درس خارج فقه آیت الله سبحانی
قواعد فقهیه
93/12/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی قاعده لا حرج
همان گونه که قبلاً بیان گردید، آقآیان با آیه مبارکه وضو برای این قاعده استدلال کردهاند، ولی ما گفتیم این آیه که میفرماید: « مَا يرِيدُ اللَّهُ لِيجْعَلَ عَلَيكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يرِيدُ لِيطَهِّرَكُمْ وَلِيتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» نمیخواهد قاعده « لا حرج » را بگوید، بلکه میخواهد ذیلش را بگوید، یعنی نظر من از اینکه می گویم وضو بگیرید یا غسل کنید و ...، خیال نکنید که میخواهم شما را به زحمت بیندازم، بلکه غرض پاک و پاکیزه کردن شماست خصوصاً که عرب آن زمان خیلی مقید به طهارت و نظافت نبودند ولذا آیه میخواهد بفرماید هدف اذیت کردن شما نیست بلکه هدف پاکیزه کردن شماست، بنابراین، این فقره از آیه د لیل بر قاعده حرج نیست.
توجیه استاد سبحانی
ولی من در عین حال یک توجیهی ذکر کردم و ممکن است این آیه ناظر به قاعده لا حرج باشد، توجیه من این است، اشکال من مبنی بر این بود که: « مَا يرِيدُ اللَّهُ لِيجْعَلَ عَلَيكُمْ مِنْ حَرَجٍ» را به مجموع آیه میزدیم، یعنی از اول آیه تا آخر، «وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ مِنْهُ» چون به همه میزدیم ولذا میگفتیم معنایش این است که نمیخواهد شما را به زحمت بیندازد، بلکه میخواهد شما را تر و تمیز کند، اما اگر بگوییم این فقره: «مَا يرِيدُ اللَّهُ لِيجْعَلَ عَلَيكُمْ مِنْ حَرَجٍ» به همه آیه بر نمیگردد، بلکه به جمله ماقبل که (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ مِنْهُ) باشد بر میگردد، اگر به این بر گردد، میتواند ناظر به قاعده لا حرج باشد. چطور؟ چون تیمم جانشین وضو است، وضو چهار تا عضو دارد، مرحوم بحر العلوم میفرماید:
إنّ الوضوء غسلتان عندنا*** و مسحتان و الکتاب معنا.
وضو چهار تا عضو دارد، اما تیمم دوتا عضو دارد و آن عبارت است از صورت و دست ها، اگر واقعاً تیمم جانشین وضوست، باید هر چهار عضو را مسح بشود نه فقط صورت و دستها، میگوید اگر من گفتم (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ مِنْهُ) و اسقطت مسح الرأس و الرجلین. چرا؟ «مَا يرِيدُ اللَّهُ لِيجْعَلَ عَلَيكُمْ مِنْ حَرَجٍ» اگر فقط به ذیل بزنیم نه به مجموع آیه، میتواند دلیل بر قاعده « لا حرج» باشد و آن این است که اگر ما در تیمم به کم قناعت کردیم این بخاطر رفع حرج است.
3: آیه سوم: « شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَينَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ يرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيسْرَ وَلَا يرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ »[1].
ترجمه آیه
(روزه، در چند روز معدود) ماه رمضان است؛ ماهي که قرآن، براي راهنمايي مردم، و نشانههاي هدايت، و فرق ميان حق و باطل، در آن نازل شده است. پس آن کس از شما که در ماه رمضان در حضر باشد، روزه بدارد! و آن کس که بيمار يا در سفر است، روزهاي ديگري را به جاي آن، روزه بگيرد! خداوند، راحتي شما را ميخواهد، نه زحمت شما را! هدف اين است که اين روزها را تکميل کنيد؛ و خدا را بر اينکه شما را هدايت کرده، بزرگ بشمريد؛ باشد که شکرگزاري کنيد!
شاهد در این آیه مبارکه بر سر جمله: « وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ » است. چطور؟ چون اگر مریض بخواهد روزه بگیرد مشکلاتی دارد، اولاً ممکن است روزه با مرضش سازگار نباشد، ثانیاً مریض بخاطر مریضی دچار ضعف میشود و روزه هم ضعف اندر ضعف است، و هکذا آدمی که در سفر است و از این نقطه به آن نقطه میرود، روزه گرفتن برایش مشکل است و لذا قرآن میفرماید: «فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ » آن را در وقت دیگر قضا کنید، کسانی سیوطی یا سایر کتاب های اهل سنت را خواندهاند، هنگامی که به تفسیر این آیه میرسند، میگویند: « وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ- فأفطر -فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ » کلمه فأفطر را مقدر میکنند. چرا کلمه فأفطر را مقدر میکنند؟ چون اهل سنت افطار را در سفر عزیمت نمیدانند، بلکه رخصت میدانند، چون فتوای علمای اهل سنت چنین است، یعنی طبق مذاهب اهل سنت، افطار در سفر رخصت است نه عزیمت،ناچار شدند که یک کلمهی«فأفطر» را اضافه کنند،اما اگر لم یفطر لازم نیست که در ایام دیگر قضا کنند و حال آنکه ما نباید بر قرآن استادی کنیم، بلکه باید بر قرآن شاگردی کنیم، برخی بر قرآن استادی میکنند و حال آنکه باید بر قرآن شاگردی کنیم، آیه مبارکه میفرماید کسانی که مریضاند یا در سفر میباشند، برای آنها تکلیف نیست تکلیف آنها عدة من أیام أخر است، کأنّه وجب أیام أخر، بنابراین، ما از آیه کریمه عزیمت را میفهمیم نه رخصت. ولی چه کنیم که خیلی از علمای اهل سنت حتی آدمی مثل رازی که مرد ملائی هم است، وقتی به اینجا میرسد، کلمه «أفطر» را هم دارد.
پرسش
کسی از من سوال میکرد که رازی به آن عظمت یا صاحب احیاء العلوم مانند غزّالی، چرا سنی شدهاند؟
پاسخ
ما در جواب گفتیم رازی سنّی نشده، غزّالی سنی نشده، غزّالی و رازی سنی بوده و با همان فکر سنّی گری خود به این مقام رسیدهاند نه اینکه رازی و غزّالی به این درجه رسید و سپس سنی شدند، یعنی از کودکی سنیّی بودهاند و به این مقام رسیدهاند، تقریباً همه اینها کلمه أفطر را مقدر میکند حتی اخیراً « المنار» که مال رشید رضاست، ایشان هم تابع چهار مذهب میشود، ولو گاهی میگوید ما نباید تابع چهار مذهب بشویم بلکه تابع قرآن بشویم.
«علی أی حال» آیه بهترین دلیل است برای مدعای ما، « ... فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ يرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيسْرَ وَلَا يرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ». چرا میفرماید مریض روزه نگیرد،مسافر روزه نگیرد؟ «يرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيسْرَ وَلَا يرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ» مشکل را برداشته شده است، بنابراین، آیه مبارکه بهترین دلیل بر این است که احکام معسور برداشته شده است، یعنی ما در اسلام حکم معسوری نداریم، این سه آیه بود که ما برای قاعده پیدا کردیم، دلیل قرآنی ما تمام است و ما به وظیفه خود عمل کردیم، یعنی اول سراغ آیه قرآن رفتیم و با آیه استدلال کردیم و سپس سراغ روایات رفتیم نه اینکه آیات را نادیده گرفته باشیم و مستقیماً سراغ روایات رفته باشیم
استدلال با روایات
روایات در این زمینه زیاد است و اگر ما بخواهیم همه روایات را بخوانیم، بحث طولانی میشود فلذا نیاز به خواندن همه روایات نیست و بعضی از آنها هم کفایت میکند برای منظور و هدف ما.
1-روایة عبد الأعلی مولی آل سام
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ (شیخ طوسی، متولد:385، متوفای:) بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ - احمد بن محمد بن خالد است یا احمد بن محمد بن عیسی است و هردو هم ثقهاند - عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ – حسن بن محبوب، متولد:150، متوفای:234 ه،- عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ – ثقه است- عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ- هر چند در باره عبد الأعلی مولی آل سام، کلمهی ثقة را به کار نبردهاند، اما شیخ مفید بابی دارد و در آنجا عدهای را نام میبرد که آنان از اجلای اصحاب صادقین ع هستند و آنان ارکان دیناند و از آن عده جناب عبد الأعلی مولی آل سام است، به این میگویند توثیق جمعی، مولا در اینجا به معنای غلام نیست، مولی آل سام، گاهی از اوقات قبیلهای با قبیله دیگر ولاء داشتند،به این معنی که اگر ضرری به کسی زد، خسارتش را ادا کند، این ولاء، ولای ضمان جریرة است، این با قبیله آل سام یک قرارداد ولائی داشته است-قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَثَرْتُ- به زمین افتادم -فَانْقَطَعَ ظُفُرِي- ناخنم قطع شد و در آمد- فَجَعَلْتُ عَلَى إِصْبَعِي مَرَارَةً- مراره، به کیسه صفراء میگویند، البته در سابق بجای پماد، کیسه صفرای حیوان را در موضع زخم میگذاشتند و کیسه صفراء تلخ است- فَكَيْفَ أَصْنَعُ بِالْوُضُوءِ قَالَ يُعْرَفُ هَذَا وَ أَشْبَاهُهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ، امْسَحْ عَلَيْه»[2].
حضرت از این آیه استفاده کرده که لازم نیست شما مراره را بردارید و بر بشره مسح کنید،اما « امْسَحْ عَلَيْه، أی علی المرارة»از آیه استفاده نمیشود، این فتوای خود حضرت است.
خلاصه اینکه: « امسح علی المرارة» کلام حضرت است و کلام حضرت هم وحی الهی است، اما از آیه فقط رافع تکلیف است و آن این است که لازم نیست که مراره را بردارید و مسح بر بشره کنید که زخم را بیشتر کنید، « يُعْرَفُ هَذَا وَ أَشْبَاهُهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ » فلذا لازم نیست که بر بشره مسح کنید، از کجا مسح کنیم؟ این جهتش از آیه در نمیآید. ممکن است اصلاً مسح ساقط باشد، ولی حضرت میفرماید مسح ساقط نیست و بر مراره مسح کنید.
بنابراین، دلالت این روایت خوب است.
الروایة الثانیة
«وَ عَنْهُ- علیّ بن ابراهیم- عَنْ أَبِيهِ- ابراهیم بن هاشم- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ – هردو نفر از اصحاب اجماع هستند، این از مخمسات کلینی است چون کلینی با پنج واسطه از امام صادق ع نقل میکند.- قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُيَسِّرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ الْجُنُبِ يَنْتَهِي إِلَى الْمَاءِ الْقَلِيلِ فِي الطَّرِيقِ وَ يُرِيدُ أَنْ يَغْتَسِلَ مِنْهُ وَ لَيْسَ مَعَهُ إِنَاءٌ يَغْرِفُ بِهِ وَ يَدَاهُ قَذِرَتَانِ قَالَ يَضَعُ يَدَهُ ثُمَّ يَتَوَضَّأُ ثُمَّ يَغْتَسِلُ هَذَا مِمَّا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»[3].
کأنّه حضرت میخواهد با این آیه استدلال کند که اگر در مواقع شدت دست شما نجس است، آب قلیل منفعل نمیشود. چرا؟ چون اگر بگویید آب قلیل منفعل میشود، این یکنوع حرج است، اگر «قَذِرَتَان » را به معنای نجستان بگیریم روایت تقیهای میشود. چرا؟ چون اهل سنت میگویند آب قلیل منفعل نمیشود و حال آنکه ما معتقدیم که آب قلیل منفعل میشود، اگر بگوییم «قَذِرَتَان » به معنای نجستان است، باید روایت را حمل بر تقیه کنیم و این خلاف مشهور است، صاحب وسائل میگوید این روایت حتماً تقیه است چرا میفرماید: « ثُمَّ يَتَوَضَّأُ ثُمَّ يَغْتَسِلُ»، همیشه غسلش برای جنابت است و غسل جنابت وضو نمیخواهد، ولی احتمال دیگر هم هست و آن اینکه «قَذِرَتَان » به معنای قذارت عرفی است نه قذارت شرعی، یعنی دستش کثیف شده، مستحب است که انسان قبل از آنکه وضو بگیرد، دستش را در بیرون بشوید، حضرت میفرماید حالا که شما آب قلیل دارید و ظرف هم ندارید که با ظرف آب را بردارید و سپس دستت را در بیرون بشویید، حکم الهی از شما برداشته شده است با همین دست آلوده عرفی، دست به این آب قلیل ببر، اگر این باشد، این دلالتش بهتر است، یعنی دلالت دارد که در مواقع شدت، حکم استحبابی برداشته شده است، حکم استحبابی کدام است؟ اینکه دستت را در خارج بشویی.
الروایة الثالثة
«وَ عَنْهُ- ضمیر عنه، به حسین بن سعید اهوازی بر می گردد - عَنِ ابْنِ سِنَانٍ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْجُنُبِ يَحْمِلُ الرَّكْوَةَ – الرکوة: إناء صغیر من الجلد یشرب به الماء، و الجمع رکاء- أَوِ التَّوْرَ – التَّوْرَ: إناء من صفر (ظرف مسی) أو حجارة قد یتوضأ منه - فَيُدْخِلُ إِصْبَعَهُ فِيهِ قَالَ وَ قَالَ إِنْ كَانَتْ يَدُهُ قَذِرَةً فَأَهْرَقَهُ - وَ إِنْ كَانَ لَمْ يُصِبْهَا قَذَرٌ فَلْيَغْتَسِلْ مِنْهُ هَذَا مِمَّا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج»[4].
دلالت این حدیث بستگی دارد که حضرت در مقام این است که حالا که نمیتوانی دستت را بیرون بشویی، در این حالت آن حکم استحبابی ساقط است، یعنی دستت را به همان ظرف ببر، آب را از آن بردارو، وضو بگیر، دیگر لازم نیست که حتماً خودت را به زحمت بیندازی و به آن حکم استحبابی جامع عمل بپوشانی. به شرط اینکه مراد از قذر، نجاست نباشد بلکه قذارت عرفی باشد.
الروایة الرابعة
«وَ عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا نُسَافِرُ فَرُبَّمَا بُلِينَا بِالْغَدِيرِ مِنَ الْمَطَرِ يَكُونُ إِلَى جَانِبِ الْقَرْيَةِ فَتَكُونُ فِيهِ الْعَذِرَةُ وَ يَبُولُ فِيهِ الصَّبِيُّ وَ تَبُولُ فِيهِ الدَّابَّةُ وَ تَرُوثُ فَقَالَ إِنْ عَرَضَ فِي قَلْبِكَ مِنْهُ شَيْءٌ فَقُلْ هَكَذَا يَعْنِي افْرِجِ الْمَاءَ بِيَدِكَ ثُمَّ تَوَضَّأْ فَإِنَّ الدِّينَ لَيْسَ بِمُضَيِّقٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج»[5].
در قدیم الأیام غالباً عرب ها بدو بودند، چرا به عرب های بادیه نشین، بدو میگویند؟ چون بدو به معنای آشکار است،بادیه نشین از دور آشکاراند، چون نه دیواری دارند و نه سقفی، بلکه در خیمه ها زندگی میکنند عیناً مثل عشائر ایران که گاه و بی گاه کوچ میکنند، قرآن میفرماید: « وَجَاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ »[6].بدو،همان بدو است،به معنای آشکار، یعنی عشائر، در آن زمان لوله کشی نبود و چاه هم نبود، معمولاً از آب های غدیر استفاده میکردند، آب مطر و برف میآمد و یک گودال بزرگی را پر میکرد، اما این گودال در امان نبود، یعنی اگر انسان از آن استفاده میکرد، حیوان هم از آن استفاده میکرد، گاهی از اوقات فضله انسان هم در آنجا دیده میشد، از حضرت سوال میکند که چه کنیم؟
«قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا نُسَافِرُ فَرُبَّمَا بُلِينَا بِالْغَدِيرِ مِنَ الْمَطَرِ يَكُونُ إِلَى جَانِبِ الْقَرْيَةِ فَتَكُونُ فِيهِ الْعَذِرَةُ وَ يَبُولُ فِيهِ الصَّبِيُّ وَ تَبُولُ فِيهِ الدَّابَّةُ وَ تَرُوثُ فَقَالَ إِنْ عَرَضَ فِي قَلْبِكَ مِنْهُ شَيْءٌ فَقُلْ هَكَذَا يَعْنِي افْرِجِ الْمَاءَ بِيَدِكَ ثُمَّ تَوَضَّأْ فَإِنَّ الدِّينَ لَيْسَ بِمُضَيِّقٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج» یعنی شما یک مشت آب بردار و با همان وضو بگیر، اما یک وقت غدیر، یک غدیر بزرگی است فلذا اگر در یک گوشه آن فضلهای باشد، در این طرفش اثر نمیگذارد، ولی یک وقت آن اندازه بزرگ نیست ولذا در قلب من است که شاید اثر گذاشته باشد، حضرت میفرماید اشکال ندارد، دندان روی جگر بگذار و با آن وضو بگیر. چرا؟چون «ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج»، مسلماً این غدیر، ما قلیل نبوده بلکه آب کثیر بوده است چون اگر ماء قلیل بود، با این اوضاع و احوال حضرت چنین چیزی را نمیفرمود، معلوم میشود که آب کثیر بوده،منتها این آدم به یکنوعی ناراحت است ولذا از حضرت سوال میکند که چه کنم؟ حضرت هم در جوابش چنین فرمود.
همان گونه که قبلاً بیان گردید، آقآیان با آیه مبارکه وضو برای این قاعده استدلال کردهاند، ولی ما گفتیم این آیه که میفرماید: « مَا يرِيدُ اللَّهُ لِيجْعَلَ عَلَيكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يرِيدُ لِيطَهِّرَكُمْ وَلِيتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» نمیخواهد قاعده « لا حرج » را بگوید، بلکه میخواهد ذیلش را بگوید، یعنی نظر من از اینکه می گویم وضو بگیرید یا غسل کنید و ...، خیال نکنید که میخواهم شما را به زحمت بیندازم، بلکه غرض پاک و پاکیزه کردن شماست خصوصاً که عرب آن زمان خیلی مقید به طهارت و نظافت نبودند ولذا آیه میخواهد بفرماید هدف اذیت کردن شما نیست بلکه هدف پاکیزه کردن شماست، بنابراین، این فقره از آیه د لیل بر قاعده حرج نیست.
توجیه استاد سبحانی
ولی من در عین حال یک توجیهی ذکر کردم و ممکن است این آیه ناظر به قاعده لا حرج باشد، توجیه من این است، اشکال من مبنی بر این بود که: « مَا يرِيدُ اللَّهُ لِيجْعَلَ عَلَيكُمْ مِنْ حَرَجٍ» را به مجموع آیه میزدیم، یعنی از اول آیه تا آخر، «وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ مِنْهُ» چون به همه میزدیم ولذا میگفتیم معنایش این است که نمیخواهد شما را به زحمت بیندازد، بلکه میخواهد شما را تر و تمیز کند، اما اگر بگوییم این فقره: «مَا يرِيدُ اللَّهُ لِيجْعَلَ عَلَيكُمْ مِنْ حَرَجٍ» به همه آیه بر نمیگردد، بلکه به جمله ماقبل که (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ مِنْهُ) باشد بر میگردد، اگر به این بر گردد، میتواند ناظر به قاعده لا حرج باشد. چطور؟ چون تیمم جانشین وضو است، وضو چهار تا عضو دارد، مرحوم بحر العلوم میفرماید:
إنّ الوضوء غسلتان عندنا*** و مسحتان و الکتاب معنا.
وضو چهار تا عضو دارد، اما تیمم دوتا عضو دارد و آن عبارت است از صورت و دست ها، اگر واقعاً تیمم جانشین وضوست، باید هر چهار عضو را مسح بشود نه فقط صورت و دستها، میگوید اگر من گفتم (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ مِنْهُ) و اسقطت مسح الرأس و الرجلین. چرا؟ «مَا يرِيدُ اللَّهُ لِيجْعَلَ عَلَيكُمْ مِنْ حَرَجٍ» اگر فقط به ذیل بزنیم نه به مجموع آیه، میتواند دلیل بر قاعده « لا حرج» باشد و آن این است که اگر ما در تیمم به کم قناعت کردیم این بخاطر رفع حرج است.
3: آیه سوم: « شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَينَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ يرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيسْرَ وَلَا يرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ »[1].
ترجمه آیه
(روزه، در چند روز معدود) ماه رمضان است؛ ماهي که قرآن، براي راهنمايي مردم، و نشانههاي هدايت، و فرق ميان حق و باطل، در آن نازل شده است. پس آن کس از شما که در ماه رمضان در حضر باشد، روزه بدارد! و آن کس که بيمار يا در سفر است، روزهاي ديگري را به جاي آن، روزه بگيرد! خداوند، راحتي شما را ميخواهد، نه زحمت شما را! هدف اين است که اين روزها را تکميل کنيد؛ و خدا را بر اينکه شما را هدايت کرده، بزرگ بشمريد؛ باشد که شکرگزاري کنيد!
شاهد در این آیه مبارکه بر سر جمله: « وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ » است. چطور؟ چون اگر مریض بخواهد روزه بگیرد مشکلاتی دارد، اولاً ممکن است روزه با مرضش سازگار نباشد، ثانیاً مریض بخاطر مریضی دچار ضعف میشود و روزه هم ضعف اندر ضعف است، و هکذا آدمی که در سفر است و از این نقطه به آن نقطه میرود، روزه گرفتن برایش مشکل است و لذا قرآن میفرماید: «فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ » آن را در وقت دیگر قضا کنید، کسانی سیوطی یا سایر کتاب های اهل سنت را خواندهاند، هنگامی که به تفسیر این آیه میرسند، میگویند: « وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ- فأفطر -فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ » کلمه فأفطر را مقدر میکنند. چرا کلمه فأفطر را مقدر میکنند؟ چون اهل سنت افطار را در سفر عزیمت نمیدانند، بلکه رخصت میدانند، چون فتوای علمای اهل سنت چنین است، یعنی طبق مذاهب اهل سنت، افطار در سفر رخصت است نه عزیمت،ناچار شدند که یک کلمهی«فأفطر» را اضافه کنند،اما اگر لم یفطر لازم نیست که در ایام دیگر قضا کنند و حال آنکه ما نباید بر قرآن استادی کنیم، بلکه باید بر قرآن شاگردی کنیم، برخی بر قرآن استادی میکنند و حال آنکه باید بر قرآن شاگردی کنیم، آیه مبارکه میفرماید کسانی که مریضاند یا در سفر میباشند، برای آنها تکلیف نیست تکلیف آنها عدة من أیام أخر است، کأنّه وجب أیام أخر، بنابراین، ما از آیه کریمه عزیمت را میفهمیم نه رخصت. ولی چه کنیم که خیلی از علمای اهل سنت حتی آدمی مثل رازی که مرد ملائی هم است، وقتی به اینجا میرسد، کلمه «أفطر» را هم دارد.
پرسش
کسی از من سوال میکرد که رازی به آن عظمت یا صاحب احیاء العلوم مانند غزّالی، چرا سنی شدهاند؟
پاسخ
ما در جواب گفتیم رازی سنّی نشده، غزّالی سنی نشده، غزّالی و رازی سنی بوده و با همان فکر سنّی گری خود به این مقام رسیدهاند نه اینکه رازی و غزّالی به این درجه رسید و سپس سنی شدند، یعنی از کودکی سنیّی بودهاند و به این مقام رسیدهاند، تقریباً همه اینها کلمه أفطر را مقدر میکند حتی اخیراً « المنار» که مال رشید رضاست، ایشان هم تابع چهار مذهب میشود، ولو گاهی میگوید ما نباید تابع چهار مذهب بشویم بلکه تابع قرآن بشویم.
«علی أی حال» آیه بهترین دلیل است برای مدعای ما، « ... فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ يرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيسْرَ وَلَا يرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ». چرا میفرماید مریض روزه نگیرد،مسافر روزه نگیرد؟ «يرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيسْرَ وَلَا يرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ» مشکل را برداشته شده است، بنابراین، آیه مبارکه بهترین دلیل بر این است که احکام معسور برداشته شده است، یعنی ما در اسلام حکم معسوری نداریم، این سه آیه بود که ما برای قاعده پیدا کردیم، دلیل قرآنی ما تمام است و ما به وظیفه خود عمل کردیم، یعنی اول سراغ آیه قرآن رفتیم و با آیه استدلال کردیم و سپس سراغ روایات رفتیم نه اینکه آیات را نادیده گرفته باشیم و مستقیماً سراغ روایات رفته باشیم
استدلال با روایات
روایات در این زمینه زیاد است و اگر ما بخواهیم همه روایات را بخوانیم، بحث طولانی میشود فلذا نیاز به خواندن همه روایات نیست و بعضی از آنها هم کفایت میکند برای منظور و هدف ما.
1-روایة عبد الأعلی مولی آل سام
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ (شیخ طوسی، متولد:385، متوفای:) بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ - احمد بن محمد بن خالد است یا احمد بن محمد بن عیسی است و هردو هم ثقهاند - عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ – حسن بن محبوب، متولد:150، متوفای:234 ه،- عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ – ثقه است- عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ- هر چند در باره عبد الأعلی مولی آل سام، کلمهی ثقة را به کار نبردهاند، اما شیخ مفید بابی دارد و در آنجا عدهای را نام میبرد که آنان از اجلای اصحاب صادقین ع هستند و آنان ارکان دیناند و از آن عده جناب عبد الأعلی مولی آل سام است، به این میگویند توثیق جمعی، مولا در اینجا به معنای غلام نیست، مولی آل سام، گاهی از اوقات قبیلهای با قبیله دیگر ولاء داشتند،به این معنی که اگر ضرری به کسی زد، خسارتش را ادا کند، این ولاء، ولای ضمان جریرة است، این با قبیله آل سام یک قرارداد ولائی داشته است-قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَثَرْتُ- به زمین افتادم -فَانْقَطَعَ ظُفُرِي- ناخنم قطع شد و در آمد- فَجَعَلْتُ عَلَى إِصْبَعِي مَرَارَةً- مراره، به کیسه صفراء میگویند، البته در سابق بجای پماد، کیسه صفرای حیوان را در موضع زخم میگذاشتند و کیسه صفراء تلخ است- فَكَيْفَ أَصْنَعُ بِالْوُضُوءِ قَالَ يُعْرَفُ هَذَا وَ أَشْبَاهُهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ، امْسَحْ عَلَيْه»[2].
حضرت از این آیه استفاده کرده که لازم نیست شما مراره را بردارید و بر بشره مسح کنید،اما « امْسَحْ عَلَيْه، أی علی المرارة»از آیه استفاده نمیشود، این فتوای خود حضرت است.
خلاصه اینکه: « امسح علی المرارة» کلام حضرت است و کلام حضرت هم وحی الهی است، اما از آیه فقط رافع تکلیف است و آن این است که لازم نیست که مراره را بردارید و مسح بر بشره کنید که زخم را بیشتر کنید، « يُعْرَفُ هَذَا وَ أَشْبَاهُهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ » فلذا لازم نیست که بر بشره مسح کنید، از کجا مسح کنیم؟ این جهتش از آیه در نمیآید. ممکن است اصلاً مسح ساقط باشد، ولی حضرت میفرماید مسح ساقط نیست و بر مراره مسح کنید.
بنابراین، دلالت این روایت خوب است.
الروایة الثانیة
«وَ عَنْهُ- علیّ بن ابراهیم- عَنْ أَبِيهِ- ابراهیم بن هاشم- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ – هردو نفر از اصحاب اجماع هستند، این از مخمسات کلینی است چون کلینی با پنج واسطه از امام صادق ع نقل میکند.- قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُيَسِّرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ الْجُنُبِ يَنْتَهِي إِلَى الْمَاءِ الْقَلِيلِ فِي الطَّرِيقِ وَ يُرِيدُ أَنْ يَغْتَسِلَ مِنْهُ وَ لَيْسَ مَعَهُ إِنَاءٌ يَغْرِفُ بِهِ وَ يَدَاهُ قَذِرَتَانِ قَالَ يَضَعُ يَدَهُ ثُمَّ يَتَوَضَّأُ ثُمَّ يَغْتَسِلُ هَذَا مِمَّا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»[3].
کأنّه حضرت میخواهد با این آیه استدلال کند که اگر در مواقع شدت دست شما نجس است، آب قلیل منفعل نمیشود. چرا؟ چون اگر بگویید آب قلیل منفعل میشود، این یکنوع حرج است، اگر «قَذِرَتَان » را به معنای نجستان بگیریم روایت تقیهای میشود. چرا؟ چون اهل سنت میگویند آب قلیل منفعل نمیشود و حال آنکه ما معتقدیم که آب قلیل منفعل میشود، اگر بگوییم «قَذِرَتَان » به معنای نجستان است، باید روایت را حمل بر تقیه کنیم و این خلاف مشهور است، صاحب وسائل میگوید این روایت حتماً تقیه است چرا میفرماید: « ثُمَّ يَتَوَضَّأُ ثُمَّ يَغْتَسِلُ»، همیشه غسلش برای جنابت است و غسل جنابت وضو نمیخواهد، ولی احتمال دیگر هم هست و آن اینکه «قَذِرَتَان » به معنای قذارت عرفی است نه قذارت شرعی، یعنی دستش کثیف شده، مستحب است که انسان قبل از آنکه وضو بگیرد، دستش را در بیرون بشوید، حضرت میفرماید حالا که شما آب قلیل دارید و ظرف هم ندارید که با ظرف آب را بردارید و سپس دستت را در بیرون بشویید، حکم الهی از شما برداشته شده است با همین دست آلوده عرفی، دست به این آب قلیل ببر، اگر این باشد، این دلالتش بهتر است، یعنی دلالت دارد که در مواقع شدت، حکم استحبابی برداشته شده است، حکم استحبابی کدام است؟ اینکه دستت را در خارج بشویی.
