< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

94/02/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی قاعده لا ضرر و لا ضرار
بحث ما در این است که آیا قاعده «لا ضرر و لا ضرار» فقط در داستان سمرة بن جندب آمده یا علاوه بر آن در داستان شفعه و منع الماء نیز آمده است؟
شیخ الشریعه اصفهانی معتقد است که فقط در داستان سمرة بن جندب آمده، بقیه از قبیل جمع راوی است نه از قبیل جمع مروی، بیان ایشان را در حدیث شفعه با نظری که خودمان داشتیم بررسی کردیم فلذا نیاز به تکرارش نداریم.
اینک وارد نظر ایشان می‌شویم در روایت سوم که عبارت است از:«لَا يُمْنَعُ نَفْعُ الشَّيْ‌ءِ وَ قَضَى بَيْنَ أَهْلِ الْبَادِيَةِ أَنَّهُ لَا يُمْنَعُ فَضْلُ مَاءٍ لِيُمْنَعَ فَضْلُ كَلَإٍ وَ قَالَ :« لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ»[1].
دیگران در اینجا ایشان را کمک کرده‌اند و گفته‌اند «لا ضرر» نمی‌تواند دراینجا علت حکم باشد، این اشتباه راوی است که این (لا ضرر) را در کنار این (شفعه یا نقع الماء) گفته، خلاصه اینکه «لا ضرر» نمی تواند علت منع ماء باشد. چرا؟ اولاً؛ فرض کنید که من چاهی دارم که آبش مال خودم است و شما در اینجا از راه دور آمدید و گله گوسفند، شتر و گاو خود را برای چرا در اینجا (نزدیک چاه من) آوردید، من اگر به شما آب ندهم، ضرری به شما نزده‌ام، بلکه عدم النفع است، یعنی نفعی به شما نرسانده‌ام، پس در اینجا «لا ضرر» نیست. چرا؟ چون طرف را از ملک خودم منع کرده‌ام نه از ملک دیگران و هر کس حق دارد که دیگران را از ملک خودش منع کند فلذا اگر من بگویم آب مال من است، چاه نیز مال من می‌باشد، از این رو اضافه آبم را به شما نمی‌دهم، با این کارم در واقع خیری را به شما نرسانده‌ام، نه اینکه ضرری به شما نرسانده‌ باشم، ظاهر لا ضرر این است که اگر بقیه آب را به شما ندهم، ضرر به شما زده‌ام و حال آنکه من در اینجا ضرری به شما نزده‌ام،بلکه مسأله فقط مسأله عدم نفع است (این یک دلیل).
دلیل دوم
‌ دلیل دیگری که آورده‌اند این است که این نهی، نهی تنزیهی است نه نهی تحریمی، «لَا يُمْنَعُ فَضْلُ مَاءٍ لِيُمْنَعَ فَضْلُ كَلَإٍ»، نهی تنزیهی است، به جهت اینکه: «وَ قَالَ ص و النَّاسَ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِم‌» [2]. به چه دلیل دیگران مرا وادار کنند که بقیه آب را به آنها بدهم، این نهی، نهی تنزیهی است با «لا ضرر و لا ضرار» سازگار نیست، چون « لا ضرر و لا ضرار» قدرتمند است و نهیش نهی تحریمی می‌باشد نه نهی تنزیهی، و حال آنکه این نهی، نهی تنزیهی است.
بنابراین، هردو دلیل از نظر ما ضعیف است، اما دلیل اول که می‌گوید اگر من بقیه آب را ندهم، نفعی را به او نرسانده‌ام نه ضرر، این حرف درست نیست. چطور؟ چون معلوم می‌شود که این آدم زندگی بادیه نشینی را در نظر نگرفته، خیال می‌کند که همه جا سر سبز است و مملوء از آب، اما اگر خود را در محیط عربستان قرار بدهد و آنجا را مطالعه کند که به تمام معنی سر زمین خشک و بدون آب می‌باشد فلذا در چند فرسخی گاهی یک چاهی را حفر می‌کنند و یک آبی پیدا می‌کنند، در اینجا این بندگان خدا که از صد کیلومتر راه آمده، در اینجا اگر گوسفند ها علف بخورند تشنه می‌شوند و نیاز به آب پیدا می‌کنند و اگر من به آنها آب ندهم، از تشنگی می‌میرند تا از اینجا به جای آب داری برسند و به یک چاه دیگر برسند، نصف گله ااز تشنگی تلف می‌شوند، با این وجود چگونه می‌گویید عدم نفع است نه ضرر؟!
خلاصه انسان همیشه باید محیط صدور روایت را در نظر بگیرد، این خودش یک قرینه‌ای است که ما باید در مطالعه روایات،‌محیط روایت را در نظر بگیریم.
اما اشکال دوم که می‌گوید نهی در این حدیث، نهی تنزیهی است، چرا؟ به جهت اینکه « النَّاسَ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِم‌». به چه دلیل بیگانه از آب چاه من استفاده کند ولو پولش را هم بدهد؟!
ما در جواب می‌گوییم نهی، اصل نهی تنزیهی نیست،البته برخی گفته‌اند که این نهی،‌نهی تنزیهی است، و الا شیخ طوسی و دیگران معتقدند که این نهی،‌نهی تحریمی است و حتی ممکن است ما این نهی را نهی ولائی بگیریم، حالا منهای نهی ولائی، خود این نهی ظاهراً نهی تحریمی است، اینکه می‌گویید با« النَّاسَ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِم» ‌سازگار نیست، با اطلاقش منافی است نه با اصلش، « النَّاسَ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِم» مگر در این مورد، که آب بدهد و پول هم بگیرد،‌آیا این مسأله برای خودش نظیر هم دارد؟ بله، نظیرش محتکر است، فرض کنید عام المجاعة است یک نفر گندم را انبار کرده و احتکار نموده و حاضر نیست حتی آن را به قیمت روز بفروشد، «حاکم شرع» او را وادار به فروش می‌کند، اولاً مجبور می‌کند تا خودش بفروشد و اگر خودش نفروخت، یک فروشنده‌ای معین می‌کند که قفل را بشکند و گندم را بفروشد و پولش را به صاحب گندم ‌بدهد، شما در اینجا حق ندارد که بگویید: « النَّاسَ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِم»، چون « النَّاسَ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِم» در جایی است که ضرر اجتماعی نداشته باشد.
مثال
فرض کنید بیماری وبا آمده و همه باید واکسن وبا را بزنند، حالا اگر در اینجا چند نفر مقدسی پیدا بشوند و بگویند که ما خون خود را با این واکسن های خارجی مخلوط نمی‌کنیم،‌آیا این حرف درست است؟ چون اگر اینها را وبا بگیرد، وبای اینها به دیگران هم سرایت خواهد کرد، اینجا شرع مقدس اینها را مجبور می‌کند که باید از واکسن وبا استفاده کنند و حق ندارند که بگویند: « النَّاسَ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِم و علی انفسهم»
بله! این حرف « النَّاسَ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِم» در صورتی صحیح است که ضرر به دیگران نزند.
الأول: أنّ الضرر لا ینطبق علی منع المالک فضل مائه عن الغیر. إذ من الواضح أنّ ذلک لا یعدّ ضرراً علی الغیر، غایته عدم الانتفاع به.
الثانی: أنّ النهی فی هذا المورد تنزیهی قطعاً لعدم حرمة منع فضل المال عتن الغیر بالضرورة»[3].
و الوجهان من حیث الضعف کالسابقین:
أمّا الأول: فلأنّ الحیاة فی البادیة – خصوصاً یوم ذاک – کانت مقرونة بالضیق و المشقّة، و کانت الآبار قلیلة و التمکّن من الماء أمراً غیر سهل، فکان منع الغیر من سقی المواشی ولو ببذل المال، موجباً لتعرّض الأنعام و المواشی للهلاک و الدمار، وذلک لأنّ منع السقی کان ملازماً لترک الرعی و الانتقال من البادیة إلی بادیة أُخری فیکون موجباً لضرر أقوی.
و بذلک یظهر ضعف الوجه الثانی- که می‌گویند: نهیش نهی تنزیهی است -، فإنّ الظاهر لزوم البذل و حرمة المنع، رعایة لمصالح المسلمین إذا انحصر الماء فی البادیة بماءٍ واحد. و قد أفتی بهذا، الشیخ فی المبسوط و ابن زهرة فی الغنیة، و نقله العلّامة عن ابن الجنید فی المختلف. و القول بأنّ النهی مخالف لقاعدة السلطنة ضعیف، لأنّه مخالف لإطلاقه فی بعض الأحایین، و لا بعد فیه، کإلزام المحتکر علی البیع فی عام الضیق، و صاحب الدابّة علی بذل العلوفة لها، و الرجل لعائلته.
قال الشیخ فی الخلاف: « إذا ملک البئر بالاحیاء و خرج ماؤها فهو أحقّ بمائها من غیره بقدر حاجته و حاجة ماشیته، و ما یفضل عن ذلک یجب علیه بذله لغیره لحاجته إلیه للشرب له و لما شیته. و لا یجب علیه بذله لسقی زرعه، بل یستحب له ذلک. ثمّ ذکر أقوال الفقهاء و استدلّ علی مختاره بالروایات»[4].
دیدگاه حضرت امام خمینی (قدّس سرّه)
حضرت امام قاعده‌ » لا ضرر» را دوبار تدریس کرد و در نوبت دوم که تدریس می‌کرد، نظریه شیخ الشریعه را پذیرفت، اما نه از آن راهی که شیخ و دیگران وارد شده، بلکه ایشان از یک دید فلسفی وارد مسأله شده و گفته آیا «لا ضرر» نسبت به شفعه و یا نسبت به «نقع الماء» از قبیل علت است یا از قبیل حکمت، حکمت را گاهی می‌گویند: نکته؟
اگر بگویید از قبیل علت است، باید صغری و کبری درست شود، محمول در صغری، موضوع در کبری، «العالم متغیر»-‌محمول - و کلّ متغیّر حادث، فالعالم حادث» .ولی شما در ‌اینجا نمی‌توانید شما صغری و کبری درست کنید. چه جور؟ این جور (مثلاً): اخذ مال الشریک شفعة جائز، منع فضول الماء حرام، در اینجا شما صغری و کبری درست نکردید، باید صغری و کبری درست کنید، یعنی «لا ضرر» را کبری قرار بدهید و «لا ضرر» هم در کبری محمول باشد، باید به گونه‌ای باشد که ضرر در صغری محمول و در کبری موضوع باشد، باید «لا ضرر» محمول بشود در صغری، موضوع بشود در کبری و حال آنکه چنین نیست.
و لکن المحمول فی المقام هو جائز أو حرام، کأنّ تقول: أخذ مال الشریک شفعة جائز، أو منع فضول الماء حرام، و لیس المحمول فیها موضوعاً فی الکبری أعنی قوله: «لا ضرر و لا ضرار»، اصلاً لا ضرر نه در صغری آمد و نه در کبری.
و اگر بگویید «لا ضرر» از قبیل علت و معلول نیست، یعنی از قبیل صغری و کبری نیست بلکه از قبیل نکته تشریع است (که نام دیگرش حکمت است)، گاهی می‌گویند نکته تشریع و گاهی می‌گویند حکمت.
مثال برای حکمت: از جمله زنانی که باید عده نگه ‌دارند، زنان نازا و عقیم‌اند – منتها باید یائسه نباشند – هر چند عقیم و نازا هستند، ولی باز هم باید عده نگه دارند، یا زنانی که شوهر خود را مدت ها ندیده‌اند، باید عده نگه دارند، چرا؟ می‌ گویند این از قبیل حکمت است چون غالباً زنها با مرد ها هستند ولذا باید عده نگه دارند، حالا اگر آمدیم ناز هستند یا دو سال است که شوهر را ندیده است، این از قبیل علت نیست بلکه از قبیل حکمت است، در غالب موارد اگر باشد، کافی است و لازم نیست که در همه موارد باشد، اگر این باشد، می‌گوید «لا ضرر» در اینجا نیست. چرا؟ اما در شفعه، چون من شریک ممکن است بگویم معامله تو جائز است، معامله تو باطل است نه اینکه من بردارم، یا در منع الماء هم نفع نرساندم نه اینکه ضرر وارد کرده باشم.
یلاحظ علیه: اما وجه اول را که اصلاً‌ نباید صحبتش کرد، چون اینجا از قبیل علل نیست تا صغری و کبری درست کنیم که ضرر محمول بشود در صغری و موضوع بشود در کبری، بلکه از قبیل نکته تشریع است، نکته تشریع روشن است، اگر واقعاً این آدم بگوید حق شفعه ندارم، اما کار تو را لنگ می‌کنم، شما ضرر به دیگری زدید اگر معامله طرف را لنگ کنید و بگویید جایز است یا باطل است و حال آنکه این آدم نیاز شدید به فروختن دارد چون می‌خواهد زنش را معالجه کند، شما می‌گویید من معامله تو را لنگ می‌کنم، این که مشکل را حل نمی‌کند. به قول شارع: علاجی بکن کز دلم خون نیاید*** سرشک از رخم پاک کردن چه حاصل.
کار بنده را لنگی کردی،‌این هنری نشد، بنابراین، راه همان است که هم آن طرف به نوا برسد و هم این طرف مشکل پیدا نکند، بثمن المثل بخرد، اما در دومی هم جوابش عرض کردم که اگر آب به اینها ندهد نه اینکه عدم الانتفاع است بلکه ضرر است.
