< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیا در وجوب حج،‌مطلقا راحله شرط است؟
مقام ثانی در باره این است که آیا راحله مطلقا شرط است هر چند فردی می‌تواند پیاده برود و هیچ حرجی هم برای او نیست، یا راحله فقط مال کسی است که نتواند پیاده برود، و الا اگر فردی می‌تواند پیاده برود و مشقت نباشد،‌حج برای او واجب است، یا فرض کنید کسی می‌تواند نیمی از راه را با راحله، ونیم دیگر را پیاده برود،‌باز هم حج برایش واجب است؟
شرطیت استطاعت از نظر قرآن کریم
عرض کردیم که از نظر قرآن استطاعت شرط است،‌استطاعت را هم تفسیر کرد‌اند به راحله و زاد، فعلاً بحث ما در راحله است، زاد را بعداً‌ بحث می‌کنیم، روایاتی که در مسأله وجود دارد بر دو صنف‌اند، صنف اول را در جلسه گذشته خواندیم که ظاهر شان این بود که راحله مطلقا شرط است، حتی اگر کسی بتواند پیاده برود،‌مشکلی ندارد، یعنی می تواند برود، اما از حجت الإسلام کفایت نمی‌کند.
در این جلسه طائفه دوم روایات را می‌خوانیم که می‌گویند راحله برای کسانی که عاجزند شرط است، ‌اما کسانی که توانایی دارند، راحله شرط نیست، بلکه باید به شکلی که می‌توانند بروند هر چند نصف راه را پیاده و نصف دیگر با راحله،‌نخست باید روایات را بخوانیم تا معلوم بشود که آیا می‌توانیم از آنها این مطلب را استفاده کنیم یا نه؟
الصنف الثانی: ‌ما دلّ علی اختصاص الراحلة بالعاجز
1: « عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع فَإِنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ فَاسْتَحْيَا قَالَ هُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ وَ لِمَ يَسْتَحْيِي وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ- گوش بریده- أَبْتَرَ – دم بریده- قَالَ فَإِنْ كَانَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَمْشِيَ بَعْضاً وَ يَرْكَبَ بَعْضاً فَلْيَفْعَل‌»[1].
شاهد در فقره اخیر این روایت است که می‌فرماید:« فَإِنْ كَانَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَمْشِيَ بَعْضاً وَ يَرْكَبَ بَعْضاً فَلْيَفْعَل‌».
اتفاقاً حلبی هم این روایت را دارد، البته حلبی‌ها اهل حلب نیستند، کوفی هستند، ‌منتها با حلب تجارت داشتند، الآن هم حلب مرکز تشیع است.
2: «عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ فَإِنْ عُرِضَ عَلَيْهِ مَا يَحُجُّ بِهِ فَاسْتَحْيَا مِنْ ذَلِكَ أَ هُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ إِلَيْهِ سَبِيلًا قَالَ نَعَمْ مَا شَأْنُهُ يَسْتَحْيِي وَ لَوْ يَحُجُّ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ أَبْتَرَ فَإِنْ كَانَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَمْشِيَ بَعْضاً وَ يَرْكَبَ بَعْضاً فَلْيَحُجَّ»[2].
ولذا آقایان در رساله‌های عملیه شان می‌نویسند اگر شخصی به دیگری بگوید بیا همراه من که حج برویم و هزینه‌ات هم با من، حج بر چنین آدمی (که هزینه‌اش را دیگری متقبل شده) واجب می‌شود.
از حدیث حلبی هم استفاده می‌شود که لازم نیست راحله در تمام راه باشد، حتی اگر برخی از راه را با راحله و برخی را پیاده برود،‌باز هم حج بر انسان واجب می‌شود.
وجه الدلالة: ما فی ذیل کلتا الروایتین « فَإِنْ كَانَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَمْشِيَ بَعْضاً وَ يَرْكَبَ بَعْضاً فَلْيَحُجَّ» و هو دلیل علی عدم اشتراط الراحلة بعضاً أو کلّاً.
حالااین روایت ها را چگونه معنا کنیم؟ اگر دقت کنیم این روایت شاهد مدعای آنها نیست، این روایت در باره کسی است که حج برایش عرضه شده و گفته حج برو، ولی او نرفته، وقتی حج برایش واجب شد، به هر قیمتی که شده باید برود ولو مقداری از راه را ماشیاً و مقداری را با راحلة، روایت در باره مطلق نیست،‌صدر روایت ذیل روایت را معنا می‌کند، اینکه می‌گوید برخی را مشیاً و برخی را راحلة برود، مال همه نیست مال آنکس است که مستطیع گردیده و حج برایش واجب شده،‌حالا باید به مکه برود هر چند ماشیا و پیاده بشود.
‌بنابراین،‌عبارت حضرت ناظر به همه افراد نیست، بلکه ناظر بر جمعی است که حج برای شان واجب شده،‌تنبلی کرده و نرفته،‌ خجالت کشیده و نرفته،‌بعداً به هر قیمتی که شده باید برود، الآن هم کسانی هستند که ثروتمند بوده‌اند و قبلاً حج برای شان واجب شده بود و بعداً ورشکست شده‌اند،‌چکار کنند؟ باید به حج بروند ولو با آشپزی، نوکری و گدایی، هرچند مقداری را ماشیا (پیاده) و مقداری را هم با راحلة،.
خلاصه مصب روایات مطلق نیست،‌مصب روایات آنکس است که:« استقرّ علیه الحج و لم یحجّ» چنین کسانی به هر قیمتی که شده باید به حج بروند، دلیل من بر این تفسیر صدر روایت است که می‌فرماید: « فَإِنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ فَاسْتَحْيَا قَالَ هُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ وَ لِمَ يَسْتَحْيِي وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ- گوش بریده- أَبْتَرَ – دم بریده-حج بر این آدم واجب شد،‌ او حیا کرد و نرفت فلذا ناچار است به هر قیمتی که شده باید به حج برود.
یلاحظ علی الاستدلال: بأنّ الظاهر من الروایتین أنّ الأمر بالحجّ علی النحو المذکور فی الذلیل راجع من وجب علیه الحجّ ثم ترکه فوجب أن یأتی به و لو بالنحو المذکور، لا إلی من لا یجب علیه الحجّ، و الشاهد علی ذلک قول السائل: « فَإِنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ فَاسْتَحْيَا » حیث إنّ الحیاء صار سبباً لعدم قبول الحجّ، و من المعلوم أنّ من موارد الاستطاعة عرض الحجّ علی الإنسان، فلو عرض علیه فهو یصیر مستطیعاً و إن کان فقیراً إذا کان مطمئناً بأنّ من یعرض علیه الحجّ یفی بوعده بتوفیر ا لزاد و الراحلة.
بنابراین،‌هردو روایت را توجیه کردیم و هردو روایت هم ظاهراً صحیحه‌ هستند، باید در روایت دقت کرد، اگر ذیل روایت را بگیریم، یکجور معنی می‌تواند،‌ اما با توجه به صدر روایت،‌روایت جور دیگر معنی می‌دهد.
فإن قلت: یک روایتی از صدوق داریم که اصلاً این صدر در آن نیامده، ظاهرش این است که انسان باید برود هر چند برخی را مشیاً و بخشی را هم با راحله. این روایت را چه کنیم؟
فإن قلت: إنّ ما ذکرت من المعنی لا ینسجم مع ما رواه الصدوق باسناده عن هشام بن حکم عن أبی بصیر:
2: « عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ مَقْطُوعِ الذَّنَبِ فَأَبَى فَهُوَ مُسْتَطِيعٌ لِلْحَجِّ»[3].
البته این روایت،‌ مخالف آن روایت است، کدام انسان حاضر که این همه راه را با یک الاغ اجدع و ابتر برود که اگر چند کیلومتر برود خودش سقط می‌شود و راکب را هم در وسط راه می‌گذارد، معلوم می‌شود که أدنی تمکن کافی است حتی اگر الاغی باشد که دم و گوشش بریده است، باز هم باید برود،‌یعنی اقل تمکن.
باید توجه داشت که این روایت صحیح نقل نشده،‌با توجه با آن دو روایت قبل، باید این روایت را معنی کرد،« مَنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ» این جور نبوده که: «وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ» چون روایت قبلی این گونه بود: « فَإِنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ- شاهانه - فَاسْتَحْيَا – از حج شاهانه استفاده نکرد و نرفت» آنگاه حضرت ص می‌ماید حالا که از این حج شاهانه استفاده نکرد، باید هر جوری که شده به حج برود هر چند با حمار و الاغ دم بریده و گوش بریده‌، معلوم می‌شود که روایت هشام بن حکم از ابی بصیر ناقص نقل شده،‌این روایت را با دو روایت قبلی تطبیق بکنید، آنوقت برای شما روشن خواهد شد که این روایت افتادگی دارد.
روایت علی بن أبی حمزه بطائنی
3: «عَنْ عَلِيٍّ (بن أبی حمزه بطائنی) عَنْ أَبِي بَصِيرقَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا - قَالَ يَخْرُجُ وَ يَمْشِي إِنْ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ قُلْتُ لَا يَقْدِرُ عَلَى الْمَشْيِ قَالَ يَمْشِي وَ يَرْكَبُ قُلْتُ لَا يَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ أَعْنِي الْمَشْيَ قَالَ يَخْدُمُ الْقَوْمَ وَ يَخْرُجُ مَعَهُمْ»[4].
اولاً؛ این روایت سندش ضعیف است،چون در سندش علی بن حمزه بطائنی است که معروف است به وجوهی که امام هفتم پیش ایشان داشت آنها را پس نداد،‌ البته روایات علی بن ابی حمزه بطائنی دو جور است اگر در حال استقامت نقل کرده، حجت است،‌ اما اگر در حال انحراف و لغزش نقل کرده باشد حجت نیست،‌انسان نمی‌داند این روایاتی که نقل کرده آیا در حال استقامت و در حال حیات موسی بن جعفر ع بوده یا بعد از شهادت امام هفتم روایت می‌کند؟ این از نظر سند روایت بود.
ثانیاً؛ ‌این روایت مفتابه نیست،‌یعنی احدی از علما نگفه‌اند که حج را به این نحو انجام بدهند، یعنی اینکه خدمت کند، آشبزی کند راه برود،‌نیمی از راه را ماشیاً و نیم دیگر را با راحله برود، زیرا معنایش در حقیقت این می‌شود که حج استطاعت شرعی نمی‌خواهد استطاعت عقلی کافی است، یعنی عقلی خیلی پایین را می‌خواهد، و حال آنکه احدی این حرف را نزده‌ است، چون اگر این جور ها باشد، باید خیلی ها جهنمی باشند، چون خیلی ها می‌توانستند از این راه به حج بروند و نرفتند.
4: « عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ - معاویة بن عمّار،‌راویه روایات حج است،‌یعنی غالباً روایات حج را ایشان نقل کرده است- قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ عَلَيْهِ دَيْنٌ أَ عَلَيْهِ أَنْ يَحُجَّ قَالَ نَعَمْ إِنَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ وَاجِبَةٌ عَلَى مَنْ أَطَاقَ الْمَشْيَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ- وَ لَقَدْ كَانَ مَنْ حَجَّ مَعَ النَّبِيِّ ص مُشَاةً وَ لَقَدْ مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ ص بِكُرَاعِ الْغَمِيمِ- فَشَكَوْا إِلَيْهِ الْجَهْدَ وَ الْعَنَاءَ فَقَالَ شُدُّوا أُزُرَكُمْ وَ اسْتَبْطِنُوا فَفَعَلُوا ذَلِكَ فَذَهَبَ عَنْهُم‌»[5].
کلمه « أَطَاقَ» طاقه را در جایی به کار می‌برند که انسان عملی را با خرج تمام نیرو انجام بدهد،‌یعنی تمام قدرت خود را جمع کند و صرف آن عمل کند، «أَطَاقَ» مطلق زحمت را نمی گوید،‌بلکه معنای «أَطَاقَ» این است که کار می‌کند و آخرین نیرو را صرف می‌کند و روزه می‌گیرد «أَطَاقَ» جایی است که عملی را انجام می‌دهد با آخرین توان و نیرو.
«فَقَالَ شُدُّوا أُزُرَكُمْ» یعنی کمربندها را ببندید، «أُزُرَ» ظاهراً یا کمربند را می‌گویند یا آن چیزی را می‌گویند زیر شلواری را با آن می‌بندند،‌غرض اینکه شکم ها عقب برود تا شما نیرو پیدا کنید ولذا در جنگ احزاب خیلی از مسلمانان به شکم خود سنگ بسته بودند که شکم شان عقب برود تا نیرو پیدا کنند. اگر این باشد، مسأله خیلی مشکل است.
وجه الإستدلال: أنّ معنی قوله ع : «وَاجِبَةٌ عَلَى مَنْ أَطَاقَ الْمَشْيَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ» هو من قدر علی الحج ولو بالجهد و المشقّة و یدلّ علی ذلک لفظة «أَطَاقَ» فإنّه لیس مجرد القدرة- «أَطَاقَ» به معنای مجرد قدرت نیست- بل القدرة مقرونة بالجهد و المشقّة حسب ما ذکره أهل اللغة حیث قالوا: « و الطوق و الطاقة أی أقصی غایته، و هو إسم لمقدار ما یمکن أن یفعله بمشقة منه و فی «مجمع البحرین» مروا صبیانکم بکذا ما أطاقوا.
و أظهر من الجمیع قوله سبحانه: « وَعَلَى الَّذِينَ يطِيقُونَهُ فِدْيةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ»[6].فقد فسّر بمن یتحمّل الصوم بجهد و جرح شدیدین کالشیخ و الشیخة.
پس اگر این حدیث صحیح باشد،‌کار همه زار است چون خیلی ها در ایام جوانی می‌توانند با صرف نیرو به حج بروند.
یلاحظ علی الإستدلال بأنّ مضمون الروایة،‌معرض عنه لظهوره فی المشی إلی الحجّ مع المشقة بشهادة استشهاده بأصحاب الرسول ص حیث مرّ رسول الله ص بکراع الغمیم فشکوا إلیه الجهد و العناء.
این روایت معرض عنه است و احدی از فقها به مضمون آن فتوا نداده است و نفرموده‌اند که انسان اگر با صرف آخرین نیرو می‌تواند به حج برود باید برود،‌احدی به این مسأله فتوا نداده است و روایت معرض عنه برای ما حجت نیست، اما اینکه همراه حضرت مشاة بودند (کسانی که پیاده مسیر را طی می‌کردند) این دلیل بر وجوب نیست. چرا؟ آقایان می‌گویند فعل ظهور ندارد و نمی‌توانیم با فعل استدلال کنیم، بلکه در آنجا قدر متیقن را می‌گیرند.
إلی هنا تبیّن أنّ‌ الروایات المعارضة إمّا ساقطة سنداً أو غیر واضحة الدلالة و علی فرض الدلالة فالمضمون فی أکثرها مهجور.



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo