ایشان معتقد است که باب مفاعله طرفینی نیست، در رد این مدعا این بیان را دارد و میگوید باب مفاعله فقط عبارت است از:« قصد إیجاد الفعل علی الطرف»، حتی ممکن است اصلاً فعل بر طرف واقع هم نشود، آنگاه برای مدعای خود این آیه را به عنوان شاهد میآورد:
« يخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يشْعُرُونَ »[14].
ميخواهند خدا و مؤمنان را فريب دهند؛ در حالي که جز خودشان را فريب نميدهند؛ (اما) نميفهمند.
آیا منافقین که با خدا از در حیله وارد میشوند، آیا حیله شان بر خدا واقع میشود یا نه؟ اصلاً حیله شان بر خدا وارد نمیشود، زیرا خدا اجل از این است که حیله منافقین بر او وارد بشود، آنکس که نا آگاه است تحت تاثیر واقع میشود ولذا میگوید: « يخَادِعُونَ» قصدوا إیجاد الفعل، طرفینی نیست حتی ممکن است فعل واقع هم نشود، بعد یک کلمه دیگر دارد و میفرماید: نگاه کنید در باره خدا میفرماید: « يخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا».
اما آنجا که حیله بر خود شان واقع میشود از باب مفاعله استفاده نمیکنند، بلکه از باب ثلاثی مجرد استفاده میکند و میفرماید: « وَمَا يخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يشْعُرُونَ » چرا در اولی میگوید: « يخَادِعُونَ»، اما در دومی میگوید: « يخْدَعُونَ»؟ در اولی چون فعل بر طرف واقع نمیشود، از این جهت میگوید: « يخَادِعُونَ» اما در دومی چون فعل بر طرف واقع میشود از این جهت میگوید:« وَمَا يخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ»
خلاصه ایشان در مقام تایید کلام شیخ و استاد خود آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی است و میخواهد کلام او را تایید کند،ولی بحث در این است که آیا این آیه میتواند شاهد فرمایش ایشان باشد، آیه کدام است؟ «يخَادِعُونَ اللَّهَ» میگوید قصد إیجاد الفعل، نه تنها طرفینی نیست،حتی بر طرف هم واقع نمیشود، اما در دومی فعل بر طرف واقع میشود، آیا این نظر صحیح است یا صحیح نیست؟ بحث آن را واگذار به جلسه آینده میکنیم
در جلسه گذشته کلمات لغویین را در باره سه کلمه نقل کردیم و گفتیم همه اهل لغت اتفاق نظر دارند که کلمه «ضَرّ» مصدر است، ضرر هم اسم مصدر است، فرق «ضَرّ» را با ضرر هم بیان کردیم و گفتیم ضرر این است که انسان یک موقعیتی داشت و آن موقعیت را از دست بدهد یا ضرری در نفس باشد یا کاهش موقعیت در مقام باشد و یا در مال باشد.
البته در خود نقص ضرر نیست بلکه الهیئة الحاصلة من النقص ضرر است، اما «ضُرّ» این است که شخص چیزی را از دست نداده، ولی وضع اولیهاش این است که بد مزاج است، مثلاً زنش بد اخلاق است یا بچههایش سرکش و نافرمان هستند،« علی ای حال» حال بدی دارد، نه اینکه چیزی را از دست داده باشد، بلکه گرفتار سوء الحال شده، یا مثلاً فقیر است یا بی سواد است و از بی سوارد رنج میبرد یا چیز دیگری.
بنابراین، در ضرر کاهش است، مثلاً چیزهایی را داشته،آن داشته ها و دارایی را از دست میدهد یا نفس یا در مال یا در جاهای دیگر، اما «ضُرّ» این است که چیزی را از دست نمیدهد،منتها یک سوء الحالی دارد یا از ناحیه زوجة یا از ناحیه فرزندان یا از ناحیه های دیگر.
خلاصه کلمات اهل لغت همان است که بیان شد.
اما بهتر این است که ما کلمات اهل لغت را با قرآن مقایسه کنیم، وقتی انسان قرآن را مطالعه میکند، مادهّ «ضَرّ » تقریباً ده بار در قرآن آمده که نه بارش در مقابل نفع است، یکجا هم در مقابل رشد است:
1:« أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا»[1].
2: «قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا رَشَدًا»[2].
بگو: «من مالک زيان و هدايتي براي شما نيستم!»
بگو: «(اگر من نيز بر خلاف فرمانش رفتار کنم) هيچ کس مرا در برابر او حمايت نميکند و پناهگاهي جز او نمييابم؛
اما کلمه «ضُرّ» (به ضم ضاد) نوزده بار در قرآن آمده است و تمامی آنها در مقابل خیر است، یعنی کلمه «ضُرّ» در مقابل خیر به کار رفته است، «ضَرّ» (به فتح ضاد) در مقابل نفع است، اما «ضُرّ» (به ضم ضاد) در مقابل خیر است.
3: «وَإِنْ يمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ يمْسَسْكَ بِخَيرٍ فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ »[3].
اگر خداوند زياني به تو برساند، هيچ کس جز او نميتواند آن را برطرف سازد! و اگر خيري به تو رساند، او بر همه چيز تواناست؛ (و از قدرت او، هرگونه نيکي ساخته است.
اولی به معنای سوء الحال است، اما عکس آن است، یعنی به معنای حسن الحال میباشد.
گاهی در مقابل نعمت است ولذا میفرماید:
4: «وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيهِ تَجْأَرُونَ »[4].
آنچه از نعمتها داريد، همه از سوي خداست! و هنگامي که ناراحتي به شما رسد، فقط او را ميخوانيد!
گاهی در مقابل نعمت است مانند:
5: «وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يشْرِكُونَ »[5]. هنگامي که رنج و زياني به مردم برسد، پروردگار خود را ميخوانند و توبهکنان بسوي او بازميگردند؛ اما همين که رحمتي از خودش به آنان بچشاند، بناگاه گروهي از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک ميشوند.
و المتحصّل من المجموع هو أنّه بمعنی سوء الحال، علی اختلاف منشئه – چون سوء الحال گاه در بدن است،گاه در زوجه است،گاه در مال، و گاه در فرزندان است، خلاصه منشأ سوء الحال زیاد است - قال تعالی:
6: «وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِياهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الْإِنْسَانُ كَفُورًا »[6].
و هنگامي که در دريا ناراحتي به شما برسد، جز او، تمام کساني را که (براي حل مشکلات خود) ميخوانيد، فراموش ميکنيد؛ اما هنگامي که شما را به خشکي نجات دهد، روي ميگردانيد؛ و انسان، بسيار ناسپاس است!
7: « وَأَيوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِي الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ »[7].
و ايوب را (به ياد آور) هنگامي که پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): «بدحالي و مشکلات به من روي آورده؛ و تو مهربانترين مهرباناني!».
من خیلی از مفسرین اهل سنت تعجب میکنم که وقتی به حضرت ایوب میرسند، یک بیماریهایی را برای او ذکر میکنند که تنفر آور است، مثلاً میگویند بدن حضرت ایوب در معرض کرمها قرار گرفته بود، تمام اینها ساخته اسرائیلیات است ولذا در روایات اهل بیت وقتی به حضرت یوسف میرسند، میفرماید ابداً در بیماریهای او چیزی که تنفر آور باشد نبوده، منتها بیمار بوده و مدت بیماریش هم طول کشیده.
بنابراین، قرآن کریم هم با ا هل لغت هماهنگ شد، زیرا ضَرّ را در مقابل نفع و ضُرّ را هم به معنای سوء احوال گرفته است،البته منشأ سوء الأحوال فرق میکند، در بیان سوء الأحوال به گونهای است و در جاهای دیگر به گونه دیگر.
بررسی کلمه ضرر
در قرآن کریم کلمه «ضرر» فقط یکبار به کار رفته است، آنهم در همین آیه است که:
8: «لَا يسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا»[8].
(هرگز) افراد باايماني که بدون بيماري و ناراحتي، از جهاد بازنشستند، با مجاهداني که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، يکسان نيستند! خداوند، مجاهداني را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان [= ترککنندگان جهاد] برتري مهمي بخشيده؛ و به هر يک از اين دو گروه (به نسبت اعمال نيکشان،) خداوند وعده پاداش نيک داده، و مجاهدان را بر قاعدان، با پاداش عظيمي برتري بخشيده است.
دیدگاه مفسرین اهل سنت در باره آیه مبارکه
باید توجه داشت که مفسرین اهل سنت راجع به آیه مبارکه نظر دیگری دارند غیر از نظری که ما داریم، آنها (مفسرین اهل سنت) معتقدند که قرآن در اصل این گونه بوده است:
«لَا يسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» کلمهی « غَيرُ أُولِي الضَّرَرِ» را نداشت، ولی ابن ابی مکتوم به پیامبر ص عرض کرد که: یا رسول الله! پس من جزء قاعدین خواهم بود و رتبه من با مجاهدین یکسان نخواهد بود، آیه عوض شد و کلمه « غَيرُ أُولِي الضَّرَرِ» به آن افزوده شد، استثنا کرد اصحاب ضرر را که نابینا بود، مسلماً این حدیث دروغ است، از اول قرآن مجید یکسان وارد شده، ضرر در اینجا نقص در عضو است، ابن أبی مکتوم بیمار بوده و اذان را هم زودتر میگفت، یعنی در ماه رمضان اذان را زود تر میگفت،فلذا پیامبر اکرم ص میفرمود شما به اذان ابن ابی مکتوم اعتنا نکنید، فقط به اذان بلال افطار نمایید.
و أمّا الضَرر فقط استعمل مرّة واحدة، قال سبحانه: «لَا يسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيرُ أُولِي الضَّرَرِ» و همه میگویند مراد نقص عضو است که ابن ابی مکتوم داشته، ما تا اینجا مسأله را تطبیق با قرآن کردیم و کلمات اهل لغت هم با قرآن مطابق شد.
بحث فلسفی
البته در اینجا یک بحث فلسفی وجود دارد و آن اینکه آقایان میگویند تقابل بین ضرر و نفع تقابل تضاد است و تقابل تضاد این است که: الأمران الوجودیان یتواردان علی محل واحد» یتواردان، یعنی اگر یکی آمد، دیگری از میدان بیرون میرود، در اینجا اشکال کردهاند که چطور میگویید که ضَرّ با نفع، تقابل شان تقابل تضاد است و حال آنکه نفع یک امر وجودی است، اما ضَرّ امر عدمی است.
ما در جواب گفتیم که ضَرّ هم امر عدمی نیست، «نقص» ضرر نیست، منتها از این نقص یک حالتی برای انسان رخ میدهد که به آن حالت میگویند ضَرّ، و آن هیأت امر وجودی است.
شاهد مطلب
ممکن است شما شاهد بخواهید، مثلاً شما مقولات عشره را در نظر بگیرید که یکی از مقولات عشرة کلمه «أین» است، « أین» را وقتی که میخواهند معنی کنند میگویند: مکان، و حال آنکه «أین» مکان نیست چون مکان جزء کم متصل است، أین کدام است؟ الهیئة الحاصلة من احاطة المحل بحال،اینکه من بالای منبر نشستهام، «کف منبر» أین نیست، منتها از این نشستن من بر بالای این منبر یک هیأتی حاصل میشود که به آن هیأت میگویند: أین، همچنین زمانی داریم، به زمانی میگویند: متی، «متی» زمان نیست، زمان مقدار الحرکة است، زمان کم متصل است، منتها از اینکه هیئة حاصلة بین الزمان و الزمانی، به آن میگویند: متی، در مقولات عشر اشتباه است که متی را زمان معنی کنیم و أین را مکان، بلکه أین عبارت است از: الهیئة الحاصلة من احاطة مکان للمکین، الهئیة الحاصلة من احاطة الزمان للزمانی،در ما نحن فیه نیز قضیه از همین قبیل است، یعنی «ضرر» به معنای نقص نیست،ضرر عبارت است از: الهیئة الحاصلة من النقص، انسان که بیمار شد و چشمش را از دست داد، یک هیئتی دارد غیر از هیئتی که آدم بینا دارد.
بحث ما در سه کلمه تمام شده و آن سه کلمه عبارتند از: الضَرّ، به فتح ضاد، الضُرّ، به ضم ضاد، و الضَّرر، به فتح ضاد و راء.
بررسی کلمه ضرار
برای ضرار شش معنی ذکر کردهاند:
أما الضرار، فقد فرّق بینه و بین الضرر بوجوه ذکر جملة منها ابن الأثیر فی نهایته:
1: الضَّرر: فعل الواحد. و الضٍّرار: فعل الاثنین.
2: الضَّرر: ابتداء الفعل. و الضٍّرار: الجزاء علیه. اینکه شخص به دیگری سیلی میزند، طرف مقابل بر میگردد و از خودش دفاع میکند به آن میگوید: ضرار.
3: الضَّرر: ما تَضُرّ به صاحبَک و تنتفع به أنت. و الضٍّرار: أن تَضرّه من غیر أن تنتفع به.
4: هما بمعنی واحد، و تکرار هما للتأکید. نسبه فی النهایة إلی القیل.
5: الضّرر: إیقاع الضرر علی الغیر عمداً کان أو غیر عمد. و الضّرار: القسم العمدی منه.
6: الضرار: التضییق، و إیصال المکروه و الحرج و التکلّف، ذکره سیّدنا الأُستاذ [9].
ما تک تک این معانی را بررسی میکنیم تا معلوم شود که آیا صحیح است یا صحیح نیست؟
معروف بین اهل ادب این است که ضرار (باب مفاعله) طرفینی است، اما ضرر یک طرفی میباشد نه دو طرفی، خلاصه همه ادبا اتفاق نظر دارند که ضرار طرفینی است،اما ضرر یک طرفی است نه دو طرفی. پس همه میگفتند باب مفاعله طرفینی است.
ولی این نظر ادبا با قرآن تطبیق نمیکند،نخستین کسی که این حرف را زده، آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی است،حتی میگویند ایشان دوبار قرآن را به همین نیت خوانده که آیا باب مفاعله واقعاً طرفینی است یا اینکه معروف همین است بدون اینکه اساس داشته باشد.
و الأول مبنیّ علی الکلام المعروف فی باب المفاعلة من أنّ الأصل فیه أن یکون فعل الاثنین، لکنّه لیس بتام کتفسیره بالجزاء علیه، لما عرفت من الآیات الناهیة عن الضرار، و لم یکن الفعل هناک إلّا من جانب واحد، قال سبحانه: « وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَينَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ »[10]. فکان الاضرار من جانب المنافقین فحسب، کما لم یکن هنا اضرار من باب الجزاء أصلاً.
در اینجا نه مسأله طرفینی است و نه مسأله جزا.
و قال سبحانه: وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا »[11].، و المقصود رجوع الزوج إلی المعتدة بقصد الضرار.
زن در مقابل مرد، در حقیقت مانند توپ فوتبال بود، به این معنی که هر چند وقت او را طلاق میداد و سپس رجوع میکرد،باز طلاق میداد و سپس رجوع میکرد.
آیه می خواهد بفرماید اگر رجوع کردید و رجعت گفتید، به قصد نگهداری رجعت بگویید نه اینکه رجعت بگویید و دو مرتبه او را طلاق بدهید، الطلاق مرّتان إمساک بمعروف أو تسریح باحسان، در اینجا کلمه «ضراراً » طرفینی نیست، فقط زن طرف ضرر است، یعنی زن در اینجا متضرر می شود
و قال سبحانه:« وَلَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَيقُوا عَلَيهِنَّ » [12]، أی لا تضیّقوا علیهنّ بالنفقة.
مرد به زن فشار میآورد تا اینکه زن از مهر خود بگذرد، از نفقهاش بگذرد، اینجا باز هم طرفه نیست.
و قال عزّ من قائل:« وَلَا يضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ» [13]. و لم یکن هناک إلّا اضرار من جانب واحد لامن الجانبین، کما أنّ الضرر الواقع لم یکن إلّا ابتدائیاً لامجازاة.
در اینجا قبلاً بحث کردیم که آیه را میشود دو جور قرائت کرده، یعنی هم میشود معلوم خواند و هم مجهول، به هر نحو که بخوانیم ضرر یک طرفه است نه دو طرفه، و حال آنکه ادبا میگویند باب مفاعله طرفینی است نه یک طرفی.
بیان آیت الله خوئی در مصباح الأصول
ایشان معتقد است که باب مفاعله طرفینی نیست، در رد این مدعا این بیان را دارد و میگوید باب مفاعله فقط عبارت است از:« قصد إیجاد الفعل علی الطرف»، حتی ممکن است اصلاً فعل بر طرف واقع هم نشود، آنگاه برای مدعای خود این آیه را به عنوان شاهد میآورد:
« يخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يشْعُرُونَ »[14].
ميخواهند خدا و مؤمنان را فريب دهند؛ در حالي که جز خودشان را فريب نميدهند؛ (اما) نميفهمند.
آیا منافقین که با خدا از در حیله وارد میشوند، آیا حیله شان بر خدا واقع میشود یا نه؟ اصلاً حیله شان بر خدا وارد نمیشود، زیرا خدا اجل از این است که حیله منافقین بر او وارد بشود، آنکس که نا آگاه است تحت تاثیر واقع میشود ولذا میگوید: « يخَادِعُونَ» قصدوا إیجاد الفعل، طرفینی نیست حتی ممکن است فعل واقع هم نشود، بعد یک کلمه دیگر دارد و میفرماید: نگاه کنید در باره خدا میفرماید: « يخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا».
اما آنجا که حیله بر خود شان واقع میشود از باب مفاعله استفاده نمیکنند، بلکه از باب ثلاثی مجرد استفاده میکند و میفرماید: « وَمَا يخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يشْعُرُونَ » چرا در اولی میگوید: « يخَادِعُونَ»، اما در دومی میگوید: « يخْدَعُونَ»؟ در اولی چون فعل بر طرف واقع نمیشود، از این جهت میگوید: « يخَادِعُونَ» اما در دومی چون فعل بر طرف واقع میشود از این جهت میگوید:« وَمَا يخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ»
خلاصه ایشان در مقام تایید کلام شیخ و استاد خود آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی است و میخواهد کلام او را تایید کند،ولی بحث در این است که آیا این آیه میتواند شاهد فرمایش ایشان باشد، آیه کدام است؟ «يخَادِعُونَ اللَّهَ» میگوید قصد إیجاد الفعل، نه تنها طرفینی نیست،حتی بر طرف هم واقع نمیشود، اما در دومی فعل بر طرف واقع میشود، آیا این نظر صحیح است یا صحیح نیست؟ بحث آن را واگذار به جلسه آینده میکنیم
[9]و
یمکن إضافة وجه سابع، و هو أنّ الضرار بمعنی تکرار صدور الضرر، بخلاف
الضرر و هذا ما اختاره السید البجنوردی فی قواعده
الفقهیّة:1/178.
و ملخّصه: أنّ الضرار بمعنی تکرار صدور المبدأ سواء کان الفاعل شخصاً واحداً أو شخصین و بما أنّ الغالب أنّ باب المفاعلة یستعمل فیما کان الفاعل شخصین یتبادر إلی الذهن المشارکة من الطرفین و إن کان محط النظر فاعلیة أحدهما و مفعولیّة الآخر کما یقال: ضارب زید عمراً، و هذا هو الفرق بین باب المفاعلة و التفاعل بعد اشتراکهما فی المشارکة حیث إنّ النظر فی باب التفاعل إلی فاعلیة الاثنین و لذا یقال: (( تضارب زید و عمرو )) برفع الاثنین. فالضرار بمعنی تکرار صدور الضرر و لو من فاعل واحد، و هذا المعنی مناسب فی امقام لأنّه (ص) فی مقام بیان أنّ سمرة کثیر الضرر و مصرّ علیه.
و ملخّصه: أنّ الضرار بمعنی تکرار صدور المبدأ سواء کان الفاعل شخصاً واحداً أو شخصین و بما أنّ الغالب أنّ باب المفاعلة یستعمل فیما کان الفاعل شخصین یتبادر إلی الذهن المشارکة من الطرفین و إن کان محط النظر فاعلیة أحدهما و مفعولیّة الآخر کما یقال: ضارب زید عمراً، و هذا هو الفرق بین باب المفاعلة و التفاعل بعد اشتراکهما فی المشارکة حیث إنّ النظر فی باب التفاعل إلی فاعلیة الاثنین و لذا یقال: (( تضارب زید و عمرو )) برفع الاثنین. فالضرار بمعنی تکرار صدور الضرر و لو من فاعل واحد، و هذا المعنی مناسب فی امقام لأنّه (ص) فی مقام بیان أنّ سمرة کثیر الضرر و مصرّ علیه.