« تم الکلام : که قاعده لا ضرر در سه مورد آمده، یکی در در داستان سمرة بن جندب، دیگری هم در شفعه و سومی هم در نقع الماء.
ثمره بحث
ممکن است کی بپرسد که ثمره این بحث چیست که بگوییم در سه جا آمده یا در یکجا آمده ؟ اگر هر سه مورد، مذیل به « لا ضرر» باشد در معنی حدیث اثر می‌گذارد، چرا؟ چون شیخ الشریعة نفی را به معنای نهی گرفته و گفته «لا ضرر» به معنای «لا تضرّ» است، سیدنا الاستاذ (حضرت امام ) هم نفی را به معنای نهی گرفته و به معنای حکم حکومتی، معلوم می‌شود که هردو نظر غیر صحیح است. چرا؟ چون در اینجا خطابی نیست و مخاطبی نیست،‌ تا بگوییم:‌لا ضرر» یعنی «لا تضرّ»، به که خطاب می‌ کنی؟ بله؛ در داستان سمرة بن جندب احتمالش هست که حضرت بگوید:« لا ضرر»، یعنی یا سمرة! لا تضرّ، اما در این دوتا این احتمال نیست، کدام دوتا احتمال؟ اینکه نفی به معنای نهی تشریعی باشد،که شیخ الشریعه گفته یا نفی به معنای نهی ولائی باشد یعنی حکم حکومتی باشد، چون حضرت امام معتقد است که «لا ضرر» حکم حکومتی است، پس معلوم می‌شود که هم نظر شیخ الشریعه و هم نظر حضرت امام با این دو روایت سازگار نیست چرا؟ لعدم المخاطب، مخاطبی نیست که حضرت بفرماید:لا ضرر، أی « لا تضر»، به کی بگوید و حال آنکه مخاطبی نیست.
پس معلوم می‌شود شیخ الشریعه که اصرار دارد که مذیل نیست، چون احساس کرده که با آن مبنایش سازگار نیست، چون ایشان می‌خواهد نفی را به معنی نهی بگیرد، خلافاً للشیخ الانصاری، حضرت امام هم نفی را به معنای نهی گرفته، منتها فرموده نهیش نهی ولائی است، حکم حکومتی است ولذا می‌بینند که با مبنایش تطبیق نمی‌ کند، از این سعی و تلاش می‌کنند بر اینکه این دو حدیث،‌مذیل به این ذیل نبوده و الا اگر مذیّل به این ذیل می‌بود، هم نظر شیخ الشریعه و هم نظر امام بعید خواهد بود،‌چرا؟ لعدم المخاطب.
تم الکلام فی هذا الموضع.
الجهة الرابعة: هل الحدیث مذیّل بعبارة «فی الإسلام أو «علی مؤمن» أو لا؟
بحث دیگر این است که آیا حدیث ما قید « فی الاسلام» دارد یا ندارد، یا حدیث «علی مؤمن» دارد یا نه؟ در داستان سمرة بن جندب اصلاً کلمه «فی الإسلام» نیست در شفعه هم نیست در نقع الماء هم نیست. بله؛ قید « فی الإسلام» فقط در حدیث مرحوم صدوق آمده،‌ در آنجا که بحث می‌کند آیا مسلمان می‌تواند از کافر ارث ببرد یا نه؟ در آنجا کلمه «فی الإسلام» را آورده و گفته:« لا ضرر و لا ضرار فی الإسلام» الإسلام یزید و لا ینقص و روایتش هم مرسله است و باز ممکن است کسی بپرسد که چه فایده است که قید «فی الاسلام» در حدیث باشد یا نباشد، یا چه ثمره بر اینکه قید « علی مؤمن» باشد یا نباشد؟
من فائده‌اش را می‌گویم، بحثش بماند برای جلسه آینده، فائده‌اش این است که اگر قید «فی الإسلام» باشد، از میان نظرات پنج گانه در باره « لا ضرر» نظریه شیخ انصاری بالا می‌رورد، چون شیخ انصاری معتقد است که «لا ضرر» حکومت بر احکام واقعیه دارد، «لا ضرر» یعنی لا حکم ضرریّ، عیناً مثل «لا حرج فی الدین»، شیخ انصاری معتقد است که نفی به معنای نفی است و در حقیقت حاکم بر عناوین اولیه می‌باشد.
خلاصه مطلب اینکه اگر کلمه «فی الإسلام» باشد خیلی نظریه شیخ بالا می‌رود، بر خلاف نظرات دیگر که نفی را به معنای نهی بگیریم،« لا ضرر» یعنی «لا تضرّ فی الإسلام»، این خیلی وجاهت ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo