< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

94/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی قاعده لا ضرر و لا ضرار
بحث در این است که آیا در حیث «لا ضرر » کلمه «فی الاسلام» هم هست یا نه؟ علاوه براین، آیا کلمه‌ی «علی مؤمن »‌هست یا نیست؟
اما کلمه «فی الإسلام» در هیچ جا نیست، فقط در روایت صدوق است، مرحوم صدوق آنجا که بحث می‌کند آیا مسلم از کافر ارث می‌برد یا نه؟ اهل سنت معتقدند که مسلمان از کافر ارث نمی‌برد، حدیثی را در این باره نقل می‌کنند که دو ملت مختلف از همدیگر ارث نمی‌برند، بنابراین، مسلمان از پدر کافر ارث نمی‌برد، مرحوم صدوق در ردّ این فتوا این جمله‌ها را دارد، « مع قول النبی لا ضرر و لا ضرار فی الإسلام، الإسلام یزید مسلماً خیراً و لا یزیده شرّاً» با این استدلال می‌کند که مسلم باید از کافر ارث ببرد و الا اگر ارث نبرد، معلوم می‌شود که اسلام مایه کاهش بوده و حال آنکه اسلام مسلم را بالاتر می‌برد نه اینکه او را پایین تر کند، کلمه‌ی «فی الإسلام » فقط در روایت صدوق آمده، در دو جای دیگر هم آمده یکی در مجمع البحرین است، ولی مجمع البحرین کتاب لغت است ولذا در این زمینه اعتبار ندارد، دیگری هم در کتاب نهایه ابن اثیر است که از اهل سنت می‌باشد.
قاعده کلی در علم درایه
ولی ما یک قاعده‌ در علم درایة و حدیث داریم و آن این است که:« إذا دار الأمر بین النقیصة و الزیادة فالنقیصة أولی»، امر دایر است که آیا کلمه «فی الإسلام» در دیگر روایات بوده و از قلم افتاده یا جناب صدوق نا آگاهانه کلمه «فی الإسلام» را افزوده است؟ فرض کنید یک حدیث است که دو جور نقل شده، یکی اضافه دارد، ولی دیگری اضافه ندارد، می‌گویند:« إذا دار الأمر بین النقیصة و الزیادة فالنقیصة أولی» یعنی ب اگر بگوییم از قلمش افتاده بهتر از این است که بگوییم نا خود آگاه اضافه کرده است، امام خمینی (ره) می‌فرماید انسان معمولاً در موقع نوشتن یا در موقع استنساخ چیزی را جا می‌اندازد نه اینکه چیزی را بیفزاید، خیلی کم اتفاق می‌افتد که چیزی را زیاد کند و این یک قاعده کلی است ولذا می‌گویند:« إذا دار الأمر بین الزیادة و النقیصة فالنقیصة أولی»، یعنی ا گر بگوییم از قلمش افتاده بهتر از آن است که بگوییم اضافه کرده، پس باید در اینجا هم بگوییم کلمه «فی الإسلام» از آن روایات افتاده، چون این بهتر از آن است که بگوییم صدوق آن را افزوده‌ است.
آیا در مورد بحث می‌شود از قاعده « إذا دار الأمر بین الزیادة و النقیصة فالنقیصة أولی» استفاده کرد؟
در عین حال که قاعده همان است که بیان شد، ولی در اینجا نمی توانیم به این قاعده عمل ‌کنیم. چرا؟ ‌به دو جهت:
اولاً؛ کلمه «فی الإسلام» چیزی است که سر زبان همه مسلمان رایج است، یعنی معمولاً هر مسلمانی در گفتار خودش کلمه اسلام زیاد می‌کند، حضرت امام موقعی که سخنرانی می‌کرد، جایی دیده نشده که کلمه اسلام را در سخنرانی خود ذکر نکند، چون کلمه «فی الإسلام» تکیه کلام واعظ ها و سخنرانها و گویندگان مسلمان است، مرحوم صدوق هم ناخود آگاه آن را اضافه کرده است.
ثانیاً؛ یک بیان دیگر حضرت امام خمینی (ره) داشت، ایشان می فرماید: من فکر می‌کنم حدیث چنین بوده: «لا ضرر و لا ضرار» فالإسلام یزید، ناسخ کلمه « فالإسلام» را دو بار نوشته است، بعدی ها که آمده‌اند گفته اند چرا کلمه «فالإسلام» دوبار ذکرشده، به این نتیجه رسیده‌اند که فالإسلام اول، به معنی «فی الإسلام» است.