الروایة الثالثة
«وَ عَنْهُ- ضمیر عنه، به حسین بن سعید اهوازی بر می گردد - عَنِ ابْنِ سِنَانٍ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْجُنُبِ يَحْمِلُ الرَّكْوَةَ – الرکوة: إناء صغیر من الجلد یشرب به الماء، و الجمع رکاء- أَوِ التَّوْرَ – التَّوْرَ: إناء من صفر (ظرف مسی) أو حجارة قد یتوضأ منه - فَيُدْخِلُ إِصْبَعَهُ فِيهِ قَالَ وَ قَالَ إِنْ كَانَتْ يَدُهُ قَذِرَةً فَأَهْرَقَهُ - وَ إِنْ كَانَ لَمْ يُصِبْهَا قَذَرٌ فَلْيَغْتَسِلْ مِنْهُ هَذَا مِمَّا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج»[4].
دلالت این حدیث بستگی دارد که حضرت در مقام این است که حالا که نمیتوانی دستت را بیرون بشویی، در این حالت آن حکم استحبابی ساقط است، یعنی دستت را به همان ظرف ببر، آب را از آن بردارو، وضو بگیر، دیگر لازم نیست که حتماً خودت را به زحمت بیندازی و به آن حکم استحبابی جامع عمل بپوشانی. به شرط اینکه مراد از قذر، نجاست نباشد بلکه قذارت عرفی باشد.
الروایة الرابعة
«وَ عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا نُسَافِرُ فَرُبَّمَا بُلِينَا بِالْغَدِيرِ مِنَ الْمَطَرِ يَكُونُ إِلَى جَانِبِ الْقَرْيَةِ فَتَكُونُ فِيهِ الْعَذِرَةُ وَ يَبُولُ فِيهِ الصَّبِيُّ وَ تَبُولُ فِيهِ الدَّابَّةُ وَ تَرُوثُ فَقَالَ إِنْ عَرَضَ فِي قَلْبِكَ مِنْهُ شَيْءٌ فَقُلْ هَكَذَا يَعْنِي افْرِجِ الْمَاءَ بِيَدِكَ ثُمَّ تَوَضَّأْ فَإِنَّ الدِّينَ لَيْسَ بِمُضَيِّقٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج»[5].
در قدیم الأیام غالباً عرب ها بدو بودند، چرا به عرب های بادیه نشین، بدو میگویند؟ چون بدو به معنای آشکار است،بادیه نشین از دور آشکاراند، چون نه دیواری دارند و نه سقفی، بلکه در خیمه ها زندگی میکنند عیناً مثل عشائر ایران که گاه و بی گاه کوچ میکنند، قرآن میفرماید: « وَجَاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ »[6].بدو،همان بدو است،به معنای آشکار، یعنی عشائر، در آن زمان لوله کشی نبود و چاه هم نبود، معمولاً از آب های غدیر استفاده میکردند، آب مطر و برف میآمد و یک گودال بزرگی را پر میکرد، اما این گودال در امان نبود، یعنی اگر انسان از آن استفاده میکرد، حیوان هم از آن استفاده میکرد، گاهی از اوقات فضله انسان هم در آنجا دیده میشد، از حضرت سوال میکند که چه کنیم؟
«قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا نُسَافِرُ فَرُبَّمَا بُلِينَا بِالْغَدِيرِ مِنَ الْمَطَرِ يَكُونُ إِلَى جَانِبِ الْقَرْيَةِ فَتَكُونُ فِيهِ الْعَذِرَةُ وَ يَبُولُ فِيهِ الصَّبِيُّ وَ تَبُولُ فِيهِ الدَّابَّةُ وَ تَرُوثُ فَقَالَ إِنْ عَرَضَ فِي قَلْبِكَ مِنْهُ شَيْءٌ فَقُلْ هَكَذَا يَعْنِي افْرِجِ الْمَاءَ بِيَدِكَ ثُمَّ تَوَضَّأْ فَإِنَّ الدِّينَ لَيْسَ بِمُضَيِّقٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج» یعنی شما یک مشت آب بردار و با همان وضو بگیر، اما یک وقت غدیر، یک غدیر بزرگی است فلذا اگر در یک گوشه آن فضلهای باشد، در این طرفش اثر نمیگذارد، ولی یک وقت آن اندازه بزرگ نیست ولذا در قلب من است که شاید اثر گذاشته باشد، حضرت میفرماید اشکال ندارد، دندان روی جگر بگذار و با آن وضو بگیر. چرا؟چون «ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج»، مسلماً این غدیر، ما قلیل نبوده بلکه آب کثیر بوده است چون اگر ماء قلیل بود، با این اوضاع و احوال حضرت چنین چیزی را نمیفرمود، معلوم میشود که آب کثیر بوده،منتها این آدم به یکنوعی ناراحت است ولذا از حضرت سوال میکند که چه کنم؟ حضرت هم در جوابش چنین فرمود.