«علی ای حال» از دو نظر کلمه « فی الإسلام» در حدیث نبوده، بلکه مرحوم صدوق آن را اضافه کرده، یکی اینکه یک کلمه «فی الإسلام» یک کلمه رایج در میان مسلمانهاست، یا بیان حضرت امام خمینی (ره) که «فالإسلام» را ناسخ دوبار نوشته، دیگران که بعداً آمده‌اند، دیده‌اند که دوبار معنی ندارد فلذا اولی را «فی الإسلام »کرده‌اند.
پرسش
ممکن است کسی بپرسد که بودن یا نبودن کلمه «فی الإسلام» چه ثمره و نتیجه‌ای دارد؟
پاسخ
نتیجه‌اش این است که اگر «فی الإسلام» باشد حرف شیخ انصاری درست است، یعنی «لا ضرر» به معنای نفی حکم ضرری است، شیخ معتقد است که «لا ضرر» حاکم بر عناوین اولیه است، یعنی دایره عناوین اولیه را مضیق می‌کند کما اینکه «لا حرج فی الدین» نیز چنین است، لا حرج فی الدین، کلمه «فی الدین» به منزله «فی الإسلام» است، اما اگر «فی الإسلام» باشد حرف شیخ شریعت اصفهانی درست نیست، چون شریعت اصفهانی می‌گفت نفی به معنای نهی است، ‌بیان امام هم که می‌فرمود نفی به معنای نهی ولائی است درست نمی‌شود، نفی را به معنی نهی گرفتن با «فی الإسلام» نمی‌سازد، کلمه « فی الإسلام» بیشتر با نظر شیخ انصاری و آخوند هروی (افغانی، معروف در ایران به خراسانی و کلّهم صحیح) می‌سازد.
مطلب دیگر این است که بگوییم اصلاً مرسله‌ی مرحوم صدوق حجت نیست، مرسله های صدوق دو جور است گاهی می‌گوید:« روی»، گاهی می‌گوید: «و قال الصادق ع»، اگر بگوید:« روی» ‌این بی ارزش است و حجت نیست، اما اگر بگوید:« و قال الصادق ع» ‌معلوم می‌شود که جازم است، اینجا هم گفته:« مع قول النبی ص»، یعنی نگفته: «مع ما روی عن النبی ص»، بنابراین، این مرسله را نمی‌شود از ارزش انداخت، فرق است بین مرسله های صدوق، فلذا اگر بگوید:« روی» ارزش ندارد و اگر بگوید:« قال الصادق ع » حجت است و با ارزش.
حضرت امام خمینی (ره) می‌فرمود حد اکثر پیش صدوق معتبر است، اما اگر ایشان سند را ذکر می‌کرد، از کجا معلوم بود که پیش ما هم معتبر می‌شد؟
ولی این سخن درست نیست، چون اگر ما به این تشکیک ها اعتماد کنیم،‌سنگ روی سنگ بند نمی‌شود و باید فاتحه علم رجال را خواند. چرا؟ چون نجاشی می‌گوید ثقة، از کجا معلوم که اگر مدارکش را می‌گفت، پیش ما هم ثقه بود؟ آن وقت باید تمام علم رجال را شسته و به دریا انداخت. چرا؟ « لأنّها أنظار شخصیة، و حال آنکه همه ما به قول رجالیون اعتماد می‌کنیم.
عمده همان است که بگوییم «فی الإسلام» یک چیز رایج بین مسلمانها بوده و بعید است که از قلم آنها افتاده باشد.
بحث ما در باره کلمه «فی الإسلام» تمام شد، حال باید کلمه «علی مؤمن» را بررسی کنیم که آیا جزء روایت بوده و از قلم افتاده یا اینکه جزء روایت نبوده و آن را افزوده‌اند؟
کلمه «علی مؤمن» فقط در بعضی از نقل ها آمده است ولذا قاعده ایجاب می‌کند که بگوییم «النقیصة أولی» یعنی جزء حدیث بوده و کسی آن را نیفزوده است، ولی همان مشکلی که در «فی الإسلام» بود، در «علی مؤمن» هم است، یعنی «علی مؤمن» هم از کلمات رایج بین مسلمان هاست فلذا گاهی از اوقات راوی از پیش خود آن را اضافه می‌کند.
پرسش
ممکن است کسی بگوید ا گر کلمه «علی مؤمن» جزء حدیث باشد چه ثمره‌ای دارد؟
پاسخ
ثمره‌اش این است که دایره «لا ضرر» مضیق می‌شود، اولاً؛ ضرر زدن بر کافر اشکالی ندارد، بنابر اینکه قید دارای مفهوم باشد، اگر «علی مؤمن» باشد، دیگر در باب عبادات کار ساز نیست، وضوی ضرری، غسل ضرری و صلات ضرری، « لا ضرر» در آنجا کار ساز نیست. چرا؟ چون «علی مؤمن» صادق نیست، باید دو نفر باشد تا «علی مؤمن» صادق باشد، انسان به یک مؤمن ضرر بزند،‌در حج ضرری دو نفر نیست، در وضوی ضرری دو نفر نیست و هکذا و هکذا. پس اگر کلمه «علی مؤمن » در حدیث باشد، کار سازی «لا ضرر» خیلی کم است، «علی مؤمن» می‌رساند که دو نفر باشد که یکی از آنها ضار است و دیگری ضرر رسیده و متضرر است.
الجهة الخامسة: فی بیان الفرق بین «الضرر» و «الضرار»
در جهت پنجم باید فرق بین چند کلمه روشن شود:
1: الضرّ، بفتح الفاء، أی فاء الفعل، أعنی الضاد و تشدید اللام، و هو مصدق هذا الباب و یقابل النفع، یقال: ضرّ، یضرّ، ضرّاً .
پس ضرّ مصدر است به معنی ضرر زدن، اما ضرر، اسم مصد می‌باشد نه مصدر.
2: الضرر، هو اسم مصد الباب، و سیوافیک أنّ الضرّ، بضمّ الفاء، أی فاء الفعل، أعنی الضاد، أیضاً مثل الضرر.
همه اهل لغت اتفاق نظر دارند که ضرّ،به فتح (ض) مصدر است و به معنی ضرر زدن،‌ضرر هم به اسم مصدر می‌باشد و به معنی ضرر دیدن.
3: الضرّ، بضمّ الفاء، أی الضاد، به معنی «سوء الحال» است، یعنی اینکه حال انسان بد بشود خواه از نظر مالی، خواه از نظر مقامی و خواه از سایر جهات.
4: الضرار، و هو مصدر باب المفاعلة.
و علی ذلک، فالفرق بین الأولین هو الفرق الموجود بین المصدر و اسمه، فما ذکره اللغویون للمصدر من المعنی یرجع إلی اسمه أیضاً فنقول:
قال فی الصحاح: « الضرّ خلاف النفع، و قد ضرّه و ضارّه بمعنی، و الاسم الضرر... إلی أن قال: و (( الضرار المضارّة» [1].
و قال فی معجم مقاییس اللغة: الضرّ ضد النفع» [2].
و قال الراغب فی مفرداته: الضرّ سوء الحال، إما فی نفسه لقلّة العلم و الفضل و العفة، و إما فی بدنه لعدم جارحة و نقص، و إما فی حالة ظاهرة من قلّة مال أو جاه. و قوله: (( فکشفنا ما به من ضر )) محتمل لثلاثتها.[3].
و قال فی القاموس: (( الضرّ )) بالضم ضد النفع أو بالفتح مصدر... إلی أن قال: و الضرّ سوء الحال... و النقصان یدخل فی الشیء... و الضیق»[4].
و قال الفیومی: (( الضرّ )) الفاقة و الفقر. بضم الضاد إسم و بفتحها مصدر (( ضرّه، و یضرّه )) إذا فعل به مکروهاً. و قال الأزهری: کل ما کان سوء حال و فقر و شدة فی بدن فهو ضرّ بالضم. و ما کان ضد النفع فهو بفتحها. و فی التنزیل « مسنّی الضرّ » أی المرض، و الاسم الضرر. و قد أطلق علی نقص یدخل الأعیان»[5].
و قال ابن الأثیر: (( الضرّ )) ضد النفع. فمعنی قوله: لاضرر: أی لا یضرّ الرجل أخاه فینقصه شیئاً من حقه، و الضرار فعال من الضرّ أی لا یجازیه علی اضراره بإدخال الضرر علیه» [6].
و قال الطریحی: (( و الضرّ )) بالضم: سوء الحال، و بالفتح ضد النفع»[7].
هذه هی کلمات أعلام أهل اللغة و یظهر من الجمیع: أنّ (( الضرّ )) بضم الفاء هو سوء الحال فی النفس لأجل نزول المرض و العلّة، أو لحلول الفقر و الفاقة، بخلاف الضرّ بفتح الفاء، و الضرر فإنّهما یقابلان النفع.
و المتحصّل من هذه النصوص أنّ الضرر عبارة عن النقص انازل بالنفس و البدن أو المال و الجاه، و لیس النقص بما هو هو، نفس الضرر، بل الهیئة الحاصلة من هذا النقص هی الضرر.
و إن شئت قلت: إنّ النفع عبارة عن التزاید المطلوب کالعافیة فی البدن، و الوفرة فی المال، و حسن السمعة فی الجاه. و یقابله الضرر فهو النقص الوارد علی الشیء کإذهاب العافیه: من البدن، و رأس تالمال من المال و حسن السمعة من العرض و الجاه.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo